1.ابوجعفر بلاذری احمد بن یحیی بن جابر البغدادی از موثقین مورخین و محدثین اهل سنت درانساب الاشراف جلد2 ص268 چنین می نویسد: عن ابن عون أن ابوبکر أرسل الی علی یرید البیعة ، فلم یبایع ، فجاء عمر ، معه قبس ، فتلقته فاطمة علی الباب فقالت فاطمة : یا بن خطاب أتراک محرقا علی بابی ؟ قال نعم! ذلک أقوی فیما جاء به ابوک !!و جاء علی فبایع و قال : کنت عمرت أن لا أخرج من منزلی حتی اجمع القرآن .
ترجمه: چون ابوبکر علی علیه السلام را برای بیعت طلبید پس بیعت نکرد . عمر را فرستاد در حالی که به همراه آتش داشت ( تا خانه را بسوزاند ) پس فاطمة سلام الله علیها بر در خانه او را ملاقات کرد سپس گفت فاطمة سلام الله علیها : ای پسر خطاب آمده ای خانه را بر منبسوزانی ؟ گفت آری ، ! این عمل قوی تر از آنچه که پدرت آورده می باشد!! (بعد این قضایا) بیعت کرد علی علیه السلام ...
2. ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه اش جلد2 ص56 خطبه26 چنین می گوید: کان علی و الزبیر و ناس من بنی هاشم فی بیت فاطمة ، فجاء عمر الیهم فقال : و الذی نفسی بیده لتخرجن الی البیعة و لاحرقن البیت علیکم
ترجمه: علی علیه السلام و زبیر و عده ای از بنی هاشم در بیت فاطمة سلام الله علیها بودند ناگهانعمر آمد پیش آنها قسم به انکه جانم به دستش است یا همراهم خارج شوید ( از بیت و بیایید ) برای بیعت یا خانه را بر شما میسوزانم.
و همچنین محمد بن جریر طبری هم که از معتمدترین مورخین اهل سنت است در تاریخش جلد2 ص443 چنین می گوید : 2 حدیث ذیل اشاره میکند که اجبار و تهدید به سوزانده شدن در آن به چشم می خورد . (بعد هم احادیث را به این ترتیب ذکر می کند)
1.عن زیاد بن کلیب قال أتی عمر بن خطاب منزل علی و فیه طلحة و الزبیر و رجال من المهاجرین فقال : و الله لأحرقن علیکم او لتخرجن الی البیعة ، فخرج علیه الزبیر مصلتا بالسیف ، فعثر فسقط السیف من یده فوثبوا علیه فأخذوه
ترجمه: عمر آمد منزل علی علیه السلام در حالی که طلحة و زبیر و افرادی از مهاجرین هم در آنجا بودند پس گفت (عمر) : به خدا قسم که یا آتش میزنم خانه را بر شما یا خارج شوید با من برای بیعت، پس خارج شد زبیر شمشیر به دست (قصد مقاتله داشت با عمر و همراهیانش ) پس شمشیرش را انداختند از دستش پس گرفتنش ...
2.عن حمید بن عبدالرحمن الحمیری قال : ...و تخلف علی و الزبیر و اخترط الزبیر سیفه و قال : لا أغمده حتی یبایع علی . فبلغ ذلک ابابکر و عمر ، فقال عمر : خذوا سیف الزبیر و فاضربوا به الحجر قال : فانطلق الیهم عمر فجاء بهما تعبا و قال : لتبایعان و انتما طائعان أو لتبایعان و أنتما کارهان ، فبایعا .
ترجمه:تخلف کردند علی علیه السلام و زبیر و زبیر شمشیر به دست شد و گفت رها نمیکنم تا بیعت کند علی علیه السلام . پس مشاهده کردند این را ابابکر و عمر پس عمر گفت: بگیرید شمشیر زبیر را و بزنیدش به سنگ گفت
و ایضا در " المصنف ابن ابی شیبه ج8 ص572 - کنز العمال هندی ج5 ص651 ح14138 - استیعاب عبدالبر ج3 ص975 مشابه این احادیث را ذکر می کنند که ضیق وقت اجازه ی ذکرشان را نمی دهد )
3. ابن عبد ربه از مشاهیر علمای اهل سنت در عقد الفرید جلد5 صفحه12 چنین می گوید: الذین تخلفوا عن بیعة ابی بکر علی و العباس و الزبیر و سعد بن عبادة فأما علی و العباس و الزبیر فقعدوا فی بیت فاطمة حتی بعث الیهم ابوبکر و عمر بن الخطاب لیخرجوا من بیت فاطمة و قال له: إن ابوا فقاتلهم . فأقبل بقبس من نار علی یضرم علیهم الدار ، فلیقته فاطمة فقالت یا بن الخطاب اجئت لتحرق دارنا ؟ قال نعم!! أو تدخلوا فیما دخلت فیه الامة.
ترجمه: کسانی که سرباز زدند از بیعت با ابوبکر : علی علیه السلام و عباس (پسر عموی پیغمبرصلی الله علیه و آله) و زبیر و سعد بن عبادة بودند اما علی علیه السلام و عباس و زبیر در خانه فاطمةسلام الله علیها نشسته بودند تا اینکه ناگهان ابوبکر و عمر آمدند برای آنکه آنها را از خانه فاطمة سلام الله علیها و گفت ابوبکر به عمر : اگر تن به بیعت ندادند بکششان!! پس عمر آتشی بر داشت و آمد که خانه را بسوزاند فاطمة سلام الله علیها بر در خانه و فرمود: ای پسر خطاب آمده ای خانه ی ما را بسوزانی؟ گفت : بلی یا اینکه داخل می شوید در آنجا که داخل می شوند در امت ( برای بیعت).
4.ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه جلد6 صفحه11 خطبه 66 : و اجتمعت بنو هاشم الی بیت علی بن ابی طالب و معهم الزبیر و کان یعد نفسه رجلا من بنی هاشم کان علی یقول : ما زال الزبیر منا اهل بیت حتی نشأ بنوه فصرفوه عنا ...ذهب عمر و معه عصابة الی بیت فاطمة ، منهم اسید بن حضیر و سلمة بن اسلم ، فقال لهم : انطلقوا فبایعوا ، فأبوا علیه و خرج الیهم الزبیر بسیفه فقال عمر : علیکم الکلب فوثب علیه سلمة بن أسلم فدخذ سیفه من یده فضرب به الجدار ، ثم انطلقوا به بعلی و معهما بنوهاشم ...الخ
ترجمه : بنی هاشم در خانه علی علیه السلام جمع شدند و زبیر با ایشان بود ، زیرا خود را از بنی هاشم می شمرد به گونه ای بود که علی علیه السلام می فرمود : زبیر همیشه با ما بود ، تا آنکه پسرانش بزرگ شدند و او را از ما برگردادند پس عمر با گروهی رفتند به سوی خانه فاطمة سلام الله علیها . با اسید و سلمة گفت بیرون بیایید و بیعت کنید ایشان امتناع نمودند . زبیر شمشیر کشید بیرون آمد عمر گفت: این سگ را بگیرید . سلمة بن اسلم شمشیرش را گرفت و بر دیوار زد . آنگاه علی علیه السلام را به جبر و عنف کشیدند به سوی ابوبکر . بنی هاشم هم با او می آمدند و ناظر بودند بر او که چه می کنند علی علیه السلام می گفت: من بنده ی خدا و برادر رسول او صلی الله علیه و آله هستم و کسی اعتنا به گفتار او نمیکرد ، تا او را به نزد ابی بکر بردند . گفت بیعت کن ، (حضرت) فرمود : من احمقم به این مقام و با شما بیعت نمی کنم . شما اولی هستید که با من بیعت کنید شما این امر را از انصار گرفتید به سبب قرابت با رسول خدا صلی الله علیه و آله و من نیز با همان حجت بر شما احتجاج می کنم ، پس شما انصاف دهید اگر از خدا می ترسید به حق ما اعتراف کنید ، چنانچه انصار در حق شما انصاف کردند و إلا معترف شوید که دانسته بر من ستم می کنید . عمر گفت : هرگز از تو دست بر نمی داریم تا بیعت کنی حضرت فرمودند : خوب با یکدیگر ساخته اید . امروز تو برای او کار می کنی که فردا او به تو برگرداند . به خدا سوگند قبول نمی کنم سخن تو را و با او بیعت نمی کنم ، چون او باید با من بیعت نماید . انگاه روی به مردم نمود فرمود : ای گروه مهاجران از خدا بترسید ، سلطه و سلطنت محمدی را از خانواده ی او که خدا قرار داده ، بیرون نبرید و دفع مکنید اهل او را از مقام و حق او . به خدا قسم ما اهل بیت احقیم به این امر از شما تا در میان ما کسی باشد که عالم به کتاب خدا و سنت رسول و فقیه در دین باشد . به خدا قسم اینها تمام در ما هست ، پس متابعت و پیروی از نفس خود مکنید که از حق دور میشوید. انگاه علی علیه السلام بیعت نکرده به خانه برگشت و ملازم خانه شد ، تا فاطمة سلام الله علیها از دنیا رفت ، ناچار بیعت کرد.
5.ابو محمد عبدالله بن مسلم بن قتیبة بن عمرو الباهلی الدینوری از اکابر و علمای اهل سنت و مدت ها در شهر دینور قاضی رسمی بوده در الإمامة و السیاسة جلد1 ص19 چنین می گوید :
إن ابابکر تفقد قوما تخلفوا عن بیعته عند علی کرم الله وجهه ، فبعث الیهم عمر ، فجاء عمر ، فناداهم و هم فی دار علی فأبوا أن یخرجوا ف فدعا بالحطب و قال الذی نفس عمر بیده لتخرجن او لأحرنها علی من فیها فقیل له : یا ابا حفص إن فیها فاطمة فقال : و إن !!!! فخرجوا فبایعوا إلا علیا ... الخ (حدیث طولانی است برای مطالعه ی دقیق تر به منبع مراجعه شود)
ترجمه و خلاصة الکلام: چون ابوبکر با خبر شد که جمعی از امت تخلف از بیعت نموده اند از بیعت با او در خانه ی علی علیه السلام جمع شده اند پس عمر را به سوی آنها فرستاد . عمر آمد بر در خانه علی علیه السلام آنها را طلب نمود برای بیعت ، ابا کردند از بیرون آمدن . عمر هیزم طلبید و گفت : قسم به ان خدایی که جان عمر در قبضه ی قدرت اوست یا بیرون بیایید یا خانه را با هر کس که در ان است به آتش می کشم .مردم گفتند : یا اباحفص (عمر ) فاطمة سلام الله علیها در این خانه است . گفت : هر چند که او باشد.پس همه بیرون آمدند و بیعت کردند مگر علی علیه السلام که گفت : سوگند یاد کرده ام تا قرآن را جمع آوری نکنم بیرون نیایم و لباس در بر ننمایم . عمر قبول نکرد . ولی ناله فاطمة سلام الله علیها و توبیخ نمودن آنها سبب شد که عمر برگشت نزد ابوبکر و تحریک کرد او را برای بیعت گرفتن از آن حضرت . ابی بکر چند مرتبه قنفذ را فرستاد به طلب علی علیه السلام فرستاد و جواب یأس شنید . عاقبت عمر با جماعتی رفت به در خانه فاطمة سلام الله علیها و دق الباب نمود . فاطمة سلام الله علیها که صدای آنها را شنید به صدای بلند ندا سر داد : یا ابت یا رسول الله لیقینا بعدک من ابن الخطاب و ابن ابی قحافة .همین که مردم صدای گریه و ناله ی فاطمه سلام الله علیها را شنیدند برگشتند در حالی که جگرها سوخته و اشک ها جاری بود مگر عمر و جماعتش ماندند تا علی علیه السلام را جبرا از خانه به نزد ابوبکر بردند و گفتند : بیعت بنما . علی علیه السلام گفت : اگر نکنم ،گفتند : به خدا گردنت را می زنیم. علی علیه السلام گفت : پس بنده ی خدا و برادر رسول او را خواهید کشت عمر گفت تو برادر رسول الله نیستی. ابوبکر ساکت بود . عمر از ابوبکر پرسید آیا به امر تو این کار ها را نمی کنیم ؟ابوبکر گفت : مادامی که فاطمة سلام الله علیها هست او را اکراه نمی نماییم........ تا علی علیه السلام را رها کردند و آمدند منزل فاطمة سلام الله علیها برای استرضای او فرمود فاطمة سلام الله علیها : خدا را شاهد می گیرم که شما دو نفر مرا اذیت نمودید و در هر نماز شما را نفرین می نمایم و پیش پدرم از شما شکایت خواهم کرد انتهی.
6.شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید معتزلی ج2 ص19 از قول احمد بن عبدالعزیز از ثقات شما چنین می گوید عده ای از صحابی از جمله علی علیه السلام و زبیر و... بر بیعت با ابوبکر غضب کردند آنگاه عمر با اعوانش ( نام هایشان را ذکر کرده ) آمد و به منزل فاطمة سلام الله علیها هجوم آوردند هر چند ناله زد و آن ها را قسم داد ولی فایده نکرد بعد شمشیر زبیر و علی علیه السلام را گرفتند و بر دیوار کوبیدند و شکستند.و آنها را به زور برای بیعت بردند. - و باز هم در شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید معتزلی ج2 ص57 خطبه26 از قول جوهری از شعبی نقل نموده است هجوم به خانه وحی و به زور بردن حضرت علی علیه السلام را که ضیق مکان و زمان اجازه ی نقل نمی دهد علاقه مندان به منابع مذکور مراجعه نمایند.
7.که :اهم ما یمکن این مطلب است: در کتاب صحیح بخاری ج5 ص252 ح704 و صحیح مسلم ج3 ص1380 ح52 دو کتاب صحیح اهل سنت که آن را بعد از قرآن اولی می دانند و همچنین در صواعق المحرقة ابن حجر مکی ص15 باب1 - مسند احمد بن حنبل ج1 ص6 - طبقات کبری ج8 ص23 رقم4097 باب ذکر بنات رسول الله - المنصف صنعانی ج ص472 ح9774 باب خصومة علی و عباس - سنن الکبری بیهقی ج6 ص300 - البدایة والنهایة ابن کثیر ج5 ص306 - سیرة النبویة ج4 ص272 - کنزالعمال متقی هندی ج7 ص242 ح9774 - تاریخ طبری ج2 ص448 - صحیح ابن حبان ج11 ص153 - مسند الشامیین ج4 ص198 رقم88 - الجمع بین الصحیحین ج1 ص86 ح6
چنین نقل می کنند : فغضبت فاطمة علی ابی بکر و لم تتکلم به حتی توفیت
پس غضب کرد فاطمة سلام الله علیها بر ابوبکر و یک کلمه با او سخن نگفت تا از دنیا رفت
و در بعضی نسخ این چنین می گویند : فأبی ابوبکر أن یدفع إلی فاطمة منها سیئا فوجدت فاطمة علی ابی بکر فی ذلک فهجرته فلم تکلمه حتی توفیت
که مضمون همه یکی است این در حالی است که خود بخاری و مسلم در کتبشان حدیث نقل می کنند : فاطمة بضعة منی فمن آذاها فقد آذانی و من آذانی فقد آذی الله . بررسی قوت این حدیث هم مفصل در این لینک آمده علاقه مندان مراجعه نمایند :
9.طبری در تاریخش ج2 ص443 نقل کرده از زیاد بن کلیب که طلحة ، زبیر ، و جماعتی از مهاجرین در خانه ی علی علیه السلام بودند ناگهان عمر آمد و گفت : خارج شوید برای بیعت والا قسم می خورم که خانه را بر شما آتش می زنم .الی آخر قضیه .
10 . مروج الذهب ج2 ص100 چنین می گوید : در زمان عبدالله بن زبیر بنی هاشم به اتفاق محمد بن حنفیة در شعب ابی طالب جمع شدند و عبدالله بن زبیر آنها را در شعب با لشکرش محاصرة کرد . هیزم بسیار آوردند که آنها را آتش بزنند و شعله ی آتش هم بلند شد مع ذلک بنی هاشم تسلیم نشدند تا لشکر مختار رسید و آنها را نجات داد . و در ادامه می گوید که نوفلی در کتاب خودش آورده که در مجلسی مردم به عمل عبدالله اعتراض کردند به آتش زدن شعب، عروة بن زبیر عذر خواهی می کرد که برادرش مقصر نبوده و غرض از آوردن آتش و هیزم و افروختن آتش برای ترسانیدن آنها بوده که عبدالله از سلف خود (یعنی عمر و ابی بکر و اصحابش ) سرمشق گرفته زیرا وقتی آنها دیدند بنی هاشم زیر بار بیعت نمی روند هیزم آوردند برای آتش زند که آنها بترسند و بیعت نمایند
* از شعرای معروف اهل سنت به نام عالم نبیل حافظ ابراهیم مصری در قصیدة ی عمریة من باب مدح عمر چنین می گوید :
و کلمةلعلی قالها عمر
أکرم بسامعها أعظم بملقیها
حرقت بیتک لا أبقی علیک بها
إن لم تبایع و بنت المصطفی فیها
ما کان غیر ابی حفص بقائلها
یوم لفارس عدنان و حامیها
یعنی : کلامی که عمر گفت به علی علیه السلام ( در مصرع 2 ازز بیت 1 مدح می کند ) آتش میزنم خانه ات را اگر بیعت نکنی ولو دختر پیغمبر صلی الله علیه و آله در آن باشد . غیر ابی حفص یا همان عمر کسینمی توانست به علی علیه السلام که یکه سوار قبیله ی عدنان به همراه حمایت کنندگانش ...
اخبار سقط جنین
11. در اثبات الوصیة مسعودی ص110 فی حکایة الثقیفة (مورخ شهیر صاحب مروج الذهب مقبول القول فریقین ) اینگونه نقل می کند: فهجموا علیه و أحرقوا بابه و استخرجوه منه کرها و ضغطوا سیدة نساء بالباب حتی اسقطت محسنا
ترجمه : پس هجوم آوردند بر خانه ی علی علیه السلام و در خانه اش را سوزانیدند و آن حضرت را با اکراه و اجبار از خانه بیرون کشیدند و سیده ی زنان فاطمة سلام الله علیها را میان در و دیوار فشار دادند تا محسن خودسقط کرد!
12.شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید چاپ مصر ج30 ص351 قضیه ای نقل می کند : به رسول خدا صلی الله علیه و آله خبر دادند که هبار بن اسود با نیزه به هودج زینب دختر شما حمله برد و زینب از ترس بچه سقط کرد*حضرت صلی الله علیه و آله خون او را مباح اعلام کرد، (ابی جعفر) لذلک گفت : لو کان رسول الله حیا لأباح دم من روع فاطمة حتی القت ذا بطنها
ترجمه : اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله زنده بود خون کسی که فاطمة سلام الله علیها را به وحشت انداخت و جنینی که در شکمش بود سقط کرد را مباح اعلام میکرد
*( در این قسمت شرح مفصل از زینب و قضایای اتفاق افتاده برای او می گوید که ضیق وقت اجازه ی ذکر آنها را نمی دهد علاقه مندان به منبع مراجعه نمایند )
13. در وافی بالوافیات الصفدی ج6 ص15 حرف الالف رقم 91 شرح حال ابراهیم بصری المعتزلی - ملل و نحل شهرستانی ج1 ص59 باب1 نقل می کنند این دو :إن عمر ضرب ببطن فاطمة یوم البیعة حتی ألقتمحسن من بطنها
ترجمه : قطعا عمر در روز بیعت به شکم فاطمة سلام الله علیها ضربه زد به گونه ای که محسن از شکمش سقط شد
مشاهده ی عکس کتاب و منابع مذکور در این لینک :
سؤال5 : مخالفین جواب بدهند : شما معترفید در کتاب هایتان 1. بیعت امیرالمومنین علی علیه السلام با ابوبکر به زور و اجبار بوده ( البته نظر شیعه آن است که حضرت هیچگاه بیعت نکرد ) پس چرا می گویید که ابوبکر با اجماع صحابه خلیفه شد ؟ آیا امیرالمومنین علیه السلام نفس پیغمبر صلی الله علیه و اله نبود ؟ آیا نظر او نزد مسلمانان مهم نبوده ؟دلیل مخالفت او چه بوده ؟جز آنکه دلش برای اسلام می سوخته همچنان که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله نیز دلش برای اسلام می سوخت که برای آینده اسلام امیرالمؤمنین علیه السلام را به عنوان جانشین بعد از خود معرفی نموده ؟ 2. در کتاب هایتان معترفید که عمر تهدید کرد که خانه ی حضرت زهرا سلام الله علیها همان خانه ی وحی را به آتش می کشد و این کار را کرد . و این همان خانه ایست که بدون اجازه کسی حق ورود در آن را نداشت آن !خانه ای که حتی خود رسول خدا صلی الله علیه و الهبدون اذن داخل نمی شد و همیشه هنگامی که به آن می رسید می گفت انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا .پس چگونه عمر به این خانه حمله برد و این درب را آتش زد و اهل خانه را به سوزانیدن تهدید نمود 3. شما در کتاب هایتان معترفید که عمر ، حضرت زهرا سلام الله علیها را زد و بین در و دیوار قرار داد و محسنش را سقط نمود سؤال اینجاست آیا شما در اصح کتب خود حدیث نقل نکرده اید که پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود : "هر که فاطمة را بیازارد مرا آزرده است ؟" پس چرا از کسی تبعیت می کنید که حضرت زهرا سلام الله علیها را آزرد که همان آزار پیغمبر و خداست ؟ اگر چنین است پس چرا پیرو کسی هستید که دشمن پیغمبر واهلبیت علیهم السلام است.
نظرات شما عزیزان: