مشروعيت سبّ و لعن از ديدگاه اهل سنت2
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک

سم الله الرحمن الرحيم

مقدمه :

از دلايلي که اهل سنت و خاصه وهابيون ، برای اثبات کفر شيعه به آن استناد مي‌كنند ، لعن صحابه است ؛ آنان ادعا می‌کنند که شيعيان تمامی صحابه را لعن کرده و اگر کسی ، يکی از اصحاب رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را لعن نمايد ، به آن‌ حضرت جسارت کرده است و کسی که به ايشان جسارت نمايد ، کافر و مستحق قتل است !!!

شگفت آور اين است كه  فقهاي اهل سنت در بسياري موارد فتوى داده‌اند كه اگر کسی به ابوبكر و عمر دشنام داد مستحق قتل است ، ولي نسبت به كسي كه علي بن أبي طالب (عليه‌السلام) را لعن کند نه تنها چنين حكمي نداده‌اند ، بلكه بسياري از كساني كه به امير مومنان دشنام داده و يا با حضرت جنگيده‌اند ، در نزد اهل سنت مورد وثوق و احترام و اعتماد هستند !

سخنان علماي اهل سنت در مورد شيعه و سب صحابه :

در ابتدا سخن عده‌اي از علماي اهل سنت و وهابيت را در اين زمينه نقل مي‌كنيم :

ابن تيميه :

او مي‌گويد :

لا ريب أنه لا يجوز سبّ أحد من الصحابة لا علي ولا عثمان ولا غيرهما، ومن سب أبا بكر وعمر وعثمان فهو أعظم اثما ممن سب علياً . وإن كان متأولا فتأويله أفسد من تأويل من سب علياً ، وإن كان المتأول في سبهم ليس بمذموم لم يكن اصحاب معاوية مذمومين، وإن كان مذموماً كان ذم الشيعة الذين سبوا الثلاثة أعظم من سب الناصبة الذين سبوا علياً وحده، فعلى كل تقدير هؤلاء أبعد عن الحق.

 منهاج السنة النبوية  ج 4   ص 46 ، اسم المؤلف:  أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728 ، دار النشر : مؤسسة قرطبة - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. محمد رشاد سالم

شكي نيست كه سب هيچ يك از صحابه جايز نيست ؛ نه دشنام به علي و نه عثمان و نه غير آن دو ؛ و كسي كه به ابوبكر و عمر و عثمان دشنام دهد ، گناه او بيشتر از كساني است كه به علي دشنام مي‌دهند !

و اگر براي كار خود توجيهي داشته باشد ، توجيه او باطل‌تر از توجيه كساني است كه به علي دشنام مي‌دهند ! و كساني كه براي اين دشنام دادن به آنها توجيهي داشته‌اند ، مورد نكوهش نيستند .

لشكريان معاويه مورد نكوهش نيستند ؛ و اگر براي آنان نكوهشي باشد ، نكوهش شيعه كه به خلفاي ثلاثه دشنام مي‌دهند ، بيشتر از ناصبي است كه تنها به علي دشنام مي‌دهد !

در هر صورت كساني كه به خلفاي ثلاثه دشنام مي‌دهند از حق دورتر هستند !

احسان الهي ظهير :

 او در كتاب الشيعة واهل البيت مي‌گويد :

علي بن أبي طالب الذي لا يرضى أن يشتم اهل الشام ومحاربه معاوية بن ابي سفيان ويمنع صحبه عن ذلك ، هل يتوقع منه انه يرضى بلعن اهل المدينة ، مدينة النبي  (ص)، وشتم اصحاب النبي ورحمائه واصهاره؟

الشيعة وأهل البيت ص 211

علي بن ابي طالب كه راضي نمي‌شد به اهل شام و دشمنانش معاوية بن ابي سفيان دشنام داده شود ، و جلوي اين كار را مي‌گرفت ، آيا مي‌توان از او توقع داشت كه به لعن اهل مدينه ، مدينه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) و دشنام به اصحاب ايشان و دوستدارانش و بستگان سببي (داماد و پدرزن) آن حضرت راضي شود ؟

دكتر ناصر القفاري :

دكتر ناصر القفاري عضو هيئت تدريس دانشگاه محمد بن سعود مي‌نويسد :

اعترفت كتب الشيعة أنّ ابن سبأ اوّل من أظهر الطعن في ابي بكر وعمر وعثمان والصحابة وتبرأ منهم، وادعى انّ علياً أمره بذلك وأراد عليّ قتله لطعنه في الصحابة

 اصول مذهب الشيعة  2 : 768، (ط. الثالثة: 932، عبد الله الجنيد ـ حوار بين السنة والشيعة : 50 ـ 52 ، عن المقالات والفرق : 20

كتاب‌هاي شيعه اعتراف كرده است كه ابن سبا ، اولين كسي بود كه به ابوبكر و عمر و عثمان و صحابه ايراد گرفته و از آنان بيزاري جست ؛ و ادعا كرد كه علي او را به اين كار دستور داده است ؛ علي نيز خواست او را به خاطر اشكال گرفتن به صحابه بكشد !

دكتر مصطفي حلمي :

دكتر مصطفى حلمي ، استاد فلسفه در دانشگاه ام القري مكه ، مي‌گويد :

 تصرّ ايران على سب الصحابة ، وفي مقدمتهم ابو بكر وعمر وعثمان ، وعدم الاعتراف بشرعية خلافتهم.

 نظام الخلافة ص 8

ايران اصرار بر دشنام به صحابه دارد ، و پيشاپيش همه آنها ، ابوبكر و عمر و عثمان هستند ؛ همچنين ايران اصرار بر قبول نكردن مشروعيت خلافت آنها دارد .

دكتر محمد أمحزون :

دكتر محمد امحزون ، استاد تاريخ اسلامي در دانشگاه مولى إسماعيل شهر مكناس مغرب

مي‌گويد :

ومن بدع الشيعة العقدية شتم الصحابة وسبّهم ، بل وتكفيرهم الذي أصبح من لوازم اصول مذهبهم . ويرجع ذلك حسب زعمهم لمخالفة الصحابة النص المزعوم على إمامة عليّ وبذلك يكفّرون الصحابة بتركهم بيعة عليّ (رضي الله عنه) ويتبرأون منهم إلا نفراً قليلا.

تحقيق مواقف الصحابة في الفتنة 2 : 283 ، 338.، رسالة الدكتورة للدكتور محمد أمحزون، جامعة محمد الأوّل ـ المغرب، كليّة الآداب والعلوم الانسانى، بإشراف الدكتور فاروق حمادة.

يكي از بدعت‌هاي عقيدتي شيعه ، دشنام و بدگويي از صحابه و حتي تكفير آنها است ، كه يكي از لوازم اصول دين آنها شده است ! و علت اينكار به گمان آنها ، مخالفت صحابه با سخن رسول خدا در مورد امامت علي است و به همين سبب ، صحابه را به خاطر بيعت نكردن با علي تكفير مي‌كنند و از عموم آنها جز گروهي اندك بيزاري مي‌جويند .

همچنين در جاي ديگر مي‌گويد :

السبّ المذكور هو ما اصبح يسميه البعض في العصر الحاضر بالنقد العلمي لتأريخ الصحابة ، وهو بعينه السبّ الذي سبّ به السبئية والروافض والخوارج والمعتزلة والزنادقة اصحاب رسول الله (ص) وهو السبّ الذي دسه الرواة الكذابون خصوصاً الشيعة.

همان مصدر ج 1 ص 142

اين دشنام ، همان چيزي است كه در عصر ما آن را نقد علمي تاريخ صحابه مي‌نماند ! و اين همان دشنام است كه طرفداران عبد الله بن سبا و روافض و خوراج و معتزله و زنادقه اصحاب رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را به همين صورت دشنام مي‌دادند ؛ و اين همان دشنامي است كه راويان دروغ‌گو ، و به خصوص شيعه ، در ميان روايات وارد كردند !

و نيز مي‌گويد :

عندما كثر سب الصحابة ـ من الشيعة ـ وضعت أحاديث في فضلهم او في فضل جمع منهم.

همان مصدر ج 1 ص 54

هنگامي كه دشنام به صحابه توسط شيعه زياد شد ، عده‌اي در مقابل در فضيلت گروهي از صحابه يا همه آنها روايت جعل كردند !

دكتر غالب عواجي :

دكتر غالب بن علي عواجي عضو هيئت تدريس دانشگاه اسلامي مدينه مي‌گويد :

انّ كتبهم مملوءة بالسب والطعن في الصحابة ، لا يستثنون الاّ خمسة منهم ، وقيل سبعة عشر من مجموع ذلك العدد الضخم من الصحابة

 فرق معاصرة ج 1 ص 247

 كتب شيعه پر است از دشنام و طعن به صحابه ، و جز پنج نفر و يا هفده نفر را از اين مجموعه بزرگ از صحابه استثنا نمي‌كنند !

همچنين در جاي ديگر مي‌نويسد :

لا فائدة للاسلام والمسلمين من شخص يدعي الاسلام ثم يلعن الصحابة ويكفرهم ويحكم عليهم بالردة.

همان مصدر ج1 ص 171

كسي كه ادعاي اسلام دارد اما صحابه را لعن كرده و آنان را كافر دانسته و سپس حكم به ارتداد آنان مي‌كند ، هيچ فائده‌اي براي اسلام و مسلمين ندارد .

فتواي بن جبرين در مورد كفر شيعه :

او كه از بزرگترين علماي وهابي و از مفتيان عربستان سعودي بود ، مي‌گويد :

فالرافضة بلا شكّ كفّار لأربعة أدلة :

الأول: طعنهم في القرآن... .

الثاني: طعنهم في السنّة وأحاديث الصحيحين ، فلا يعملون بها ؛ لأنّها من رواية الصحابة الذين هم كفّار في اعتقادهم، حيث يعتقدون أنّ الصحابة كفروا بعد موت النبي صلى اللّه عليه وسلم إلاّ  عليّ وذرّيته ، وسلمان وعمّار ، ونفر قليل ، أمّا الخلفاء الثلاثة، وجماهير الصحابة الذين بايعوهم فقد ارتدّوا ، فهم كفّار ، فلا يقبلون أحاديثهم ، كما في كتاب الكافي وغيره من كتبهم .

الثالث : تكفيرهم لأهل السنّة... .

الرابع : شركهم الصريح بالغلّو في عليّ وذرّيته ، ودعاؤهم مع اللّه.

 اللؤلؤ المكين من فتاوى فضيلة الشيخ ابن جبرين ص39.

شيعيان ، بدون شك به چهار دليل كافر هستند :

1- به قرآن اشكال وارد مي‌كنند ! ...

2- به سنت و روايات صحيحين اشكال وارد كرده و به آنها عمل نمي‌كنند ! چون اين روايات را صحابه‌اي كه در نظر آنها كافر هستند ، نقل كرده‌اند ؛ زيرا آنان اعتقاد دارند كه همه صحابه بعد از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) كافر شدند ، جز علي و خاندان او و سلمان و عمار و گروهي اندك ؛ اما خلفاي سه‌گانه و همه صحابه كه با او بيعت كردند ، مرتد شدند ؛ و به همين سبب روايات آنان قابل قبول نيست ! همانطور كه در كافي و غير آن از كتب شيعه آمده است !

3- اهل سنت را كافر مي‌دانند !...

4- صريحا مشرك شده و در مورد علي و خاندان او غلو كرده و آنان را به همراه خدا مي‌خوانند !

شيخ عادل كلباني:

شيخ عادل الكلباني ، امام جمعه مسجد الحرام در مصاحبه‌اي كه با شبكه بي بي سي داشت ، عنوان كرده بود كه :

لا أستطيع أن أقول عن شخص يعلم مكانة أبي بكر رضي الله عنه، ثم يسبه و يتقرب إلى الله ببغضه و التحذير منه و لعنه أنه مسلم، ... ، هذا لا شك في كفره.

من نمي‌توانم بپذيرم کسي که جايگاه خليفه اول را مي‌داند ، او را ناسزا مي‌گويد و با بغض و عداوت او، به خداوند تقرب مي‌جويد و او را لعن مي‌کند ، من به چنين فردي، نمي‌توانم مسلمان بگويم و شکي در کفر او نيست.

نظر علماي اهل سنت در مورد ساب الصحابة :

علماي اهل سنت ، در مورد كسي كه به صحابه دشنام دهد ، احكام مختلفي بيان كرده اند ، كه در ابتدا فهرست‌وار آنها را بيان مي‌كنيم :

سب صحابه از فواحش محرمات و از كبائر است ؛ هركس به صحابه طعنه زده يا دشنام دهد ، از دين خارج مي‌شود ؛ حتي هنگام دفن به او دست نزنيد ! نقل روايت از ساب صحابه حرام است ؛ ساب صحابه حق ندارد  از فيء استفاده كند ؛ ساب صحابه يا اعدام مي‌شود و يا تعزير! و...

سب صحابه از فواحش محرمات و از كبائر است :

نووي در شرح صحيح مسلم مي‌گويد :

اعلم أن سب الصحابة حرام من فواحش المحرمات سواء من لابس الفتن منهم وغيره لأنهم مجتهدون في تلك الحرب ومتأولون وقال القاضي وسبُّ أحدهم من المعاصي الكبائر

تحفة الأحوذي بشرح جامع الترمذي ج 10   ص 249 ، اسم المؤلف:  محمد عبد الرحمن بن عبد الرحيم المباركفوري أبو العلا الوفاة: 1353 ، دار النشر : دار الكتب العلمية – بيروت

شرح صحيح مسلم للنووي ، هامش باب تحريم سب الصحابة

بدان كه سب صحابه حرام و از فواحش است ، فرقي ندارد كه صحابي از كساني باشد كه دچار فتنه شده و يا خير ؛ زيرا همه آنان در جنگ‌ها اجتهاد كرده و تاويل داشته‌اند .

وقاضي نيز گفته است : سب يكي از صحابه از گناهان كبيره است .

ذهبي نيز مي‌گويد :

من الكبائر، سبّ أحد من الصحابة

 كتاب الكبائر للذهبي ص 233

يكي از گناهان گبيره دشنام به صحابه است .

سب صحابه موجب خروج از دين

ذهبي در ادامه سخن فوق مي‌گويد :

فمن طعن فيهم أو سبّهم، فقد خرج من الدين ومرق من ملّة المسلمين.

 كتاب الكبائر للذهبي ص 233

هركس كه به صحابه طعنه زده يا به آنان دشنام دهد ، از دين بيرون رفته و از امت اسلام خارج شده است .

ابن تيميه مي‌گويد :

وقال القاضي أبو يعلى: الذي عليه الفقهاء في سبّ الصحابة، إن كان مستحلاً لذلك كَفَر، وإن لم يكن مستحلاً فَسَقَ ولم يُكْفَر سواء كَفَّرَهم أو طعن في دينهم مع إسلامهم.  ... قال محمد بن يوسف الفريابي وسئل عمن شتم أبا بكر قال كافر

الصارم المسلول على شاتم الرسول ج 3   ص 1061 ، اسم المؤلف:  أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728 ، دار النشر : دار ابن حزم - بيروت - 1417 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد عبد الله عمر الحلواني , محمد كبير أحمد شودري

ابويعلي گفته است : نظر فقهاء در مورد سب صحابه چنين است : اگر اين كار را جايز بداند ، كافر است ، و اگر جايز نداند (ولي انجام دهد) فاسق است ؛ فرقي ندارد كه آنان را كافر بداند ، يا به دينشان - با اينكه مسلمان بوده‌اند- اشكال بگيرد .

... محمد بن يوسف فريابي نيز وقتي از او در مورد كسي كه به ابابكر دشنام دهد ، سوال شد ، در پاسخ گفت : چنين كسي كافر است .

قال ابو حامد المقدسي: قال ابو جعفر الباقر : «من سب أصحاب النبي (صلى الله عليه وآله)فليس من أمة محمد».

رسالة في الرد على الرافضة ص 303

 ابو حامد مقدسي گفته است : ابو جعفر باقر فرموده است كه هركس به اصحاب رسول خدا‌ (صلى الله عليه وآله) دشنام دهد ، از امت پيامبر نيست !

به بدن ساب صحابي دست نزنيد !

قال محمد بن يوسف الفريابي: وسئل عمن شتم أبا بكر؟ قال: كافر. قيل: فيُصلّى عليه؟ قال: لا. وسأله كيف يصنع به وهو يقول لا اله الا الله؟ قال: لا تمسّوه بأيديكم ادفعوه بالخشب حتى تواروه في حفرته.

الصارم المسلول على شاتم الرسول ج 3   ص 1061 ، اسم المؤلف:  أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728 ، دار النشر : دار ابن حزم - بيروت - 1417 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد عبد الله عمر الحلواني , محمد كبير أحمد شودري

... محمد بن يوسف فريابي نيز وقتي از او در مورد كسي كه به ابابكر دشنام دهد ، سوال شد ، در پاسخ گفت : او كافر است ؛ از او پرسيدند آيا مي‌توان بر او نماز خواند ؟ پاسخ داد : خير ؛ پرسيدند كه با مرده او چكار كنند ؟ او «لا اله الا الله» گفته است (ادعاي اسلام داشته است) ؛ پاسخ داد : او را با دست خويش لمس نكنيد ؛ او را با چوب هل داده درون قبرش بياندازيد !!!

نقل روايت از ساب صحابه حرام است :

سمعت يحيى (بن معين) يقول ... وكل من يشتم عثمان أو طلحة أو أحداً من أصحاب النبي صلى الله عليه وسلم دجال لا يكتب عنه وعليه لعنة الله والملائكة والناس أجمعين.

تاريخ ابن معين (رواية الدوري) ج 3   ص 546 ش 2670 ، اسم المؤلف:  يحيى بن معين أبو زكريا الوفاة: 233 ، دار النشر : مركز البحث العلمي وإحياء التراث الإسلامي - مكة المكرمة - 1399 - 1979 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. أحمد محمد نور سيف

يحيي بن معين گفته است كه ... هركس به به عثمان يا طلحه يا يكي از اصحاب پيامبر (صلى الله عليه وآله) دشنام دهد ، دجال (دروغگو) است و نبايد از او روايت نوشت و لعنت خدا و ملائكه و همه مردمان بر او باد .

ساب صحابه ، حق ندارد از فيء استفاده كند :

أنا علي بن عمر أنا إسماعيل بن محمد قال نا محمد بن عبد الملك الدقيق قال نا إبراهيم بن المنذر قال نا معن بن عيسى قال سمعت مالك بن أنس يقول من سب أصحاب رسول الله فليس له في الفيء حق

شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة من الكتاب والسنة وإجماع الصحابة (اعتقاد أهل السنة)  ج 7   ص 1268 ش 2400 ، اسم المؤلف:  هبة الله بن الحسن بن منصور اللالكائي أبو القاسم الوفاة: 418 ، دار النشر : دار طيبة - الرياض - 1402 ، تحقيق : د. أحمد سعد حمدان

از مالك بن انس روايت شده است كه كسي كه به اصحاب رسول خدا (صلى الله عليه وآله) دشنام دهد ، حق استفاده از فيء را ندارد !

كسي كه صحابه را مستحق دشنام بداند ، بايد سوزانده شود !

سيوطي مي‌گويد :

بل اذا ظن أنهم يستحقون السب ، اعتقدنا أنه يستحق الحرق وزيادة !

القام الحجر لمن زكى ساب ابي بكر وعمر ص 66  تحقيق مرزوق علي ابراهيم

اگر گمان داشته باشد كه صحابه ، مستحق دشنام هستند ، ما نيز اعتقاد داريم كه او بايد سوزانده شود ، و حتي بيش از سوزاندن !

ساب صحابه يا اعدام مي‌شود و يا تعزير :

در مورد ساب صحابي ، نظرات مختلفي توسط علماي اهل سنت داده شده است:

1- هر كدام از صحابه را دشنام دهد تعزير مي‌شود

2- هر كدام از صحابه را دشنام دهد اعدام مي‌شود

3- كسي كه شيخين و حسنين را دشنام دهد ، اعدام مي‌شود .

4- كسي كه شيخين را تكفير كند ، اعدام مي‌شود و توبه اش نيز مقبول نيست !

5- كسي كه صحابه‌اي را كه پيامبر بشارت به بهشت داده و يا مومن معرفي كرده است ، تكفير كند ، اعدام مي‌شود .

6- كسي كه به زوجات رسول خدا دشنام دهد كشته مي‌شود و كسي كه به شيخين دشنام دهد شلاق مي‌خورد !

تعزير مي‌شود :

ابن حجر مي‌گويد :

تكملة اختلف في ساب الصحابي! فقال عياض: ذهب الجمهور إلى انه يعزر.

فتح الباري شرح صحيح البخاري ج 7   ص 36  ، اسم المؤلف:  أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852 ، دار النشر : دار المعرفة - بيروت ، تحقيق : محب الدين الخطيب

در مورد كسي كه به صحابه دشنام دهد اختلاف شده است ،‌ عياض گفته است كه نظر جمهور آن است كه او تعزير مي‌شود

نووي نيز گفته است :

 قال القاضي وسب أحدهم من المعاصي الكبائر ومذهبنا ومذهب الجمهور أنه يعزر ولا يقتل .

شرح صحيح مسلم للنووي هامش باب تحريم سب الصحابة.

قاضي (عياض) گفته است : سب يكي از صحابه از گناهان كبيره است و نظر ما و نظر جمهور آن است كه او را تعزير كرده و نمي‌كشند .

دشنام دهنده صحابه بايد كشته شود

تكملة اختلف في ساب الصحابي ... وعن بعض المالكية يقتل.

فتح الباري شرح صحيح البخاري ج 7   ص 36  ، اسم المؤلف:  أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852 ، دار النشر : دار المعرفة - بيروت ، تحقيق : محب الدين الخطيب

در مورد كسي كه به صحابه دشنام دهد اختلاف شده است ... عده‌اي از مالكيان گفته‌اند كه او كشته مي‌شود .

فمن طعن فيهم فهو ملحد منابذ للإسلام دواؤه السيف إن لم يتب.

أصول السرخسي  ج 2   ص 134 ، اسم المؤلف:  محمد بن أحمد بن أبي سهل السرخسي أبو بكر الوفاة: 490 ، دار النشر : دار المعرفة – بيروت

هر كس به يكي از صحابه اشكال بگيرد ، كافر است و از اسلام بيرون رفته است و چاره او شمشير است ، اگر توبه نكند !

ساب شيخين و حسنين كشته مي‌شود :

تكملة اختلف في ساب الصحابي ... وخص بعض الشافعية ذلك (القتل) بالشيخين والحسنين فحكى القاضي حسين في ذلك وجهين.

فتح الباري شرح صحيح البخاري ج 7   ص 36  ، اسم المؤلف:  أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852 ، دار النشر : دار المعرفة - بيروت ، تحقيق : محب الدين الخطيب

در مورد كسي كه به صحابه دشنام دهد اختلاف شده است ...  بعضي از شافعيان قتل را مربوط به سب شيخين و حسنين مي‌دانند ؛ قاضي حسين در اين زمينه دو جهت ذكر كرده است .

ساب شيخين كشته مي‌شود و توبه‌اش نيز مقبول نيست !

وَكَذَا يُقْتَلُ حَدًّا بِسَبِّ الشَّيْخَيْنِ أَوْ الطَّعْنِ فِيهِمَا وَلَا تُقْبَلُ تَوْبَتُهُ عَلَى مَا هُوَ الْمُخْتَارُ لِلْفَتْوَى ، كَذَا فِي الْجَوْهَرَةِ .

درر الحكام شرح غرر الأحكام  ج 3 ص 416 ، اسم المؤلف:  محمد بن فراموز الشهير بمنلا خسرو (المتوفى : 885هـ) الوفاة: 885

اگر به ابوبكر و عمر دشنام دهد ، يا به آنان اشكال بگيرد ، حد او كشتن است ! و طبق نظر مولف ، توبه‌اش نيز مقبول نيست ! در جوهره چنين آمده است !

حدثنا محمد بن عاصم حدثنا أبو أسامه عن سفيان بن عيينة عن خلف بن حوشب عن سعيد بن عبد الرحمن بن أبزي قال قلت لابي ما تقول في رجل سب أبا بكر رضي الله عنه؟ قال: يقتل. قلت: سبّ عمر رضي الله عنه؟ قال: يقتل.

جزء الأصبهاني  ج 1 ص 103 ش 24، اسم المؤلف:  محمد بن عاصم الوفاة: 262 هـ

عبد الرحمن بن ابزي مي‌گويد به پدرم گفتم نظر شما راجع به كسي كه به ابوبكر دشنام دهد چيست ؟ گفت بايد كشته شود ، گفتم اگر به عمر دشنام داد چه ؟ گفت بايد كشته شود!

قال فِي الْأَشْبَاهِ: كُلُّ كَافِرٍ تَابَ فَتَوْبَتُهُ مَقْبُولَةٌ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ إلَّا الْكَافِرَ بِسَبِّ نَبِيٍّ أَوْ بِسَبِّ الشَّيْخَيْنِ أَوْ أَحَدِهِمَا

تنقيح الفتاوى الحامدية  ج 2   ص 178 ، اسم المؤلف:  ابن عابدين ، محمد أمين بن عمر (المتوفى : 1252هـ) الوفاة: 1252

در كتاب «اشباه» گفته است : هر كافري توبه‌اش در دنيا و آخرت قبول است مگر كسي كه به سبب دشنام به پيامبر (صلى الله عليه وآله) يا شيخين يا يكي از آن دو كافر شود !

الثَّانِيَةُ الرِّدَّةُ بِسَبِّ الشَّيْخَيْنِ أبي بَكْرٍ وَعُمَرَ رضي اللَّهُ عنهما وقد صَرَّحَ في الْخُلَاصَةِ وَالْبَزَّازِيَّةِ بِأَنَّ الرَّافِضِيَّ إذَا سَبَّ الشَّيْخَيْنِ وَطَعَنَ فِيهِمَا كَفَرَ وَإِنْ فَضَّلَ عَلِيًّا عَلَيْهِمَا فَمُبْتَدِعٌ ولم يَتَكَلَّمَا على عَدَمِ قَبُولِ تَوْبَتِهِ

وفي الْجَوْهَرَةِ من سَبَّ الشَّيْخَيْنِ أو طَعَنَ فِيهِمَا كَفَرَ وَيَجِبُ قَتْلُهُ ثُمَّ إنْ رَجَعَ وَتَابَ وَجَدَّدَ الْإِسْلَامَ هل تُقْبَلُ تَوْبَتُهُ أَمْ لَا قال الصَّدْرُ الشَّهِيدُ لَا تُقْبَلُ تَوْبَتُهُ وَإِسْلَامُهُ وَنَقْتُلُهُ وَبِهِ أَخَذَ الْفَقِيهُ أبو اللَّيْثِ السَّمَرْقَنْدِيُّ وأبو نَصْرٍ الدَّبُوسِيُّ وهو الْمُخْتَارُ لِلْفَتْوَى اه

البحر الرائق شرح كنز الدقائق ج 5   ص 136  ، اسم المؤلف:  زين الدين ابن نجيم الحنفي الوفاة: 970هـ ، دار النشر : دار المعرفة - بيروت ، الطبعة : الثانية

دوم : مرتد شدن به سبب سب شيخين ابوبكر و عمر ؛ در كتاب «خلاصه» و «بزاريه» صريحا گفته است كه رافضي وقتي به شيخين دشنام دهد يا اشكال بگيرد ، كافر است ؛ و اگر علي را بر آن دو برتري دهد ، بدعت گذار است و در مورد قبول يا عدم قبول توبه او سخن نگفته‌اند .

در «جوهره» گفته است كه كسي كه به شيخين دشنام دهد يا اشكال بگيرد ، كافر است و بايد كشته شود ؛ حال اگر از اين كار بازگشت و توبه كرد ، و دوباره اسلام آورد ، آيا توبه‌اش قبول است يا خير؟

«صدر شهيد» گفته است كه توبه و اسلام او قبول نيست و او را خواهيم كشت ؛ و فقيه «ابوالليث سمرقندي» و «ابونصر دبوسي» نيز همين مطلب را گفته‌اند ، و نظر ما نيز همين است‌!

ساب شيخين يا مبشرين بالجنة كشته مي‌شود :

تكملة اختلف في ساب الصحابي ... وقواه (القتل) السبكي في حق من كفر الشيخين وكذا من كفر من صرح النبي صلى الله عليه وسلم بايمانه أو تبشيره بالجنة إذا تواتر الخبر بذلك عنه لما تضمن من تكذيب رسول الله صلى الله عليه وسلم

فتح الباري شرح صحيح البخاري ج 7   ص 36  ، اسم المؤلف:  أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852 ، دار النشر : دار المعرفة - بيروت ، تحقيق : محب الدين الخطيب

در مورد كسي كه به صحابه دشنام دهد اختلاف شده است ...‌ سبكي قتل را در حق كسي كه شيخين را كافر بداند ، قوي دانسته است ؛ و همچنين كسي كه رسول خدا  او را مومن معرفي كرده و يا بشارت به بهشت داده‌اند  در صورتي كه مدرك اين مطلب متواتر باشد ؛ زيرا اين كار سبب تكذيب رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مي‌شود .

ساب ابوبكر و عمر شلاق مي‌خورد و ساب امهات مومنين كشته مي‌شود!

قال أبو محمد رحمه الله نا أَحْمَدُ بن إسْمَاعيلَ بن دُلَيْمٍ الْحَضْرَميُّ نا محمد بن أَحْمَدَ بن الْخَلَّاصِ نا محمد بن الْقَاسمِ بن شَعْبَانَ نا الْحَسَنُ بن عَليٍّ الْهَاشميُّ ني محمد بن سُلَيْمَانَ الْبَاغَنْديُّ نا هشَامُ بن عَمَّارٍ قال سَمعْت مَالكَ بن أَنَسٍ يقول من سَبَّ أَبَا بَكْرٍ وَعُمَرَ جُلدَ وَمَنْ سَبَّ عَائشَةَ قُتلَ قيلَ له لمَ يُقْتَلُ في عَائشَةَ قال لأََنَّ اللَّهَ تَعَالَى يقول في عَائشَةَ رضي الله عنها «يَعظُكُمْ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لمثْله أَبَدًا إنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» (النور 17) قال مالك فَمَنْ رَمَاهَا فَقَدْ خَالَفَ الْقُرْآنَ وَمَنْ خَالَفَ الْقُرْآنَ قُتلَ.

قال أبو محمد رحمه الله قَوْلُ مَالكٍ ههنا صَحيحٌ وَهيَ رِدَّةٌ تَامَّةٌ وَتَكْذيبٌ للَّه تَعَالَى في قَطْعه بِبَرَاءَتهَا وَكَذَلكَ الْقَوْلُ في سَائرُ أُمَّهَات الْمُؤْمنِينَ وَلاَ فَرْقَ.

المحلى  ج 11   ص 414 ، اسم المؤلف:  علي بن أحمد بن سعيد بن حزم الظاهري أبو محمد الوفاة: 456 ، دار النشر : دار الآفاق الجديدة - بيروت ، تحقيق : لجنة إحياء التراث العربي

از هشام بن عمار روايت شده است كه از مالك بن انس شنيدم كه مي‌گفت : هركس به ابوبكر و عمر دشنام دهد شلاق مي‌خورد و كسي كه به عائشه دشنام دهد ، كشته مي‌شود !

به او گفتند چرا حكم سب عائشه قتل است و حكم سب ابوبكر و عمر شلاق ؟

در پاسخ گفت : زيرا خداوند در ماجراي افك مي‌گويد «خداوند به شما توصيه مي‌كند كه اگر مومن هستيد ، ديگر شبيه اين كار را انجام ندهيد !» ؛ پس هر كس به عائشه تهمتي بزند ، با قرآن مخالفت كرده است و هركس با نص قرآن مخالفت كند ، بايد كشته شود !

ابن حزم مي‌گويد : قول مالك در اين زمينه صحيح است ؛ و سب عائشه ، ارتداد است و تكذيب خداوند است كه او را طاهر شمرده است !

در مورد ساير همسران رسول خدا (صلى الله عليه وآله) نيز سخن چنين است ! و فرقي در ميان نيست !

سبّ خلفا و صحابه بهانه‌اي براي فتوى به قتل شيعه و غارت اموال آنان !

ابن كثير و ابو‌الفداء نقل مي‌كنند كه عده‌اي از شيعه را به بهانه سب ابوبكر و عمر كشته و اين امر را وسيله‌اي براي غارت اموال آنان قرار دادند !

غير ذلك من الحوادث في هذه السنة، أعني سنة سبع وأربعمائة، قتلت الشيعة بإفريقية، وتتبع من بقي منهم فقتلوا، وكان سببه أن المعز بن باديس ركب في القيروان، فاجتاز بجماعة، فسأل عنهم فقيل له: هؤلاء رافضة، يسبون أبا بكر وعمر، فقال المعز رضي الله عن أبي بكر وعمر، فثارت بهم الناس، وأقاموا الفتنة وقتلوهم طمعاً في النهب.

المختصر في أخبار البشر  ج 1   ص 250، اسم المؤلف:  أبو الفداء عماد الدين إسماعيل بن علي (المتوفى : 732هـ) الوفاة: 732

الكامل في التاريخ  ج 8   ص 114، اسم المؤلف:  أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم الشيباني الوفاة: 630هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1415هـ ، الطبعة : ط2 ، تحقيق : عبد الله القاضي

از ديگر حوادث سال 407 كشتن شيعه در آفريقا بود ؛ هرچه از شيعه باقي مانده بود تحت تعقيب قرار داده و كشتند !

علت اين كار اين بود كه معز بن باديس به قيروان رفته عبورش به گروهي افتاد و در مورد آنان سوال كرد ؛ در پاسخ گفتند كه اينان رافضي بوده و به ابوبكر و عمر دشنام مي‌دهند ؛ معز گفت : خدا از ابوبكر و عمر راضي شده است ! به همين علت بود كه مردم بر آنان شوريده و فتنه برپا كرده و آنان را به طمع غارت اموال كشتند !

هركس يك رافضي (ساب ابوبكر و عمر) را بكشد ، بهشت بر او واجب مي‌شود !

در اصطلاح علماي اهل سنت ، رافضي كسي است كه به ابوبكر و عمر دشنام دهد !

وأنبأنا الخطيب أبو الحسين عن أبي حفص بن شاهين حدثنا اسماعيل بن علي حدثنا عبدالله بن أحمد بن حنبل قال سألت أبي عن الرافضي؟ قال: الذي يسب أبا بكر وعمر رضي الله عنهما.

طبقات الحنابلة  ج 1   ص 182، اسم المؤلف:  محمد بن أبي يعلى أبو الحسين الوفاة: 521 ، دار النشر : دار المعرفة - بيروت ، تحقيق : محمد حامد الفقي

پسر احمد بن حنبل مي‌گويد از پدرم پرسيدم رافضي كيست ؟ گفت كسي كه به ابوبكر و عمر دشنام دهد .

سلطان مراد چهارم عثماني ، قصد جنگ با ايران را داشت و خواست براي اينكار از فتواي علما براي برانگيختن جنگ داخلي بين مسلمانان ، استفاده كند ؛ اما هيچ يك از علما با او موافقت نكرد جز جواني به نام «نوح أفندي» كه فتوايي با عنوان ذيل بر ضد تمام شيعيان و به قول او «رافضه» داد :

«من قتل رافضيا واحدا وجبت له الجنة»!

هركس يك رافضي (كسي كه به ابوبكر و عمر دشنام دهد) را بكشد ، بهشت بر او واجب مي‌شود !

من توقف في كفرهم والحادهم ووجوب قتالهم وجواز قتلهم فهو كافر مثلهم .... فيجب قتل هؤلاء الأشرار الكفار تابوا ام لم يتوبوا!

ولا يجوز تركهم عليه باعطاء الجزية ولا بأمان موقت ولا بأمان مؤبد ويجوز استرقاق نسائهم لأن استرقاق المرتدة بعد ما لحقت بدار الحرب جائز وكل موضع خرج عن ولاية الامام الحق فهو بمنزلة دار حرب ويجوز استرقاق ذريتهم تبعا لأمهاتهم!

عن كتاب العقود الدرية في تنقيح الفتاوي الحامدية ص 102 و 103.

هر كس كه در كفر آنان ، و جواز كشتن آنان شك داشته باشد ، مانند خود آنان كافر است ...

بايد اين اشرار كفار را كشت ، توبه كنند يا نكنند ! و جايز نيست كه آنان را با گرفتن جزيه زنده گذاشت ! دادن امان موقت و يا دائمي نيز به آنان جايز نيست !

جايز است كه زنان آنان را به كنيزي گرفت ، زيرا كنيز گرفتن زن مرتد بعد از آنكه در بلاد حربي رفت جايز است ؛ و هرجايي كه خارج از ولايت امام باشد ، مانند دار حرب است ! و جايز است كه فرزندان آنان را نيز به تبع مادرانشان به بردگي گرفت !

اين فتوا سبب شد كه هزاران نفر از مسلمانان در اين جنگ‌ها كشته شوند ؛ تنها در كشتار حلب 40000 نفر شيعه به خاطر اين فتوا كشته شدند !

 رك : مجلة تراثنا ج 6 ص 32 موقف الشيعة من هجمات الخصوم.

ادامه اين هجوم تا عصر حاضر :

اين هجوم و بهانه تراشي بر ضد شيعه تا امروز نيز ادامه دارد ؛ و فتواي بن جبرين ، مفتي عربستان سعودي ، و سخنان شي  عادل الكلباني ، امام جماعت مسجد الحرام و نيز سخن ساير علماي معاصر اهل سنت كه در ابتداي مقاله گذشت نيز در همين راستا است .

يك بام و دو هوا ! برخوردهاي دوگانه ، با سب خلفا و سب يا قتال علي بن ابي طالب‌!

بخاري در صحيحش از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) روايت مي‌كند كه آن حضرت فرمود :

قال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم سِبَابُ الْمُسْلِمِ فُسُوقٌ وَقِتَالُهُ كُفْرٌ تَابَعَهُ محمد بن جعفر عن شُعْبَةَ.

صحيح البخاري  ج 5   ص 2247 ش 5697 بَاب ما يُنْهَى من السِّبَابِ وَاللَّعْنِ ، اسم المؤلف:  محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمودند : دشنام به مسلمان ، سبب فاسق شدن و كشتن او (جنگ با او)‌ كفر است !

وقتي بحث به سب صحابه و يا خلفا مي‌رسد ! فتوا به كشتن مرتكب اين عمل مي‌دهند ! اما وقتي بحث در مورد قتل علي بن ابي طالب (عليه‌السلام) و يا دشمني با او باشد ، تنها سخن اهل سنت اين است كه اجتهاد كرده و اشتباه كرده‌اند و به خاطر اجتهاد خويش ثواب هم مي‌گيرند ! و حداكثر در صورتي كه با شخص ، دشمني داشته باشند ، او را تعزير مي‌كنند !

گناه سب علي كمتر از سب ابوبكر و عمر و عثمان است !

ابن تيميه مي‌گويد :

ولا ريب أنه لا يجوز سبّ أحد من الصحابة لا علي ولا عثمان ولا غيرهما ومن سب أبا بكر وعمر وعثمان فهو أعظم إثماً ممن سبّ علياً.

منهاج السنة النبوية  ج 4   ص 46 ، اسم المؤلف:  أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728 ، دار النشر : مؤسسة قرطبة - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. محمد رشاد سالم

شكي نيست كه سب هيچ يك از صحابه جايز نيست ، نه علي و نه عثمان و نه غير آن دو ؛ و كسي كه به ابوبكر و عمر و عثمان دشنام دهد ، گناه او از كسي كه به علي دشنام دهد بيشتر است !

آيا در مورد دشنام به ابوبكر و عمر و عثمان ، روايت خاصي وارد شده است كه در مورد دشنام به علي (عليه‌السلام) چنين روايتي نيست ؟

آيا مدرك حرمت دشنام به صحابه ، روايات عامه‌اي نيست كه از لعن همه صحابه نهي مي‌كند ؛ پس چه فرقي بين دشنام به ابوبكر و عمر و عثمان ، با دشنام به امير مومنان علي بن ابي طالب (عليه‌السلام) است ؟

ساب ابوبكر و عمر و عثمان كشته شود و جسدش سوزانده ، اما ساب علي ، تنها تعزير !

شخصي كه به امير مومنان (عليه‌السلام) دشنام داده بود ، به محكمه بردند و از خود او سوال كردند اگر كسي اين دشنام‌ها را به ابوبكر و عمر و عثمان داده بود حكم او چه بود ؟

در پاسخ گفت : قتل و سوزاندن ! اما در انتها خود او را تنها 30 ضربه شلاق زدند !

ادعاء رجل على سالم (بن ابراهيم بن ابي‌بكر بن عياش) بأنه سبّ علياً ومحاكمته

وكان إبراهيم بن أبي بكر بن عياش يلزم المسجد الجامع ... ونازع ابنا له يدعى سالما رجلا في السلف وتفضيلهم فادع الرجل على سالم أنه ذكر عليا عليه السلام فقال : كان عاديا قتالا للنفس الحرام غير مستحق للخلافة فشهد عليه بذلك رجلان لم يشهدا عند قاض قط أحدهما يعلم الحمام لأصحاب الحمام ... ثم أحضر جماعة من الفقهاء فيهم يحيى بن عبد الحميد الحماني وقطنة بن العلاء والوليد بن حماد وبنو أبي شيبة وأحضر سالما وخصمه وعدل الشاهدين عليه ... فأقبل عليه يحيى بن عبد الحميد وقال : يا سالم أرأيت هذه المقالة التي حكيت عنك في علي لو ثبتت عندك على رجل قالها في أبي بكر أو عمر أو عثمان ما كنت موجبا عليه ؟ قال هذا القول ؟ قال : نعم هذا القول قال : القتل والإحراق.

فأقبل على غسان فقال أصلح الله القاضي قد أوجب على نفسه شيئاً لا نوجبه عليه ... وجئ بسير موثوق فيه فضرب سبعة وعشرين سوطاً وأحدث في ثوبه وكملت له ثلاثون .

أخبار القضاة  ج 3   ص 191 ، اسم المؤلف:  محمد بن خلف بن حيان الوفاة: 306هـ ، دار النشر : عالم الكتب - بيروت

ادعاي شخصي بر ضد سالم كه او به علي دشنام داده و محاكمه سالم :

ابراهيم بن ابي بكر بن عياش هميشه در مسجد جامع بود ... روزي پسر او كه سالم نام داشت ، با شخصي در مورد خلفا و مقام آنان بحث نمود ؛ آن شخص ادعا كرد كه سالم گفته است علي تجاوزكار و قاتل مردم به صورت حرام و عدم لايق براي خلافت بود .

دو نفر هم بر اين مطلب شهادت دادند كه تا آن وقت در نزد قاضي هيچ شهادتي نداده بودند و يكي از آنان كسي بود كه به شاگردان حمام ، دلاكي ياد مي‌داد !...

عده‌اي از فقها از جمله يحيي بن عبد الحميد حماني و قطنة بن علاء وليد بن حماد و خاندان ابي شيبه آمده و سالم و طرف مقابل و شهود را نيز احضار كردند ! ...

سپس از سالم پرسيدند كه اگر اين جمله‌اي را كه از تو در مورد علي نقل شده است ، شخصي در مورد ابوبكر و عمر يا عثمان مي‌گفت چه فتوايي در مورد او مي‌دادي ؟

گفت : كشتن و سوزاندن !

غسان رو به قاضي كرده و گفت : او بر خود حكمي را ثابت كرد كه ما آن را براي او لازم نمي‌دانيم ! ...

در انتها او را با دست بسته آورده 27 ضربه شلاق زدند ، در اين هنگام او در لباسش كثافت كرد! سپس سه ضربه ديگر زده و 30 شلاق تمام شد !

نظر اهل سنت راجع به قاتلين عثمان!

كلام ابن حزم :

ابن حزم در مورد قاتلين عثمان مي‌گويد :

وعمار رضي الله عنه قتله أبو العادية يسار ابن سبع السلمي شهد بيعة الرضوان فهو من شهداء الله له بأنه علم ما في قلبه وانزل السكينة عليه ورضي عنه فأبو العادية رضي الله عنه متأول مجتهد مخطئ فيه باغ عليه مأجور أجرا واحدا وليس هذا كقتلة عثمان رضي الله عنه لأنهم لا مجال للاجتهاد في قتله لأنه لم يقتل أحدا ولا حارب ولا قاتل ولا دافع ولا زنى بعد إحصان ولا ارتد فيسوغ المحاربة تأويل بل هم فساق محاربون سافكون دما حراما عمدا بلا تأويل على سبيل الظلم والعدوان فهم فساق ملعون.

الفصل في الملل والأهواء والنحل ج 4   ص 125، اسم المؤلف:  علي بن أحمد بن سعيد بن حزم الطاهري أبو محمد الوفاة: 548 ، دار النشر : مكتبة الخانجي – القاهرة

عمار را ابوالغاديه يسار بن سبع سلمي كه در بيعت رضوان حاضر بود كشت ؛ و او از كساني است كه خدا شهادت داده است كه آنچه در دل آنهاست را مي‌داند و سكينه بر آنان نازل داشته و از آنان راضي شده است ؛ به همين سبب ابوالغادية براي كشتن عمار ، تاويلي داشته و اجتهاد كرده و در اجتهادش اشتباه كرده و بر عمار سركشي كرده است ، و به همين سبب يك پاداش دارد !

اما قاتلين عثمان اينگونه نبودند ، آنها جايي براي اجتهاد در قتل او نداشتند ، زيرا او نه كسي را كشته بود ، و نه با كسي سر جنگ داشت ، و نه كسي را راند ، و نه زناي محصنه انجام داد ، و نه مرتد شد كه بتوان در راه قتل او اجتهاد كرد !

قاتلين او فاسقين ، محاربين و كساني بودند كه به عمد و حرام و بدون اجتهاد و در راه ظلم و كينه خون مي‌ريختند ! به اين علت ، قاتلين او فاسق و ملعونند !

كلام ابن تيميه :

ابن تيميه نيز مي‌گويد :

فإنه لم يقتله إلا طائفة قليلة باغية ظالمة.

منهاج السنة النبوية  ج 6   ص 296

كساني كه او را كشتند جز گروهي سركش و ظالم نبودند !

و در جاي ديگر نيز مي‌گويد :

وأما الساعون في قتله فكلهم مخطئون بل ظالمون باغون معتدون

منهاج السنة النبوية  ج 6   ص 297، اسم المؤلف:  أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728 ، دار النشر : مؤسسة قرطبة - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. محمد رشاد سالم

كساني كه در راه كشتن او تلاش كردند ، همگي در اشتباه بوده ظالم ، سركش و تجاوزكار بودند!

كلام ابن كثير :

ابن كثير نيز در مورد قاتلين عثمان مي‌گويد :

وكان قد كتبه مروان بن الحكم على لسان عثمان ... وعنده أن هؤلاء الذين خرجوا على أمير المؤمنين عثمان رضي الله عنه من جملة المفسدين في الأرض ولا شك أنهم كذلك ... هؤلاء البغاة الخارجين على الإمام ... وإنما هؤلاء الجهلة البغاة متعنتون خونة ظلمة مفترون

البداية والنهاية  ج 7   ص 186 حوادث سنة 35 هـ. ، اسم المؤلف:  إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء الوفاة: 774 ، دار النشر : مكتبة المعارف - بيروت

مروان بن حكم ، نامه‌اي از زبان عثمان نوشت ... او اعتقاد داشت كه كساني كه بر عثمان خروج كرده‌اند ، مفسد في الارض بودند ... و شكي نيز در اين مطلب نيست (كه آنان اينچنين بودند) ... آنان سركشاني بودند كه بر امام خروج كرده بودند ... آنان جاهلاني سركش ، سختگير ، خائن ، ظالم و تهمت‌زننده بودند !

كلام ذهبي :

ذهبي نيز در مورد آنان چنين نقل مي‌كند كه :

وروى سليمان بن أبي شيخ ، عن عبد الله بن صالح العجلي قال : أقبل الحكم بن هشام يريد مندلا ، فلما جلس قال له أصحاب مندل : يا أبا محمد ، ما تقول في عثمان قال : كان والله خيار الخيرة ، أمير البررة ، قتيل الفجرة ، منصور النضرة ، مخذول الخذلة . اما خاذله فقد خذل ، وأما قاتله فقد قتل ، وأما ناصره فقد نصر

تاريخ الإسلام، ج 11 ص 93

روزي حكم بن هشام (از علما و ثقات راويان اهل سنت) مي‌خواست به نزد مندل برود؛ وقتي كه نشست ، اصحاب مندل از او پرسيدند : اي ابا محمد ! نظر تو در مورد عثمان چيست‌؟

گفت : او به خدا برترين برترين‌ها بود ؛ امير نيكان ، و كسي كه به دست بدكاران كشته شد ؛ كسي كه بزرگان او را ياري كردند و افراد ذليل او را خوار ساختند ؛ و هركس كه او را خوار كرد ، خود خوار شد ؛ و هر كس كه او را كشت ، خود كشته شد ؛ و هركس كه او را ياري كرد ، خود ياري شد .

كلام عبد العزيز دهلوي :

لقد بغى على الخليفة الثالث جمع من أهل مصر وخرجوا عليه، وساعدهم على ذلك من أسلم من اليهود والنصارى والمجوس في عهد الخليفتين وطبعاً كان هدفهم الإطاحة بالاسلام.

تحفه اثنا عشرية ص 8 

گروهي از مردم مصر بر خليفه سوم خروج كرده و بر او شوريدند ؛ و عده‌اي از كساني كه از يهود و نصارا و مجوس در زمان دو خليفه اسلام آورده‌ بودند او را ياري كردند ؛ و طبيعتا هدف آنان نابودي اسلام بود .

همچنين مي‌گويد :

انّ المحاصرين لعثمان بغاة.

 الشيعة وأهل البيت ص 152

كساني كه بر عثمان خروج كردند ، خارجي بودند .

و در جايي ديگر چنين مي‌گويد :

انّ قتلته أو من ساعد قاتليه على قتله هم الذين أيّدوا السبئية، ومنهم تكوّنت... .

الشيعة والتشيع ص 77

قاتلين عثمان ، يا كساني كه در كشتن او كمك كردند ، همان كساني هستند كه به سبئيان كمك كرده و فرقه سبئيه از همان‌ها به وجود آمد !

كلام محمد بن عبد الوهاب :

او مي‌گويد :

انّ عبد الله بن سبأ لما نفاه عثمان إلى مصر إلتفّ حوله جمع كثير، فبدأ بتحريض الناس على عثمان حتى كفّروه واتفقوا على خلعه إلى أن آل الأمر إلى ما آل.

  مجموعة المؤلفات ج 4 ص 316

عبد الله بن سبا ، وقتي كه عثمان او را به مصر تبعيد كرد ، گروه بسياري گرد او جمع آمدند ؛ او نيز شروع به تحريك مردم بر ضد عثمان كرد ، تا حدي كه عثمان را تكفير كرده و اجماع كردند كه او را از خلافت عزل كنند ، و اين سبب شد كه كار به آنجا كه رسيد ، برسد !

و در جاي ديگر ، اين كساني كه به گفته او فريب عبد الله بن سبا را خوردند معرفي مي‌كند ! جالب است كه در ميان آنها نام بعضي از صحابه از جمله عمرو بن الحمق نيز به چشم مي‌خورد :

قاد فتنة قتل عثمان عشره: كميل بن زياد، الاشتر النخعي، علقمة بن قيس النخعي، ثابت بن قيس النخعي، جندب بن زهير العامري، جندب بن كعب الأزدي، عروة بن الجعد، وعمرو بن الحمق الخزاعي، وصعصعة بن صوحان واخوه زيد بن صوحان وابن الكوّاء وهؤلاء نفاهم عثمان من العراق إلى الشام فاكرمهم معاوية ونصحهم فتمادوا في غيهم وجهالتهم وشرهم، فنفاهم معاوية عن الشام، فآووا إلى الجزيرة واستقروا بحمص حتى كانت الفتنة التي قادوها لقتل عثمان.

مجموعة المؤلفات ج 4 ص 314

فرماندهان قاتلين عثمان ، ده نفر بودند : كميل بن زياد ، (مالك) اشتر نخعي ، علقمة بن قيس نخعي ، ثابت بن قيس نخعي ، جندب بن زهير عامري ، جندب بن كعب ازدي ، عروة بن جعد ، عمرو بن الحمق خزاعي ، صعصعة بن صوحان و برادرش زيد بن صوحان ف ابن كواء ؛ اينان بودند كه عثمان ، آنها را به از عراق بن شام تبعيد كرد ؛ معاويه آنان را گرامي داشته و نصيحت كرد ؛ اما در گمراهي و جهالت و پليدي خويش باقي ماندند ؛ به همين سبب معاويه آنان را از شام نيز تبعيد كرد ؛ آنها به جزيره پناه برده و در حمص مستقر شدند ؛ تا زماني كه فتنه شروع شد و آنان اين فتنه را براي كشتن عثمان به راه انداختند !

نظر علماي اهل سنت در مورد دشمنان امير مومنان و قاتل حضرت !

قاتل علي (عليه‌السلام) اجتهاد كرد و ثواب برده است !

ابن حزم ، مي‌گويد اجماع بين مسلمانان است كه ابن‌ملجم ، براي كشتن حضرت علي (عليه‌السلام) اجتهاد كرده و خود را بر حق مي‌دانست!!!

وَلاَ خلاَفَ بين أَحَدٍ من الْأُمَّة في أَنَّ عَبْدَ الرحمن بن مُلْجَمٍ لم يَقْتُلْ عَليًّا رضي الله عنه إِلاَّ مُتَأَوِّلاً مُجْتَهِدًا مُقَدِّرًا أَنَّهُ على صَوَابٍ  وفي ذلك يقول عمْرَانُ بن حطَّانَ شَاعرُ الصِّفْرِيَّة :

يا ضَرْبَةً من تَقيٍّ ما أَرَادَ بها       إِلاَّ ليَبْلُغَ من ذي الْعَرْشِ رِضْوَانًا

 إنِّي لأذكره حينا فَأَحْسَبُـهُ       أوفي الْبَــرِّيَّة عنْــدَ اللَّه ميزانًا

المحلى  ج 10   ص 484 ، اسم المؤلف:  علي بن أحمد بن سعيد بن حزم الظاهري أبو محمد الوفاة: 456 ، دار النشر : دار الآفاق الجديدة - بيروت ، تحقيق : لجنة إحياء التراث العربي

اجماع بين مسلمانان است كه ابن‌ملجم ، براي كشتن حضرت علي (عليه‌السلام) اجتهاد كرده و خود را بر حق مي‌دانست ، و به همين علت عمران بن حطان شاعر صفريه (گروهي از خوارج) در مي‌گويد :

چه ضربتي زد آن نيكوكار كه از آن  جز رسيدن به رضاي خدا هدفي نداشت !

من وقتي او را به ياد مي‌آورم ،او را كسي مي‌بينم كه ترازوي عمل او نزد خدا از همه پرتر است !

در كتاب الأم شافعي ، مختصر مزني ، المجموع نووي ، مغني المحتاج و الجوهر النقي نيز شبيه همين مطلب را در دفاع از ابن‌ملجم مطرح كرده‌اند !

كتاب الأمّ للشافعي: 4/229، مختصر المزني لإسماعيل المزني: 256، المجموع للنووي: 19/197، مغني المحتاج لمحمد بن الشربيني: 4/124، الجوهر النقي للمارديني: 8/58.

قاتل علي (عليه‌السلام) اهل روزه و نماز بود و براي محبت خدا او را كشت!

ابن تيميه نيز مي‌گويد :

والذي قتل عليّاً كان يصلّي ويصوم ويقرأ القرآن ، وقتله معتقداً أنّ اللّه ورسوله يحب قتل عليّ، وفعل ذلك محبة للّه ورسوله في زعمه ، وإن كان في ذلك ضالاً مبتدعاً.

 منهاج السنة ج 1ص153.

كسي كه علي را كشت ، نماز مي‌خواند و روزه مي‌گرفت و قرآن مي‌خواند ، و او را با اين اعتقاد كشت كه خدا و رسول او كشتن علي را دوست مي‌دارند ، و اين كار را به گمان خويش در راه محبت خدا و رسولش انجام داده بود ! اگر چه در اين كار گمراه و بدعت‌گذار بود !

قاتل علي (عليه‌السلام)  عابدترين مردم بود !

و در جاي ديگر مي‌نويسد :

قتله واحد منهم وهو عبدالرحمن بن ملجم المرادي مع كونه كان من أعبد الناس وأهل العلم.

منهاج السنة ج 5 ص47

يكي از خوارج علي را كشت كه نام او عبدالرحمن‌ بن ملجم مرادي بود ، كه با اينهمه از عابدترين مردم زمان و از اهل علم بود !

چطور ممكن است كه كسي را كه رسول خدا او را «أشقى الناس» معرفي كرده و او را مانند كشنده ناقه صالح مي‌دانند ، اينگونه مجتهد معرفي شود ، اما كساني كه با عثمان مخالفت كرده و او را كشتند ، حق اجتهاد نداشتند ؟!

سخن رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در مورد قاتل اميرمومنان علي (عليه‌السلام)

ابن حجر هيثمي در «الصواعق المحرقة» روايت ذيل را نقل كرده و سند آن را نيز تصحيح مي‌كند كه :

وروى الطبراني وأبو يعلى بسند رجاله ثقات إلا واحدا منهم فإنه موثق أيضا أنه صلى الله عليه وسلم قال له يوما من أشقى الأولين قال الذي عقر الناقة يا رسول الله قال صدقت قال فمن أشقى الآخرين ؟ قال لا علم لي يا رسول الله قال : الذي يضربك على هذه وأشار صلى الله عليه وسلم إلى يافوخه

 الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ج 2   ص 362 ، اسم المؤلف:  أبو العباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر الهيثمي الوفاة: 973هـ ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - لبنان - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط

طبراني و ابويعلي با سندي كه همه راويان آن ثقه هستند ، غير از يك نفر ، كه او نيز توثيق شده است ، از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) روايت مي‌كند كه روزي به علي (عليه‌السلام) فرمود : چه كسي شقي‌ترين امت‌هاي اولين است ؟ در پاسخ فرمود : كسي كه ناقه را پي كرد ، اي رسول خدا !

آن حضرت فرمودند : راست گفتي . سپس فرمودند : چه كسي شقي‌ترين امت‌هاي آخرين است ؟ فرمود : اي رسول خدا ! آگاه نيستم .

آن حضرت فرمودند : كسي كه به تو در اينجا ضربه خواهد زد ، و با دست به پيشاني آن حضرت اشاره كردند .

شبيه اين روايت در مصادر ذيل نيز ذكر شده است :

المعجم الكبير  ج 2 ص 247 و ش 2037 ج 8   ص 38 ، دار النشر : مكتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983 ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : حمدي بن عبدالمجيد السلفي.

الاستيعاب  ج 3   ص 1125 لابن عبد البر الوفاة: 463 ، دار النشر : دار الجيل - بيروت - 1412 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : علي محمد البجاوي

المبسوط للسرخسي  ج 30   ص 212 لشمس الدين السرخسي الوفاة: 483 ، دار النشر : دار المعرفة - بيروت

الكشاف  ج 2   ص 115 للزمخشري الخوارزمي الوفاة: 538 ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : عبد الرزاق المهدي.

المنتظم  ج 5   ص 174 لابن الجوزي أبو الفرج الوفاة: 597 ، دار النشر : دار صادر - بيروت - 1358 ، الطبعة : الأولى

اسد الغابة  ج 4   ص 126 لابن الأثير الوفاة: 630هـ ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان - 1417 هـ - 1996 م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عادل أحمد الرفاعي

الطبقات الكبرى ج 3 ص 35

الإمامة و السياسة ج 1 ص 182

أنساب الأشراف ج 3 ص 259

تاريخ دمشق ج 42 ص 550

مسند احمد ج 1 ص 130

خصائص اميرالمومنين نسائي ص 39

سنن كبراي بيهقي ج 8 ص 59

چطور مي‌شود كه وقتي رسول خدا (صلى الله عليه وآله) قاتل اميرمومنان علي (عليه‌السلام) را «شقي‌ترين اين امت» معرفي مي‌كند ، او مجتهد به شمار آمده و مجتهد نيز طبق روايات صحيحه اهل سنت و كلام علمايشان ، براي اجتهاد خويش ثواب مي‌گيرد! اما قاتلين عثمان حق اجتهاد نداشتند (با اينكه در ميان قاتلين عثمان نيزافرادي مانند «عبد الرحمن بن عديس» از اصحاب بيعت شجره حضور داشتند) ؟!

ابن جوزي در المنتظم مي‌گويد :

عبدالرحمن بن عديس البلوي بايع رسول الله صلى الله عليه وسلم تحت الشجرة وروى عنه عليه السلام وشهد فتح مصر واختط بها وكان رئيس الخيل التي سارت من مصر إلى عثمان

المنتظم في تاريخ الملوك والأمم ج 5   ص 114 ، اسم المؤلف:  عبد الرحمن بن علي بن محمد بن الجوزي أبو الفرج الوفاة: 597 ، دار النشر : دار صادر - بيروت - 1358 ، الطبعة : الأولى

تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام ج 3   ص 531 ، اسم المؤلف:  شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان الذهبي الوفاة: 748هـ ، دار النشر : دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت - 1407هـ - 1987م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. عمر عبد السلام تدمرى

الإصابة في تمييز الصحابة ج 4   ص 334 ش 5167، اسم المؤلف:  أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852 ، دار النشر : دار الجيل - بيروت - 1412 - 1992 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : علي محمد البجاوي

عبد الرحمن بن عديس بلوي ، با رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در زير درخت بيعت كرده و از آن حضرت روايت نقل كرد ؛ در فتح مصر حاضر بوده و جزو فرماندهان بود ؛ او فرمانده سواره نظامي بود كه از مصر به سمت عثمان آمدند .

چه فرقي بين عبد الرحمن بن عديس - از مهاجمان به عثمان- و ابن ملجم  است ؟ چه فرقي بين مهاجمين به عثمان و دشمنان امير مومنان است ؟ چه فرقي بين قاتلين عمار با قاتلين عثمان وجود دارد ، كه قاتلين عمار مي‌توانستند اجتهاد كنند ، اما قاتلين عثمان خير ؟!

 

 

بررسي نظر شيعه و اهل سنت در مورد صحابه :

نظر شيعه در مورد صحابه :

براي اينكه مشخص شود كه آيا مقصود شيعه از مطرح كردن بحث لعن دشمنان دين ، دشمني با رسول خدا (صلى الله عليه وآله) و تمامي صحابه نيست ، در ابتدا بايد نظر شيعه را در مورد صحابه بيان نماييم .

شيعه نمي تواند همانند اهل سنت حكم به عدالت تمام صحابه كرده و براي  آنان مقام فوق عصمت قائل شود و معتقد باشد كه هيچ گناهي از صحابه نوشته نمي شود و آنان مشمول آيات وعيد قرآن نمي شوند؛ زيرا خداوند متعال نسبت به پيامبر گرامي (صلى الله عليه وآله) كه اشرف خلائق و افضل پيامبران مي‌باشد می فرمايد :

لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنْ الْخَاسِرِينَ

سوره زمر آيه 39

اگر شرک بورزی عملت نابود شده و از زيانکاران خواهی بود .

و نيز خطاب به پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) مي‌فرمايد :

وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ

سوره الحاقة آيات 44 تا 46

و اگر پاره‌اي گفتارها بر ما بسته بود ، دست راستش را سخت مي‌گرفتيم ، سپس رگ قلبش را پاره مي‌كرديم .

همچنين خطاب به آن حضرت مي فرمايد :

وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا * إِذًا لَأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا

سوره إسراء آيات 74 و 75

و اگر تو را استوار نمي‌داشتيم ، قطعا نزديك بود كمي به سوي آنان متمايل شوي ؛ در آن صورت حتما تو را دو برابر (در) زندگي و دو برابر (پس از) مگر (عذاب) مي‌چشانديم ؛ آنگاه در برابر ما براي خود ياوري نمي‌يافتي .

شيعه با اين كه صحبت رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) را بالاترين شرف براي افراد مي‌داند، ولي با الهام از آيات قرآن و روايات نبوي و اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم‌السلام) معتقد است كه صحابه بر سه گروه بودند:

گروه اول از صحابه :

كساني كه تابع احكام الهي و اوامر رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) بودند و عده‌اي از آنان در ركاب حضرت به شهادت رسيدند ، شيعه تمامي افراد اين دسته را متدين و اهل بهشت مي‌داند که به نمونه‌هايي از اين افراد اشاره مي‌نماييم :

1- کسانی که در زمان رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به شهادت رسيدند :

كليه اصحابي كه خالصانه از اسلام دفاع كردند و در زمان رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در اين راه به شهادت رسيدند و طبق مدارك اهل سنت ، تنها كساني كه در زمان رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در جنگ ها به شهادت رسيده اند  259 نفر بوده است .

ر.ك : رحمة للعالمين، سيرة النبي الأمي صلى الله عليه وسلم باب حروب رسول الله (ص) ، تأليف: القاضي محمد سليمان سلمان المنصورفوري وترجمة د. سمير عبدالحميد إبراهيم/ دار السلام / الرياض

2- کسانی که در زمان رسول خدا (صلى الله عليه وآله) با ايمان از دنيا رفتند :

کسانی که در زمان رسول خدا (صلى الله عليه وآله) با ايمان کامل از دنيا رفتند که اين گروه نيز خود جمعي كثير از صحابه خواهند شد .

3- کسانی که در اعتقاد به امامت علي (عليه‌السلام) ثابت ماندند :

آنان كه بعد از رحلت رسول گرامی اسلام (صلى الله عليه وآله) مطابق وصيت حضرت معتقد به امامت و خلافت حضرت امير (عليه‌السلام) شدند و از آن حضرت دفاع نمودند .اين‌ها اگر چه تعدادشان اندک بود ولي  همگی از بزرگان صحابه به شمار می روند ؛ در کتاب خطط الشام نام تعدادی از ايشان را می برد که عبارتند از :

سلمان ، ابوذر ، ابو سعيد خدری ، عمار ياسر ، حذيفة بن يمان ؛ ابو ايوب انصاری ، خالد بن سعيد ، قيس بن سعد.

وي مي‌گويد :

عرف جماعة من كبار الصحابة بموالاة علي في عصر رسول الله صلى الله عليه وسلم ، مثل سلمان الفارسي ، القائل : بايعنا رسول الله على النصح للمسلمين ، والائتمام بعلي بن أبي طالب ، والموالاة له

ومثل أبي سعيد الخدري القائل : أمر الناس بخمس ، فعلموا بأربع ، وتركوا واحدة ، ولما سئل عن الأربع قال : الصلاة والزكاة والصوم والحج ، قيل فما الواحدة التي تركوها ؟ قال : ولاية علي بن أبي طالب ، قيل له : وإنها لمفروضة معهن ؟ قال نعم هي مفروضة معهن

ومثل أبي ذر الغفاري وعمار بن ياسر ، وحذيفة بن اليمان وذي الشهادتين ، وأبي أيوب الأنصاري ، وخالد بن سعيد ، وقيس بن سعد .

وأما ما ذهب إليه بعض الكتاب من أن التشيع من بدعة عبد الله بن سبأ ، فهو وهم ، وقلة معرفة بحقيقة

خطط الشام  محمد كرد علي ج 5 ص251

عده‌اي از بزرگان صحابه ، به دوستي علي در زمان رسول خدا (صلى الله عليه وآله) شناخته مي‌شدند ؛ مانند سلمان فارسي كه گفته بود با رسول خدا بيعت كرديم كه با مردم خيرخواه باشيم و علي را امام و ولي خويش بدانيم !

و مانند ابوسعيد خدري كه گفته بود مردم به پنج چيز مامور شدند كه چهار تا را انجام داده و يكي را ترك كردند ؛ وقتي از آن چهار چيز سوال شد ، گفت : نماز و زكات و روزه و حج ؛ به او گفته شد آن يكي كه مردم تركش كردند چه بود ؟ پاسخ داد : ولايت علي بن ابي طالب ؛ به او گفتند : آيا ولايت علي نيز همراه آنان واجب شد ؟! گفت آري ولايت علي نيز همراه آنان واجب شد .

و ماننى ابوذر غفاري و عمار ياسر و حذيفه بن يمان و ذي‌الشهادتين و ابو ايوب انصاري و خالد بن سعيد و قيس بن سعد .

اما آنچه كه عده اي از نويسندگان گفته‌اند كه شيعه از بدعت‌هاي عبد الله بن سبا است ، توهم است ! و از كمي آشنايي با حقيقت مذهب شيعه است .

صبحي صالح نيز علاوه بر جمع فوق عده ديگری را اضافه می کند که عبارتند از :

مقداد بن أسود ، جابر بن عبد الله ، أبي بن كعب ، أبو الطفيل عمر بن وائلة ، عباس بن عبد المطلب ، همه فرزندان عباس

او مي‌گويد :

كان بين الصحابة حتى في عهد النبي (صلى الله عليه وآله) شيعة لربيبه علي، منهم: أبو ذر الغفاري، والمقداد بن الأسود، وجابر بن عبد الله، وأبي بن كعب، وأبو الطفيل عمر بن وائلة، والعباس بن عبد المطلب وجميع بنيه، وعمار بن ياسر، وأبو أيوب الأنصاري .

النظم الإسلامية ص 96

در ميان صحابه حتي در زمان رسول خدا (صلى الله عليه وآله) عده‌اي شيعه‌ علي ، تربيت شده پيامبر بودند ؛ كه از ميان ايشان ابوذر غفاري و مقداد بن اسود و جابر بن عبد الله و ابي بن كعب و ابو الطفيل عمر (عامر)‌ بن وائلة و عباس بن عبد المطلب و همه فرزندان او و عمار ياسر و ابو ايوب انصاري .

4- کسانی که پس از مدتي، به طرف امير مومنان (عليه‌السلام) برگشتند :

تعدادي از صحابه كه پس از مدتي جدايي از اميرمومنان علي (عليه‌السلام) ، عاقبت به صف پيروان حضرت پيوسته و در جنگ جمل و صفين و نهروان در ركاب حضرت جنگيدند ويا به شهادت رسيدند و يا تا آخر عمر با امام بودند و در حمايت از حضرت نهايت تلاش خود را به كار بستند.

صحابه مدافع امير مومنان در جنگ جمل :

تعدار صحابه ای که در جنگ جمل در ركاب حضرت علي (عليه‌السلام) بودند، در کتب شيعه 1500 نفر و در کتب اهل سنت حدود 800 نفر ذکر شده اند !!!

شيخ طوسي و قاضي نعمان مغربي مي‌نويسند:

 شهد مع علي ( عليه السلام ) يوم الجمل ثمانون من أهل بدر ، وألف وخمسمائة من أصحاب رسول الله ( صلى الله عليه وآله ).

 الأمالي للطوسي ص 726 ش 1527 ، شرح الأخبار ج 1 ص 489 ش 350 .

همراه با علی (عليه‌السلام) در جنگ جمل هشتاد نفر از اهل بدر و هزار و پانصد نفر از صحابه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بودند .

ذهبي نيز مي‌نويسد:

وقال سعيد بن جبير : كان مع علي يوم وقعة الجمل ثمانمائة من الأنصار ، وأربعمائة ممن شهدوا بيعة الرضوان . رواه جعفر بن أبي المغيرة عن سعيد.

 وقال المطلب بن زياد ، عن السُدّي : شهد مع علي يوم الجمل مائة وثلاثون بدريا وسبعمائة من أصحاب النبي صلى الله عليه وسلم

تاريخ الإسلام، ج 3، ص 484 ، تاريخ خليفة بن خياط ص 138 ، العقد الفريد ج 3 ص 314.

سعيد بن جبير گفته است که در جنگ جمل هشتصد نفر از انصار و چهار صد نفر از اهل بيعت رضوان، همراه علی بودند .

و از سُدِّی نقل شده است که همراه با علی در جمل 130 نفر از اهل بدر و 700 نفر از صحابه حاضر بودند ...

صحابه مدافع امير مومنان در جنگ صفين :

مسعودی گفته است :

كان ممن شهد صفين مع علي من أصحاب بدر سبعة وثمانون رجلا ... وشهد معه من الأنصار ممن بايع تحت الشجرة ؛ وهي بيعة الرضوان من المهاجرين والأنصار من أصحاب رسول الله (صلى الله عليه وآله) تسعمائة ، وكان جميع من شهد معه من الصحابة ألفين وثمانمائة .

  مروج الذهب ج 2 ص 361

از کسانی که در جنگ صفين همراه علی بودند هشتاد و هفت نفر از اهل بدر ... و از يارانی که در زير شجره با رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بيعت کردند از مهاجر و انصار 900 نفر ؛ و همه صحابه ای که همراه امير مومنان بودند 2800 نفر بوده است .

گروه دوم از صحابه :

افرادي كه مخالفت احكام الهي كردند و قرآن از آنان با صراحت، فاسق تعبير مي‌كند:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَيَّنُوا

سوره حجرات آيه 6

اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ! اگر فاسقي برايتان خبري آورد ، نيك وارسي كنيد .

و يا قلب آنان را دچار بيماري مي‌داند:

وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا

سوره أحزاب آيه 12

و هنگامي كه منافقان و كساني كه در دل‌هايشان بيماري است مي‌گفتند : خدا و فرستاده‌اش جز فريب به ما وعده‌اي ندادند !

و مهم تر از همه اينكه برخي از صحابه با آرزوي مرگ رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) و ازدواج با همسران آن حضرت ، زمينه اذيت و آزار ايشان را فراهم كردند:

وَمَا كَانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلَا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَدًا إِنَّ ذَلِكُمْ كَانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمًا

سوره أحزاب آيه 53

و شما حق نداريد رسول خدا را برنجانيد و مطلقا (نبايد) زنانش را پس از (وفات) او به نكاح خود در آوريد ؛ چرا كه اين (كار) نزد خدا همواره (گناهي) بزرگ است .

 با اين كه قرآن با صراحت به كساني كه پيامبر گرامي را اذيت كنند ، لعنت فرستاده و وعده آتش جهنم به آنان داده است :

إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآَخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِينًا

سوره أحزاب آيه 57

بي‌گمان كساني كه خدا و پيامبر او را آزار مي‌رسانند ، خدا آنان را در دنيا و آخرت لعنت كرده و برايشان عذابي خفت آور آماده ساخته است .

در سنت نبويه نيز در مورد اين دسته ، روايات فراوان آمده است ؛ در حديث مشهور حوض با صراحت بيان شده كه عده زيادي از صحابه بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) از مسير حق منحرف شدند و جز تعداد اندكي، گرفتار آتش جهنم  خواهند شد :

 فَلاَ أُرَاهُ يَخْلُصُ مِنْهُمْ إِلاَّ مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ.

 صحيح البخارى  ج 7 ص 207  ح 6587  كتاب الرقاق باب في الحوض

پس نمي بينم كه از بين اين افراد (از اصحاب من) جز به اندازه گله‌اي شتر بي ساربان ، (از عذاب) رهايي يابند !

گروه سوم از صحابه :

دسته سوم از صحابه منافقان هستند كه خداوند در قرآن يك سوره مستقل در باره آنان نازل فرموده و تصريح كرده است كه تشكيلات منافقين به قدري پيچيده است كه حتي پيامبر گرامي (صلى الله عليه وآله) آنان را نمي‌شناسد:

 وَمِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ

سوره توبة آيه 101

و برخي از باديه نشينان كه پيرامون شما هستند ، منافقند ؛ و از ساكنان مدينه (نيز)‌ عده‌اي بر نفاق خو گرفته‌اند ؛ تو آنان را نمي‌شناسي ؛ ما آنان را مي‌شناسيم .

و به پيامبر (صلى الله عليه وآله) وعده داد كه منافقين را از روي سخنان و كردار آنان خواهد شناخت :

وَلَوْ نَشَاءُ لَأَرَيْنَاكَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِيمَاهُمْ وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ أَعْمَالَكُمْ

سوره محمد آيه 30

و اگر بخواهيم ، آنان را به تو مي‌نمايانيم تا ايشان را به چهره بشناسي ؛ و (اكنون) از آهنگ سخن به حال آنان پي خواهي برد ؛ و خداست كه كارهاي شما را مي‌داند .

و در منابع معتبر اهل سنت نسبت به آلودگي برخي از صحابه به بيماري نفاق صراحت شده، در  صحيح مسلم از پيامبر گرامي (صلى الله عليه وآله) نقل كرده كه فرمود:

 في أصحابي إثنا عشر منافقاً

 صحيح مسلم ج 8  ص 122 (رقم9ـ2779) كتاب صفات المنافقين

در اصحاب من دوازده نفر منافق هستند .

وبخاري از ابن مليكة نقل مي‌كند كه گفته است:

أدركت ثلاثين من أصحاب النبي صلى اللّه عليه وآله وسلم كلّهم يخاف النفاق على نفسه

صحيح البخاري، ج 1، ص 17، كتاب الإيمان، باب خوف المؤمن من أن يحبط عمله وهو لا يشعر

سي نفر از صحابه پيامبر (صلى الله عليه وآله) را درك كردم ، كه همه آنها بر خويش از نفاق مي‌ترسيدند !

و در نقل هيثمي پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) 36 نفر از منافقين را در ميان صحابه معرفي نمود:

 قال: إنّ منكم منافقين، فمّن سميّت فليقم! ثمّ قال: قم يا فلان! قم يا فلان! قم يا فلان! حتّى سمّى ستّة وثلاثين رجلاً.

مجمع الزوائد، ج 1، ص 112

پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمودند : بدرستيكه عده اي از شما منافق هستند ؛ هر كس كه را نام بردم بايد بايستد ؛ سپس فرمودند فلاني بايست ؛ فلاني بايست ؛ فلاني بايست تا اينكه سي و شش نفر را نام بردند‌!

با توجه به نكات ياد شده ، شيعه نمي‌تواند اعتقاد داشته باشد كه تمامي صحابه عادل و مستحق بهشت‌اند !  بلكه برخي از آنان اهل بهشت و برخي فاسق و برخي منافق هستند و اين عقيده مطابق قرآن و سنت مي باشد.

کلام علمای شيعه در مورد صحابه :

مرحوم شرف الدين عاملی از علماي سرشناس شيعه می نويسد :

إنّ من وقف على رأينا في الصحابة، علم أنّه أوسط الآراء، إذ لم نفرّط فيه تفريط الغلاة الذين كفرّوهم جميعاً، ولا أفرطنا إفراط الجمهور الذين وثّقوهم أجمعين .

 فإنّ الكامليّة ومن كان في الغلوّ على شاكلتهم، قالوا: بكفر الصحابة كافّة، وقال أهل السنّة : بعدالة كلّ فرد ممّن سمع النبي صلى اللّه عليه وآله أو رآه من المسلمين مطلقاً، واحتجّوا بحديث كلّ من دبّ أو درج منهم أجمعين أكتعين أبصعين.

أمّا نحن، فإنّ الصحبة بمجرّدها وإن كانت عندنا فضيلة جليلة ، لكنّها - بما هي ومن حيث هي - غير عاصمة ، فالصحابة كغيرهم من الرجال . فيهم : العدول ، وهم عظماؤهم وعلماؤهم ، وأولياء هؤلاء ، وفيهم : البغاة ، وفيهم : أهل الجرائم من المنافقين ، وفيهم : مجهول الحال.

فنحن نحتجّ بعدولهم ونتولّاهم في الدنيا والآخرة، أمّا البغاة على الوصيّ، وأخي النبي، وسائر أهل الجرائم والعظائم كابن هند، وابن النابغة، وابن الزرقاء وابن عقبة، وابن أرطاة، وأمثالهم، فلا كرامة لهم، ولا وزن لحديثهم.

ومجهول الحال نتوقّف فيه حتّى نتبيّن أمره

هذا رأينا في حملة الحديث من الصحابة وغيرهم، والكتاب والسنّة بنينا على هذا الرأي، كما هو مفصل في مظانّه من اصول الفقه.

أجوبة مسائل جار الله ص 14

کسی که اطلاع از نظر ما در مورد صحابه داشته باشد می داند که ميانه‌روترين نظرها است ؛ زيرا نه مانند غلاتی که همه ايشان را تکفير کرده‌اند ، زياده روی کرده و نه مانند جمهور (اهل سنت) که همه ايشان را مورد اعتماد شمرده‌اند ، سهل‌انگاری نموده ايم .

پس بدرستيکه فرقه کامليه و کسانی که در غلو مانند ايشان هستند همه صحابه را کافر می‌دانند ؛ و اهل سنت نيز همه مسلمانانی را که از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) چيزی شنيده و يا ايشان را ديده باشد ، عادل می‌شمرند و به حديث تمامی ايشان ، بدون هيچ استثنا تمسک مي‌جويند .

 اما ما ، اگر چه صحابه بودن را به تنهايي فضيلتی والا می دانيم اما آن را سبب عصمت (از گناه و عدالت) نمی‌دانيم ؛ صحابه از اين جهت مانند ديگران هستند که در بين ايشان عادل ديده می شود ، که ايشان بزرگان و علما و اوليا در بين صحابه هستند ؛ و در بين صحابه سرکشان نيز يافت می‌شوند ؛ و ايشان اهل گناه از منافقين هستند ؛ و در بين ايشان مجهول الحال نيز وجود دارد .

ما به عادلان ايشان تمسک جسته و در دنيا و آخرت ايشان را دوست خواهيم داشت ؛ اما کسانی که بر وصی رسول خدا (صلى الله عليه وآله) و برادر وی سر کشی کرده و نيز ساير اهل گناه و بدی از صحابه مانند فرزند هند جگر خوار ، و فرزند نابغه و فرزند زرقاء و ابن عقبة و ابن ارطاة و امثال ايشان گرامی نبوده و هيچ ارزشی ندارند .

وکسی که حال او مجهول است در مورد او توقف کرده تا وضعيت وی مشخص گردد .

اين نظر ما است در مورد صحابه‌ای که حديث نقل کرده اند و غير ايشان ؛ و کتاب خدا و سنت در بين ما است و شاهد بر نظر ما ؛ و اين نظر ما به طور مفصل در کتب اصول فقه آمده است .

خلاصه نظر شيعه :

شيعيان تعداد بسيار زيادی از صحابه را اهل بهشت مي‌داند و در مورد گروهی از صحابه كه با مخالفت خود با پيامبر گرامي (صلى الله عليه وآله) ، قلب پاك آن بزرگوار را رنجاندند و يا حضرت را اذيت كردند وآنان كه با ديدن آن همه دليل و برهان نفاق پيشه کردند ، شيعه به حکم آيات قرآن آنان را اهل جهنم مي‌داند و در مورد برخي از صحابه که مجهول هستند، سکوت می کند .

نظر اهل سنت در مورد صحابه :

نظر اهل سنت در مورد صحابه مشهور است ؛ اهل سنت همه صحابه را عادل و اهل بهشت مي‌دانند !

صحابه همگي عادل ، جزو اولياي الهي و برترين مخلوقات بعد از انبيا هستند !

قرطبي مي‌نويسد :

فالصحابة كلهم عدول أولياء الله تعالى وأصفياؤه وخيرته من خلقه بعد أنبيائه ورسله . هذا مذهب أهل السنة والذي عليه الجماعة من أئمة هذه الأمة .

الجامع لأحكام القرآن (تفسير القرطبي)  ج 16   ص 299 ، اسم المؤلف:  أبو عبد الله محمد بن أحمد الأنصاري القرطبي الوفاة: 671 ، دار النشر : دار الشعب - القاهرة

همه صحابه عادلند و از اولياي الهي و برگزيدگان او و برترين مردم بعد از انبيا و رسل !

اين نظر ، مذهب اهل سنت است و آنچه همه امامان اين امت به آن اعتقاد داشته‌اند !

البته بهتر است در ابتدا تعريف اهل سنت را در مورد صحابه بدانيم :

تعريف صحابی در نظر اهل سنت :

بخاری در تعريف صحابه می گويد :

وَمَنْ صَحِبَ النبي صلى الله عليه وسلم أو رَآهُ من الْمُسْلِمِينَ فَهُوَ من أَصْحَابِهِ

صحيح البخاري  ج 3   ص 1335 كتاب فضائل الصحابة بَاب فَضَائِلِ أَصْحَابِ النبي صلى الله عليه وسلم ورضي الله عنهم

هر مسلمانی که با رسول خدا (صلى الله عليه وآله) همراه بوده يا ايشان را ديده است ، از اصحاب حضرت است .

احمد بن حنبل نيز مي‌گويد :

أصحاب رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلّم كلّ من صحبه شهرا أو يوما أو ساعة أو رآه.

 أسد الغابة ج 1ص12، العدّة في أصول الفقه ، الفراء الحنبلي ج3 ص 988

اصحاب رسول خدا (صلى الله عليه وآله)‌ تمام كساني هستند كه يك ماه يا يك روز يا يك ساعت همراه حضرت بوده و يا ايشان را ديده‌اند !

عدد صحابه در نظر اهل سنت :

ابن جوزی وسيوطي از ابوزرعه نقل كرده‌اند که گفته است :

 قبض رسول الله صلى الله عليه وسلم عن مائة ألف وأربعة عشر ألفا من الصحابة

تلقيح فهوم أهل الأثر ابن جوزی  ج 1   ص 73 ، تدريب الراوي ج 2 ص 220.

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) از دنيا رفتند در حاليکه صد و چهارده هزار (000/114) صحابی داشتند!

ابن كثير نيز نقل كرده  است:

انّ عددهم يبلغ مائة الف وعشرين ألفا.

البداية والنهاية ج 5  ص 397 .

عدد آنان به صد و بيست هزار نفر مي‌رسد !

صحابه شناخته شده در نظر اهل سنت:

در اين ميان عدد صحابه ای که شناخته شده اند (با اسم يا کنيه) حدود هشت هزار نفر است ؛ يعنی کمتر از 15 درصد کل صحابه!! که تعداد زيادي از آن‌ها در زمان خود رسول خدا (صلى الله عليه وآله) از دنيا رفته و يا به شهادت رسيده بودند .

ابن حجر عسقلاني مي‌نويسد:

وقرأت بخط الحافظ الذهبي من ظهر كتابه التجريد: لعل الجميع ثمانية آلاف إن لم يزيدوا لم ينقصوا ؛ ثم رأيت بخطه أن جميع من في  أسد الغابة سبعة آلاف وخمسمائة وأربعة وخمسون نفساً.

الإصابة في تمييز الصحابة  ج 1   ص 3.

به خط ذهبی در پشت کتاب تجريد ديدم که تمامی صحابه ای که با نام و يا کنيه شناخته شده‌اند حدود  هشت هزار (8000) نفر هستند ؛ سپس به خط وی ديدم که تمامی کسانی که در كتاب «اسد‌الغابة» معرفی شده‌اند هفت‌هزار و پانصد و پنجاه و چهار (7554) نفرند .

وی در ادامه می گويد علت اينکه بيشتر صحابه شناخته نشده‌اند آن است که آن است که بيشتر آنها بيابان نشين بودند (و با جامعه آن روز ارتباطی نداشتند) ؛ و تنها رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را (يکبار آنهم) در حجة الوداع ديده بودند .

حال آيا ممكن است با وجود اين سخنان اهل سنت در مورد صحابه و آيات و روايات ذكر شده ، حكم به عدالت و وثاقت همه صحابه كرد و آنان را از همه مخلوقات بعد از انبيا برتر دانست ؟

 

 

معنی لعن :

يكي از عللي كه سبب برداشت غلط در مورد لعن شده است ، اشتباه در فهم معناي آن و يكي دانستن معناي آن با سب و دشنام است ؛ به همين جهت ، لازم است در ابتدا معناي لعن و سب و فرق آن دو را بيان كنيم .

لعن در لغت : راندن و دوركردن از خوبي‌ها

اللعن : الطرد والابعاد من الخير .

صحاح جوهری ج 6 ص 2196 - لسان العرب ج 13 ص 387

لعن : راندن و دور کردن از خوبی ها است .

فإن اللعن في اللغة هو الطرد والابعاد

شرح صحيح مسلم نووي ج 9 ص 141

لعن در لغت به معنی راندن و دور کردن است .

سب در لغت و فرق آن با لعن  :

زبيدي مي‌نويسد:

والسب : الشتم.

تاج العروس ج 2 ص 63

سب : به معني شتم است.

ابن منظور مي‌نويسد:

 الشتم : قبيح الكلام وليس فيه قذف.

لسان العرب ج 12 ص 318.

شتم به معني كلام زشت است و لازم نيست كه در آن تهمت نيز باشد .

بنا بر اين از جهت لغوي بين لعن و سب فرق بسيار است ، كه در لعن تنها طلب دوري از خير مقصود است ، و در سب ، بد دهاني و كلام زشت به كار بردن .

لعن و سب در قرآن:

ماده لعن در قرآن در چهل و يك مورد استعمال شده و در بسياري از موارد به خداوند نسبت داده شده است  ؛ در مقابل كلمه سب فقط يك مورد استعمال شده و آن مورد نهي قرار گرفته است !!! :

سب در قرآن:

وَلَا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ

سوره انعام آيه 108

و آنهايي را كه جز خدا مي‌خوانند ، دشنام مدهيد كه آنان از روي دشمني (و) به ناداني ، خدا را دشنام خواهند داد .

لعنت کنندگان در قرآن :

لعن در قرآن از زبان چند گروه مطرح شده است كه در ابتدا به فهرست آنها اشاره مي‌كنيم :

خداوند ، ملائکه ، همه مردمان ، پنج تن آل عبا ، داوود و عيسی بن مريم ، ندا دهنده‌ای در روز قيامت ، مرد در لعان ، امت‌هاي كافر در روز قيامت و در جهنم ، لعنت‌کنندگان (اللاعنون) ، نامشخص (مواردي كه صيغه لعن به صورت مجهول آمده است)

حال به ذكر تفصيلي موارد مي‌پردازيم :

خداوند :

1- بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ

سوره بقره آيه 88

خداوند آنان (يهوديان دشمن رسول خدا) را به سبب کفرشان لعنت کرده است

2- فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكَافِرِينَ

سوره بقره آيه89

پس لعنت خداوند بر کافران باد

3- إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ ...

سوره بقره آيه 159

کسانی که نشانه‌های روشن و رهنمودی را که فرستاديم بعد از آنکه برای مردم در کتاب توضيح داده‌ايم نهفته می‌دارند ، آنان را خدا لعنت کرده است... .

4- إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ كُفَّارٌ أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ ...

سوره بقره آيه 161

کسانی که کافر شدند و در حال کفر مردند لعنت خدا و فرشتگان و تمام مردم بر آنان باد.

5- فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ

سوره آل عمران آيه 61

پس هرکس پس از دانشی که تو را حاصل آمده ، در اين با تو محاجه کند بگو بياييد پسرانمان را و پسرانتان را و زنانمان را و زنانتان را و ما خويشان خود را و شما خويشان نزديک خود را فرا خوانيم ؛ سپس مباهله کنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم .

6- وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ * أُولَئِكَ جَزَاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ ...

سوره آل عمران آيات86 و 87

و خداوند قوم بيدادگر را هدايت نمی‌کند ؛ آنان سزايشان اين است که لعنت خدا بر آنان است ...

7-  وَلَكِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ

سوره نساء آيه 46

ولي خدا آنان را به علت کفرشان لعنت کرد

8- يَا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ آَمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِمَا مَعَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهَا عَلَى أَدْبَارِهَا أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ

سوره نساء آيه47

ای کسانی که به شما کتاب داده شده است ، به آنچه فرو فرستاديم و تصديق کننده همان چيزی است که با شماست ايمان بياوريد پيش از آنکه چهره‌هايي را محو کنيم و در نتيجه آنان را به قهقرى بر گردانيم يا همچنان که اصحاب سبت را لعنت کرديم آنان را نيز لعنت کنيم .

9- أُولَئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَمَنْ يَلْعَنِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِيرًا

سوره نساء آيه 52

اينانند که خدا لعنتشان کرده ، و هر که را خدا لعنت کند هرگز برای او ياوری نخواهی يافت .

10- وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا

سوره نساء آيه 93

و هرکس مومنی را عمدا بکشد کيفرش دوزخ است که در آن ماندگار خواهد بود و خدا بر او خشم می گيرد و لعنتش می کند و عذابی بزرگ برايش آماده ساخته است .

11- ... وَإِنْ يَدْعُونَ إِلَّا شَيْطَانًا مَرِيدًا * لَعَنَهُ اللَّهُ ...

سوره نساء آيه 117 و 118

... و جز شيطان سرکش را نمی‌خوانند ؛ خدا لعنتش کند ...

12- فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِيثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ ...

سوره مائدة آيه 13

پس به سزای پيمان‌ شکستنشان لعنتشان کرديم ...

13- قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذَلِكَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَغَضِبَ عَلَيْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِيرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ ...

سوره مائدة آيه 60

بگو آيا شما را به بدتر از صاحبان اين کيفر در پيشگاه خدا خبر دهم ؟ همانان که خدا لعنتشان کرده است و از آنان بوزينگان و خوکان پديد آورده و آنان که طاغوت را پرستش کردند ...

سوره مائده آيه 78

14- ... فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ

سوره أعراف آيه44

... پس آواز دهنده‌ای در ميان آنان آواز در‌ می‌دهد که لعنت خداوند بر ستمکاران باد .

15- وَعَدَ اللَّهُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْكُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا هِيَ حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمُ اللَّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُقِيمٌ

سوره توبه آيه 68

خدا به مردان و زنان دوچهره و کافر آتش جهنم را وعده داده است . در آن جاودانه‌اند . آن آتش برای ايشان کافی است و خدا لعنتشان کرده است و برای آنان پايدار است .

16- ... أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ

سوره هود آيه 18

هان لعنت خدا بر ستمگران باد .

17- وَالْخَامِسَةُ أَنَّ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَيْهِ إِنْ كَانَ مِنَ الْكَاذِبِينَ

سوره نور آيه 7

و (گواهی مرد در دفعه) پنجم (در لعان) اين است لعنت خدا بر او باد ، اگر از دروغگويان باشد‌.

18- وَأَتْبَعْنَاهُمْ فِي هَذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحِينَ

سوره قصص آيه 42

در پي آنان در اين دنيا لعنت فرستاديم و روز قيامت آنان از زشت‌كارانند .

19- إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآَخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِينًا

سوره أحزاب آيه57

بی گمان کسانی که خدا و پيامبر او را آزار می‌رسانند ، خدا آنان را در دنيا و آخرت لعنت کرده و برآنان عذابی خفت‌آور آماده ساخته است .

20- إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْكَافِرِينَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعِيرًا

سوره أحزاب آيه 64

بدرستيکه خداوند کافران را لعنت کرده و برای آنان آتش فروزانی آماده کرده است .

21- وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا * رَبَّنَا آَتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْنًا كَبِيرًا

سوره أحزاب آيات 67 و 68

و مي‌گويند : پرودگارا ! ما رؤسا و بزرگتران خويش را اطاعت كرديم ؛ و ما را از راه به در كردند !

پرودگارا ! آنان را دو چندان عذاب ده و لعنتشان كن لعنتي بزرگ !

22- قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ * وَإِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلَى يَوْمِ الدِّينِ

سوره ص آيات 77 و 78

(خداوند) فرمود پس از آن مقام بيرون شو ، كه تو رانده‌اي . و تا روز جزا لعنت من بر تو باد .

23- أُولَئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَأَعْمَى أَبْصَارَهُمْ

سوره محمد آيات 22 و 23

آنان همان کسانی هستند که خدا آنان را لعنت کرده و آنان را ناشنوا و چشم‌هايشان را نابينا کرده است‌.

24- وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَاتِ الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَيْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَلَعَنَهُمْ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا

سوره فتح آيه 6

و مردان و زنان منافق پيشه و مردان و زنان مشرک را که به خدا گمان بد برده‌اند عذاب کند ؛ بد زمانه بر آنان باد ؛ و خدا بر اينان خشم نموده و لعنتشان کرده و جهنم را برای آنان آماده گردانيده و چه بد سرانجامی است .

ملائکه :

1- إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ كُفَّارٌ أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ

سوره بقره آيه 161

کسانی که کافر شدند و در حال کفر مردند لعنت خدا و فرشتگان و تمام مردم بر آنان باد.

2- وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ * أُولَئِكَ جَزَاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ

سوره آل عمران آيات86 و 87

و خداوند قوم بيدادگر را هدايت نمی‌کند ؛ آنان سزايشان اين است که لعنت خدا و فرشتگان و مردم همگی بر آنان است .

همه مردمان (الناس اجمعين) :

1- إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ كُفَّارٌ أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ

سوره بقره آيه 161

کسانی که کافر شدند و در حال کفر مردند لعنت خدا و فرشتگان و تمام مردم بر آنان باد.

2- وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ * أُولَئِكَ جَزَاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ

سوره آل عمران آيات86 و 87

و خداوند قوم بيدادگر را هدايت نمی کند ؛ آنان سزايشان اين است که لعنت خدا و فرشتگان و مردم همگی بر آنان است .

پنج تن آل عبا :

فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ

سوره آل عمران آيه 61

پس هرکس پس از دانشی که تو را حاصل آمده در اين با تو محاجه کند بگو بياييد پسرانمان را و پسرانتان را و زنانمان را و زنانتان را و ما خويشان خود را و شما خويشان نزديک خود را فرا خوانيم ؛ سپس مباهله کنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم .

توضيحی در مورد اين آيه :

 درست است که در اين آيه از زبان اين پنج تن می گويد : لعنت خدا را بر دروغگويان قرار می دهيم ، اما در واقع خود ايشان نيز لعنت کرده‌اند ؛ همانطور که در بحث لعان ، شوهر می گويند « لعنة الله علي إن كنت من الكاذبين» اما به زن و شوهر متلاعنين (يعنی کسانی که همديگر را لعنت کرده اند) گفته می شود .

داوود و عيسی بن مريم :

لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذَلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ

سوره مائده آيه 78

از ميان فرزندان اسرائيل آنان که کفر ورزيدند به زبان داوود و عيسی بن مريم مورد لعنت قرار گرفتند . اين کيفر به خاطر آن بود که عصيان ورزيده و تجاوز می کردند .

ندا دهنده ای در روز قيامت ( موذّن) :

... فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ

سوره أعراف آيه44

... پس آواز دهنده ای در ميان آنان آواز در می دهد که لعنت خداوند بر ستمکاران باد .

در اين مورد نيز شبيه بحث اهل کساء ، درست است که اصل لعنت از جانب خداست اما اين موذن لعنت خداوند را براي آنان درخواست است .

مرد در لعان :

وَالْخَامِسَةُ أَنَّ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَيْهِ إِنْ كَانَ مِنَ الْكَاذِبِينَ

سوره نور آيه 7

و (گواهی مرد در دفعه) پنجم (در لعان) اين است لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگويان باشد .

در اين مورد نيز بحث بالا جاری است .

امت هاي كافر در روز قيامت و در جهنم (يكديگر را لعنت مي كنند) :

1- قَالَ ادْخُلُوا فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ فِي النَّارِ كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا ...

سوره أعراف آيه 38

مي فرمايد در ميان امت‌هايي از جن و انس كه پيش از شما بوده‌اند داخل آتش شويد ، هر بار كه امتي در آتش در آيد همكشيان خود را لعنت كند .

2- وَقَالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا مَوَدَّةَ بَيْنِكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَيَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضًا وَمَأْوَاكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ نَاصِرِينَ

سوره عنكبوت آيه25

و (ابراهيم) گفت : جز خدا فقط بت‌هايي را اختيار كرده‌ايد كه آن‌هم براي دوستي ميان شما در زندگي دنياست ؛ آنگاه روز قيامت بعضي از شما بعضي ديگر را انكار و برخي از شما برخي ديگر را لعنت مي‌كنند و جايتان در آتش است و براي شما ياوراني نخواهد بود .

3- وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا * رَبَّنَا آَتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْنًا كَبِيرًا

سوره أحزاب آيات 67 و 68

و مي‌گويند : پرودگارا ! ما رؤسا و بزرگتران خويش را اطاعت كرديم و ما را از راه به در كردند ؛ پروردگارا ! آنان را دو چندان عذاب ده و لعنتشان كن لعنتي بزرگ!

لعنت کنندگان (اللاعنون) :

إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ

سوره بقره آيه 159

کسانی که نشانه‌های روشن و رهنمودی را که فرستاديم بعد از آنکه برای مردم در کتاب توضيح داده‌ايم نهفته می‌دارند ، آنان را خدا لعنت کرده و لعنت‌کنندگان لعنتشان کنند .

نامشخص :

1- وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا ...

سوره مائده آيه 64

ويهود گفتند : دست خدا بسته است ؛ دست های خودشان بسته باد و به سزای آنچه گفتند لعنت شدند ...

2- وَتِلْكَ عَادٌ جَحَدُوا بِآَيَاتِ رَبِّهِمْ وَعَصَوْا رُسُلَهُ وَاتَّبَعُوا أَمْرَ كُلِّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ *  وَأُتْبِعُوا فِي هَذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ ...

سوره هود آيات 59 و60

و اين قوم عاد بود كه آيات پروردگارشان را انكار كردند و فرستادگانش را نافرماني نمودند ، و به دنبال فرمان هر زورگوي ستيزه جوي رفتند ؛ و در اين دنيا و روز قيامت ، لعنت بدرقه آنان گرديد ...

3- ... فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَمَا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ * يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ * وَأُتْبِعُوا فِي هَذِهِ لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ

سوره هود آيات 97 تا99

ولي از فرمان فرعون پيروي كردند ، و فرمان فرعون صواب نبود ؛ روز قيامت پيشاپيش قومش مي‌رود و آنان را به آتش در مي‌آورد ؛ و دوزخ ورودگاه بدي براي واردان است . و در اين دنيا و روز قيامت به لعنت بدرقه شدند ، و چه بد عطايي نصيب آنان مي‌شود .

4- وَالَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولَئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ

سوره رعد آيه 25

و کسانی که پيمان خدا را پس از بستن آن می‌شکنند و آنچه را خدا پيمان به پيوستن آن فرمان داده می‌گسلند و در زمين فساد می کنند ، بر ايشان لعنت است و بدفرجامی آن سرای ، آنان را است .

5- قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ * وَإِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلَى يَوْمِ الدِّينِ

سوره حجر آيات 34 و 35

فرمود : از اين مقام بيرون شو كه تو رانده شده‌اي ؛ و تا روز جزا بر تو لعنت باشد .

6- ... وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآَنِ ...

سوره إسراء آيه 60

و آن رويايي را که به تو نشان داديم و درخت لعنت شده در قرآن را جز برای آزمايش مردم قرار نداديم ...

7- إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالْآَخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ

سوره نور آيه 23

بی گمان کسانی که به زنان پاکدامن بی‌خبر و با ايمان نسبت زنا می‌دهند ، در دنيا و آخرت لعنت شده‌اند و برای آنها عذابی سخت خواهد بود .

8- لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ ... * مَلْعُونِينَ ...

سوره أحزاب آيه60 و 61

اگر منافقان و کسانی که در دل‌هايشان مريضی است و شايعه افکنان در مدينه باز نايستند ... * آنان لعنت شدگان‌اند ...

9- يَوْمَ لَا يَنْفَعُ الظَّالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَلَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّار

سوره غافر آيه 52

روزي كه ستمگران را پوزش طلبي‌شان سودي نمي‌دهد و براي آنان لعنت است و برايشان بد‌فرجاميِ آن سراي است .

لعنت شدگان در قرآن :

در قرآن عناويني كه مورد لعن قرار گرفته‌است ، بر سه گونه است :

گروه اول : عناويني كه مخصوص كفار و ساير اديان است .

گروه دوم :  آياتي كه مخصوص عنوان منافقين است ، يا در مورد منافقين شناخته شده نازل شده است .

 گروه سوم : آياتي كه شامل ساير مسلمانان «كساني كه اهل سنت آنان را منافق نمي‌دانند» - و از جمله گروهي از صحابه- نيز مي‌شود

در ابتدا هر سه گروه را  به صورت فهرست وار بيان مي‌كنيم :

گروه اول :

1- کفار و مشركين(به صورت هاي مختلف) 2- گروهي از نصارا که به مباهله با رسول خدا (صلى الله عليه وآله) پرداختند 3- اصحاب سبت 4-  اهل کتابی که به دستورات پيامبران ايمان نياورده كافر شدند 5- کسانی که به جبت و طاغوت ايمان آورده و می‌گفتند کفار از مسلمانان هدايت شده‌ترند 6- شيطان 7- كساني كه خداوند بر آنان غضب گرفت و آنان را مسخ كرد 8- يهودي كه مي‌گفتند دست خدا بسته است ! 9- قوم عاد 10- فرعون ، لشكرش و بزرگان قومش از جمله هامان 11- قوم فرعون 12- امت‌هاي جهنمي 13- بني اسرائيلي كه پيمان الهي را شكستند .

 گروه دوم :

 1-  منافقين 2-  کسانی که در دل‌هايشان بيماری است و کسانی که در مدينه شايعه پراکنی می‌کردند 3-  كسانی که در صلح حديبيه به خدا گمان بد بردند .

گروه سوم :

1- كساني كه خدا و رسولش را بيازارند 2- مردي كه در لعن دروغ بگويد3- شجره ملعونه 4-  كساني كه حقايق ديني را بعد از آنكه نازل شد ، از مردم پنهان كنند 5-  ظالمان 6- پيمان‌شكنان و فساد كنندگان در زمين و قطع كنندگان رحم 7-  كسي كه زنان پاكدامن را به بي‌عفتي متهم كند 8- كسي كه از روي عمد مسلماني را بكشد 9-  بزرگاني از امت‌ها كه در جهنم عذاب مي‌شوند 10- دروغگويان

حال به ذكر تفصيلي آيات اين دسته مي‌پردازيم :

گروه اول : عناويني كه مخصوص كفار و غير مسلمانان است :

1- کفار و مشركين :

1- بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ

سوره بقره آيه 88

خداوند آنان (يهوديان دشمن رسول خدا) را به سبب کفرشان لعنت کرده است

2- فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكَافِرِينَ

سوره بقره آيه89

پس لعنت خداوند بر کافران باد

3- إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ كُفَّارٌ أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ

سوره بقره آيه 161

کسانی که کافر شدند و در حال کفر مردند لعنت خدا و فرشتگان و تمام مردم بر آنان باد.

4- وَلَكِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ

سوره نساء آيه 46

ولي خدا آنان را به علت کفرشان لعنت کرد .

5- وَعَدَ اللَّهُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْكُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا هِيَ حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمُ اللَّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُقِيمٌ

سوره توبه آيه 68

خدا به مردان و زنان دوچهره و کافر ، آتش جهنم را وعده داده است . در آن جاودانه‌اند . آن آتش برای آنان کافی است و خدا لعنتشان کرده است و برای آنان پايدار است .

6- إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْكَافِرِينَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعِيرًا

سوره أحزاب آيه 64

بدرستيکه خداوند کافران را لعنت کرده و برای آنان آتش فروزانی آماده کرده است .

7- وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَاتِ الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَيْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَلَعَنَهُمْ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا

سوره فتح آيه 6

و مردان و زنان منافق پيشه و مردان و زنان مشرک را که به خدا گمان بد برده اند عذاب کند ؛ بد‌زمانه بر آنان باد ؛ و خدا بر آنان خشم نموده و لعنتشان کرده و جهنم را برای آنان آماده گردانيده و چه بد سرانجامی است .

2- گروهي از نصارا که به مباهله با رسول خدا (صلى الله عليه وآله) پرداختند :

فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ

سوره آل عمران آيه 61

پس هرکس پس از دانشی که تو را حاصل آمده در اين با تو محاجه کند بگو بياييد پسرانمان را و پسرانتان را و زنانمان را و زنانتان را و ما خويشان خود را و شما خويشان نزديک خود را فرا خوانيم ؛ سپس مباهله کنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم .

3- اصحاب سبت :

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ آَمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِمَا مَعَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهَا عَلَى أَدْبَارِهَا أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ

سوره نساء آيه47

ای کسانی که به شما کتاب داده شده است ، به آنچه فرو فرستاديم و تصديق کننده همان چيزی است که با شماست ايمان بياوريد پيش از آنکه چهره هايي را محو کنيم و در نتيجه ايشان را به قهقری بر گردانيم يا همچنان که اصحاب سبت را لعنت کرديم آنان را نيز لعنت کنيم .

4- اهل کتابی که به دستورات پيامبران ايمان نياورده كافر شدند :

1- يَا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ آَمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِمَا مَعَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهَا عَلَى أَدْبَارِهَا أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ

سوره نساء آيه47

ای کسانی که به شما کتاب داده شده است ، به آنچه فرو فرستاديم و تصديق کننده همان چيزی است که با شماست ايمان بياوريد پيش از آنکه چهره هايي را محو کنيم و در نتيجه ايشان را به قهقری بر گردانيم يا همچنان که اصحاب سبت را لعنت کرديم آنان را نيز لعنت کنيم .

2- لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذَلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ

سوره مائده آيه 78

از ميان فرزندان اسرائيل آنان که کفر ورزيدند به زبان داوود و عيسی بن مريم مورد لعنت قرار گرفتند . اين کيفر به خاطر آن بود که عصيان ورزيده و تجاوز می‌کردند .

5- کسانی که به جبت و طاغوت ايمان آورده و می‌گفتند کفار از مسلمانان هدايت شده‌ترند :

أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيبًا مِنَ الْكِتَابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا هَؤُلَاءِ أَهْدَى مِنَ الَّذِينَ آَمَنُوا سَبِيلًا * أُولَئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَمَنْ يَلْعَنِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِيرًا

سوره نساء آيه 51 و 52

آيا کسانی را که از کتاب  نصيبي يافته‌اند ، نديدی ؟ که به جبت و طاغوت ايمان دارند و درباره کسانی که کفر ورزيده اند مي گويند : اينان از کسانی که ايمان آورده اند راه يافته‌ترند * اينانند که خدا لعنتشان کرده و هرکه را خدا لعنت کند هرگز برای او ياوری نخواهی يافت .

6- شيطان :

1- وَإِنْ يَدْعُونَ إِلَّا شَيْطَانًا مَرِيدًا * لَعَنَهُ اللَّهُ ...

سوره نساء آيه 117 و 118

... و جز شيطان سرکش را نمی خوانند ؛ خدا لعنتش کند ...

2- قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا لَكَ أَلَّا تَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ * قَالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ * قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ * وَإِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلَى يَوْمِ الدِّينِ

سوره حجر آيات 32 تا 35

فرمود : اي ابليس ؛ تو را چه شده است كه با سجده‌كنندگان نيستي ؟ گفت من آن نيستم كه براي بشري كه او را از گلي خشك از گلي سياه و بدبو آفريده‌اي سجده كنم ! فرمود : از اين مقام بيرون شو كه تو رانده شده‌اي ؛ و تا روز جزا بر تو لعنت باشد .

3- قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعَالِينَ * قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ * قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ * وَإِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلَى يَوْمِ الدِّينِ

سوره ص آيات 75 تا 78

فرمود : اي ابليس ، چه چيز تو را مانع شد كه براي چيزي كه به دستان قدرت خويش خلق كردم ، سجده آوري ؟ آيا تكبر نمودي يا از برتران بودي؟ گفت من از تو بهترم ؛ مرا از آتش آفريدي و او را از گل آفريده‌اي ! فرمود : پس از آن مقام بيرون شو كه تو رانده‌اي ؛ و تا روز جزا لعنت من بر تو باد .

7- كساني كه خداوند بر آنان غضب گرفت و آنان را مسخ كرد :

قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذَلِكَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَغَضِبَ عَلَيْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِيرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ ...

سوره مائدة آيه 60

بگو آيا شما را به بدتر از صاحبان اين کيفر در پيشگاه خدا خبر دهم ؟ همانان که خدا لعنتشان کرده است و از آنان بوزينگان و خوکان پديد آورده و آنان که طاغوت را پرستش کردند ...

8- يهودي كه مي‌گفتند دست خدا بسته است !

وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا ...

سوره مائده آيه 64

ويهود گفتند : دست خدا بسته است ؛ دست‌های خودشان بسته باد و به سزای آنچه گفتند لعنت شدند ...

9- قوم عاد :

وَتِلْكَ عَادٌ جَحَدُوا بِآَيَاتِ رَبِّهِمْ وَعَصَوْا رُسُلَهُ وَاتَّبَعُوا أَمْرَ كُلِّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ *  وَأُتْبِعُوا فِي هَذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ

سوره هود آيات 59 و60

و اين قوم عاد بود كه آيات پروردگارشان را انكار كردند و فرستادگانش را نافرماني نمودند ، و به دنبال فرمان هر زورگوي ستيزه جوي رفتند ؛ و در اين دنيا و روز قيامت ، لعنت بدرقه آنان گرديد ...

10- فرعون ، لشكرش و بزرگان قومش از جمله هامان:

وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرِي فَأَوْقِدْ لِي يَا هَامَانُ عَلَى الطِّينِ فَاجْعَلْ لِي صَرْحًا لَعَلِّي أَطَّلِعُ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكَاذِبِينَ * وَاسْتَكْبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَيْنَا لَا يُرْجَعُونَ * فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ * وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنْصَرُونَ * وَأَتْبَعْنَاهُمْ فِي هَذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحِينَ

سوره قصص آيات 38 تا 42

فرعون گفت : اي بزرگان قوم ، من جز خويشتن براي شما خدايي نمي‌شناسم ؛ پس اي هامان ، برايم بر گل آتش بيافروز و برجي براي من بساز ؛ شايد به خداي موسى اطلاع يابم ؛ و من جدا او را از دروغگويان مي‌پندارم .

و او و سپاهيانش در آن سرزمين به ناحق سركشي كردند و پنداشتند كه به سوي ما بازگدانيده نمي‌شوند .

و او و سپاهيانش را فرو گرفتيم و آنان را در دريا افكنديم ، بنگر كه فرجام كار ستمكاران چگونه بود ؛ و آنان را پيشواياني كه به سوي آتش مي‌خوانند گردانيديم ، و روز رستاخيز ياري نخواهند داشت ؛ و در اين دنيا لعنت بدرقه آنان كرديم و روز قيامت آنان از جمله زشت رويانند .

11- قوم فرعون :

... فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَمَا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ * يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ * وَأُتْبِعُوا فِي هَذِهِ لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ

سوره هود آيات 97 تا99

ولي از فرمان فرعون پيروي كردند ، و فرمان فرعون صواب نبود ؛ روز قيامت پيشاپيش قومش مي‌رود و آنان را به آتش در مي‌آورد ؛ و دوزخ ورودگاه بدي براي واردان است . و در اين دنيا و روز قيامت به لعنت بدرقه شدند ، و چه بد عطايي نصيب آنان مي‌شود .

12- امت‌هاي جهنمي :

1- قَالَ ادْخُلُوا فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ فِي النَّارِ كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا ...

سوره أعراف آيه 38

مي‌فرمايد در ميان امت هايي از جن و انس كه پيش از شما بوده‌اند داخل آتش شويد ، هر بار كه امتي در آتش در آيد همكشيان خود را لعنت كند .

2- وَقَالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا مَوَدَّةَ بَيْنِكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَيَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضًا وَمَأْوَاكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ نَاصِرِينَ

سوره عنكبوت آيه25

و (ابراهيم) گفت : جز خدا فقط بت هايي را اختيار كرده‌ايد كه آن هم براي دوستي ميان شما در زندگي دنياست ؛ آنگاه روز قيامت بعضي از شما بعضي ديگر را انكار و برخي از شما برخي ديگر را لعنت مي‌كنند و جايتان در آتش است و براي شما ياوراني نخواهد بود .

13- بني‌اسرائيلي كه پيمان الهي را شكستند :

وَلَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ ... فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِيثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ ...

سوره مائدة آيه 12 و 13

در حقيقت خدا از فرزندان اسرائيل پيمان گرفت ... پس به سزای پيمان شکستنشان لعنتشان کرديم ...

گروه دوم : عناويني كه مربوط به مسلمانان منافق است :

1- منافقين:

1- وَعَدَ اللَّهُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْكُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا هِيَ حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمُ اللَّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُقِيمٌ

سوره توبه آيه 68

خدا به مردان و زنان دوچهره و کافر آتش جهنم را وعده داده است . در آن جاودانه‌اند . آن آتش برای آنان کافی است و خدا لعنتشان کرده است و برای آنان پايدار است .

2- لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ ... * مَلْعُونِينَ ...

سوره أحزاب آيه60 و 61

اگر منافقان و کسانی که در دل‌هايشان مرضی است و شايعه افکنان در مدينه باز نايستند ... * آنان لعنت شدگانند ...

3- وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَاتِ الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَيْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَلَعَنَهُمْ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا

سوره فتح آيه 6

و مردان و زنان منافق‌پيشه و مردان و زنان مشرک را که به خدا گمان بد برده‌اند عذاب کند ؛ بدٍ ‌زمانه بر آنان باد ؛ و خدا بر آنان خشم نموده و لعنتشان کرده و جهنم را برای آنان آماده گردانيده و چه بد سرانجامی است .

2- کسانی که در دل‌هايشان بيماری است و کسانی که در مدينه شايعه پراکنی می‌کردند :

لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ ... * مَلْعُونِينَ ...

سوره أحزاب آيه60 و 61

اگر منافقان و کسانی که در دل‌هايشان مرضی است و شايعه‌افکنان در مدينه باز نايستند ... * آنان لعنت شدگانند ...

در مورد كساني كه در دل‌هايشان بيماري است ، در كتب اهل سنت ، تفسير‌هاي مختلفي گفته شده است ، يكي از تفاسير ، يكي بودن مقصود از سه عبارت «المنافقون» و «الذين في قلوبهم مرض» و «المرجفون في المدينة» است ؛ اما يكي ديگر از تفاسير مشهور ، تفسيري است كه صراحتا شامل گروهي از مومنين مي‌شود:

«والذين في قلوبهم مرض» وهم قوم كان فيهم ضعف إيمان وقلة ثبات عليه عما هم من التزلزل ... وأخرج إبن المنذر وغيره عن مالك بن دينار قال : سألت عكرمة عن الذين في قلوبهم مرض فقال : هم أصحاب الفواحش وعن عطاء أنه فسرهم بذلك أيضا وفي رواية أخرى عنه أنه قال هم قوم مؤمنون كان في أنفسهم أن يزنوا فالمرض حب الزنا

روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني ج 22   ص 90 ، اسم المؤلف:  العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود الألوسي البغدادي الوفاة: 1270هـ ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت

«الذين في قلوبهم مرض» ، آنها كساني بودند كه در آنها ضعف ايمان و كم استقامتي در دين بود ؛ زيرا متزلزل بودند ؛ ... ابن منذر و غير او از مالك بن دينار روايت كرده است كه از عكرمه در مورد «الذين في قلوبهم مرض» سوال كردم ؛ در پاسخ گفت : آنها اصحاب فواحش هستند ؛ از عطاء نيز شبيه همين تفسير ذكر شده است ؛ و در روايتي ديگر نيز آمده است كه آنها گروهي از مومنان هستند كه در دل‌هايشان محبت زنا است !

بنا بر اين مقصود از مرض دوست داشتن زنا است !

شبيه همين تفسير در آدرس‌هاي ذيل نيز آمده است :

الكشاف عن حقائق التنزيل وعيون الأقاويل في وجوه التأويل ج 3   ص 570 ، اسم المؤلف:  أبو القاسم محمود بن عمر الزمخشري الخوارزمي الوفاة: 538 ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : عبد الرزاق المهدي

تفسير البيضاوي ج 4   ص 386 ، اسم المؤلف:  البيضاوي الوفاة: 685 ، دار النشر : دار الفكر - بيروت

التسهيل لعلوم التنزيل ج 3   ص 144، اسم المؤلف:  محمد بن أحمد بن محمد الغرناطي الكلبي الوفاة: 741هـ ، دار النشر : دار الكتاب العربي - لبنان - 1403هـ- 1983م ، الطبعة : الرابعة

بنا بر اين تفسير ، اين آيه نيز شامل مسلمانان غير منافق مي‌شود ؛ و مربوط به قسم سوم ، يعني مسلمانان غير منافق مي‌شود و در غير اين صورت ، اين آيه مربوط به همين بخش ، يعني مسلمانان منافق مي‌گردد .

3- کسانی که در صلح حديبيه به خدا گمان بد بردند :

وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَاتِ الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَيْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَلَعَنَهُمْ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا

سوره فتح آيه 6

و مردان و زنان منافق پيشه و مردان و زنان مشرک را که به خدا گمان بد برده‌اند عذاب کند ؛ بد‌زمانه بر آنان باد ؛ و خدا بر آنان خشم نموده و لعنتشان کرده و جهنم را برای آنان آماده گردانيده و چه بد سرانجامی است .

در روايات اهل سنت ، در مورد اين افراد اختلاف شده است ، البته عموما چنين تفسير كرده اند كه مقصود كساني كه در همين سوره به آنها اشاره شده است كه «بل ظننتم أن لن ينقلب الرسول والم‍‍ؤمنون الى أهليهم أبدا» سوره فتح آيه 12

بلكه پنداشتيد كه پيامبر و مومنان هرگز به خانمان خود بر نخواهند گشت ...

و آنها را به عنوان منافقين معرفي كرده‌اند .

قرطبي در اين زمينه مي‌گويد :

«الظانين بالله ظن السوء» يعني ظنهم أن النبي (صلى الله عليه وآله) لا يرجع إلى المدينة ولا أحد من أصحابه حين خرج إلى الحديبية وأن المشركين يستأصلونهم كما قال « بل ظننتم أن لن ينقلب الرسول والمؤمنون إلى أهليهم أبدا»

الجامع لأحكام القرآن (تفسير القرطبي)  ج16 ص265 ، اسم المؤلف:  أبو عبد الله محمد بن أحمد الأنصاري القرطبي ، دار النشر : دار الشعب – القاهرة

«الظانين بالله ظن السوء» مقصود گمان آنها است كه پيامبر و نه هيچ يك از يارانش وقتي به حديبيه رفتند به مدينه باز نخواهد گشت ؛ و اينكه مشركين آنها را ريشه‌كن خواهند كرد ، همانطور كه آيه گفته است كه « بل ظننتم أن لن ينقلب الرسول والمؤمنون إلى أهليهم أبدا»

 البته ضمير مخاطب در اين آيه ، به مخاطبين در آيه قبل باز مي‌گردد :

«سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرَابِ شَغَلَتْنَا أَمْوَالُنَا وَأَهْلُونَا فَاسْتَغْفِرْ لَنَا يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ مَا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ لَكُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا إِنْ أَرَادَ بِكُمْ ضَرًّا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ نَفْعًا بَلْ كَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا»

سوره فتح آيه 11

برجاي ماندگان باديه نشين به زودي به تو خواهند گفت : اموال ما و كسانمان ، ما را گرفتار كردند ، براي ما آمرزش بخواه ! چيزي را كه در دل‌هايشان نيست بر زبان خويش مي‌رانند ؛ بگو اگر خدا بخواهد به شما زياني يا سودي برساند ، چه كسي در برابر او براي شما اختيار چيزي دارد ؟ بلكه خداست كه به آنچه مي‌‌كنيد همواره آگاه است .

و مخاطبين در اين آيه ، طبق روايات اهل سنت چند قبيله نزديك مدينه هستند :

قرطبي در تفسير خويش مي‌گويد :

قوله تعالى : «سيقول لك المخلفون من الأعراب» قال مجاهد وبن عباس : يعني أعراب غفار ومزينة وجهينة وأسلم وأشجع والديل وهم الأعراب الذين كانوا حول المدينة تخلفوا عن رسول الله صلى الله عليه وسلم

الجامع لأحكام القرآن (تفسير القرطبي)  ج 16   ص 268 ، اسم المؤلف:  أبو عبد الله محمد بن أحمد الأنصاري القرطبي الوفاة: 671 ، دار النشر : دار الشعب - القاهرة

آيه شريفه «سيقول لك المخلفون من الأعراب» ؛ مجاهد و ابن عباس گفته‌اند ، مقصود اعراب قبايل غفار و مزينه و جهينه و اسلم و اشجع و ديل است ، و اينان ، همان اعرابي هستند كه در نزديك مدينه بوده و از پيامبر (صلى الله عليه وآله)  باز ماندند .

البته اين سخن ، تبعات سنگيني براي اهل سنت دارد ، زيرا ثابت مي‌كند ، بسياري از قبايل اطراف مدينه ، منافق بودند ! 

گروه سوم : عناويني كه شامل مسلمانان غير منافق نيز مي‌شود :

كساني كه خدا و رسولش را بيازارند ، مرد در لعن اگر دروغ بگويد ، شجره ملعونه ، كساني كه حقايق ديني را بعد از آنكه نازل شد ، از مردم پنهان كنند ، ظالمان ، پيمان‌شكنان و فساد كنندگان در زمين و قطع كنندگان رحم ، كسي كه زنان پاكدامن را به بي‌عفتي متهم كند ، كسي كه از روي عمد مسلماني را بكشد ، بزرگاني از امت‌ها كه در جهنم عذاب مي‌شوند ، دروغگويان

1- کسانی که خدا و رسولش را بيازارند :

إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآَخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِينًا

سوره أحزاب آيه57

بی گمان کسانی که خدا و پيامبر او را آزار می‌رسانند خدا آنان را در دنيا و آخرت لعنت کرده و برايشان عذابی خفت آور آماده ساخته است .

اين روايت نيز عام بوده و شامل تمام كساني كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را آزار داده‌اند مي‌شود ؛ ابن كثير در تفسير اين آيه مي‌گويد :

والظاهر أن الآية عامة في كل من آذاه بشيء ومن آذاه فقد آذى الله كما أن من أطاعه فقد أطاع الله

تفسير القرآن العظيم (تفسير ابن كثير) ج3 ص518 ، اسم المؤلف:  إسماعيل بن عمر بن كثير الدمشقي أبو الفداء ، دار النشر : دار الفكر - بيروت – 1401

ظاهر آن است كه اين آيه عام است ، براي هر كسي كه آن حضرت را به هر صورتي بيازارد ؛ و هر كس كه آن حضرت را بيازارد خدا را آزرده است ، همانطور كه هركس از آن حضرت اطاعت كند ، خدا را اطاعت كرده است !

 جالب است كه اهل سنت رواياتي از صحابه نقل كرده‌اند كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به آنها فرمودند «مرا آزار داديد»! و علت اين كار ، بي احترامي آنان به اميرمومنان علي عليه‌السلام بود !

عمرو بن شاس الأسلمي رضي الله عنه يعد في أهل الحجاز قال عبد العزيز بن الخطاب حدثنا مسعود بن سعد عن محمد بن إسحاق عن أبان بن صالح عن الفضل بن معقل عن عبد الله بن نيار عن عمرو بن شاس رضي الله عنه قال لي النبي صلى الله عليه وسلم آذيتني قلت ما أحب أن أؤذيك قال من آذى عليا فقد آذاني

التاريخ الكبير  ج 6   ص 306 ش 2482 ، اسم المؤلف:  محمد بن إسماعيل بن إبراهيم أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار الفكر ، تحقيق : السيد هاشم الندوي

از عمرو بن شاس روايت شده است كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به او فرمودند : « مرا آزار دادي!»

گفتم : اي رسول خدا ! دوست ندارم كه شما را آزار دهم !

فرمودند : هركس علي را آزار دهد ، مرا آزرده است !

شبيه اين روايت را علماي ديگر اهل سنت از جمله احمد بن حنبل در مسند خويش نقل كرده‌اند :

مسند أحمد بن حنبل  ج 3   ص 483 ش 16002 ، اسم المؤلف:  أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة: 241 ، دار النشر : مؤسسة قرطبة – مصر

الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار (مصنف ابن أبي شيبة)  ج 6   ص 371 ش 32108 ، اسم المؤلف:  أبو بكر عبد الله بن محمد بن أبي شيبة الكوفي الوفاة: 235 ، دار النشر : مكتبة الرشد - الرياض - 1409 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : كمال يوسف الحوت

ترجمه عمرو بن شاس :

در كتب مختلف مربوط به صحابه ، عمرو بن شاس را جزو صحابه معرفي كرده و نيز گفته‌اند كه او از اصحاب صلح حديبيه (بيعت رضوان) بوده است :

... عمرو ابن شأس الأسلمي وكان من أصحاب الحديبية

معرفة الصحابة  ج 4   ص 1996  ش 5013 ، اسم المؤلف:  لأبي نعيم الأصبهاني الوفاة: 430

عمرو بن شاس اسلمي ، كه از اصحاب حديبيه است .

شبيه اين عبارت ، در آدرس‌هاي ذيل نيز آمده است :

أسد الغابة في معرفة الصحابة ج 4   ص 254 ش 3945  اسم المؤلف:  عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد الجزري الوفاة: 630هـ ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان - 1417 هـ - 1996 م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عادل أحمد الرفاعي

الإصابة في تمييز الصحابة  ج 4   ص 645 ش 5870  اسم المؤلف:  أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852 ، دار النشر : دار الجيل - بيروت - 1412 - 1992 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : علي محمد البجاوي

مشخص است كه اين صحابي ، رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را آزار داده است و مشمول عموم اين آيه مي‌شود .

2- مردي كه در لعان دروغ بگويد :

1- وَالْخَامِسَةُ أَنَّ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَيْهِ إِنْ كَانَ مِنَ الْكَاذِبِينَ

سوره نور آيه 7

و (گواهی مرد در دفعه) پنجم (در لعان) اين است لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگويان باشد .

لعان يك حكم شرعي و مخصوص به مسلمانان است ؛ بنا بر اين ، لعنت در اين آيه مخصوص يك شخص مسلمان است . اهل سنت در تشريع اين حكم چنين روايت مي‌كنند كه :

عن بن عَبَّاسٍ أَنَّ هِلَالَ بن أُمَيَّةَ قَذَفَ امْرَأَتَهُ عِنْدَ النبي صلى الله عليه وسلم بِشَرِيكِ بن سَحْمَاءَ فقال النبي صلى الله عليه وسلم الْبَيِّنَةَ أو حَدٌّ في ظَهْرِكَ فقال يا رَسُولَ اللَّهِ إذا رَأَى أَحَدُنَا على امْرَأَتِهِ رَجُلًا يَنْطَلِقُ يَلْتَمِسُ الْبَيِّنَةَ فَجَعَلَ النبي صلى الله عليه وسلم يقول الْبَيِّنَةَ وَإِلَّا حَدٌّ في ظَهْرِكَ فقال هِلَالٌ وَالَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ إني لَصَادِقٌ فَلَيُنْزِلَنَّ الله ما يُبَرِّئُ ظَهْرِي من الْحَدِّ فَنَزَلَ جِبْرِيلُ وَأَنْزَلَ عليه « وَالَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ » فَقَرَأَ حتى بَلَغَ « إن كان من الصَّادِقِينَ » فَانْصَرَفَ النبي صلى الله عليه وسلم فَأَرْسَلَ إِلَيْهَا فَجَاءَ هِلَالٌ فَشَهِدَ وَالنَّبِيُّ صلى الله عليه وسلم يقول إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ أَنَّ أَحَدَكُمَا كَاذِبٌ فَهَلْ مِنْكُمَا تَائِبٌ

صحيح البخاري  ج 4   ص 1772 ش 4470  ، اسم المؤلف:  محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا

از ابن عباس روايت شده است كه گفت : هلال بن اميه به همسر خود نزد رسول خدا (صلى الله عليه وآله) تهمت زنا زد ؛ رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به او فرمودند : يا شاهد آورده و يا تو را شلاق مي‌زنم ! گفت : اي رسول خدا ! آيا وقتي شخصي ببيند كه كسي با همسر او همبستر شده است ، آيا به دنبال شاهد مي‌رود ؟

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمودند : يا شاهد يا شلاق !

هلال در پاسخ گفت : قسم به خدا من راستگو هستم ؛ و قطعا خداوند آيه‌اي نازل خواهد كرد تا من را تبرئه كند !

جبرئيل نازل شده و آيه «والذين يرمون» تا «ان كان من الصادقين» را نازل كرد . رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بازگشته و كسي را به نزد همسر هلال فرستادند . او آمده و هلال بار ديگر شهادت داد .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمودند : خداوند مي‌داند كه يكي از شما دروغگو است ! آيا دروغگو نمي‌خواهد توبه كند ؟

همچنين روايت مي‌كند كه :

بَاب « وَالْخَامِسَةُ أَنَّ لَعْنَةَ اللَّهِ عليه إن كان من الْكَاذِبِينَ »

... عن سَهْلِ بن سَعْدٍ أَنَّ رَجُلًا أتى رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فقال يا رَسُولَ اللَّهِ أَرَأَيْتَ رَجُلًا رَأَى مع امْرَأَتِهِ رَجُلًا أَيَقْتُلُهُ فَتَقْتُلُونَهُ أَمْ كَيْفَ يَفْعَلُ فَأَنْزَلَ الله فِيهِمَا ما ذُكِرَ في الْقُرْآنِ من التَّلَاعُنِ فقال له رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قد قضى فِيكَ وفي امْرَأَتِكَ قال فَتَلَاعَنَا وأنا شَاهِدٌ عِنْدَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَفَارَقَهَا فَكَانَتْ سُنَّةً أَنْ يُفَرَّقَ بين الْمُتَلَاعِنَيْنِ وَكَانَتْ حَامِلًا فَأَنْكَرَ حَمْلَهَا وكان ابْنُهَا يُدْعَى إِلَيْهَا ثُمَّ جَرَتْ السُّنَّةُ في الْمِيرَاثِ أَنْ يَرِثَهَا وَتَرِثَ منه ما فَرَضَ الله لها

الجامع الصحيح المختصر ، اسم المؤلف:  محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا

باب آيه «والخامسة أن لعنة الله عليه ان كان من الكاذبين»

از سهل بن سعد روايت شده است كه شخصي به نزد رسول خدا (صلى الله عليه وآله)  آمده و گفت : اي رسول خدا ! اگر شخصي مردي را همراه همسر خود ببيند  ، آيا اگر او را بكشد ، او را خواهيد كشت ؟ يا چه بايد بكند ؟

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمودند : حكم تو و همسر تو مشخص شده است ؛ پس آن دو ملاعنه كردند ، من نيز نزد رسول خدا (صلى الله عليه وآله)  شاهد بودم ؛ به همين سبب آن مرد از آن زن جدا شد ؛ و سنت اين شد كه مرد متلاعن از همسرش جدا شود .

همانطور كه از اين روايات مشخص است ؛ مرد متلاعن ، يكي از صحابه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بوده و همسر او نيز طبق روايات ديگر اهل سنت ، صحابيه بوده است :

صحيح البخاري  ج 4   ص 1603 ش 4156  ، اسم المؤلف:  محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا

بنا بر اين ، اين آيه شامل مسلمانان غير منافق نيز مي‌شود .

3- شجره ملعونه :

... وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآَنِ ...

سوره إسراء آيه 60

و آن رويايي را که به تو نشان داديم و درخت لعنت شده در قرآن را جز برای آزمايش مردم قرار نداديم ...

مقصود از شجره ملعونه چيست ؟

در مورد اينكه مقصود از شجره ملعونه چيست ، تنها به ذكر كلام طبري مفسر شهير اهل سنت ، بسنده مي‌كنيم :

قوله (والشجرة الملعونة في القرآن ... ) ولا اختلاف بين أحد أنه أراد بها بنى أمية

تاريخ الطبري ج5 ص622

كلام خداوند كه فرموده است «شجره لعنت شده در قرآن» بين هيچ‌كس در اين كه مقصود خداوند از اين شجره ، بني‌اميه بوده است ، اختلاف نيست !

و اهل سنت ، بسياري از اعضاي شجره ملعونه را جزو صحابه دانسته و آنان را از بزرگان دين و اولي الامر زمان خويش مي‌دانند !

اگر لعن مسلمان (غير از منافقين مشهور) نزد اهل سنت ، حرام و ممتنع است ، چگونه اين مفسر شهير اهل سنت ، مقصود از شجره ملعونه را به اجماع اهل سنت ، بني‌اميه معرفي مي‌كند ؟

4- کسانی که حقايق دينی را بعد از آنکه نازل شد از مردم پنهان کنند :

إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ

سوره بقره آيه 159

کسانی که نشانه های روشن و رهنمودی را که فرستاديم بعد از آنکه برای مردم در کتاب توضيح داده‌ايم نهفته می دارند ، آنان را خدا لعنت کرده و لعنت کنندگان لعنتشان کنند .

بخاري در صحيح خويش روايتي از ابوهريره نقل مي‌كند كه نشان مي‌دهد او ترس داشت ، جزو كساني باشد كه اين آيه شامل حال او مي‌شود !

عن أبي هُرَيْرَةَ رضي الله عنه قال يَقُولُونَ إِنَّ أَبَا هُرَيْرَةَ يُكْثِرُ الحديث ... والله لَوْلَا آيَتَانِ في كِتَابِ اللَّهِ ما حَدَّثْتُكُمْ شيئا أَبَدًا « إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنَا من الْبَيِّنَاتِ» إلى قَوْلِهِ « الرَّحِيمُ »

صحيح البخاري  ج 2   ص 827 ش 2223  ، اسم المؤلف:  محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا

از ابوهريره روايت شده است كه گفت : مردم مي‌گويند ابوهريره زياد روايت مي‌گويد ... و قسم به خدا اگر دو آيه در كتاب خدا نبود ، من هيچ روايتي براي شما نمي‌گفتم « کسانی که نشانه های روشن و رهنمودی را که فرستاديم بعد از آنکه برای مردم در کتاب توضيح داده‌ايم نهفته می دارند ، آنان را خدا لعنت کرده و لعنت کنندگان لعنتشان کنند...»

اگر اين آيه تنها مخصوص غير مسلمانان ، يا مسلمانان منافق مشهور نزد اهل سنت بود ، چرا ابوهريره چنين ترسي داشت ؟

5- ظالمان :

در بسياري از آيات قرآن كريم ، ظالمان را مورد لعن قرار داده است :

1- وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ * أُولَئِكَ جَزَاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ

سوره آل عمران آيات86 و 87

و خداوند قوم بيدادگر را هدايت نمی‌کند ؛ آنان سزايشان اين است که لعنت خدا و فرشتگان و مردم همگی بر آنان است .

2- ... فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ

سوره أعراف آيه44

... پس آواز دهنده ای در ميان آنان آواز در می‌دهد که لعنت خداوند بر ستمکاران باد .

3- ... أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ

سوره هود آيه 18

هان لعنت خدا بر ستمگران باد .

4- يَوْمَ لَا يَنْفَعُ الظَّالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَلَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّار

سوره غافر آيه 52

روزي كه ستمگران را پوزش‌طلبي‌شان سودي نمي‌دهد و براي آنان لعنت است و برايشان بد‌فرجاميِ آن سراي است .

ظالمان در قرآن :

در قرآن گروه‌هاي مختلفي به عنوان ظالم معرفي شده‌اند كه بعضي از آنها به نص آيه قرآن در ابتدا مومن بوده‌اند :

ا. مومنيني كه كافران را به عنوان ولي خويش بگيرند :

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا آَبَاءَكُمْ وَإِخْوَانَكُمْ أَوْلِيَاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإِيمَانِ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ

سوره توبة آيه 23

اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ، اگر پدارنتان و برادرانتان كفر را بر ايمان ترجيح دهند ، آنان را به دوستي مگيريد ، و هر كس از ميان شما آنان را به دوستي گيرد ، آنان همان ستمكارانند .

إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ

سوره ممتحنة  آيه 9

قطعا خداوند شما را از دوستي كساني باز مي‌دارد كه در دين با شما جنگ كرده و شما را از خانه‌هايتان بيرون رانده و در بيرون راندنتان با يكديگر همپشتي كرده‌اند ، و هر كس آنان را به دوستي گيرد ، آنان همان ستمگرانند .

ب. مومنيني كه ديگران را به سخره گيرند ، يا آنان را به نام يا القاب زشت بخوانند :

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا يَسْخَرْ قَومٌ مِنْ قَوْمٍ عَسَى أَنْ يَكُونُوا خَيْرًا مِنْهُمْ وَلَا نِسَاءٌ مِنْ نِسَاءٍ عَسَى أَنْ يَكُنَّ خَيْرًا مِنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمَانِ وَمَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ

سوره حجرات آيه 11

اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ، نبايد قومي از شما قوم ديگر را ريشخند كند ، شايد آنها از اينها بهتر باشند ، و نبايد زناني ، زنان ديگر را (ريشخند كنند) ، شايد آنها از اينها بهتر باشند ؛ و از يكديگر عيب نگيريد ، و به همديگر لقب‌هاي زشت مدهيد ، چه ناپسنديده است كه پس از ايمان نام‌ كفر آميز بگذاريد ؛ و آنها كه توبه نكنند ، ظالم و ستمگرند .

ج. هر كس از حدود الهي تجاوز كند :

وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ

سوره بقرة آيه 229

و هر كس از حدود خدا ، تجاوز كند ، پس آنان همان ظالمان هستند .

و حدود الله نيز همانطور كه در تفاسير و روايات اهل سنت آمده است ،  به معني طاعت خداوند است :

«حدود الله» طاعة الله

الإتقان في علوم القرآن  ج 2   ص 306 ، اسم المؤلف:  جلال الدين عبد الرحمن السيوطي الوفاة: 19/5/911هـ ، دار النشر : دار الفكر - لبنان - 1416هـ- 1996م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : سعيد المندوب

حدود خدا ، اطاعت خدا است .

قال بن عباس الحدود الطاعة وصله بن أبي حاتم من طريق على بن أبي طلحة عنه في قوله تلك حدود الله يعني طاعة الله وكأنه تفسير باللازم لأن من أطاع وقف عند امتثال أمره واجتناب نهيه

فتح الباري شرح صحيح البخاري ج 6   ص 4 ، اسم المؤلف:  أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852 ، دار النشر : دار المعرفة - بيروت ، تحقيق : محب الدين الخطيب

ابن عباس گفته است حدود ، همان اطاعت است ؛ اين روايت را ابن ابي حاتم نقل كرده است كه «تلك حدود الله» يعني اطاعت خداوند ؛ و شايد اين تفسير به ملازم باشد ، زيرا هركس كه از خدا اطاعت كند ، در نزد امتثال اوامر و پرهيز از بدي‌ها است .

بنا بر اين هر كس از اطاعت خدا ، خارج شود ، ظالم است ، و هركه ظالم بود ، ملعون ، خواه صحابي و خواه غير صحابي ؛ و هر كدام از صحابه كه معصيت خداوند كرده باشند ، داخل در اين لعن خواهند بود .

د. هر كس به غير آنچه خداوند نازل كرده حكم نمايد :

وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُون

سوره مائدة آيه 45

و كساني كه به موجب آنچه خداوند نازل كرده داوري نكرده‌اند ، آنان خود ستمگرانند .

طبق سخنان علماي اهل سنت ، لشگريان اميرمومنان علي عليه السلام ، معاويه و لشكر او را حاكم به غير ما أنزل الله و ظالم معرفي كرده‌اند .

طبري در تاريخ خويش مي‌گويد ، يزيد بن قيس ارحبي كه ابن حجر در الاصابة ج 6 ص 702 ش 9414  او را جزو صحابه معرفي كرده است ، در مورد معاويه و لشگر او مي‌گويد :

إن المسلم السليم من سلم دينه ورأيه وإن هؤلاء القوم والله إن يقاتلوننا على إقامة دين رأونا ضيعناه وإحياء حق رأونا أمتناه وإن يقاتلوننا إلا على هذه الدنيا ليكونوا جبابرة فيها ملوكا فلو ظهروا عليكم لا أراهم الله ظهورا ولا سرورا لزموكم بمثل سعيد والوليد وعبدالله بن عامر السفيه الضال ... فقاتلوا عباد الله القوم الظالمين الحاكمين بغير ما أنزل الله ...

تاريخ الطبري ج 3   ص 86 ، اسم المؤلف:  لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310 ، دار النشر : دار الكتب العلمية – بيروت

مسلمان درست ، كسي است كه دين و نظر او صحيح باشد ؛ و قسم به خدا اين گروه با ما براي اقامه ديني كه ما آن را تضييع كرده باشيم ، يا حقي كه آن را زير پا گذاشته باشيم ، نمي‌جنگند ؛ تنها با ما براي دنيا مي‌جنگند تا در آن سركشي كرده و پادشاهي كنند ؛ و خداي ناكرده اگر بر شما غالب شوند ، امثال سعيد و وليد و عبد الله بن عامر نادان و گمراه را بر شما والي خواهند كرد ! ... بندگان خدا ! با اين قوم ظالم حاكم به غير ما انزل الله بجنگيد ...

ظالمان در روايات : صحابه ، صحابه را به عنوان ظالم معرفي كرده‌اند !

طبق روايت صحيح بخاري ، عباس عموي رسول خدا (صلى الله عليه وآله) ، اميرمومنان علي عليه‌السلام را به عنوان ظالم معرفي مي‌كند !

... فقال هل لك في عَلِيٍّ وَعَبَّاسٍ فَأَذِنَ لَهُمَا  قال الْعَبَّاسُ يا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ اقْضِ بَيْنِي وَبَيْنَ الظَّالِمِ اسْتَبَّا ...

صحيح البخاري  ج 6   ص 2663 ش 6875 ، اسم المؤلف:  محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا

دربان به نزد عمر آمده و گفت : آيا به علي و عباس اجازه ورود مي‌دهي ؟ عمر اجازه داد ؛ عباس گفت : اي اميرمومنان ! بين من و اين ظالم قضاوت كند و سپس به هم دشنام دادند !

اين روايت ، به خوبي ثابت مي‌كند كه طبق مدارك اهل سنت ، ممكن است يكي از صحابه ظالم باشد ، و طبق آيه قرآن هركسي كه ظالم باشد ، مورد لعن الهي قرار مي‌گيرد .

6- پيمان‌شکنان و فسادکنندگان در زمين و آنان که آنچه خدا دستور وصل آن را داده (صله رحم) قطع کنند :

1- وَالَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولَئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ

سوره رعد آيه 25

و کسانی که پيمان خدا را پس از بستن آن می‌شکنند و آنچه را خدا پيمان به پيوستن آن فرمان داده می‌گسلند و در زمين فساد می کنند ، بر ايشان لعنت است و بدفرجامی آن سرای ايشان را است .

2- فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَكُمْ * أُولَئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَأَعْمَى أَبْصَارَهُمْ

سوره محمد آيات 22 و 23

پس اميد بستيد که چون برگشتيد در زمين فساد کنيد و خويشاوندي‌های خود را از هم بگسليد * اينان همان کسانی هستند که خدا آنان را لعنت کرده و ايشان را ناشنوا و چشم‌هايشان را نابينا کرده است .

طبق اقرار علماي اهل سنت ، اين آيه لعن قاطع رحم را ، حتي از امت رسول خدا (صلى الله عليه وآله) و از كساني كه اهل سنت او را اولي الامر مي‌دانند ، ثابت مي‌كند .

ذهبي روايتي از احمد بن حنبل نقل مي‌كند كه به اين آيه براي جواز لعن يزيد بن معاويه استدلال كرده است :

وقال له ولده صالح إن قوما ينسبوننا إلى تولي يزيد فقال يا بني وهل يوالي يزيد أحد يؤمن بالله واليوم الآخر فقال لم لا تلعنه قال وكيف لا ألعن من لعنه الله قال تعالى «فهل عسيتم إن توليتم أن تفسدوا في الأرض وتقطعوا أرحامكم أولئك الذين لعنهم الله فأصمهم وأعمى أبصارهم» فهل يكون فساد أعظم من نهب المدينة وسبي أهلها وقتل سبعمائة من قريش والأنصار وقتل عشرة آلاف ممن لم يعرف من عبد أو حر حتى وصلت الدماء إلى قبر رسول الله صلى الله عليه وسلم وامتلأت الروضة ثم ضرب الكعبة بالمنجنيق وهدمها وأحرقها

المنتقى من منهاج الاعتدال في نقض كلام أهل الرفض والاعتزال  ج 1   ص 289 ، اسم المؤلف:  أبو عبد الله محمد بن عثمان الذهبي الوفاة: 748هـ ، دار النشر :  ، تحقيق : محب الدين الخطيب

روزي صالح ، فرزند احمد بن حنبل به او گفت : اي پدر ! عده‌اي ما را به عنوان محبان يزيد معرفي مي‌كنند !

در پاسخ گفت : اي پسر ! آيا كسي كه به خدا و روز آخر ايمان دارد مي‌تواند يزيد را دوست داشته باشد ؟!

صالح گفت : پس چرا او را لعنت نمي‌كني؟!

احمد بن حنبل در پاسخ گفت : چگونه كسي را كه خداوند لعنت كرده است ، لعنت نكنم ! خداوند فرموده است « فهل عسيتم إن توليتم أن تفسدوا في الأرض وتقطعوا أرحامكم أولئك الذين لعنهم الله فأصمهم وأعمى أبصارهم» ؛ آيا فسادي بيشتر از غارت مدينه و اسير گرفتن اهل آن و كشتن هفتصد نفر از قريش و انصار ، و كشتن ده‌هزار نفر ناشناس از آزاد و بنده تا جايي كه خون به قبر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) رسيد و روضه شريفه پر از خون شد ، و حمله به كعبه با منجنيق و خراب كردن و سوزاندن آن هست ؟

شبيه همين روايت در مصادر ذيل نيز نقل شده است :

منهاج السنة النبوية  ج 4   ص 565 ، اسم المؤلف:  أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728 ، دار النشر : مؤسسة قرطبة - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. محمد رشاد سالم

الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ج 2   ص 635 ، اسم المؤلف:  أبو العباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر الهيثمي الوفاة: 973هـ ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - لبنان - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط

غذاء الألباب شرح منظومة الأداب ج 1   ص 95 ، اسم المؤلف:  محمد بن أحمد بن سالم السفاريني الحنبلي الوفاة: 1188هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية  - بيروت / لبنان - 1423هـ - 2002م ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : محمد عبد العزيز الخالدي

7- کسی که زنان پاکدامن را متهم به بی‌عفتی کند :

إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالْآَخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ

سوره نور آيه 23

بی گمان کسانی که به زنان پاکدامن بی‌خبر و با ايمان نسبت زنا می‌دهند ، در دنيا و آخرت لعنت شده‌اند و برای آنها عذابی سخت خواهد بود .

اين آيه طبق روايات اهل سنت ، در ماجراي تهمت زدن صحابه به عائشه نازل شده است . و كساني كه اين تهمت را به عائشه زدند ، گروهي از صحابه از جمله حسان بن ثابت ، مسطح بن أثاثة و ... بودند .

بخاري در صحيح خويش از عائشه نقل مي‌كند كه گفت :

... فَعَثَرَتْ أُمُّ مِسْطَحٍ في مِرْطِهَا فقالت تَعِسَ مِسْطَحٌ فقلت لها بِئْسَ ما قُلْتِ أَتَسُبِّينَ رَجُلًا شَهِدَ بَدْرًا فقالت أَيْ هَنْتَاهْ أولم تَسْمَعِي ما قال قالت وَقُلْتُ وما قال فَأَخْبَرَتْنِي بِقَوْلِ أَهْلِ الْإِفْكِ ...

صحيح البخاري  ج 4   ص 1519  ش 3910 ، اسم المؤلف:  محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا

ام مسطح به زمين خورد و گفت : مسطح (فرزندش كه صحابي و از اهل بدر بود) نابود شود ! به او گفتم : چه بد سخني گفتي ! آيا به كسي كه در جنگ بدر شركت كرده است دشنام مي‌دهي ؟

 در پاسخ گفت : واي از مصيبت ! آيا نشنيده‌اي كه او چه گفته است ؟

گفتم چه گفته است؟

در پاسخ همان سخنان اهل افك (تهمت عائشه به زنا)‌را مطرح كرد !

بنا بر اين ، اين لعن نيز شامل گروهي از مسلمانان و صحابه مي‌شود !

8- کسی که از روی عمد مسلمانی را بکشد :

وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا

سوره نساء آيه 93

و هرکس مومنی را عمدا بکشد کيفرش دوزخ است که در آن ماندگار خواهد بود و خدا بر او خشم می گيرد و لعنتش می کند و عذابی بزرگ برايش آماده ساخته است .

طبق روايات اهل سنت ، اين آيه ، جزو آخرين آياتي است كه نازل شد ، و شان نزول آن ، در مورد مسلماني بود كه يكي از مسلمانان را كشت ، و سپس فراري شده و مرتد گرديد .

حدثنا أبو زرعة ، ثنا يحيى بن عبد الله ، حدثني ابن لهيعة ، حدثني عطاء ابن دينار عن سعيد بن جبير في قوله ومن يقتل مؤمنا متعمدا فجزاؤه جهنم قال : نزلت في مقيس بن ضبابة الكناني ، وذلك انه اسلم واخوه هشام بن ضبابة ، وكان بالمدينة فوجد مقيس اخاه هشاما ذات يوم قتيلا في الانصار في بني النجار ، فانطلق إلى النبي صلى الله عليه وسلم ، فاخبره بذلك ، فارسل رسول الله صلى الله عليه وسلم رجلا من قريش من بني فهر ومعه مقيس إلى بني النجار ومنازلهم يومئذ بقباء ان ادفعوا إلى مقيس قاتل اخيه ان علمتم ذلك والا فادفعوا اليه الدية ، فلما جاءهم الرسول ، قالوا : السمع والطاعة لله وللرسول ، والله ما نعلم له قاتلا ولكن نؤدي الدية فدفعوا إلى مقيس مائة من الابل دية اخيه ، فلما انصرف مقيس والفهري راجعين من قباء إلى المدينة وبينهما ساعة ، عمد مقيس إلى الفهري رسول رسول الله صلى الله عليه وسلم فقتله ، وارتد عن الاسلام

تفسير ابن أبي حاتم  ج 3   ص 1037 ، اسم المؤلف:  عبد الرحمن بن محمد بن إدريس الرازي الوفاة: 327 ، دار النشر : المكتبة العصرية - صيدا ، تحقيق : أسعد محمد الطيب

از سعيد بن جبير در مورد آيه «ومن يقتل مومنا متعمدا» روايت شده است كه در مورد مقيس بن ضبابة الكناني نازل شده است ؛ او و برادرش اسلام آوردند و در مدينه ساكن بودند ؛ روزي مقيس برادرش را كشته در ميان انصار بني النجار ديد ؛ به نزد رسول خدا (صلى الله عليه وآله) رفته و به آن حضرت خبر داد ؛ حضرت شخصي از بني فهر از قريش را به همراه مقيس به بني النجار فرستادند تا يا به مقيس قاتل برادرش را معرفي كنند و يا در صورت جهل ، به او ديه بدهند ؛ آنها گفتند : سمعا و طاعة ؛ قسم به خدا ما قاتل او را نمي‌شناسيم ، اما ديه او را مي‌دهيم . و به مقيس صد شتر به عنوان ديه برادرش دادند .

وقتي مقيس و فهري باز مي‌گشتند ، مقيس به فهري كه نماينده رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بود حمله‌ور شده و او را كشت و از اسلام مرتد شد !...

همچنين از روايات اهل سنت چنين بر مي‌آيد كه اين حكم ، حكم مسلمان است ، و نه كافر . زيرا مي‌گويند اگر كافر اسلام آورد ، حكم قتل نفس مسلمان از او برداشته مي‌شود ، اما اگر مسلماني يك مسلمان را متعمدا بكشد ، توبه‌اش مقبول نيست .

عن سَعِيدِ بن جُبَيْرٍ قال أَمَرَنِي عبد الرحمن بن أَبْزَى قال سَلْ بن عَبَّاسٍ عن هَاتَيْنِ الْآيَتَيْنِ ما أَمْرُهُمَا « ولا تَقْتُلُوا النَّفْسَ التي حَرَّمَ الله إلا بِالْحَقِّ »« وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا » فَسَأَلْتُ بن عَبَّاسٍ فقال لَمَّا أُنْزِلَتْ التي في الْفُرْقَانِ قال مُشْرِكُو أَهْلِ مَكَّةَ فَقَدْ قَتَلْنَا النَّفْسَ التي حَرَّمَ الله وَدَعَوْنَا مع اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ وقد أَتَيْنَا الْفَوَاحِشَ فَأَنْزَلَ الله « إلا من تَابَ وَآمَنَ » الْآيَةَ فَهَذِهِ لِأُولَئِكَ وَأَمَّا التي في النِّسَاءِ الرَّجُلُ إذا عَرَفَ الْإِسْلَامَ وَشَرَائِعَهُ ثُمَّ قَتَلَ فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ ...

صحيح البخاري  ج 3   ص 1399 ش 3642 ، اسم المؤلف:  محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا

از سعيد بن جبير روايت شده است كه عبد الرحمن بن ابزي به من دستور داد كه از ابن عباس در مورد اين دو آيه سوال كنم كه حكم آنها چيست « ولا تَقْتُلُوا النَّفْسَ التي حَرَّمَ الله إلا بِالْحَقِّ »« وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا ».

از ابن عباس سوال كردم ؛ او گفت : وقتي آيه‌اي كه در سوره فرقان است (ولا تقتلو) نازل شد ، مشركين مكه گفتند ما خون ناحق ريخته‌ايم و بت‌پرستيده‌ايم ، و مرتكب فواحش شده‌ايم ، خداوند اين آيه را نازل كرد كه «الا من تاب وآمن» اين براي اين گروه (مشركين) است ؛ اما آيه‌اي كه در سوره نساء است (ومن يقتل مومنا) ، پس انسان وقتي اسلام و شرايع آن را آموخت ، سپس كسي را كشت ، جزاي او جهنم است ...

بنا براين ، اين آيه نيز خاص به مسلمانان است .

9- بزرگاني از امت‌ها كه در جهنم عذاب مي‌شوند :

وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا * رَبَّنَا آَتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْنًا كَبِيرًا

سوره أحزاب آيات 67 و 68

و مي‌گويند : پرودگارا ! ما رؤسا و بزرگتران خويش را اطاعت كرديم ؛ و ما را از راه به در كردند !

پرودگارا ! آنان را دو چندان عذاب ده و لعنتشان كن لعنتي بزرگ !

طبق روايات اهل سنت ، صحابه ، اين آيه را بر بزرگاني از مسلمانان و صحابه تطبيق كرده‌اند ؛ از جمله محمد بن ابي بكر & كه اين آيه را بر تبعيت از عثمان تطبيق مي‌كرد :

فدخل محمد بن أبي بكر بعد ذلك وهو يرى أنه قد قتل فلما رآه قاعدا قال آلا أراكم قياما حول نعثل وأخذ بلحيته فجره من البيت إلى باب الدار وهو يقول بدلت كتاب الله وغيرته يا نعثل فقال عثمان رضي الله عنه لست بنعثل ولكني أمير المؤمنين وما كان أبوك ليأخذ بلحيتي فقال محمد لا يقبل منا يوم القيامة أن نقول «ربنا أطعنا سادتنا وكبراءنا فأضلونا السبيل» الأحزاب 67

تاريخ المدينة المنورة (أخبار المدينة)  ج 2   ص 291  ، اسم المؤلف:  أبو زيد عمر بن شبة النميري البصري الوفاة: 262هـ  ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت  - 1417هـ-1996م ، تحقيق : علي محمد دندل وياسين سعد الدين بيان

تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل ج 39   ص 403 ، اسم المؤلف:  أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي الوفاة: 571 ، دار النشر : دار الفكر - بيروت - 1995 ، تحقيق : محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري

البداية والنهاية ج 7   ص 185 ، اسم المؤلف:  إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء الوفاة: 774 ، دار النشر : مكتبة المعارف - بيروت

محمد بن ابي بكر ، وارد خانه عثمان شده و چنين مي‌پنداشت كه عثمان كشته شده است ؛ وقتي او را ديد كه نشسته است ، گفت : چرا شما را مي‌بينم كه دور او ايستاده‌ايد ؟

سپس ريش عثمان را گرفته و او را كشيد و از در خانه بيرون آورد و مي‌گفت : كتاب خدا را تغيير دادي اي نعثل !

عثمان گفت : من نعثل نيستم ! من اميرالمومنينم ! و پدر تو نيز ريش من را نمي‌گرفت !

محمد گفت : روز قيامت از ما قبول نمي‌كنند كه بگوييم « ربنا أطعنا سادتنا وكبراءنا فأضلونا السبيل»

همچنين جبلة بن عمرو انصاري از سران هجوم به عثمان و از صحابه مي‌گويد :

وقيل لجبلة في أمر عثمان وسئل الكف عنه فقال: والله لا ألقى الله غداً فأقول " إنا أطعنا سادتنا فأضلونا السبيل "

أنساب الأشراف  ج 2   ص 274 ، اسم المؤلف:  أحمد بن يحيى بن جابر البلاذري (المتوفى : 279هـ) الوفاة: 279

به جبله در مورد عثمان سخن گفته و از او خواستند كه از عثمان دست بردارد .

گفت : قسم به خداوند ، خدا را فردا چنين نخواهم ديد كه بگويم « إنا أطعنا سادتنا فأضلونا السبيل»

ترجمه جبلة بن عمرو الانصاري ، در بخش صحابه‌اي كه به عثمان دشنام داده‌اند ، خواهد آمد .

شبيه همين سخن از حجاج بن عدي (يا غزي) انصاري نقل شده است :

فلما قدم على معاوية كتاب علي مع الحجاج بن عدي الأنصاري ... وقال يا حجاج أنت صاحب زيد بن ثابت يوم الدار قال نعم فإن كان بلغك وإلا أحدثك قال هات قال أشرف علينا زيد بن ثابت وكان مع عثمان في الدار وقال يا معشر الأنصار انصروا الله مرتين فقلت يا زيد إنا نكره أن نلقي الله فنقول كما قال القوم «ربنا إنا أطعنا سادتنا وكبراءنا فأضلونا السبيلا»

الإمامة والسياسة  ج 1   ص 72 ، اسم المؤلف:  أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة الدينوري الوفاة: 276هـ.  ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ - 1997م.  ، تحقيق : خليل المنصور

وقتي نامه علي عليه‌السلام توسط حجاج بن عدي انصاري به دست معاويه رسيد ، ... معاويه گفت : اي حجاج ! تو بودي كه در روز حمله به خانه عثمان ، با زيد بن ثابت ، ماجرايي داشتي ؟

گفت آري ! اگر خبر به تو رسيده است كه هيچ ! اما اگر نرسيده براي تو بگويم !

معاويه گفت : بگو ! گفت : زيد بن ثابت به همراه عثمان در خانه بود و از بالا رو به ما كرده و دو بار گفت : اي انصار ! خدا را ياري كنيد !

من در پاسخ گفتم : اي زيد ، ما دوست نداريم كه روز قيامت خدا را ملاقات كرده و بگوييم « ربنا إنا أطعنا سادتنا وكبراءنا فأضلونا السبيلا»

البته شبيه همين ماجرا بدون ذكر زمان گفتن آن ، در مدارك ديگر نيز آمده است :

تاريخ المدينة المنورة  أخبار المدينة  ج 2   ص 280 ش 2278 ، اسم المؤلف:  أبو زيد عمر بن شبة النميري البصري الوفاة: 262هـ  ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت  - 1417هـ-1996م ، تحقيق : علي محمد دندل وياسين سعد الدين بيان

المعجم الكبير  ج 3   ص 223 ، اسم المؤلف:  سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم الطبراني الوفاة: 360 ، دار النشر : مكتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983 ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : حمدي بن عبدالمجيد السلفي

معرفة الصحابة ج 2   ص 727 ش 507  ، اسم المؤلف:  لأبي نعيم الأصبهاني الوفاة: 430

10- دروغگويان :

فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ

سوره آل عمران آيه 61

پس هرکس در باين پس از دانشی که تو را حاصل آمده با تو محاجه کند بگو بياييد پسرانمان را و پسرانتان را و زنانمان را و زنانتان را و ما خويشان خود را و شما خويشان نزديک خود را فرا خوانيم ؛ سپس مباهله کنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم

در بسياري از تفاسير اهل سنت ، در ذيل اين آيه چنين آورده شده است كه :

«ثم نبتهل» ثم نتباهل بأن نقول بهلة الله على الكاذب منا ومنكم

مباهله مي‌كنيم ، يعني مي‌گوييم نفرين خدا بر دروغگو چه از ما و چه از شما !

بنا بر اين دروغگو چه مسلمان و چه غير مسلمان مورد لعن قرار مي‌گيرد .

الكشاف عن حقائق التنزيل وعيون الأقاويل في وجوه التأويل ج 1   ص 395 ، اسم المؤلف:  أبو القاسم محمود بن عمر الزمخشري الخوارزمي الوفاة: 538 ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : عبد الرزاق المهدي

تفسير النسفي ج 1   ص 157 ، اسم المؤلف:  النسفي الوفاة: 710

نهاية الأرب في فنون الأدب ج 18   ص 88 ، اسم المؤلف:  شهاب الدين أحمد بن عبد الوهاب النويري الوفاة: 733هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1424هـ - 2004م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : مفيد قمحية وجماعة

كتاب التسهيل لعلوم التنزيل ج 1   ص 109 ، اسم المؤلف:  محمد بن أحمد بن محمد الغرناطي الكلبي الوفاة: 741هـ ، دار النشر : دار الكتاب العربي - لبنان - 1403هـ- 1983م ، الطبعة : الرابعة

اللباب في علوم الكتاب ج 5   ص 287، اسم المؤلف:  أبو حفص عمر بن علي ابن عادل الدمشقي الحنبلي الوفاة: بعد 880 هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية  - بيروت / لبنان - 1419 هـ -1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : الشيخ عادل أحمد عبد الموجود والشيخ علي محمد معوض

لعن در سنت رسول گرامی اسلام (صلى الله عليه وآله)

در کتب اهل سنت در مورد لعن و سب مطالب متضادی به چشم می‌خورد ؛  محمد سعيد زغلول ، در كتاب خويش «موسوعة أطراف الحديث النبوي» نزديك به 300 مورد از به كار بردن كلمه لعن را در كلام رسول خدا (صلى الله عليه وآله) ذكر مي‌كند!

 موسوعة أطراف الحديث النبوي ج 6 ص 594، «مادة لعن».

عجيب‌تر اينكه در بسياري از موارد لعن در كلام رسول خدا (صلى الله عليه وآله)  آن حضرت ، بسياري از مسلمانان و حتى صحابه - كه به ادعاي اهل سنت همه آنها مومن هستند- را لعن فرموده‌اند كه در ادامه به آنها اشاره خواهيم كرد .

از اين عمل رسول خدا (صلى الله عليه وآله) ‌ گاهی تعبير به سب شده است ؛ مسلم در صحيح خويش مي‌گويد «بَاب من لَعَنَهُ النبي صلى الله عليه وسلم أو سَبَّهُ أو دَعَا عليه» باب كساني كه پيامبر (صلى الله عليه وآله)‌ آنان را لعن و يا سب كرده است و يا او را نفرين نموده است !!!

صحيح مسلم  ج 4   ص2007 كتاب البر والصة والآداب؛ اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261 ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي

اما اهل سنت از سوی ديگر مي‌گويند كه لعن آنها از گناهان كبيره است و حتي گاهي سزاي اين عمل را مرگ مطرح مي‌دانند!!!

بخاري در صحيح خويش از رسول خدا (صلى الله عليه وآله)  روايت مي‌كند كه فرموده‌اند :

وَلَعْنُ الْمُؤْمِنِ كَقَتْلِهِ

صحيح البخاري  ج 5   ص 2264 ش 5754 کتاب الأدب باب من أکفر أخاه بغير تأويل فهو کما قال

لعن مومن مانند کشتن او است !!!

 توضيحي در رابطه با سب در لسان رسول خدا (صلى الله عليه وآله) ‌ :

 ما در صورتيکه مقصود از اين سب دشنام دادن باشد قطعا روايت را باطل می‌دانيم‌؛ زيرا رسول خدا (صلى الله عليه وآله) که در قرآن به صفت «خلق عظيم» موصوف شده است ، هرگز دچار چنين لغزشی در گفتار نخواهد شد .

قرطبي در تفسير آيه شريفه «وانك لعلى خلق عظيم» مي‌گويد :

وحقيقة الخلق في اللغة : هو ما يأخذ به الإنسان نفسه من الأدب يسمى خلقا لأنه يصير كالخلقة فيه ... وسئلت أيضا عن خلقه عليه السلام فقرات قد أفلح المؤمنون إلى عشر آيات وقالت : ما كان أحد أحسن خلقا من رسول الله (ص) ما دعاه أحد من الصحابة ولا من أهل بيته إلا قال لبيك ولذلك قال الله تعالى وإنك لعلى خلق عظيم ولم يذكر خلق محمود إلا وكان للنبي (ص) منه الحظ الأوفر ... وقد روى عنه عليه السلام أنه قال : أدبني ربي تأديبا حسنا إذ قال : خذ العفو وأمر بالعرف وأعرض عن الجاهلين فلما قبلت ذلك منه قال : إنك لعلى خلق عظيم

الجامع لأحكام القرآن  (تفسير القرطبي ج18 ص227 )، اسم المؤلف:  أبو عبد الله محمد بن أحمد الأنصاري القرطبي ، دار النشر : دار الشعب - القاهرة

حقيقت كلمه «خلق» در لغت آن آدابي است كه انسان نفس خويش را به آن وادار مي كند ، زيرا شبيه خلقت انسان مي گردد .

از عائشه در مورد اخلاق رسول خدا (صلى الله عليه وآله) ‌ سوال شد ، در پاسخ خواند «قد أفلح المومنون» تا ده آيه و سپس گفت : هيچ كس ، مانند اخلاق نيك پيامبر (صلى الله عليه وآله) ‌ نداشت ؛ هيچ كس او را نخواند مگر اينكه اجابت كرد ، و به همين سبب بود كه خداوند به او فرمود «وانك لعلي خلق عظيم» ؛ هيچ اخلاق نيكي نيست مگر آنكه پيامبر در آن از همه بيشتر سهم دارد ... از آن حضرت روايت شده است كه فرمود : خداوند مرا به نيكي ادب نمود و به من گفت «بخشش را در كارگير و به نيكي دستور بده و از جاهلان رويگردان باش» ، وقتي اين دستور الهي را قبول نمودم ، به من فرمود «وانك لعلي خلق عظيم»

آيا مي شود ادعا كرد كه چنين شخصي كه در مكارم انساني گوي سبقت را از همگان ربوده است ، بد دهاني نموده و دشنام دهد ؟

 و به همين سبب لعنی که در کلام رسول خدا (صلى الله عليه وآله) آمده است را نيز نمی توان به معنی سب گرفت ؛ و قطعا مقصود از آن يا نفرين است ؛ و يا طلب دوری آن شخص از رحمت خداست که باز نوعی نفرين است .

 البته اگر بخواهيم تمام مواردي را كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) ‌ بر شخص يا قومي نفرين كرده‌اند ، جمع آوري كنيم بايد مدت زيادی بايد صرف گردد ؛ زيرا موارد آن بسيار زياد است . به همين جهت ما تنها مواردی را که در آن عبارت سب و يا لعن (و يا بهلة به معنی لعنت) آمده است را ذکر کرده و در مورد نفرين‌ها تنها موارد مشهور را نقل می‌نماييم .

انواع لعن در كلام رسول خدا (صلى الله عليه وآله) ‌

لعن در کلام رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به سه صورت نقل شده است:

 1 - لعنت کردن صاحب يک صفت و عنوان خاص

 2 – لعنت كردن يک قوم و يا قبيله معين

 3 – لعنت كردن يك فرد معين

1- لعن صاحبان صفتی خاص در کلام رسول خدا (صلى الله عليه وآله)‌ با سند صحيح :

همانطور كه گفته شد ، رسول خدا (صلى الله عليه وآله) عده اي را با عناوين عامه لعن فرموده‌اند ؛ يعنی کسانی را که اين عنوان بر آنان صدق کند مورد لعن رسول خدا (صلى الله عليه وآله)‌ قرار گرفته‌اند ؛ البته سند تمامي مواردي كه ذكر خواهد شد ، به گفته علماي اهل سنت صحيح است . (لازم به ذكر است كه بسياري از اين موارد به نظر شيعه صحيح نيست) ما در ابتدا فهرست آنها را مطرح كرده و سپس روايات و توضيح معنای اين عناوين را در نظر اهل سنت مطرح می‌نماييم :

1- واصلة 2- مستوصلة 3- واشمة 4- مستوشمة 5- نامصة 6- متنمصة 7- متفلجة 8- مغيرة لخلق الله 9- آکل ربا 10- موکل ربا 11- کاتب ربا 12- شاهد ربا 13- من باع من اليهود الشحوم 14- الخمر 15- عاصر الخمر 16- معتصر الخمر 17- شارب الخمر 18- حامل الخمر 19- المحمولة اليه الخمر 20- بائع الخمر 21- مبتاع الخمر 22- ساقی الخمر 23- مُسقی الخمر 24- اليهود الذين اتخذوا قبور أنبيائهم مساجد 25- زائرات القبور 26- السارق 27- الرجال المخنثين 28- النساء المترجلات او المتبرجات  29- من أحدث فی المدينة حدثا 30- من آوى في المدينة محدثا 31- من والى قوما بغير إذن مواليه 32- من أخفر مسلما 33- الراشي 34- المرتشي 35- الزائد فی کتاب الله  36- المکذب بقدر الله 37- المتسلط بالجبروت ليعز من أذل الله ويذلّ من أعز الله 38- المستحل لحرم الله 39- المستحل من عترة الرسول (ص) ما حرم الله 40- التارک لسنة رسول الله (ص) 41- آوی الصدقة 42- المرتد أعربيا بعد الهجرة 43- المرأة تلبس لبسة الرجل 44- الرجل يلبس لبسة المرأة 45- المتشبهات بالرجال 46- المتشبهين بالنساء 47- نساء فی آخر الزمان 48- مانع الصدقة 49- الحالّ (المحلّل) 50- المحلّل له 51 - الذی يأتی المرأة فی دبرها 52- الخامشة وجهها أو المنتهشة 53- الشاقة جيبها 54- الداعية بالويل والثبور 55- من غيّر تخوم الأرض 56- من ذبح لغير الله 57- من لعن والديه 58- من کمه أعمی عن السبيل 59- من وقع علی بهيمة 60- من عَمِل عَمَل قوم لوط 61- من آوی محدثا(مطلقا)  62- من أحدث حدثا(مطلقا) 63- المصوّر 64- امرأة دعاها زوجها الی الفراش فابت 64- من أشار الی مسلم بحديدة 65- الدنيا 66- كل ما في الدنيا غير ذکر الله وما والاه أو عالما أو متعلما 67- من وسم البهيمة فی وجهها 68- من ضرب البهيمة فی وجهها 69- من ادعی الی غير ابيه 70- من انتمی الی غير مواليه 71- المشتراة له الخمر 72- آکل ثمن الخمر 73- من لم يعدل فی الحکم من أمراء قريش 74- من لم يرحم من أمراء قريش اذا استرحم 75- من لم يف بعهده من أمراء قريش إذا عاهد 76- من اتخذ ذات الروح غرضا

1-4 واصلة ، مستوصلة ، واشمة ، مستوشمة :

رسول خدا در روايتی که در صحيح بخاری آمده است لعنت خدا را برای چهار گروه خواستار شدند :

عن أبي هريرة رضي الله عنه عن النبي  صلى الله عليه وسلم  قال لعن الله الواصلة والمستوصلة والواشمة والمستوشمة

صحيح البخاري ج5 ص2216 ش 5589 کتاب اللباس باب الوصل فی الشعر

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) ‌ فرمودند : خداوند زنی را که موی زنی را به سر زنی ديگر وصل کند و نيز زنی را که موها به سر وی وصل شده است ، نيز زنی را که خالکوبی می‌کند و زنی را که خالکوبی شده است لعنت كند!

در روايات ديگری از صحيح بخاری آمده است که خود رسول خدا (صلى الله عليه وآله) ‌ آنها را لعنت کردند ؛ جمع بين دو روايت چنين است كه اگر کسی برای شخصی طلب لعنت از خدا کند ، در واقع خود وی نيز او را لعنت کرده است .

صحيح البخاري ج5 ص2217 ش 5591 و 5592 کتاب اللباس

5-8 نامصة ، متنمصة ، متفلجة ، مغيرة لخلق الله

عن عبد الله (بن مسعود) قال لعن الله الواشمات والمستوشمات والنامصات والمتنمصات والمتفلجات للحسن المغيرات خلق الله قال فبلغ ذلك امرأة من بني أسد يقال لها أم يعقوب وكانت تقرأ القرآن فأتته فقالت ما حديث بلغني عنك أنك لعنت الواشمات والمستوشمات والمتنمصات والمتفلجات للحسن المغيرات خلق الله فقال عبد الله وما لي لا ألعن من لعن رسول الله  صلى الله عليه وسلم  وهو في كتاب الله فقالت المرأة لقد قرأت ما بين لوحي المصحف فما وجدته فقال لئن كنت قرأتيه لقد وجدتيه قال الله عز وجل   وما آتاكم الرسول فخذوه وما نهاكم عنه فانتهوا 

صحيح مسلم ج3 ص1678 ش 2125 کتاب اللباس والزينة باب تحريم فعل الواصلة والمستوصلة والواشمة والمستوشمة والنامصة والمتنمصة والمتفلجات والمغيرات خلق الله- صحيح البخاري ج4 ص1853 ش 4604 کتاب التفسير باب وما آتاكم الرسول فخذوه و ج5 ص2218 ش 5595 و ص 2219 ش 5599 کتاب اللباس باب المتنمصات

از عبد الله (بن مسعود) روايت شده است که گفت : خداوند زنی را كه خالکوبی می کند و زنی را که بر بدن وی خالکوبی می شود و زنی را که موی صورت زنان ديگر را می زدايد و زنی که موی صورتش زدوده می شود ، و نيز زنی را که دندان‌های خويش را به خاطر زينت اصلاح می کند (فاصله بين دندان ها را باز می کند) و کسی که خلقت خدا را تغيير می‌دهد لعنت كند!

 اين خبر به زنی از بنی اسد رسيد ، که اهل قرآن بود ؛ به نزد عبدالله بن مسعود آمده و گفت : شنيده‌ام که اين زنان را لعنت کرده‌ای ؟ پاسخ داد : چرا کسی را که رسول خدا (صلى الله عليه وآله) لعنت کرده است لعنت ننمايم ؟ و دستور به اين کار در قرآن نيز آمده است .

زن سوال کرد در کجای قرآن چنين چيزی آمده است با اينکه من تمامی قرآن را خوانده‌ام اما اين را (که هر که را که رسول خدا لعنت کرد لعنت کنيد) در آن نيافته‌ام ؟

گفت : آن را خوانده‌ای و در کتاب خدا ديده‌ای ؛ خداوند فرموده است «هر چه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) برای شما آورد آن را بگيريد و هرچه از آن نهی کرد پس از آن پرهيز کنيد»

نكته‌اي راجع به اين روايت :

در اين روايت ، لعن اين افراد به صورت مستقيم از زبان رسول خدا (صلى الله عليه وآله) نقل نشده است ؛ و تنها عبد الله بن مسعود به صورت ضمني اشاره مي‌كند كه لعن وي براي اين افراد به خاطر تمسك به عمل رسول خدا (صلى الله عليه وآله) ‌ است .

9-12آکل ربا ، موکل ربا ، کاتب ربا ، شاهد بر ربا

عن جابر قال لعن رسول الله  صلى الله عليه وسلم  آكل الربا وموكله وكاتبه وشاهديه وقال هم سواء.

صحيح مسلم ج3 ص1219 ش 1598 کتاب المساقاة باب لعن آکل الربا وموکله

از جابر روايت شده است که رسول خدا (صلى الله عليه وآله) خورنده ربا و دهنده آن و نويسنده (قرارداد) آن و شاهد بر آن را لعنت کرده است و فرموده است که همه در آن يکسانند .

13- من باع من اليهود الشحوم :

عن بن عباس قال بلغ عمر أن سمرة باع خمرا فقال قاتل الله سمرة ألم يعلم أن رسول الله  صلى الله عليه وسلم  قال لعن الله اليهود حرمت عليهم الشحوم فجملوها فباعوها

صحيح مسلم ج3 ص1207 ش 1582 کتاب المساقاة باب تحريم بيع الخمر والميتة والخنزير والأصنام

از ابن عباس روايت شده است که به عمر خبر رسيد که سمرة (يکی از صحابه) شراب فروخته است !!! پس گفت : خدا او را بکشد ؛ آيا نمی‌دانست که رسول خدا (صلى الله عليه وآله) ‌ فرموده‌اند که خدا يهود را لعنت کند ؛ دنبه گوسفندان بر ايشان حرام بود ؛ در مورد آن کوتاهی کرده و آن را فروختند .

14-23 الخمر ، عاصر الخمر ، معتصرها ، شاربها ، حاملها ، المحمولة اليه ، بائعها ، مبتاعها ، ساقيها ، مسقاها:

وعن ابن عباس قال سمعت رسول الله  صلى الله عليه وسلم  يقول أتاني جبريل عليه السلام فقال يا محمد ان الله عز وجل لعن الخمر وعاصرها (ومعتصرها) وشاربها وحاملها والمحمولة اليه وبائعها ومبتاعها وساقيها ومسقاها رواه أحمد والطبراني ورجاله ثقات

مجمع الزوائد ج5 ص73 کتاب الأطعمة - مسند أحمد بن حنبل ج1 ص316 ش 2899 مسند عبدالله بن عباس شبيه همين روايت در مدارک ذيل آمده است : سنن ابن ماجه ج2 ص1121 ش 3380 و 3381 باب لعنت الخمر على عشرة أوجه - سنن الترمذي ج3 ص589 ش 1294 کتاب البيوع باب النهي أن يتخذ الخمر خلا

از ابن عباس روايت شده است که گفت : رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمودند : جبريل به نزد من آمد و گفت : ای محمد ؛ خداوند خمر را و کسی که آب انگور را برای آن بگيرد و کسی که آن را بجوشاند و کسی که آن را بنوشد و کسی که آن را حمل کند و کسی که شراب به سوی وی حمل شده است و فروشنده آن و خريدار آن و ساقی آن و کسی که در ظرف وی شراب ريخته شود را لعنت کرده است .

اين روايت را احمد حنبل و طبرانی نقل کرده اند و همه راويان آن مورد اطمينان هستند .

24- اليهود الذين اتخذوا قبور أنبيائهم مساجد :

عن عائشة رضي الله عنها قالت قال النبي  صلى الله عليه وسلم  في مرضه الذي لم يقم منه لعن الله اليهود اتخذوا قبور أنبيائهم مساجد ...

صحيح البخاري ج4 ص1614 ش4177 کتاب المغازی باب مرض النبی (ص) ووفاته و...

از عائشه روايت شده است که گفت : رسول خدا (صلى الله عليه وآله) ‌ در بيماری خويش که بعد از آن از دنيا رفت فرمود : خداوند يهود را لعنت کند که قبر انبيای خويش را سجده‌گاه ساختند .

25- زوارات القبور :

عن أبي هريرة أن رسول الله  صلى الله عليه وسلم  لعن زوارات القبور قال وفي الباب عن بن عباس وحسان بن ثابت

قال أبو عيسى هذا حديث حسن صحيح وقد رأى بعض أهل العلم أن هذا كان قبل أن يرخص النبي صلى الله عليه وسلم في زيارة القبور فلما رخص دخل في رخصته الرجال والنساء

سنن الترمذي ج3 ص371 ش 1056 کتاب الجنائز باب ما جاء في كراهية زيارة القبور للنساء (البانی روايت را در صحيح الترهيب والترغيب ش 3545 نقل کرده و صحيح می داند)

از ابوهريره روايت شده است که رسول خدا (صلى الله عليه وآله)‌ فرمودند : خداوند لعنت کند زنانی را که به زيارت قبور می روند ...

ترمذی می گويد اين روايت نيکو و با سند صحيح است ؛ عده ای از اهل علم می گويند که اين روايت قبل از آن بوده است که رسول خدا (صلى الله عليه وآله) ‌اجازه زيارت قبور دهند اما بعد از آن که اجازه داد ، اجازه ايشان شامل زن و مرد شد.

26- السارق :

عن أبي هريرة عن النبي  صلى الله عليه وسلم  قال لعن الله السارق يسرق البيضة فتقطع يده ويسرق الحبل فتقطع يده

صحيح البخاري ج6 ص2489 ش 6401 کتاب الحدود باب لعن السارق اذا لم يسمّ

از ابوهريره روايت شده است که رسول خدا (صلى الله عليه وآله)‌ فرمودند : خدا سارق را لعنت کند ؛ گاهی زره را می دزدد و دستش قطع می شود ؛ گاهی نيز طنابی را می دزدد و دستش قطع می شود .

27-28 الرجال المخنثين ، النساء المترجلات او المتبرجات

عن بن عباس رضي الله عنهما قال لعن النبي  صلى الله عليه وسلم  المخنثين من الرجال والمترجلات من النساء ...

صحيح البخاري ج6 ص2508 ش 6445 كتاب المحاربين باب نفي أهل المعاصي والمخنثين

از ابن عباس روايت شده است که گفت : رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مردانی را که اخلاق و خصوصيات زنانه از خود بروز مي‌دهند و زنانی را که اخلاق و خصوصيات مردانه از خود نشان مي‌دهند را لعنت کرده‌اند ...

عن بن عباس أن رسول الله  صلى الله عليه وسلم  لعن المخنثين من الرجال والمتبرجات من النساء ...

سنن النسائي الكبرى ج5 ص396 ش 9251 کتاب عشرة النساء باب لعن المتبرجات من النساء

از ابن عباس از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) روايت شده است که ايشان مردانی را که خصوصيات زنانه از خود نشان مي‌دهند و زنانی را که خود را در مقابل نظر نامحرمان قرار می‌دهند لعنت فرموده‌ا‌ند ...

29-32 من أحدث فی المدينة حدثا ، من آوى في المدينة محدثا ، من والى قوما بغير اذن مواليه ، من أخفر مسلما :

قال علي رضي الله عنه ما عندنا كتاب نقرؤه إلا كتاب الله غير هذه الصحيفة ... وفيها المدينة حرم ما بين عير إلى ثور فمن أحدث فيها حدثا أو آوى محدثا فعليه لعنة الله والملائكة والناس أجمعين لا يقبل منه يوم القيامة صرف ولا عدل ومن والى قوما بغير إذن مواليه فعليه لعنة الله والملائكة والناس أجمعين لا يقبل منه يوم القيامة صرف ولا عدل وذمة المسلمين واحدة يسعى بها أدناهم فمن أخفر مسلما فعليه لعنة الله والملائكة والناس أجمعين لا يقبل منه يوم القيامة صرف ولا عدل

صحيح البخاري ج6 ص2482 ش 6374 كتاب الفرائض باب إثم من تبرأ من مواليه

علي (عليه‌السلام) گفته است : در نزد ما کتابی که آن را بخوانيم غير از کتاب خدا و اين صحيفه نيست ... و در آن آمده است که مدينه از عير تا ثور حرم است ؛ پس کسی که در آن سبب فاجعه شود يا کسی را که سبب فاجعه‌ای شده است در آن پناه دهد پس لعنت خدا و ملائکه و همه مردمان بر او باد ؛ در روز قيامت توبه و کار نيک او قبول نمی شود .

وکسی که بدون اجازه مولای خويش ، مولای ديگری بگيرد لعنت خدا و ملائکه و همه مردمان بر او باد و در روز قيامت توبه و کار نيک او قبول نمی شود .

و ذمه (پناه دادن) همه مسلمانان يکی است ؛ و حتی کوچکترين آنان می تواند کسی را پناه دهد ؛ پس اگر کسی ذمه يکی از مسلمانان را بشکند لعنت خدا و ملائکه و همه مردمان بر او باد و در روز قيامت توبه و کار نيک او قبول نمی شود .

33-34 الراشي ، المرتشي :

عن عبد الله بن عمرو قال لعن رسول الله  صلى الله عليه وسلم  الراشي والمرتشي

 قال أبو عيسى هذا حديث حسن صحيح

سنن الترمذي ج3 ص623 ش 1336 و 1337 کتاب الأحکام باب ما جاء في الراشي والمرتشي في الحكم - سنن ابن ماجه ج2 ص775 ش 2313 کتاب الأحکام باب التغليظ فی الحيف والرشوة - سنن أبي داود ج3 ص300 ش 3580 کتاب الأقضية باب في كراهية الرشوة

از عبدالله بن عمرو روايت شده است که رسول خدا (صلى الله عليه وآله)‌ رشوه دهنده و رشوه گيرنده را لعنت فرموده اند .

ترمذی می گويد اين روايت نيکو و صحيح است .

35-40 الزائد فی کتاب الله ، المکذب بقدر الله ، المتسلط بالجبروت ليعز من أذل الله ويذلّ من أعز الله ، المستحل لحرم الله ، المستحل من عترة الرسول ما حرم الله ، التارک لسنة رسول الله (ص)

عن عائشة قالت قال رسول الله صلى الله عليه وسلم ستة لعنتهم لعنهم الله وكل نبي كان الزائد في كتاب الله والمكذب بقدر الله والمتسلط بالجبروت ليعز بذلك من أذل الله ويذل من أعز الله والمستحل لحرم الله والمستحل من عترتي ما حرم الله والتارك لسنتي

قال أبو عيسى هكذا روى عبد الرحمن ... عن عائشة عن النبي  صلى الله عليه وسلم  ورواه سفيان الثوري ... عن علي بن حسين عن النبي  صلى الله عليه وسلم  مرسلا وهذا أصح

سنن الترمذي ج4 ص457 ش 2154 کتاب القدر - صحيح ابن حبان ج13 ص60 ش 5749 باب اللعن ، ذكر لعن المصطفى مع سائر الأنبياء أقواما من أجل أعمال ارتكبوها - المستدرك على الصحيحين ج1 ص91 ش102 کتاب الايمان و ج2ص571 ش 3940 و ص 572 ش 3941 باب تفسير سورة والليل ج4 ص101 ش 7011 کتاب الأحکام (تمامی روايات را صحيح می داند)

از عائشه روايت شده است که رسول خدا (صلى الله عليه وآله)‌ فرمودند : شش گروهند که من ايشان را لعنت کرده ام و خدا و همه انبيای گذشته نيز آنان را لعنت کرده‌اند :

کسی که در کتاب‌های الهی مطلبی زياد کند ؛ و کسی که قدر الهی را منکر شود ؛ و کسی که با زور بر مردم سلطنت پيدا کند تا کسی را که خداوند خوار کرده است عزيز گرداند و کسی را که خداوند عزيز می‌داند ذليل نمايد و کسی که محرمات الهی را حلال شمارد (و يا کسی که حَرَم الهی را مورد تجاوز قرار دهد و در آن خون کسی را مباح بداند) و کسی که آنچه را خداوند در مورد خاندان من حرام کرده است ، انجام دهد (ايشان را آزار دهد) و کسی که سنت من را ترک نمايد .

 ترمذی می گويد : اين روايت را عبد الرحمن ... از عائشه از رسول خدا (صلى الله عليه وآله)‌ نقل کرده است ؛ سفيان نيز آن را از علی بن الحسين (امام سجاد (عليه‌السلام)) به صورت مرسل از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) نقل می کند و روايتی که ما نقل کرديم سندش صحيح‌تر است .

41-42 آوی الصدقة ، المرتد اعرابيا بعد الهجرة

عن عبد الله قال آكل الربا وموكله وكاتبه إذا علموا ذلك والواشمة والموشومة للحسن ولآوي الصدقة والمرتد أعرابيا بعد الهجرة ملعونون على لسان محمد صلى الله عليه وسلم  يوم القيامة

سنن النسائي (المجتبى) ج8 ص147 ش 5102 کتاب الزينة باب الموتشمات (البانی روايت را صحيح می داند :صحيح التعليق الرغيب 3 / 49 )

از عبد الله روايت شده است که گفت : خورنده ربا و کسی که آن را داده است و نويسنده آن اگر علم به ربا بودنش داشتند و نيز زن خالکوب و زنی که برای زيبايي خالکوبی شده است و کسی که صدقات (واجب) را در نزد خويش جمع کند و کسی که بعد از هجرت (به سوی تمدن) دوباره بيابان نشين شود ، بر زبان رسول خدا (صلى الله عليه وآله)‌ در روز قيامت مورد لعن قرار گرفته اند .

43-44 المراة تلبس لبسة الرجل ، الرجل يلبس لبسة المرأة

عن أبي هريرة قال لعن رسول الله  صلى الله عليه وسلم  الرجل يلبس لبسة المرأة والمرأة تلبس لبسة الرجل

سنن النسائي الكبرى ج5 ص397 ش 9253 کتاب عشرة النساء باب لعن المتبرجات من النساء - سنن أبي داود ج4 ص60 ش 4098 و 4099 کتاب اللباس باب لباس النساء - المستدرك على الصحيحين ج4 ص215 ش 7415 کتاب اللباس (الباني اين روايت را در صحيح الجامع الصغير ش 5096 صحيح دانسته است)

از ابوهريره روايت شده است که رسول خدا (صلى الله عليه وآله)‌ مردی را که لباس زنانه بپوشد و زنی را که لباس مردانه بپوشد لعنت کرده است .

45-46 المتشبهين بالنساء ، المتشبهات بالرجال :

عكرمة عن بن عباس رضي الله عنهما قال لعن رسول الله  صلى الله عليه وسلم  المتشبهين من الرجال بالنساء والمتشبهات من النساء بالرجال

صحيح البخاري ج5 ص2207 ش 5546 کتاب اللباس باب المتشبهين بالنساء والمتشبهات بالرجال- سنن أبي داود ج4 ص60 ش 4097 کتاب اللباس باب لباس النساء

از ابن عباس از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) روايت شده است که مردانی را که خود را شبيه زنان می‌کنند و زنانی را که خود را شبيه مردان می‌کنند لعنت فرموده است .

47- نساء كاسيات عاريات:

سمعنا عبد الله بن عمرو يقول سمعت رسول الله  صلى الله عليه وسلم  يقول سيكون في آخر أمتي رجال يركبون على السروج كأشباه الرجال ينزلون على أبواب المسجد نساؤهم كاسيات عاريات على رؤوسهم كأسنمة البخت العجاف العنوهن فإنهن ملعونات ...

 مسند أحمد بن حنبل ج2 ص223 ش 7083 مسند عبد الله بن عمر -  المستدرك على الصحيحين ج4 ص483 ش 8346 کتاب الفتن والملاحم- صحيح ابن حبان ج13 ص64 ش 5753 ذكر الاخبار عن وصف النساء اللاتي يستحققن اللعن بأفعالهن (البانی اين روايت را در صحيح و ضعيف الجامع الصغير ش7247 صحيح می داند)

از عبد الله بن عمر شنيديم که می گفت : رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمودند در آخر الزمان مردانی هستند که سوار بر زين می شوند اما شبيه مردانند !!! در کنار در مساجد منزل می‌کنند اما همسرانشان پوشيده اند و عريان ؛ بر سر آنان مانند کوهان شتران خراسانی لاغر اندام است ؛ آنها را لعنت کنيد که لعنت شده هستند .

48-50 مانع الصدقة ، الحالّ ، المحلل له :

عن على رضي الله عنه قال لعن رسول الله  صلى الله عليه وسلم  آكل الربا وموكله وشاهديه وكاتبه والواشمة والمستوشمة للحسن ومانع الصدقة والمحل والمحلل له وكان ينهى عن النوح

مسند أحمد بن حنبل ج1 ص107 ش 844 مسند علی بن ابی طالب و ص83 ش635 و ص87 ش 660 و ص133 ش 1120 و ص150 ش 1288 و ص158 ش1364- سنن النسائي (المجتبى) ج8 ص147 ش 5103 و 5104 کتاب الزينة باب الموتشمات (البانی اين روايت را در صحيح و ضعيف سنن نسائي صحيح می داند)

از علی (عليه‌السلام) روايت شده است که گفت : رسول خدا (صلى الله عليه وآله)‌ خورنده ربا و موکل بر آن و شاهد بر آن و نويسنده آن و زن خالکوب و زنی که برای زيبايي خالکوبی می‌شود و کسی که جلوی صدقات را بگيرد و محلّ (اگر مردی سه باز زنش را طلاق رجعی دهد ، ديگر نمی تواند به وی رجوع کند ؛ در اين هنگام اگر بخواهد دوباره با وی ازدواج کند بايد شخصی ديگر با زن وی ازدواج کرده و سپس زن را طلاق دهد ؛ بعد از آن دوباره اين مرد می تواند با همسر سابقش ازدواج کند ؛ به اين مرد محلل له و به مردی که با زن اين شخص بعد از سه بار طلاق ازدواج کرد محلّ يا محلّل گفته می‌شود) و محلل له را لعنت کرده و از نوحه سرايي نيز نهی می‌فرمودند .

51- الذی ياتی المرأة فی دبرها

عن أبي هريرة قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم ملعون من أتى امرأته في دبرها

سنن أبي داود ج2 ص249 ش 2162 کتاب النکاح باب فی جامع النکاح (اين روايت را الباني در صحيح الترغيب والترهيب ش 2432 ذکر کرده و صحيح می داند)

از ابوهريره روايت شده است که گفت: رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمودند کسی که با همسرش از پشت نزديکی نمايد ملعون است .

52-54 الخامشة وجهها ، الشاقة جيبها ، الداعية بالويل والثبور

عن أبي أمامة أن رسول الله صلى الله عليه وسلم لعن الخامشة وجهها والشاقة جيبها والداعية بالويل والثبور

سنن ابن ماجه ج1 ص505 ش 1585 کتاب الجنائز باب ما جاء في النهي عن ضرب الخدود وشق الجيوب (البانی اين روايت را در صحيح سنن ابن ماجه ش 1289 تصحيح کرده است)

از ابوامامه روايت شده است که رسول خدا (صلى الله عليه وآله) زنی را که روی خويش را خراش دهد و زنی را که گريبان خويش را چاک کند و زنی را که صدای ناله به ويل و ثبور (هلاکت) بلند کند لعنت فرموده‌اند‌.

در بعضی از روايات از خامشة وجهها به المنتهشة تعبير شده است :

غريب الحديث لابن الجوزي ج2 ص446 - النهاية في غريب الأثر ج5 ص136 - المحكم والمحيط الأعظم لابن سيدة ج4 ص189

55-60 من غيّر تخوم الأرض ، من ذبح لغير الله ، من لعن والديه ، من کمه أعمی عن السبيل ، من وقع علی بهيمة ، من عَمِل عَمَل قوم لوط :

عن بن عباس ان نبي الله  صلى الله عليه وسلم  قال لعن الله من غير تخوم الأرض لعن الله من ذبح لغير الله لعن الله من لعن والديه لعن الله من تولي غير مواليه لعن الله من كمه أعمى عن السبيل لعن الله من وقع على بهيمة لعن الله من عمل عمل قوم لوط لعن الله من عمل عمل قوم لوط ثلاثا

مسند أحمد بن حنبل ج1 ص317 ش 2915 (البانی اين روايت را در صحيح الترغيب والترهيب ش 2421 تصحيح کرده است )

از ابن عباس روايت شده است که رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرموده‌اند : خدا لعنت کند کسی را که مرز زمين‌ها را تغيير دهد ؛ خدا لعنت کند کسی را که برای غير خدا ذبح نمايد ؛ خدا لعنت کند کسی را که والدين خويش را لعنت کند ؛ خدا لعنت کند کسی را که غير از مولای خويش را به سروری گيرد ؛ خدا لعنت کند کسی را که يک نابينا را از راه بيرون ببرد ؛ خدا لعنت کند کسی را که با حيوانی نزديکی کند ؛ خدا لعنت کند کسی را که کار قوم لوط را انجام دهد و اين را سه بار فرمودند .

61- من آوی محدثا (مطلقا في المدينة او غيرها):

حدثنا أبو الطفيل عامر بن واثلة قال كنت عند علي بن أبي طالب فأتاه رجل فقال ما كان النبي صلى الله عليه وسلم يسر إليك قال فغضب وقال ما كان النبي  صلى الله عليه وسلم  يسر إلي شيئا يكتمه الناس غير أنه قد حدثني بكلمات أربع

قال فقال ما هن يا أمير المؤمنين قال قال لعن الله من لعن والده ولعن الله من ذبح لغير الله ولعن الله من آوى محدثا ولعن الله من غير منار الأرض

صحيح مسلم ج3 ص1567 ش 1978 کتاب الأضاحی باب تحريم الذبح لغير الله تعالى ولعن فاعله

ابوالطفيل می گويد نزد علی بودم ؛ پس شخصی آمده و گفت : رسول خدا (صلى الله عليه وآله)‌ چه اسراری به شما گفته است ؟ حضرت خشمناک شده و گفتند : رسول خدا (صلى الله عليه وآله) هيچ سری به من نگفته است که آن را از مردم پنهان کرده باشد ؛ غير از آنكه چهار جمله به من گفت .

آن شخص پرسيد آن چهار جمله چيست ؟

پاسخ داد : خدا لعنت کند کسی را که پدر خويش را لعنت کند ؛ و خدا لعنت کند کسی را که برای غير خدا قربانی کند و خدا لعنت کند کسی را که جنايتکاری (يا بدعتگذار) را پناه دهد و خدا لعنت کند کسی را که علامت‌های زمين را تغيير دهد .

62- من أحدث حدثا (مطلقا في المدينة او غيرها) :

عن قيس بن عباد قال انطلقت أنا والأشتر إلى علي عليه السلام فقلنا هل عهد إليك رسول الله  صلى الله عليه وسلم  شيئا لم يعهده إلى الناس عامة قال لا إلا ما في كتابي هذا قال مسدد قال فأخرج كتابا وقال أحمد كتابا من قراب سيفه فإذا فيه المؤمنون تكافأ دماؤهم وهم يد على من سواهم ويسعى بذمتهم أدناهم ألا لا يقتل مؤمن بكافر ولا ذو عهد في عهده من أحدث حدثا فعلى نفسه ومن أحدث حدثا أو آوى محدثا فعليه لعنة الله والملائكة والناس أجمعين

سنن أبي داود ج4 ص180 ش 4530 کتاب الديات باب أيقاد المسلم بالكافر (البانی اين روايـت را در صحيح سن أبی داود ش 4530 صحيح دانسته است )

از قيس روايت شده است كه من و اشتر به نزد علي (عليه‌السلام) رفتيم و گفتيم : آيا پيامبر (صلى الله عليه وآله) به شما چيزي گفته است كه به ديگران نگفته باشد ؟ پاسخ داد : خير ؛ جز آنچه در اين كتاب است ؛ سپس كتابي را بيرون آورده – احمد گفته است كه نوشته اي را از غلاف شمشيرش بيرون آورد- كه در آن نوشته بود «خون مسلمانان همسنگ هم است ؛ و آنان بر ضد غير مسلمان ، يكپارچه‌اند ؛ كوچكترين مسلمانان مي‌تواند غير مسلمان را در ذمه در آورد ؛ آگاه باشيد كه مومن در مقابل كافر كشته نمي‌شود ؛ هركسي كه پيمان داشته باشد ، در زمان پيمانش كشته نخواهد شد ؛ هركس كه مصيبتي وارد كند ، بر گردن خود او است ، و هركس مصيبتي وارد كند ، يا كسي را كه مصيبت وارد كرده است ، پناه دهد ، لعنت خدا و ملائكه و همه مردمان بر او باد .

63- المصوّر :

عن عَوْنِ بن أبي جُحَيْفَةَ عن أبيه أَنَّهُ اشْتَرَى غُلَامًا حَجَّامًا فقال إِنَّ النبي صلى الله عليه وسلم ... وَلَعَنَ آكِلَ الرِّبَا وَمُوكِلَهُ وَالْوَاشِمَةَ وَالْمُسْتَوْشِمَةَ وَالْمُصَوِّرَ

صحيح البخاري  ج 5   ص 2223 ش 5617 کتاب اللباس باب من لعن المصور

از عون بن ابی جحيفة روايت شده است که پدر او غلامی خريد که حجامت می کرد ؛ پس گفت : رسول خدا (صلى الله عليه وآله)‌ ...خورنده ربا و دهنده آن را و زن خالکوب و زنی که خالکوبی شده است و نيز تصويرگران را لعنت کرده است .

64- امراة دعاها زوجها الی الفراش فتأبى

عن أبي هريرة رضي الله عنه قال قال رسول الله  صلى الله عليه وسلم  إذا دعا الرجل امرأته إلى فراشه فأبت فبات غضبان عليها لعنتها الملائكة حتى تصبح

صحيح البخاري ج3 ص1182 ش 3065 کتاب بدء الخلق باب اذا قال احدکم آمين

از ابوهريره روايت شده است که رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمودند : اگر مردی زنش را به رختخواب بخواند اما قبول نکند و مرد شب را از دست وی خشمگين به صبح برساند ، ملائکه او را لعنت مي‌کنند تا صبح شود .

65- من أشار الی مسلم بحديدة :

سمعت أَبَا هُرَيْرَةَ يقول قال أبو الْقَاسِمِ صلى الله عليه وسلم من أَشَارَ إلى أَخِيهِ بِحَدِيدَةٍ فإن الْمَلَائِكَةَ تَلْعَنُهُ حتى يَدَعَهُ وَإِنْ كان أَخَاهُ لِأَبِيهِ وَأُمِّهِ

صحيح مسلم ج 4 ص 2020 ش 2616 کتاب البر والصلة بَاب النَّهْيِ عن الْإِشَارَةِ بِالسِّلَاحِ إلى مُسْلِمٍ

از ابوهريره شنيدم که می گفت : رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود کسی که با آهنی (شمشيری) به سمت برادر خويش اشاره کند (وی را تهديد کند) ملائکه او را لعنت می‌کنند تا زمانی که اين کار را رها کند ؛ حتی اگر برادر پدری و مادری او باشد .

66- الدنيا وما فيها غير ذکر الله وما والاه أو عالما أو متعلما :

ثنا أبو هُرَيْرَةَ قال سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وهو يقول الدُّنْيَا مَلْعُونَةٌ مَلْعُونٌ ما فيها إلا ذِكْرَ اللَّهِ وما وَالَاهُ أو عَالِمًا أو مُتَعَلِّمًا

سنن ابن ماجه ج 2 ص 1377 ش 4112 کتاب الفتن باب مثل الدنيا (البانی در السلسلة الصحيحة ش 2797 روايت را صحيح می داند)

ابوهريره گفته است که از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) شنيدم که می‌فرمود : دنيا لعنت شده است ؛ و هر آنچه که در آن است غير از ياد خدا و هرچه به همراه آن باشد يا شخص عالم يا متعلّم لعنت شده است .

67-68 من وسم البهيمة فی وجهها ومن ضربها فی وجهها

عن جَابِرٍ أَنَّ النبي صلى الله عليه وسلم مُرَّ عليه بِحِمَارٍ قد وُسِمَ في وَجْهِهِ فقال أَمَا بَلَغَكُمْ أَنِّي قد لَعَنْتُ من وَسَمَ الْبَهِيمَةَ في وَجْهِهَا أو ضَرَبَهَا في وَجْهِهَا فَنَهَى عن ذلك

سنن أبي داود ج 3 ص 26 ش 2564 کتاب الجهاد بَاب النَّهْيِ عن الْوَسْمِ في الْوَجْهِ وَالضَّرْبِ في الْوَجْهِ (البانی اين روايت را در السلسلة الصحيحة ش 1549 صحيح می داند)

از جابر از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) روايت شده است که الاغی را ديدند که چهره اش را داغ کرده بودند ؛ پس فرمودند : آيا به شما خبر نرسيده است که من کسی را که به صورت حيوان داغ بگذارد يا به صورت حيوان ضربه بزند لعنت کرده‌ام ؟ و از اين کار نهی فرمودند .

69-70 من ادعی الی غير ابيه ومن انتمی الی غير مواليه :

خَطَبَنَا عَلِيُّ بن أبي طَالِبٍ فقال من زَعَمَ ان عِنْدَنَا شيئا نَقْرَؤُهُ إلا كِتَابَ اللَّهِ وَهَذِهِ الصَّحِيفَةَ قال وَصَحِيفَةٌ مُعَلَّقَةٌ في قِرَابِ سَيْفِهِ فَقَدْ كَذَبَ فيها أَسْنَانُ الْإِبِلِ وَأَشْيَاءُ من الْجِرَاحَاتِ وَفِيهَا قال النبي صلى الله عليه وسلم الْمَدِينَةُ حَرَمٌ ما بين عَيْرٍ إلى ثَوْرٍ فَمَنْ أَحْدَثَ فيها حَدَثًا وَمَنْ ادَّعَى إلى غَيْرِ أبيه أو انْتَمَى إلى غَيْرِ مَوَالِيهِ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ لَا يَقْبَلُ الله منه يوم الْقِيَامَةِ صَرْفًا ولا عَدْلًا

صحيح مسلم  ج 2   ص 994 ش 1370 كتاب الحج باب فضل المدينة

علي (عليه‌السلام) روزی برای ما سخنرانی کرد و گفت : دروغ می گويد کسی که گمان می کند ما چيزی غير از کتاب خدا و اين صحيفه داريم که آن را بخوانيم ؛ و آن صحيفه آويزان به غلاف شمشير حضرت بود ؛ (و فرمودند) در آن در مورد دندان‌های شتران و مقداری در مورد جراحات است ؛ و در اين صحيفه است که رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرموده اند : مدينه حرم است ؛ ما بين عير تا ثور ؛ پس کسی که بدعتی در آن گذارد يا بدعت گذاری را جای دهد و نيز کسی که خود را فرزند غير پدر خويش نشان دهد و کسی که خود را غلام کسی غير از مولای خويش معرفی کند لعنت خداوند وملائکه و همه مردمان بر او باد و خداوند در روز قيامت از او توبه و کار نيکش را نمی‌پذيرد .

71-72 آکل ثمن الخمر والمشتراة له الخمر :

أَنَسِ بن مَالِكٍ قال لَعَنَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم في الْخَمْرِ عَشْرَةً عَاصِرَهَا وَمُعْتَصِرَهَا وَشَارِبَهَا وَحَامِلَهَا وَالْمَحْمُولَةُ إليه وَسَاقِيَهَا وَبَائِعَهَا وَآكِلَ ثَمَنِهَا وَالْمُشْتَرِي لها وَالْمُشْتَرَاةُ له

سنن الترمذي ج 3 ص 589 ش 1295 کتاب البيوع باب النهی أن يتخذ الخمر خلا (اين روايت را البانی در صحيح وضعيف سنن ترمذی ش 1295 صحيح می داند)

انس بن مالک گفت : رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در مورد شراب ده چيز را لعنت کرده‌اند ؛ .... و کسی که پولی را که از شراب به دست آمده است مصرف کند ... و کسی که شراب برای وی خريده شده است

73-75 من لم يعدل فی الحکم من أمراء قريش ، من لم يرحم منهم اذا استرحم ، من لم يف بعهده منهم اذا عاهد :

قال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم الأُمَرَاءُ من قُرَيْشٍ ثَلاَثاً ما فَعَلُوا ثَلاَثاً ما حَكَمُوا فَعَدَلُوا وَاسْتُرْحِمُوا فَرَحِمُوا وَعَاهَدُوا فَوَفَوْا فَمَنْ لم يَفْعَلْ ذلك منهم فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلاَئِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ

مسند أحمد بن حنبل ج 4 ص421 ش 19797 مسند أبی برزة الأسلمی (اين روايت را البانی در السلسلة الصحيحة ش 2858 تصحيح کرده است)

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمودند : اميران از قريش خواهند بود – اين را سه بار فرمودند – تا زمانی که اين سه کار را بکنند ؛ تا زمانی که حکم کنند و عدالت را مراعات نمايند و از ايشان بخشش خواسته شود و ببخشند و پيمان ببندند و وفای به آن کنند ؛ پس اگر کسی از ايشان چنين نکند پس لعنت خداوند وملائکه و همه مردمان بر ايشان باد .

76- من اتخذ ذات الروح غرضا :

مَرَّ بن عُمَرَ بِفِتْيَانٍ من قُرَيْشٍ قد نَصَبُوا طَيْرًا وَهُمْ يَرْمُونَهُ وقد جَعَلُوا لِصَاحِبِ الطَّيْرِ كُلَّ خَاطِئَةٍ من نَبْلِهِمْ فلما رَأَوْا بن عُمَرَ تَفَرَّقُوا فقال بن عُمَرَ من فَعَلَ هذا لَعَنْ الله من فَعَلَ هذا إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم لَعَنَ من اتَّخَذَ شيئا فيه الرُّوحُ غَرَضًا

صحيح مسلم ج 3 ص 1550 ش 1958 کتاب الصيد والذبائح باب النهی عن صبر البهائم

ابن عمر به گروهی از قريش گذشت که پرنده‌ای را هدف قرار داده و به سمت او تير می‌انداختند ؛ و تيرهايی را که به خطا می‌رفت به صاحب پرنده می‌دادند ؛ وقتی ابن عمر را ديدند پراکنده شدند ؛ ابن عمر گفت : چه کسی که چنين کرد؟ خداوند او را لعنت کند ؛ بدرستيکه رسول خدا (صلى الله عليه وآله)‌ کسی را که جانداری را به عنوان هدف قرار دهد لعنت کرده‌اند

لعن صاحبان صفتي خاص در كلام رسول خدا بدون تصحيح سند :

موارد ديگري نيز در كتب اهل سنت آمده است كه در آنها ، تصريح به صحت سند نشده است ؛ بسياري از موارد ، را علماي اهل سنت به صورت قطعي آورده و ادعا كرده‌اند رسول خدا (صلى الله عليه وآله)‌ آن گروه را لعنت فرموده‌اند ؛ مواردي نيز وجود دارد كه با سند حسن و يا ضعيف در كتب اهل سنت آمده است كه تنها به فهرست آنان مي‌پردازيم :

من سأل بوجه الله 2- من سئل بوجه الله فمنع سائله 4- من قطع السدر 5- صوت المزمار عند النعمة 6- صوت الرنة عند المصيبة 7- ثالث ثلاثة رکبوا علی حمار واحد 8- الذين تخلفوا عن جيش أسامة 9- النائحة 10- المستمعة 11- الحالقة 12- السالقة (أو الصالقة) 13- الذی يجلس فی وسط الحلقة 14- الرائش 15- القاشرة 16- المقشورة 17- ناکح اليد 18- المفعول به عمل قوم لوط 19- ناكح البهيمة 20- الجامع بين المرأة وابنتها  21- الزاني بحليلة جاره 22- المؤذي جاره حتى يلعنه 23- من أم قوما وهم له کارهون 24- رجل سمع حي على الصلاة (أو الفلاح) ولم يجب 25- من سلّ سخيمته علی طريق المسلمين 26- العاضهة 27- المستعضهة 28- المرأة تخرج من بيت زوجها بدون اذنه 29- من ولی أمة رسول الله فشقّ عليهم 30- من انتقص شيئا من حق رسول الله (ص) 31- من أبی عترة رسول الله 32- من آذانا فی سبلنا 33- جاران أذبلا 34- الماشون اختيالا 35- الناطقون أشعارا بالخنی 36- الشابون (أو الشاربون) فضالا 37- المعقوس نعالا 38- الشطرنج 39- من لعب بالشطرنج 40- الشيخ الزانی 41- المتبتلين (ممکن است با من تحصر يکی باشد) 42- المتبتلات 43- راکب الفلاة وحده 44- البائت وحده 45- مضلّ المساکين 46- من قال للمکفوف اتق البئر وليس بين يديه شيء 47- الرجل يسأل عن دار القوم فيدلونه علی غيرها 48- الرجل يضرب والديه حتی يستغيثا 49- من غير حدود الله 50- من ضار مؤمنا 51- من مکر بمؤمن 52- المحتکر 53- کاتم العلم 54- المتخذين علی القبور المساجد 55- المتخذين علی القبور السرج 56- من فرق بين الوالدة وولدها 57- من فرق بين الأخ وأخيه 58- العالم الذی لا يظهر علمه اذا ظهرت البدع وسب أصحاب رسول الله (ص) 59- الموسی وحاملها 60- من قبّل غلاما بشهوة 61- السلتاء 62- المرهاء 63- المتغوط فی ظلّ النزال 64- من استخفّ بولاية رسول الله 65- من ذبح لغير القبلة 66- من انتفی من ولده 67- من برئ من مواليه 68- من تحصّر 69- من جمع بين الأختين 70- مغور الماء المنتاب 71-  من أتی کاهنا 72- من أتی حائضا 73- من خبب أي أفسد امرأة على زوجها أو مملوكا على سيده 74- المرأة إذا خرجت من دارها بغير إذن زوجها 75- ومن مشى بقميص رقيق بغير إزار بادي العورة 76- الدال على الخمر 77- الشافع فی حد من حدود الله بعد البلوغ الی الحاکم 87- المشفع فی حد من حدود الله بعد البلوغ الی الحاکم 79- من ترك الأمر بالمعروف والنهي عن المنكر إذا أمكنه 80- من حقر مسلما 81- من قطع رحمه 82- الذين يثقفون الكلام تثقيف الشعر 83- من أفسد في الأرض والبلاد 84- من سبّ أصحاب رسول الله (صلى الله عليه وآله)

لعن و سب صحابه :

اكنون براي كامل‌تر شدن بحث و به عنوان مقدمه‌اي براي بحث آتي به بررسي آخرين مورد يعني لعن كساني كه به صحابه دشنام مي‌دهند مي‌پردازيم :

طبق روايات اهل سنت ، رسول خدا (صلى الله عليه وآله)‌ كساني را كه صحابه را سب كرده‌اند ، مورد لعن قرار داده‌اند ؛ البته براي اين مضمون ، روايتي صحيح در كتب اهل سنت يافت نشد ؛ مدرك اين نظريه رواياتي است كه سند هيچ يك از آنها صحيح نمي‌باشد و متن تمامي آنها مربوط به سب (دشنام) است و هيچ يك ، دلالت بر ممنوعيت لعن و يا حكم آن نمي‌كند !

همچنين روايات بسياري در حرمت دشنام به صحابه و نهي رسول خدا (صلى الله عليه وآله) از آن نقل كرده‌اند كه همگي از جهت دلالي اشكال دارد ؛ در صحيح بخاري و مسلم از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) روايت كرده است كه فرمودند :

 عن أبي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ رضي الله عنه قال قال النبي صلى الله عليه وسلم لَا تَسُبُّوا أَصْحَابِي فلوا أَنَّ أَحَدَكُمْ أَنْفَقَ مِثْلَ أُحُدٍ ذَهَبًا ما بَلَغَ مُدَّ أَحَدِهِمْ ولا نَصِيفَهُ

صحيح البخاري  ج 3   ص 1343 ش 3470 ، اسم المؤلف:  محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا

صحيح مسلم ج 4   ص 1967 ش 2540 از ابوهريرة ، اسم المؤلف:  مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261 ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي

از ابوسعيد خدري روايت شده است كه گفت : رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمودند به اصحاب من دشنام ندهيد ، قسم به خدا اگر يكي از شما به اندازه كوه احد ، طلا انفاق كند ، به اندازه يك كف دست ، و يا نصف آن از انفاق اصحاب من نمي‌رسد .

بررسي دلالي روايات مربوط به حرمت دشنام به صحابه :

در مورد اين روايت ، چند نكته بايد مد نظر قرار گيرد :

ا. مخاطب رسول خدا (صلى الله عليه وآله) كيست ؟

ب. مقصود از صحابه‌اي كه نبايد به آنان دشنام داد چه كساني است ؟

مخاطب رسول خدا (صلى الله عليه وآله)  كيست ؟

مسلم همين روايت را  در صحيح خويش ، با تبيين مخاطب روايت ، مشخص مي‌كند :

عن أبي سَعِيدٍ قال كان بين خَالِدِ بن الْوَلِيدِ وَبَيْنَ عبد الرحمن بن عَوْفٍ شَيْءٌ فَسَبَّهُ خَالِدٌ فقال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم لَا تَسُبُّوا أَحَدًا من أَصْحَابِي ...

صحيح مسلم  ج 4   ص 1967 ش 2541 ، اسم المؤلف:  مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261 ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي

از ابو سعيد خدري روايت شده است كه گفت : بين خالد بن وليد و عبدالرحمن بن عوف درگيري بود ؛ به همين سبب خالد به عبدالرحمن دشنام داد !

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمودند : به هيچ يك از اصحاب من دشنام ندهيد ...

واضح است كه قطعا يكي از مخاطبان اين روايت ، خالد بن وليد بوده است .

مرحوم علامه اميني در كتاب الغدير مي‌فرمايند :

وهل سنة رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم المزعومة في قوله : لا تسبوا أصحابي وقوله صلى الله عليه وآله وسلم من سب أصحابي فعليه لعنة الله والملائكة والناس أجمعين كانت مختصة بغير المخاطبين بها في صدر الاسلام من الصحابة ؟ ! أو إنها عامة مطردة ؟ ! كما يقتضيه كونها من الشريعة الإسلامية المستمرة إلى أن تقوم الساعة ،

الغدير  للشيخ الأميني  ج 10 ص 270

آيا اين سنتي كه اهل سنت ادعا مي‌كنند كه پيامبر (صلى الله عليه وآله)‌  از دشنام به صحابه لعن كرده و نيز فرموده است «هركس به اصحاب من دشنام دهد ، لعنت خدا و ملائكه و همه مردمان بر او باد» ، اين مختص به كساني غير از مخاطبين اين روايت در صدر اسلام -يعني صحابه- بوده است ؟!

يا اين روايت عموميت داشته و شامل صحابه نيز مي‌شود ؟ (يعني آنان نيز نبايد به يكديگر دشنام مي‌دادند ؟! همانطور كه اگر اين مطلب يك شريعت اسلامي مستمر تا زمان ما باشد ، لازمه آن همين است.

مقصود از صحابه‌اي كه نبايد به آنان دشنام داد چه كساني است ؟

ابن حجر در فتح الباري مي‌گويد :

قوله «فلو ان أحدكم» فيه اشعار بان المراد بقوله اولا أصحابي أصحاب مخصوصون والا فالخطاب كان للصحابة

فتح الباري شرح صحيح البخاري ج 7   ص 34 ، اسم المؤلف:  أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852 ، دار النشر : دار المعرفة - بيروت ، تحقيق : محب الدين الخطيب

كلام رسول خدا (صلى الله عليه وآله) كه فرموده‌اند «اگر يكي از شما» ، نشان مي‌دهد كه مقصود از سخن رسول خدا در ابتدا كه فرمودند «اصحاب من» گروهي خاص از صحابه است (و نه همه آنها) ، زيرا خطاب (در نهي از دشنام) به خود صحابه بوده است .

در واقع اهل سنت ، مخاطب اصلي اين روايات ، يعني خود صحابه را فراموش كرده و بدون توجه به اين نكته اساسي ، حكم به تكفير و كشتن ساب صحابي كرده‌اند ! بي خبر از اينكه اين روايات در مواردي آمده است كه بين صحابه درگيري بوده و آن‌ها به يكديگر دشنام داده همديگر را لعن كرده‌اند ! و اگر بنا بود حكم ساب صحابي قتل باشد ، بايد خود صحابه به خاطر اين عمل كشته مي‌شدند !

پاسخ اهل سنت به اين اشكال :

سيوطي ، كه از بزرگترين علماي اهل سنت است ، در مواجهه با اين اشكال ، سه پاسخ مطرح كرده‌است ، كه هرسه از نظر اهل سنت مخدوش است ‍!

او مي‌گويد :

قوله صلي الله عليه وسلم : لا تسبوا أصحابي ، فوالذي نفسي بيده لو أنفق أحدكم مثل أحد ذهبا ما بلغ مد أحدهم ولا نصيفه

مشكل الظاهر من حيث الخطاب ؛ و أجاب جماعة بأنه صلي الله عليه وسلم نزل الساب منهم لتعاطيه ما لا يليق به منزلة غير الصحابة .

وقال السبكي في الكتاب المذكور الظاهر أن الخطاب فيه لمن أسلم بعد الفتح ؛ قال و يرشد إليه قوله :

«لو أنفق ... إلى آخره» مع قوله تعالي «لا يستوي منكم من أنفق من قبل الفتح وقاتل ، اولئك أعظم درجة من الذين أنفقوا من بعد وقاتلوا»

قال ولا بد لنا من تاويل بهذا او بغيره ليكون المخاطبون غير الأصحاب الموصى بهم .

قال وسمعت من شيخنا الشيخ تاج الدين بن عطاء الله يذكر في مجلسه في الوعظ تاويلا آخر يقول : إن النبي صلي الله عليه وسلم له تجليات يري فيها من بعده في حق جمع الصحابة الذين كانوا قبل الفتح وبعده .

قال فإن ثبت ما قاله فالحديث شامل لجميع الصحابة وإلا فهو في حق المتقدمين قبل الفتح ويدخل من بعدهم في حكمهم ؛ فهم بالنسبة الي من بعدهم كالذين من قبلهم بالنسبة اليهم .

إلقام الحجر لمن زكى ساب أبي بكر وعمر ص 73 ، تحقيق مرزوق علي إبراهيم

سخن رسول خدا (صلى الله عليه وآله)‌  كه فرموده‌اند «به اصحاب من دشنام ندهيد ، كه قسم به خدا اگر يكي از شما به اندازه كوه احد طلا انفاق كند ، مانند يك مد انفاق آنان و يا حتي نصف آن نمي‌شود !»

ظاهر اين روايت اشكال دارد ؛ عده‌اي جواب داده‌اند كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله)‌  هركدام از صحابه را كه دشنام داده باشد ، نازل منزله غير صحابه كرده است ؛ زيرا كاري انجام داده است كه سزاوار جايگاه صحابه نيست !

سبكي در كتاب مذكور گفته است كه ظاهر اين است كه خطاب به كساني است كه بعد از فتح مكه اسلام آورده‌اند ؛ و شاهد اين مطلب كلام رسول خدا (صلى الله عليه وآله)‌   است كه فرموده «اگر يكي از شما انفاق كند» كه به همراه كلام خداوند «كسي كه از شما قبل از فتح (مكه) انفاق كرد و جنگيد (با كسي كه بعد از فتح اسلام آورد) برابر نيست ؛ پاداش آنان بيشتر از كساني است كه بعد (از فتح) اسلام آورده و جنگيدند»

و سپس گفته است : ما چاره‌اي جز تاويل اين روايت ، با اين توجيه يا با توجيهات ديگر تا مخاطبان در اين روايت ، كساني غير از صحابه باشد كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله)‌  در مورد آنها وصيت (به خير) كرده‌است .

و نيز گفته است : از استادم شيخ تاج الدين بن عطاء الله شنيدم كه در جلسه وعظ خود توجيه ديگري داشت و مي‌گفت : رسول خدا (صلى الله عليه وآله)‌  تجلياتي داشتند كه در آنها آنچه مربوط به صحابه قبل از فتح و بعد از فتح است را ديده‌ است .

اگر سخني كه گفته است ، درست باشد ، اين روايت شامل همه صحابه خواهد شد ؛ اما اگر چنين نباشد ، تنها در مورد كساني است كه قبل از فتح اسلام آورده‌اند ؛ اما كساني‌ كه بعد از فتح اسلام آوردند ، در حكم آنان داخل مي‌شوند ؛ آنان به نسبت كساني كه بعد از آنان آمدند ، مانند خودشان ، نسبت به كساني كه قبل از آنان بودند ، به شمار مي‌روند .

سيوطي در اين كلام خويش سه پاسخ مطرح كرده‌ است :

ا. صحابي كه به ديگر صحابه دشنام دهد ، از مرتبه خود ساقط مي‌شود و نازل منزله غير صحابي مي‌گردد .

ب.  خطاب به كساني است كه بعد از فتح اسلام آوردند ، و آنان در رتبه صحابه نيستند .

ج . خطاب به كساني است كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در تجليات و شهود ، آنان را ديده است كه به صحابه دشنام مي‌دهند !

و سپس مي‌گويد : اگر مقصود دو جواب اول باشد ، رتبه اين گروه از صحابه ، پايين تر از ساير صحابه و بالاتر از ساير مردم است !

نقد توجيهات اهل سنت :

پاسخ به توجيه اول :

1- در كلام سيوطي در اين توجيه تناقض وجود دارد ؛ سيوطي از يك جهت مي‌خواهد درجه صحابي بودن را براي آنان حفظ كند ، زيرا مي‌گويد « فهم بالنسبة الي من بعدهم كالذين من قبلهم بالنسبة اليهم» و از طرف ديگر مي‌گويد آنان نازل منزله غير صحابه شده‌اند و از طرف ديگر مي‌گويد سب صحابه جزو گناهان كبيره و است و ساب صحابي ملعون و جهنمي !

اگر سب صحابه جزو گناهان كبيره باشد - همانطور كه سيوطي در همين كتاب خويش در ص 63 مي‌گويد «الفصل الثاني في بيان أن سبهما كبيرة»-  و اگر ساب الصحابي ، ملعون و جهنمي باشد - همانطور كه در رواياتي كه در صفحه 63 تا 66 كتاب او آمده است و به آنها استدلال كرده‌ است ، آمده است - چطور سيوطي مخاطب اين روايت را جزو صحابه به شمار مي‌آورد ؟

2- اگر ادعا كند كه سب صحابه ، توسط صحابه ، موجب جهنمي شدن آنان نمي‌شود ! پس ملازمه‌اي بين سب صحابي و كافر و جهنمي بودن نيست ! حال چطور استدلال مي‌كنند كه شيعه به خاطر سب صحابه كافر است ؟

3- اگر ادعا كند كه صحابي كه به صحابه دشنام داده است ، از رتبه صحابي بودن خارج است ، مي‌گوييم پس تمامي صحابه‌اي كه در اين مقاله آمده است را مي‌توان دشنام داد ، و همه آنان از رتبه صحابي بودن خارج شده‌اند ، از جمله ابوبكر ، عمر ، عثمان ، معاويه ، عائشه ، حفصه ، عبد الله بن زبير ، مغيره بن شعبه و...

پاسخ به توجيه دوم :

در اين قسمت كلام سيوطي نيز همان تناقضات مطرح شده در پاسخ به توجيه قبل ، وجود دارد ؛ از يك طرف درجه صحابي بودن را براي آنان حفظ مي‌داند و مي‌گويد « فهم بالنسبة الي من بعدهم كالذين من قبلهم بالنسبة اليهم» و از طرف ديگر مي‌گويد كساني كه بعد از فتح اسلام آوردند ، نازل منزله غير صحابه شده‌اند و از طرف ديگر مي‌گويد سب صحابه جزو گناهان كبيره و است و ساب صحابي ملعون و جهنمي !

حال اگر سب صحابه ملازم به جهنمي شدن است ، اين گروه از صحابه نيز جهنمي‌اند ؛ و اگر كساني كه بعد از فتح اسلام آوردند ، جزو صحابه نيستند ، پس معاويه و امثال او نيز جزو صحابه نبوده و مي‌شود آنان را لعنت كرد !

پاسخ به توجيه سوم :

اين توجيه نيز ، طبق ظاهر كلام علماي اهل سنت ، واضح البطلان است و حتي خود سيوطي به آن ملتزم نشده است ؛ زيرا به صراحت علم غيب را براي رسول خدا (صلى الله عليه وآله) ثابت مي‌نمايد و اهل سنت نمي‌توانند به چنين چيزي ملتزم شوند .

بررسي سندي روايات مربوط به لعن ساب الصحابة :

روايت خلال در السنة :

خلال در كتاب السنه روايت مي‌كند كه :

عن معاذ بن جبل قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم إذا ظهرت البدع وسب أصحابي فعلى العالم أن يظهر علمه فإن لم يفعل فعليه لعنة الله والملائكة والناس أجمعين إسناده ضعيف

السنة للخلال ج 3 ص 495 ش 787

از معاذ بن جبل روايت شده است که رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمودند : زمانی که بدعت‌ها ظاهر شد و اصحاب من مورد سب قرار گرفتند ، بايد عالم علم خويش را آشکار کند ؛ پس اگر چنين نکرد لعنت خداوند و ملائکه و همه مردمان بر او باد .

سند اين روايت ضعيف است .

روايت احمد در فضائل الصحابة :

احمد بن حنبل در كتاب فضائل الصحابه چنين روايت مي‌كند كه :

حدثنا عبد الله قثنا عبد الله بن عون قثنا على بن يزيد الصدائي قال حدثني أبو شيبة الجوهري عن أنس بن مالك قال قال أناس من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم يا رسول الله أنا نسب فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم من سب أصحابي فعليه لعنة الله والملائكة والناس أجمعين لا يقبل الله منه صرفا ولا عدلاً.

فضائل الصحابة لابن حنبل  ج 1   ص 52 ش 8 اسم المؤلف:  أحمد بن حنبل أبو عبد الله الشيباني الوفاة: 241 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1403 - 1983 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. وصي الله محمد عباس

از انس بن مالك روايت شده است كه عده‌اي از اصحاب رسول خدا (صلى الله عليه وآله) گفتند : اي پيامبر ، به ما دشنام داده مي‌شود ؛ آن حضرت فرمودند : هركس كه به اصحاب من دشنام بدهد ، لعنت خدا و ملائكه و همه مردمان بر او باشد و خداوند از او هيچ عبادتي را نمي‌پذيرد .

ابو شيبه جوهري ضعيف است

در اين روايت، ابو شيبة جوهري (يوسف بن إبراهيم التميمي) آمده است كه ابن حجر در مورد او در مي‌گويد : و قال ابن حبان : يروى عن أنس ما ليس من حديثه ، لا تحل الرواية عنه . و ذكره العقيلى فى " الضعفاء " .  و قال ابن عدى : ليس بالمعروف ، و لا له كثير حديث . اهـ . تهذيب ج11 ص 407. 

ابن حبان گفته است : او از انس مطالبي نقل مي‌كند كه انس نگفته است ! جايز نيست از او روايت نقل شود ! عقيلي نيز او را در ضعفاء نقل كرده است .

روايت ابن ابي شيبه :

حدثنا أبو معاوية عن محمد بن خالد عن عطاء قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم من سب أصحابي فعليه لعنة الله

الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار (مصنف ابن أبي شيبة) ج 6 ص 405 ش 32419 ، اسم المؤلف:  أبو بكر عبد الله بن محمد بن أبي شيبة الكوفي الوفاة: 235 ، دار النشر : مكتبة الرشد - الرياض - 1409 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : كمال يوسف الحوت

از عطاء روايت شده است كه گفت : رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمودند : هر كس به اصحاب من دشنام دهد ، لعنت خدا بر او باد .

روايت مرسل است

اين روايت مرسل است و عطاء از تابعين است .

روايات هيثمي :

عن جابر بن عبد الله قال سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول إن الناس يكثرون وأصحابي يقلون فلا تسبوهم لعن الله من سبهم . رواه أبو يعلى وفيه محمد بن الفضل بن عطية وهو متروك .

وعن ابن عمر أن النبي صلى الله عليه وسلم قال من سب أصحابي فعليه لعنة الله . رواه البزاز والطبراني في الكبير والأوسط ولفظه لعن الله من سب أصحابي . وفى إسناد البزاز سيف بن عمر وهو متروك ، وفى إسنادي الطبراني عبد الله بن سيف الخوارزمي وهو ضعيف .

... وعن ابن عباس قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم من سب أصحابي لعنه الله والملائكة والناس أجمعون . رواه الطبراني وفيه عبد الله بن خراش وهو ضعيف . قلت وقد تقدم في فضل الصحابة بعض هذا في ضمن أحاديث .

... وعن عائشة قالت قال رسول الله صلى الله عليه وسلم لا تسبوا أصحابي لعن الله من سب أصحابي . رواه الطبراني في الأوسط ورجاله رجال الصحيح غير علي بن سهل وهو ثقة .

وعن أبي سعيد يعنى الخدري قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم من سب أحدا من أصحابي فعليه لعنة الله قلت له حديث في الصحيح غير هذا رواه الطبراني في الأوسط وفيه ضعفاء وقد وثقوا .

از جابر بن عبد الله روايت شده است كه گفت : از پيامبر (صلى الله عليه وآله) شنيدم كه فرمود : مردم زياد شده و اصحاب من كم مي‌شوند ؛ به همين سبب آنان را دشنام ندهيد ؛ خدا لعنت كند هر كس را كه به اصحاب من دشنام دهد . اين روايت را ابويعلي نقل كرده و در سند آن فضل بن عطيه است كه متروك است !

از ابن عمر روايت شده است كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمودند : هركس به اصحاب من دشنام دهد ، لعنت خدا بر او باد ؛ اين روايت را بزار و طبراني در (معجم) كبير و اوسط نقل كرده است و عبارت او چنين است « لعن الله من سب اصحابي»‌ و در سند بزار سيف بن عمر است كه متروك است و در دو سند طبراني عبد الله بن سيف خوارزمي است كه ضعيف است .

و از ابن عباس روايت شده است كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمودند : هركس به اصحاب من دشنام دهد ، لعنت خدا و ملائكه و همه مردمان بر او باد ؛ اين روايت را طبراني نقل كرده و در سند آن عبد الله بن خراش است كه ضعيف است .

... و از عائشه روايت شده است كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمودند به اصحاب من دشنام ندهيد ، خدا لعنت كند هر كس را كه به اصحاب من دشنام بدهد ؛ اين روايت را طبراني در الاوسط نقل كرده و راويان آن ، راويان صحاح هستند ، غير از علي بن سهل كه او هم ثقه است .

... و از ابو سعيد خدري نيز روايت شده است كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمودند هركس به اصحاب من دشنام دهد ، لعنت خدا بر او باد ؛ از ابوسعيد روايتي شبيه اين روايت در صحاح آمده است ؛ اين روايت را طبراني در اوسط نقل كرده است و در آن چندين نفر ضعيف وجود دارد كه توثيق نيز شده‌اند .

مجمع الزوائد  الهيثمي  ج 10 ص 21

بررسي روايات هيثمي :

در مجموعه رواياتي كه هيثمي نقل كرده است ، تنها دو روايت از تضعيف مستقيم وي در امان مانده است ؛ اولين روايت ، روايتي است كه از طبراني از عائشه نقل مي‌كند و ديگري روايتي است كه از طبراني از ابوسعيد خدري مطرح مي‌نمايد ؛ و البته هر دوي روايات از جهت سندي دچار اشكال هستند :

سند روايت اول :

حدثنا عبد الرحمن بن الحسين الصابونى قال حدثنا علي بن سهل المدائنى قال حدثنا أبو عاصم الضحاك بن مخلد عن بن جريج عن عطاء عن عائشة قالت قال رسول الله صلى الله عليه وسلم لا تسبوا أصحابى لعن الله من سب أصحابى

المعجم الأوسط  ج 5   ص 94 ش 4771، اسم المؤلف:  أبو القاسم سليمان بن أحمد الطبراني الوفاة: 360 ، دار النشر : دار الحرمين - القاهرة - 1415 ، تحقيق : طارق بن عوض الله بن محمد ,‏عبد المحسن بن إبراهيم الحسيني

در سند اين روايت ، چندين اشكال وجود دارد :

الف) شيخ مستقيم طبراني ، يعني عبدالرحمن بن الحسين صابوني ، مجهول است و توثيق ندارد .

ب) علي بن سهل مدائني ، در هيچ كتابي قبل از تقريب التهذيب ابن حجر ، سخني در مورد توثيق يا تضعيف او نيامده است و تنها ابن حجر او را صدوق معرفي كرده و اين اجتهاد خود وي است و دليلي بر صحت آن نيست .

ج)‌ شيخ ابن جريج ، يعني عطاء مشترك است بين سه نفر :

عطاء الخراساني ؛ عطاء بن ابي رباح ، عطاء بن السائب

و روايت او از هرسه نفر از عائشه زير سوال است ، زيرا :

ا. عطاء بن ابي رباح :

ابن حجر مي‌گويد :

وروى الأثرم عن أحمد ما يدل على أن كان يدلس فقال في قصة طويلة ورواية عطاء عن عائشة لا يحتج بها الا أن يقول سمعت

تهذيب التهذيب  ج 7   ص 182 ، اسم المؤلف:  أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852 ، دار النشر : دار الفكر - بيروت - 1404 - 1984 ، الطبعة : الأولى

اثرم از احمد روايتي نقل مي‌كنند كه دلالت بر مدلس بودن عطاء دارد ؛ او در ضمن ماجرايي طولاني مي‌گويد كه نمي‌توان به روايات عطاء از عائشه تمسك كرد ، مگر اينكه بگويد «از عائشه شنيدم»

مزي نيز مي‌گويد :

وَقَال محمد بن عبد الرحيم ، عن علي بن المديني : كان عطاء بأخرة تركه ابن جُرَيْج وقيس بن سعد.

تهذيب الكمال  ج 20   ص 83 ، اسم المؤلف:  يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج المزي الوفاة: 742 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1400 - 1980 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. بشار عواد معروف

محمد بن عبد الرحيم از علي بن مديني روايت كرده است كه ابن جريج و قيس بن سعد ، عطاء را رها كردند ! (ديگر از او روايت نقل نكردند)

ب‌. عطاء الخراساني :

ابن حجر در مورد او مي‌گويد :

وقال بن حبان كان رديء الحفظ يخطىء ولا يعلم فبطل الاحتجاج به ... وقال الطبراني لم يسمع من أحد من الصحابة الا من أنس

تهذيب التهذيب  ج 7   ص 191 ش 395، اسم المؤلف:  أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852 ، دار النشر : دار الفكر - بيروت - 1404 - 1984 ، الطبعة : الأولى

ابن حبان گفته است حفظ او بسيار بد بود و اشتباه داشت و علم نيز نداشت ، به همين سبب نمي‌توان به او استشهاد كرد ... و طبراني گفته است كه او از هيچ يك از صحابه جز انس روايت نشنيده است !

ج.عطاء بن السائب :

 به اقرار اهل سنت ، او ديوانه شده بود و تنها كساني كه از او در زمان سلامت عقلش روايت نقل كرده‌اند شعبه و سفيان هستند ؛ ابن حجر در مورد او مي‌گويد :

وقال أحمد بن أبي نجيح عن بن معين ليث بن أبي سليم ضعيف مثل عطاء بن السائب وجميع من سمع من عطاء سمع منه في الاختلاط الا شعبة والثوري ... وقال عبد الحق سماع بن جريج منه بعد الاختلاط

تهذيب التهذيب  ج 7   ص 184 ، اسم المؤلف:  أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852 ، دار النشر : دار الفكر - بيروت - 1404 - 1984 ، الطبعة : الأولى

احمد بن ابي نجيح از ابن معين روايت مي كند كه «ليث بن ابي سليم» مانند «عطاء بن سائب» ضعيف است ؛ و تمام كساني كه از عطاء روايت كرده‌اند ، از او در زمان ديوانگي‌اش روايت نقل كرده‌اند غير شعبه و ثوري ... و عبد الحق گفته است كه روايت شنيدن ابن جريج از عطاء بعد از ديوانه شدن او بوده است !

بنا بر اين ، اين روايت از درجه صحت ساقط است .

سند روايت دوم :

حدثنا أحمد (بن علي ابوالعباس البربهاري) قال حدثنا عمران بن موسى الطرسوسي قال حدثنا محمد بن مصعب القرقساني قال حدثنا فضيل بن مرزوق عن عطية عن أبي سعيد قال قال رسول الله من سب أحدا من أصحابي فعليه لعنة الله لم يرو هذا الحديث عن فضيل إلا محمد

المعجم الأوسط  ج 2   ص 236 ش 1846 ، اسم المؤلف:  أبو القاسم سليمان بن أحمد الطبراني الوفاة: 360 ، دار النشر : دار الحرمين - القاهرة - 1415 ، تحقيق : طارق بن عوض الله بن محمد ,‏عبد المحسن بن إبراهيم الحسيني

در سند اين روايت نيز محمد بن مصعب قرقساني وجود دارد كه علماي اهل سنت او را تضعيف كرده‌اند :

وقَال البُخارِيُّ : كان يحيى بن مَعِين سئ الرأي فيه. وَقَال أبو خالد يزيد بن الهيثم  : سمعت يحيى بن مَعِين يقول : القرقساني مسلم صاحب غزو ، ليس يدري ما يحدث.

وَقَال أبو عَبد الله محمد بن عُبَيد الله الزُّهْرِيّ عن يحيى ابن مَعِين : لا شئ ... قال الحافظ أبو بكر الخطيب وكان كثير الغلط لتحديثه من حفظه ... وَقَال النَّسَائي ضعيف وَقَال عبد الرحمن بن أَبي حاتم ... سَأَلتُ أبي عنه ، فقال : ضعيف الحديث ، ليس بقوي.

تهذيب الكمال  ج 26   ص 460 ش 5612 ، اسم المؤلف:  يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج المزي الوفاة: 742 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1400 - 1980 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. بشار عواد معروف

بخاري گفته است كه يحيي بن معين راجع به او نظر بدي داشت ؛ ... از يحيي بن معين روايت شده است كه او اهل جنگ بود ، نمي‌دانست چه چيزي را روايت مي‌كند !

نيز از يحيي بن معين روايت شده است كه روايات او ارزشي ندارد ...

خطيب بغدادي گفته است : او اشتباهات بسيار داشت ، چون از حفظ نقل روايت مي‌كرد ... نسائي نيز گفته است كه او ضعيف است ... عبد الرحمن بن ابي حاتم از پدرش روايت مي‌كند كه گفت او ضعيف الحديث است و قوي نيست .

بنا بر اين ، اين روايت نيز از جهت سندي ارزشي ندارد .

اقرار به عدم صحت روايات لعن كسي كه به صحابه دشنام دهد :

عبد الله بن سيف عن مالك بن مغول حديثه غير محفوظ وهو مجهول بالنقل حدثنا على بن الحسن بن أبي العنبر قال حدثنا عبد الله بن أيوب المخرمي قال حدثنا عبد الله بن سيف الأزدي قال حدثنا مالك بن مغول عن عطاء عن بن عمر قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم لعن الله من سب أصحابي

وفى النهى عن سب أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم أحاديث ثابتة الأسانيد من غير هذا الوجه وأما اللعن فالرواية فيه لينة وهذا يروى عن عطاء مرسل.

ضعفاء العقيلي - العقيلي - ج 2 ص 264 ش 818

از ابن عمر روايت شده است كه گفت : رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمودند خدا لعنت كند هركس را كه به اصحاب من دشنام دهد .

در مورد نهي از دشنام به اصحاب رسول (صلى الله عليه وآله) روايات با سند صحيح از طرق ديگر آمده است ، اما لعن در روايت ، سندش ضعيف است و اين روايت از عطاء به صورت مرسل نيز نقل مي‌شود.

به خوبي مشخص است كه اگر در رواياتي كه در آنها بحث لعن ساب الصحابي آمده است ، روايتي صحيح وجود داشت ، آن را نقل مي‌كرد !

2- لعن قبايلي خاص در كلام رسول خدا (صلى الله عليه وآله)

در رواياتي كه اهل سنت نقل كرده‌اند رسول خدا (صلى الله عليه وآله) با صراحت برخي از قبايل را لعنت كرده‌اند مانند:

1- قبيله لحيان 2- قبيله رعل 3- قبيله ذکوان 4- قبيله عصيه (و قبايل عضل و قاره و زغب) 5- قوم مغيرة بن شعبه

قبائل لِحْيان ورِعْل وذَكوان وعصية (و عضل و قارة و زغب)

مسلم در صحيح خود آورده:

قال خُفَافُ بن إِيمَاءٍ: رَكَعَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فقال: ... وَعُصَيَّةُ عَصَتْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ ، اللهم الْعَنْ بَنِي لِحْيَانَ وَالْعَنْ رِعْلًا وَذَكْوَانَ ؛ ثُمَّ وَقَعَ سَاجِدًا. قال خُفَافٌ: فَجُعِلَتْ لَعْنَةُ الْكَفَرَةِ من أَجْلِ ذلك

صحيح مسلم  ج 1   ص 678 ح 679 كتاب المساجد باب استحباب القنوت في جميع الصلاة ...

خفاف بن ايماء (از صحابه) می گويد : رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به رکوع رفته و سپس سر خويش را بالا آوردند و فرمودند: ... قبيله عصية بر خدا و رسول او سر کشی کرد ؛ خدايا قبيله بنی لِحْيان و قبيله رِعْل و قبيله ذَکْوان را لعنت نما ؛ و سپس به سجده می‌رفتند .

خفاف مي‌گويد به همين دليل لعنت کفار مشروع گرديد .

همچنين مسلم در صحيح خود از ابو هريرة آورده كه رسول اكرم اكرم (صلى الله عليه وآله) فرمود:

اللهم الْعَنْ لِحْيَانَ وَرِعْلًا وَذَكْوَانَ وَعُصَيَّةَ عَصَتْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ ...

صحيح مسلم  ج 1   ص 674 ش 675

اين قبايل چه كساني بودند ؟و چرا رسول خدا (صلى الله عليه وآله) آنان را لعنت كرد ؟

نووي در ذيل اين روايت به معرفي اين قبايل مي پردازد :

«اللهم العن بني لحيان ورعلا» لحيان بكسر اللام وفتحها وهم بطن من هذيل ورعل بكسر الراء واسكان العين المهملة وفيه جواز لعن الكفار

شرح النووي على صحيح مسلم  ج 16   ص 73

لٍحيان يا لَحيان ، نام قبيله اي از هذيل است ، و رِعْل نيز ؛ اين روايت جواز لعن كفار را بيان مي‌كند .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در نماز صبح بعد از قرائت در نماز صبح تکبير می‌گفت و بعد از رکوع می‌فرمود : «سمع الله لمن حمده ربنا ولک الحمد» و سپس می‌ايستاد و می گفت :... خدايا قبايل لحيان و رعل و ذکوان و عصيه را که خدا و رسولش را سرپيچی کردند ، لعنت نما ... .

ابن سعد در طبقات مي‌نويسد :

وقدم عامر بن مالك بن جعفر أبو براء ملاعب الأسنة الكلاني على رسول الله صلى الله عليه وسلم فأهدى له فلم يقبل منه وعرض عليه الإسلام فلم يسلم ولم يبعد وقال لو بعثت معي نفرا من أصحابك إلى قومي لرجوت أن يجيبوا دعوتك ويتبعوا أمرك فقال إني أخاف عليهم أهل نجد فقال أنا لهم جار إن يعرض لهم أحد فبعث معه رسول الله صلى الله عليه وسلم سبعين رجلا من الأنصار شببة يسمون القراء ... فلما نزلوا ببئر معونة ... نزلوا عليها وعسكروا بها وسرحوا ظهورهم وقدموا حرام بن ملحان بكتاب رسول الله صلى الله عليه وسلم إلى عامر بن الطفيل فوثب على حرام فقتله واستصرخ عليهم بني عامر فأبوا وقالوا لا يخفر جوار أبي براء فاستصرخ عليهم قبائل من سليم عصية ورعلا وذكوان فنفروا معه ورأسوه واستبطأ المسلمون حراما فأقبلوا في أثره فلقيهم القوم فأحاطوا بهم فكاثروهم فتقاتلوا فقتل أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم ... وجاء رسول الله صلى الله عليه وسلم خبر أهل بئر معونة ...  فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم هذا عمل أبي براء قد كنت لهذا كارها ودعا رسول الله صلى الله عليه وسلم على قتلتهم بعد الركعة من الصبح فقال اللهم اشدد وطأتك على مضر اللهم سنين كسني يوسف اللهم عليك ببني لحيان وعضل والقارة وزغب ورعل وذكوان وعصية فإنهم عصوا الله ورسوله ولم يجد رسول الله صلى الله عليه وسلم على قتلى ما وجد على قتلى بئر معونة

الطبقات الكبرى  ج 2   ص 51 ، اسم المؤلف:  محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري الوفاة: 230 ، دار النشر : دار صادر - بيروت

عامر بن مالك بن جعفر به نزد رسول خدا (صلى الله عليه وآله) آمده ، خواست هديه‌اي بدهد اما رسول خدا قبول نكردند ، و در مقابل او را به اسلام فراخواندند ولي قبول نكرد ! اما گفت اگر تعدادي از افراد خويش را به همراه من بفرستيد ، اميد دارم كه قوم من دعوت شما را قبول كنند .

حضرت فرمودند : من از مردم نجد بيمناكم ! او در پاسخ گفت : من ضمانت مي‌كنم كه كسي به آنان تعدي نكند !

به همين سبب رسول خدا هفتاد نفر جوان از انصار را كه به آنان «قراء» مي‌گفتند ، به همراه او فرستادند .

وقتي به «بئر معونه» رسيدند ، در آنجا خيمه برپا داشتند ، و «حرام بن ملحان» ، نامه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را به نزد عامر بن طفيل آورد ؛ عامر به «حرام» حمله كرده و او را كشت ؛ و سپس از بني‌عامر براي كشتن ساير مسلمانان كمك خواست ، اما قبول نكردند كه امان ابي براء را زير پا بگذارند .

به همين سبب از قبايل عصية و رعل و ذكوان كمك خواست ؛ آنها او را به رياست خود پذيرفته و با او همراه شدند ؛ از طرف ديگر مسلمانان كه نگران تاخير «حرام» بودند ، به دنبال او به راه افتادند ؛ و در راه با دشمنان رو به رو شدند ؛ دشمنان از آنان بيشتر بوده و همه ياران پيامبر (صلى الله عليه وآله) ‌را كشتند .

خبر به رسول خدا (صلى الله عليه وآله) ‌رسيده و حضرت فرمودند : اين ماجرا ، نتيجه كار ابي براء است ؛ من با اين كار موافق نبودم ؛ و بعد از آن رسول خدا در نماز صبح ، بر قاتلين اين صحابه ، لعنت مي‌فرستاد و مي‌فرمود «خدايا عذابت را بر مضر شديد نما ؛ خدايا چندين سال خشكسالي مانند خشكسالي يوسف ؛ خدايا ، بني لحيان ، و عضل و قاره‌ و زغب و رعل و ذكوان و عصيه را با عذاب خود بگير ؛ كه بر رسول تو شوريدند !

آيا اين لعن رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مورد اجابت قرار گرفت ؟

طحاوي در اين زمينه مي‌نويسد:

ولعن رسول الله  صلى الله عليه وسلم  في قنوته في الصلاة من لعن، فقال: اللهم العن لِحيان ورِعلا وذَكوان وعصية عصت الله ورسوله فكان ذلك سببا لفنائهم حتى لم يبق منهم أحد .

شرح مشكل الاثار ج9 ص328

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در قنوت نماز خويش عده ای را لعنت نمود ؛ و گفت خدايا لحيان و رعل و ذکوان و عصيه را که بر خدا و رسولش سرکشی کرده اند لعنت بنما .

همين لعن رسول خدا (صلى الله عليه وآله) سبب شد که ايشان نابود شده و کسی از ايشان باقی نماند .

قوم مغيرة بن شعبه :

... قال (الحسن) أنشدك بالله يا عمرو ويا معاوية بن أبي سفيان! أتعلمان أن رسول الله  صلى الله عليه وسلم  لعن قوم هذا (مغيرة)؟ قالا: بلى ... قال: وذكر الحديث رواه الطبراني عن شيخه زكريا بن يحيى الساجي. قال الذهبي: أحد الأثبات ، ما علمت فيه جرحاً أصلاً وقال ابن القطان: مختلف فيه في الحديث، وثقه قوم وضعفه آخرون وبقية رجاله رجال الصحيح.

المعجم الكبير ج3 ص71 ش 2698- مجمع الزوائد ج7 ص247 باب ما جاء فی الصلح وما کان بعده

حسن (بن علي) (عليه‌السلام) فرمود : شما را به خدا قسم می دهم ای عمرو و اي معاويه آيا می دانيد که رسول خدا (صلى الله عليه وآله) قوم اين شخص (مغيره) را لعنت کرده است ؟ گفتند : آری ... اين روايت را طبرانی از استاد خويش زکريا بن يحيی ساجی نقل کرده است که ذهبی در مورد او می گويد يکی از استوانه های روايت است ؛ در مورد او هيچ اشکالی نمی دانم ؛ و ابن قطان گفته است که در مورد روايت او بحث است ؛ عده ای او را مورد اطمينان دانسته و عده ای او را تضعيف کرده اند ؛ ساير رجال روايت ، از راويان صحيح بخاری و مسلم هستند .

3- لعن افراد به صورت مستقيم ، در سنت رسول خدا (صلى الله عليه وآله)

افرادي كه به صورت مستقيم ، مورد لعن رسول خدا (صلى الله عليه وآله) قرار گرفته و يا رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در مقابل لعن آنان سكوت كرده‌ و برخورد ننموده‌اند به شرح ذيل مي‌باشند :

1- حکم بن العاص 2- کسانی که در صلب حکم بن العاص بوده‌اند (از جمله مروان داماد عثمان) 3- ابوسفيان 4- يزيد بن أبی سفيان 5- معاويه بن أبی سفيان 6 - دستور به لعن يكي از همسران آن حضرت !!! 7- سكوت حضرت در مقابل دشنام به ابوبكر 8- عمرو بن العاص 9و10 - دو نفر از صحابه که ايشان را اذيت کرده اند 11- يکی از صحابه که با کنيز خويش بدون استبراء نزديکی کرده بود 12- خدايان قريش

1- حكم بن عاص 2- نسل حكم (از جمله مروان بن حكم داماد عثمان) 

نقل لعنت از زبان عائشه:

حکم بن العاص از سران بنی اميه بود و از سرسخت ترين دشمنان  و در ماجرايي که بين مروان فرزند وی وعبد الرحمن بن پسر ابو بکر، برادر عائشه رخ داد ، عائشه به دفاع از برادر خويش برخواست و با صراحت اعلام كرد: زمانی که مروان در صلب پدرش بود رسول خدا (صلى الله عليه وآله) او را لعنت کرده است. نسائي در سنن خود مي‌نويسد:

   أخبرنا علي بن الحسين قال حدثنا أمية بن خالد عن شعبة عن محمد بن زياد قال لما بايع معاوية لابنه، قال مروان: سنة أبي بكر وعمرى فقال عبد الرحمن بن أبي بكر: سنة هِرْقَل وقيصر! فقال مروان: هذا الذي أنزل الله فيه: ( وَالَّذِي قَالَ لِوَالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُمَا ﴾ الآية. فبلغ ذلك عائشة فقالت: كذب والله ... ولكن رسول الله صلى الله عليه وسلم  لعن أبا مروان ومروان في صلبه، فمروان فضض من لعنة الله.

سنن النسائي الكبرى ج6 ص458 ش 11491

وقتی که معاويه برای يزيد بيعت می گرفت مروان می گفت : اين کار همان سنت ابو بکر و عمر است ؛ عبد الرحمن بن ابی بکر گفت : اين کار سنت هرقل و قيصر پادشاهان روم است .

مروان گفت : عبدالرحمن کسی است که در مورد او آيه  (وَالَّذِي قَالَ لِوَالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُمَا﴾ نازل شده است .

خبر به عائشه رسيد و گفت : به خدا قسم مروان دروغ گفته است ... ولی رسول خدا (صلى الله عليه وآله) پدر مروان (حكم بن عاص) را لعنت کرد و مروان در صلب او بود ؛ پس قسمتی از لعنت رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به مروان نيز رسيده است

سند روايت :

محمد بن زياد القرشي الجمحي :

او از روات بخاري و مسلم است

شعبة بن الحجاج :

او نيز از روات بخاري و مسلم است .

امية بن خالد :

در مورد او در بخش تراجم برنامه المكتبة الشاملة چنين آمده است :

رتبته عند ابن حجر :  صدوق

رتبته عند الذهبي :  ثقة

علي بن الحسين بن مطر الدرهمي :

در مورد او نيز در بخش تراجم برنامه المكتبة الشاملة چنين آمده است :

و قال المزى :  قال أبو حاتم : صدوق .  و قال النسائى : صدوق .

و قال فى موضع آخر : لا بأس به .  و ذكره ابن حبان فى كتاب " الثقات " ، و قال : مستقيم الحديث .

بنا بر اين سند اين روايت صحيح است و هيچ خدشه اي در آن نيست .

نقل لعنت از زبان امام حسن (عليه‌السلام) :

  عن أبي يحيى قال كنت بين الحسن والحسين ومروان يتسابان فجعل الحسن يُسكت الحسين. فقال مروان: أهل بيت ملعونون. فغضب الحسن وقال: قلت أهل بيت ملعونون! فوالله لقد لعنك الله على لسان نبيه صلى الله عليه وسلم وأنت في صلب أبيك.

المعجم الكبير ج3 ص85  ش 2740

از ابو يحيی نقل شده است که بين حسن و حسين (صلى الله عليه وآله) و مروان بودم که به همديگر لعن می کردند ؛ اما حسن (عليه‌السلام) ، حسين (عليه‌السلام) را آرام می کرد ؛ ناگهان مروان گفت : شما خاندانی ملعون (لعنت شده) هستيد!!!

حسن (عليه‌السلام) خشمناک شده و گفت : ما را خاندانی لعنت شده خواندی !  قسم به خدا که خداوند تو را از زبان رسولش (صلى الله عليه وآله) لعنت کرده است در حالی که تو در نسل پدرت بودی .

شبيه مضمون اين روايات در بسياری از کتب از جمله مدارک ذيل آمده است :

مسند البزار ج6 ص241 ش 2273 - مجمع الزوائد ج10 ص72 - فتح الباري ج8 ص577- البداية والنهاية ج8 ص259 - سير أعلام النبلاء ج3 ص478 - غريب الحديث لابن الجوزي ج2 ص197- المطالب العالية ج18 ص267

نقل اين لعنت توسط عبد الله بن زبير :

حدثنا أحمد بن منصور بن سيار قال نا عبد الرزاق قال أنا سفيان بن عيينه عن إسماعيل بن أبي خالد عن الشعبي قال سمعت عبد الله بن الزبير يقول وهو مستند إلى الكعبة ورب هذا البيت لقد لعن الله الحكم وما ولد على لسان نبيه

البحر الزخار (مسند البزار)  ج 6   ص 159 ش 2197، اسم المؤلف:  أبو بكر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق البزار الوفاة: 292 ، دار النشر : مؤسسة علوم القرآن , مكتبة العلوم والحكم - بيروت , المدينة - 1409 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. محفوظ الرحمن زين الله

الأحاديث المختارة  ج 9   ص 310 ، اسم المؤلف:  أبو عبد الله محمد بن عبد الواحد بن أحمد الحنبلي المقدسي الوفاة: 643 ، دار النشر : مكتبة النهضة الحديثة - مكة المكرمة - 1410 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الملك بن عبد الله بن دهيش

البداية والنهاية  ج 8   ص 280 ، اسم المؤلف:  إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء الوفاة: 774 ، دار النشر : مكتبة المعارف - بيروت

كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال ج 11   ص 161 ش 31732 – 31735  ، اسم المؤلف:  علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين الهندي الوفاة: 975هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1419هـ-1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمود عمر الدمياطي

از عبد الله بن زبير در حاليكه به كعبه تكيه داده بود شنيدم كه گفت : قسم به پروردگار اين خانه ، خداوند حكم و اولاد او را بر زبان رسولش لعنت كرده است !

3- ابوسفيان 4– يزيد بن ابو سفيان 5–  معاويه بن ابي سفيان

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) کسی را ديدند که بر شتري سوار است و شخصی  افسار الاغ را گرفته و شخص ديگري نيز از پشت سر آن حركت می دهد ؛ آنگاه هر سه نفر را لعنت فرمود.

بزار از علماي بزرگ اهل سنت مي‌نويسد:

عن سفينة رضي الله عنه أن النبي كان جالسا فمر رجل على بعير وبين يديه قائد وخلفه سائق، فقال: لعن الله القائد والسائق والراكب.

مسند البزار ج9 ص286 ش 3839

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) نشسته بودند که شخصی سوار بر شتري سوار است و شخصی افسار آن را به دست گرفته و شخص ديگري نيز از پشت سر، آن را می راند ؛  حضرت فرمودند : خداوند آن را كه افسار شتر به دست دارد و آن را كه از پشت سر، شتر را حركت مي‌دهد و آن را كه سوار بر شتر هست، لعنت کند .

اين روايت را هيثمی صحيح دانسته و روايت ديگری را نيز به آن ذميمه می‌كند :

وعن سفينة ... فقال لعن الله القائد والسائق والراكب رواه البزار ورجاله ثقات

وعن المهاجر بن قنفذ قال رأى رسول الله  صلى الله عليه وسلم  ثلاثة على بعير فقال: الثالث ملعون رواه الطبراني في الكبير ورجاله ثقات

مجمع الزوائد ج1 ص113

اين روايت را بزار نقل کرده است و راويان آن همگی مورد اطمينان هستند .

از مهاجر بن قنفذ نيز نقل شده است که رسول خدا (صلى الله عليه وآله) سه نفر را با يک مرکب ديد ؛ پس فرمودند : سومي ملعون است ؛ اين روايت را طبرانی در المعجم الکبير نقل کرده و همه راويان آن ثقه هستند .

اين سه نفر چه کسانی هستند ؟

در کتاب تاريخ طبری اين سه نفر را معرفی کرده و می گويد :

قوله (والشجرة الملعونة في القرآن ... ) ولا اختلاف بين أحد أنه أراد بها بنى أمية ومنه قول الرسول عليه السلام وقد رآه مقبلا على حمار ومعاوية يقود به ويزيد ابنه يسوق به لعن الله القائد والراكب والسائق.

تاريخ الطبري ج5 ص622

وقعة صفين ابن مزاحم  ج 1   ص 220

کلام خداوند که فرموده است «درخت لعنت شده در قرآن ... »  در اين كه مراد از «شجره ملعونه» بنی اميه است اختلافي نيست؛ و از موارد لعن بنی اميه کلام رسول خدا (صلى الله عليه وآله) است که ابوسفيان را ديد سوار بر مرکبی و معاويه آن را از جلو می کشد و يزيد پسرش نيز از پشت سر آن را حركت می دهد ؛فرمودند : خداوند جلودار و سواره و حركت دهنده را لعنت کند .

نفرين مخصوص معاويه :

عن بن عَبَّاسٍ قال: كنت أَلْعَبُ مع الصِّبْيَانِ فَجَاءَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَتَوَارَيْتُ خَلْفَ بَابٍ. قال: فَجَاءَ فَحَطَأَنِي حَطْأَةً وقال: إذْهَبْ وَادْعُ لي مُعَاوِيَةَ! قال: فَجِئْتُ فقلت: هو يَأْكُلُ. قال: ثُمَّ قال لِيَ: إذْهَبْ فَادْعُ لي مُعَاوِيَةَ! قال: فَجِئْتُ فقلت: هو يَأْكُلُ فقال لَا أَشْبَعَ الله بَطْنَهُ

صحيح مسلم  ج 4   ص 2010 ش 2604 بَاب من لَعَنَهُ النبي صلى الله عليه وسلم أو سَبَّهُ أو دَعَا عليه وَلَيْسَ هو أَهْلًا لِذَلِكَ

از ابن عباس روايت شده است که من همراه با کودکان بازی می کردم ؛ رسول خدا (صلى الله عليه وآله) آمدند و من در پشت در مخفی شدم ؛ پس ايشان در را بر روی من به آرامی فشار داده و فرمودند برو و معاويه را صدا بزن ؛ به نزد ايشان بازگشتم و گفتم او مشغول غذا خوردن است؛ پس فرمودند برو و معاويه را صدا بزن ؛ دوباره بازگشتم و گفتم او مشغول غذا خوردن است ؛ فرمودند خدا شکم او را سير نکند!!!

اجابت نفرين پيامبر (صلى الله عليه وآله) در حق معاويه

بلاذري گفته است :

ودعاه يوما وهو يأكل فأبطأ فقال : لا أشبع الله بطنه . فكان يقول : لحقتني دعوة رسول الله صلى الله عليه وسلم . وكان يأكل في اليوم سبع أكلات وأكثر وأقل .

فتوح البلدان - البلاذري - ج 3 ص 582 ، تحقيق : نشر وإلحاق وفهرسة : الدكتور صلاح الدين المنجد، نشر : مكتبة النهضة المصرية – القاهرة.

پيامبر (صلى الله عليه وآله)‌ روزي معاويه را طلبيده ولي او تاخير كرد ؛ حضرت فرمودند :« خدا شكم او را سير نكند !» به همين سبب بود كه مي‌گفت : لعنت پيامبر به دنبال من آمده است !

و به همين سبب روزي هفت بار و يا بيشتر و يا كمتر غذا مي‌خورد !

طبري نيز گفته است :

فقال النبي لا أشبع الله بطنه فبقى لا يشبع ويقول والله ما أنزل الطعام شبعا ولكن أعيا.

تاريخ الطبري  ج 8 ص 186 ،  تحقيق : مراجعة وتصحيح وضبط : نخبة من العلماء الأجلاء، نشر : مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت – لبنان .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمودند : خدا شكم او را سير نكند ! به همين سبب بود كه ديگر سير نشد ؛ ومي‌گفت : قسم به خدا من از غذا خوردن به خاطر سيري دست نكشيدم ؛ بلكه به خاطر خستگي از خوردن چنين مي‌كنم !

ذهبي نيز گفته است :

فقال في الثالثة : " لا أشبع الله بطنه " قال : فما شبع بعدها .

سير أعلام النبلاء ج 3 ص 123.

پيامبر (صلى الله عليه وآله) در سومين بار (كه معاويه را خواندند ولي نيامد) فرمودند :«خدا شكم او را سير نكند» ؛ و به همين سبب ديگر سير نشد !

و نيز در جايي ديگر مي‌گويد :

وقد كان معاوية معدودا من الأكلة .

سير أعلام النبلاء ج 3 ص 124.

معاويه جزو كساني شمرده شده است كه بسيار پرخور بودند !

ابن كثير نيز گفته است :

فقال في الثانية : لا أشبع الله بطنه ، قال : فما شبع بعدها  ، قلت : وقد كان معاوية رضي الله عنه لا يشبع بعدها ، ووافقته هذه الدعوة في أيام إمارته ، فيقال : إنه كان يأكل في اليوم سبع مرات طعاما بلحم ، وكان يقول : والله لا أشبع وإنما أعيى.

البداية والنهاية ، ج 6 ص 189.

پيامبر (صلى الله عليه وآله) در دومين بار فرمودند : خدا شكم او را سير نكند ! به همين سبب ديگر سير نشد !

من نيز مي‌گويم معاويه ديگر بعد از نفرين پيامبر سير نشد و اين نفرين حتي در زمان خلافت نيز همراه او بود ؛ به همين سبب گفته شده است كه او روزي هفت بار غذاي پخته شده از گوشت مي‌خورد و مي‌گفت : قسم به خدا سير نشدم ؛ ولي خسته شدم !

ابن ابي شيبه نيز گفته است :

عظم بطن معاوية فتشوه ولم يستطع أن يخطب إلا قاعدا وهو أول من خطب قاعدا في الإسلام .

ابن أبي شيبة ، المصنف،  ج 7 ص 247 ) وانظر الآحاد والمثاني ، ج 1 ص 380 وفتح الباري ، ج 2 ص 401 وسير أعلام النبلاء : 13 / 458.

شكم معاويه آنقدر بزرگ شد كه تغيير شكل داد و ديگر نمي‌توانست ايستاده سخنراني كند! به همين سبب او اولين كسي بود كه در اسلام نشسته سخنراني كرد !

پاسخ ذهبي از تأويل ركيك حديث

عده‌اي از دوستداران معاويه اين روايت را اينگونه توجيه كرده‌اند كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در حق معاويه اين دعا (نفرين را كرده‌اند) كه مبادا در روز قيامت گرسنه باشد ! زيرا حضرت فرموده‌اند « أطول الناس شبعا في الدنيا أطولهم جوعا يوم القيامة»

هركس در دنيا بيشتر سير شود در قيامت بيشتر گرسنه خواهد بود !

ذهبي در پاسخ به اين نظر مي‌گويد :

فسره بعض المحبين قال : لا أشبع الله بطنه ، حتى لا يكون ممن يجوع يوم القيامة ، لأن الخبر عنه أنه قال : أطول الناس شبعا في الدنيا أطولهم جوعا يوم القيامة .

 قلت : هذا ما صح ، والتأويل ركيك ، وأشبه منه قوله عليه السلام : اللهم من سببته أو شتمته من الأمة فاجعلها له رحمة .

الذهبي ، سير أعلام النبلاء  ج 3 ص 123 .

عده‌اي از دوستداران معاويه ، اين نفرين را اينگونه توجيه كرده‌اند كه حضرت فرمودند : خدا شكم او را سير نكند ؛ تا مبادا در روز قيامت گرسنه بماند ! زيرا از حضرت روايت شده است كه فرمود «هركس در دنيا بيشتر سير باشد ، در قيامت بيشتر گرسنه خواهد بود!»

اما من مي‌گويم اين توجيه صحيح نيست ؛ و بسيار زشت است !

پاسخ درست آن است كه بگوييم پيامبر خود فرموده‌اند «خدايا من هركس از امت را لعنت كردم ، لعن من را براي او رحمت قرار ده»!

اما ذهبي نگفته است كه اگر اين لعنت ، بايد تبديل به رحمت مي‌شد ، چرا در حق معاويه مستجاب شد !؟

دستور (يا عدم منع) به دشنام يكي از همسران آن حضرت توسط يكي ديگر از همسران !!!

در صحيح بخاري و مسلم و ساير صحاح سته – با صرف نظر از صحت و يا جعلي بودن روايت به نظر ما -  آمده كه  زينب دختر جحش  از همسران رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) جلوي چشمان حضرت به عايشه ناسزا مي‌گويد و عايشه به دستور رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) به زينب پاسخ مي‌دهد و حضرت از پيروزي عائشه در ناسزاگويي خوشحال شده و او را تشويق مي‌كنند!

عن عَائِشَةَ رضي الله عنها أَنَّ نِسَاءَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم كُنَّ حِزْبَيْنِ فَحِزْبٌ فيه عَائِشَةُ وَحَفْصَةُ وَصَفِيَّةُ وَسَوْدَةُ وَالْحِزْبُ الْآخَرُ أُمُّ سَلَمَةَ وَسَائِرُ نِسَاءِ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وكان الْمُسْلِمُونَ قد عَلِمُوا حُبَّ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم عَائِشَةَ فإذا كانت عِنْدَ أَحَدِهِمْ هَدِيَّةٌ يُرِيدُ أَنْ يُهْدِيَهَا إلى رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم أَخَّرَهَا حتى إذا كان رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم في بَيْتِ عَائِشَةَ بَعَثَ صَاحِبُ الْهَدِيَّةِ إلى رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم في بَيْتِ عَائِشَةَ فَكَلَّمَ حِزْبُ أُمِّ سَلَمَةَ فَقُلْنَ لها كَلِّمِي رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يُكَلِّمُ الناس فيقول من أَرَادَ أَنْ يُهْدِيَ إلى رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم هَدِيَّةً فليهدها إليه حَيْثُ كان من بُيُوتِ نِسَائِهِ فَكَلَّمَتْهُ أُمُّ سَلَمَةَ بِمَا قُلْنَ لها فلم يَقُلْ لها شيئا فَسَأَلْنَهَا فقالت ما قال لي شيئا فَقُلْنَ لها فَكَلِّمِيهِ قالت فَكَلَّمَتْهُ حين دَارَ إِلَيْهَا أَيْضًا فلم يَقُلْ لها شيئا فَسَأَلْنَهَا فقالت ما قال لي شيئا فَقُلْنَ لها كَلِّمِيهِ حتى يُكَلِّمَكِ فَدَارَ إِلَيْهَا فَكَلَّمَتْهُ فقال لها لَا تُؤْذِينِي في عَائِشَةَ فإن الْوَحْيَ لم يَأْتِنِي وأنا في ثَوْبِ امْرَأَةٍ إلا عَائِشَةَ قالت فقالت أَتُوبُ إلى اللَّهِ من أَذَاكَ يا رَسُولَ اللَّهِ ثُمَّ إِنَّهُنَّ دَعَوْنَ فَاطِمَةَ بِنْتَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَأَرْسَلَتْ إلى رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم تَقُولُ إِنَّ نِسَاءَكَ يَنْشُدْنَكَ اللَّهَ الْعَدْلَ في بِنْتِ أبي بَكْرٍ فَكَلَّمَتْهُ فقال يا بُنَيَّةُ ألا تُحِبِّينَ ما أُحِبُّ قالت بَلَى فَرَجَعَتْ إِلَيْهِنَّ فَأَخْبَرَتْهُنَّ فَقُلْنَ ارْجِعِي إليه فَأَبَتْ أَنْ تَرْجِعَ فَأَرْسَلْنَ زَيْنَبَ بِنْتَ جَحْشٍ فَأَتَتْهُ فَأَغْلَظَتْ وَقَالَتْ إِنَّ نِسَاءَكَ يَنْشُدْنَكَ اللَّهَ الْعَدْلَ في بِنْتِ بن أبي قُحَافَةَ فَرَفَعَتْ صَوْتَهَا حتى تَنَاوَلَتْ عَائِشَةَ وَهِيَ قَاعِدَةٌ فَسَبَّتْهَا حتى إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم لَيَنْظُرُ إلى عَائِشَةَ هل تَكَلَّمُ؟ قال: فَتَكَلَّمَتْ عَائِشَةُ تَرُدُّ على زَيْنَبَ حتى أَسْكَتَتْهَا قالت فَنَظَرَ النبي صلى الله عليه وسلم إلى عَائِشَةَ وقال إِنَّهَا بِنْتُ أبي بَكْرٍ

صحيح البخاري  ج 2   ص 911 ش 2442 كتاب الهبة بَاب من أَهْدَى إلى صَاحِبِهِ وَتَحَرَّى بَعْضَ نِسَائِهِ دُونَ بَعْضٍ

از عائشه روايت شده است كه همسران رسول خدا (صلى الله عليه وآله) دو حزب بودند ؛ يك حزب ، عائشه و حفصه و صفيه و سوده ، و حزب ديگر ام سلمه و بقيه همسران حضرت  ؛ مسلمانان كه از علاقه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به عائشه خبر دار بودند ، اين هدايا را در روزي كه آن حضرت در خانه عائشه بود ، به ايشان مي‌دادند .

به همين سبب حزب ام سلمه ، به ام سلمه گفتند كه با رسول خدا (صلى الله عليه وآله) صحبت كن و اين مطلب را به حضرت خبر بده . ام سلمه نيز چنين كرد ، اما پيامبر پاسخي به او ندادند .

وقتي از ام سلمه نتيجه را سوال كردند ، گفت : پيامبر به من پاسخي ندادند .

بار ديگر وقتي پيامبر (صلى الله عليه وآله) در خانه ام سلمه بودند ، اين مطلب را با حضرت مطرح كرد ، اما آن حضرت فرمودند : مبادا من را به سبب (آزار دادن) عائشه ،‌آزار دهي ! زيرا وحي در زماني كه من با همسرانم در بستر هستم ، بر من نازل نمي‌شود ، مگر وقتي كه با عائشه در زير يك پارچه خوابيده‌ام !

به همين سبب ام سلمه گفت : اي رسول خدا من از اين كار توبه مي‌كنم !

اما اين زنان از فاطمه دختر سول خدا خواستند كه به نزد رسول خدا (صلى الله عليه وآله) رفته و از آن حضرت بخواهد كه در مورد عائشه و ساير زنان عدالت را برقرار كند !

فاطمه زهرا به نزد حضرت رفته و در اين مورد با ايشان سخن گفت ؛ پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمودند اي دخترم ! آيا آنچه را من دوست دارم ، دوست نداري؟ پاسخ داد : بلي اي پدر .

و سپس به نزد ساير زنان بازگشته و به آنان ماجرا را خبر داد . آنان دوباره از فاطمه چنين درخواستي كردند ، اما قبول نكرد ؛ زن‌ها زينب بنت جحش (همسر پيامبر) را فرستادند .

او به نزد پيامبر (صلى الله عليه وآله) آمده و به درشتي سخن گفت ! و افزود كه زنان تو از تو مي‌خواهند كه عدالت را بين زنان اجرا كني ! و صداي خويش را بالا برد ! و سپس سخن خود را به سوي عائشه متوجه كرده در حالي كه او نشسته بود ، به عائشه دشنام داد ! و كار را به جايي رساند كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) به عائشه نگاه كرده و فرمودند : آيا پاسخ مي‌دهي ؟

عائشه آن‌قدر پاسخ ناسزاهاي  زينب را داد كه او مجبور به سكوت كرد !

پيامبر (صلى الله عليه وآله) به عائشه نگاه كرده و فرمودند : او دختر ابوبكر است !!!

همين روايت را مسلم با كمي اختلاف در مضمون ذكر كرده است :

أَنَّ عَائِشَةَ زَوْجَ النبي صلى الله عليه وسلم قالت أَرْسَلَ أَزْوَاجُ النبي صلى الله عليه وسلم فَاطِمَةَ بِنْتَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم إلى رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَاسْتَأْذَنَتْ عليه وهو مُضْطَجِعٌ مَعِي في مِرْطِي فَأَذِنَ لها فقالت يا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ أَزْوَاجَكَ أَرْسَلْنَنِي إِلَيْكَ يَسْأَلْنَكَ الْعَدْلَ في ابْنَةِ أبي قُحَافَةَ وأنا سَاكِتَةٌ قالت فقال لها رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم أَيْ بُنَيَّةُ أَلَسْتِ تُحِبِّينَ ما أُحِبُّ فقالت بَلَى قال فأحبى هذه قالت فَقَامَتْ فَاطِمَةُ حين سَمِعَتْ ذلك من رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَرَجَعَتْ إلى أَزْوَاجِ النبي صلى الله عليه وسلم فَأَخْبَرَتْهُنَّ بِالَّذِي قالت وَبِالَّذِي قال لها رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَقُلْنَ لها ما نُرَاكِ أَغْنَيْتِ عَنَّا من شَيْءٍ فارجعى إلى رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَقُولِي له إِنَّ أَزْوَاجَكَ يَنْشُدْنَكَ الْعَدْلَ في ابْنَةِ أبي قُحَافَةَ فقالت فَاطِمَةُ والله لَا أُكَلِّمُهُ فيها أَبَدًا قالت عَائِشَةُ فَأَرْسَلَ أَزْوَاجُ النبي صلى الله عليه وسلم زَيْنَبَ بِنْتَ جَحْشٍ زَوْجَ النبي صلى الله عليه وسلم وَهِيَ التي كانت تُسَامِينِي مِنْهُنَّ في الْمَنْزِلَةِ عِنْدَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم ولم أَرَ امْرَأَةً قَطُّ خَيْرًا في الدِّينِ من زَيْنَبَ وَأَتْقَى لِلَّهِ وَأَصْدَقَ حَدِيثًا وَأَوْصَلَ لِلرَّحِمِ وَأَعْظَمَ صَدَقَةً وَأَشَدَّ ابْتِذَالًا لِنَفْسِهَا في الْعَمَلِ الذي تَصَدَّقُ بِهِ وَتَقَرَّبُ بِهِ إلى اللَّهِ تَعَالَى ما عَدَا سَوْرَةً من حد كانت فيها تُسْرِعُ منها الْفَيْئَةَ قالت فَاسْتَأْذَنَتْ على رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَرَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم مع عَائِشَةَ في مِرْطِهَا على الْحَالَةِ التي دَخَلَتْ فَاطِمَةُ عليها وهو بها فَأَذِنَ لها رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فقالت يا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ أَزْوَاجَكَ أَرْسَلْنَنِي إِلَيْكَ يَسْأَلْنَكَ الْعَدْلَ في ابْنَةِ أبي قُحَافَةَ قالت ثُمَّ وَقَعَتْ بِي فَاسْتَطَالَتْ عليّ  وأنا أَرْقُبُ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَأَرْقُبُ طَرْفَهُ هل يَأْذَنُ لي فيها؟ قالت: فلم تَبْرَحْ زَيْنَبُ حتى عَرَفْتُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم لَا يَكْرَهُ أَنْ أَنْتَصِرَ . قالت: فلما وَقَعْتُ بها لم أَنْشَبْهَا حين أَنْحَيْتُ عليها. قالت: فقال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَتَبَسَّمَ: إِنَّهَا ابْنَةُ أبي بَكْرٍ

صحيح مسلم  ج 4   ص 1891 ش 2442 كتاب فضائل الصحابه باب في فضل عائشه

عائشه همسر پيامبر (صلى الله عليه وآله) گفت كه زنان حضرت ، فاطمه دختر پيامبر را به نزد آن حضرت فرستادند .

فاطمه به نزد پيامبر آمد و در حالي كه پيامبر با من در زير لحاف من خوابيده بود ، اجازه ورود خواست ؛ آن حضرت به او اجازه دادند . او گفت : اي پدر ! همسران تو من را فرستاده اند و از تو مي‌خواهند كه در مورد عائشه عدالت را جاري كني .

من ساكت بودم . پيامبر فرمودند : اي دخترم ؛ آيا آنچه را من دوست دارم ، دوست نمي‌داري ؟ پاسخ داد : بلي اي رسول خدا ؛ پيامبر فرمودند : پس عائشه را نيز بايد دوست بداري!

فاطمه وقتي اين سخنان را شنيد ، بيرون آمده و به آنها ماجرا را خبر داد .

آنها به فاطمه گفتند : تو سودي به ما نرساندي ؛ دوباره به نزد پيامبر (صلى الله عليه وآله) برو و سخنان قبل را به آن حضرت بگو ؛ اما فاطمه قبول نكرد و گفت : قسم به خدا من ديگر در اين زمينه با پدرم سخن نخواهم گفت .

زنان پيامبر (صلى الله عليه وآله) زينب دختر جحش ، همسر پيامبر (صلى الله عليه وآله) را به نزد آن حضرت فرستادند و زينب در منزلت نزد رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در ميان آنها مانند من بود و من از او دين‌دارتر و با تقواتر و راستگو‌تر و مهربان‌تر به بستگان و صدقه‌دهنده‌تر و فروتن‌تر نديده بودم ؛ مگر كمي تندي كه در او بود و از آن هم به سرعت باز مي‌گشت .

او از پيامبر (صلى الله عليه وآله) اجازه خواست و در حالي كه حضرت با من در زير يك لحاف بودند - همانطور كه هنگامي كه فاطمه آمد بوديم - به او اجازه دادند .

او گفت : اي رسول خدا ! همسران تو مرا فرستاده‌اند و از تو مي‌خواهند كه در مورد عائشه عدالت را اجرا كني ! و سپس به من دشنام داد  و در حق من ستم كرد.

 من رعايت حال پيامبر  خدا (صلى الله عليه وآله) را مي‌كردم و مراقب بودم كه آيا به من با چشم اشاره مي‌كند يا خير؟ تا اين كه متوجه شدم كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) راضي است من انتقام بگيرم!

وقتي كه من به زينب دشنام دادم ،  مهلت سخن گفتن به او ندادم و به سرعت او را شكست دادم !

پيامبر (صلى الله عليه وآله) در حال خنده گفتند : او دختر ابوبكر است !!!

ابي داود نيز اين روايت را به صورت ذيل نقل مي  كند  كه پيامبر صريحا به عائشه دستور دادند كه به زينب دشنام بدهد ! و عائشه نه تنها به زينب ، بلكه به خانواده امير مومنان علي عليه السلام دشنام داد !‌

قال ابن عَوْنٍ: وَزَعَمُوا أنها كانت تَدْخُلُ على أُمِّ الْمُؤْمِنِينَ قالت: قالت أُمُّ الْمُؤْمِنِينَ : دخل عَلَيَّ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَعِنْدَنَا زَيْنَبُ بِنْتُ جَحْشٍ فَجَعَلَ يَصْنَعُ شيئاً بيده فقلت: بيده حتى فَطَّنْتُهُ لها فَأَمْسَكَ وَأَقْبَلَتْ زَيْنَبُ تُقَحِّمُ لِعَائِشَةَ رضي الله عنها فَنَهَاهَا فَأَبَتْ أَنْ تَنْتَهِيَ فقال لِعَائِشَةَ: سُبِّيهَا فَسَبَّتْهَا فَغَلَبَتْهَا فَانْطَلَقَتْ زَيْنَبُ إلى عَلِيٍّ رضي الله عنه فقالت: إِنَّ عَائِشَةَ رضي الله عنها وَقَعَتْ بِكُمْ وَفَعَلَتْ فَجَاءَتْ فَاطِمَةُ فقال لها إِنَّهَا حِبَّةُ أَبِيكِ وَرَبِّ الْكَعْبَةِ فَانْصَرَفَتْ ...

سنن أبي داود  ج 4   ص 274 ش 4898

ابن عون – كه علما اعتقاد دارند كه او به نزد عائشه مي‌رفته است- از عائشه روايت مي‌كند كه گفت : روزي پيامبر (صلى الله عليه وآله) به نزد من آمده و زينب دختر جحش نيز در پيش ما بود ؛ رسول خدا با دست خويش كاري كردند (كه در مقابل زينب شايسته نبود) ، من با دست به رسول خدا اشاره كرده و او را از وجود زينب آگاه كردم .

زينب به نزد عائشه آمده و شروع به دشنام كرد ، رسول خدا (صلى الله عليه وآله) او را از اين كار بازداشتند اما او قبول نكرد !!!! به همين سبب رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به عائشه گفتند : تو نيز به او دشنام بده !!! عائشه به زينب دشنام داد و دشنام او از دشنام زينب قوي‌تر افتاد !!!

زينب به نزد علي رفته و گفت عائشه به شما دشنام داد و چنين كرد ؛ فاطمه به نزد پيامبر آمد ؛ پيامبر به او گفتند : قسم به پروردگار كعبه عائشه محبوبه من است ! به همين سبب فاطمه بازگشت !!!

واضح است كه چنين روايتي براي اثبات فضل عائشه ، جعل شده است ،‌ اما به چه قيمتي‌؟!

ابن حجر بعد از نقل روايت مي‌نويسد :

لكن روى النسائي وابن ماجة مختصرا من طريق عبد الله البهي عن عروة عن عائشة قالت دخلت على زينب بنت جحش فسبتني فردعها النبي صلى الله عليه وسلم فأبت فقال سبيها فسببتها حتى جف ريقها في فمها.

فتح الباري ج 5 ص 152.

نسائي و ابن ماجه از عائشه نقل كرده‌اند كه گفته است: نزد زينب رفته بودم كه وي مرا ناسزا گفت ، با اين كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) او را نهي كرد ولي او دست برنداشت.

حضرت به من فرمود : تو هم او را ناسزا بگو! من آن چنان او را ناسزا گفتم كه آب دهن او در گلويش خشك شد.!!!

عدم منع رسول خدا (صلى الله عليه وآله) از لعن ابوبكر :

طبق روايات اهل سنت ، شخصي در محضر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به ابوبكر دشنام مي داد ، اما آن حضرت ، او را تكفير نكرده و حتي نهي نيز ننمودند ؛ وقتي تحمل ابوبكر لبريز شد ، و پاسخ آن شخص را با دشنام داد ، رسول خدا بلند شدند و آنجا را ترك كردند !

عن أبي هُرَيْرَةَ أَنَّ رَجُلاَ شَتَمَ أَبَا بَكْرٍ والنبي صلى الله عليه وسلم جَالِسٌ فَجَعَلَ النبي صلى الله عليه وسلم يَعْجَبُ وَيَتَبَسَّمُ فلما أَكْثَرَ رَدَّ عليه بَعْضَ قَوْلِهِ فَغَضِبَ النبي صلى الله عليه وسلم وَقَامَ فَلَحِقَهُ أبو بَكْرٍ فقال يا رَسُولَ اللَّهِ كان يشتمني وَأَنْتَ جَالِسٌ فلما رَدَدْتُ عليه بَعْضَ قَوْلِهِ غَضِبْتَ وَقُمْتَ قال انه كان مَعَكَ مَلَكٌ يَرُدُّ عَنْكَ فلما رَدَدْتَ عليه بَعْضَ قَوْلِهِ وَقَعَ الشَّيْطَانُ فلم أَكُنْ لأَقْعُدَ مع الشَّيْطَانِ ...

از ابوهريره روايت شده است که در حاليکه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) نشسته بودند ، شخصی به ابوبکر دشنام داد ؛ پس رسول خدا (صلى الله عليه وآله) با خشنودی نگاه می کردند ؛ وقتی که دشنام شخص از حد گذشت ابوبکر بعضی از دشنام های وی را به وی برگرداند ؛ در اين هنگام رسول خدا (صلى الله عليه وآله) خشمگين شده و برخواستند ؛ پس ابوبکر به دنبال ايشان رفته و گفت : ای رسول خدا او به من دشنام می داد و شما نشسته بوديد ؛ حال که من بعضی از سخنان او را به خودش گفتم شما خشمگين شده و رفتيد ؟

فرمودند : همراه با تو ملکی بود که از جانب تو به شخص سخنانش را بر می گرداند ؛ اما وقتی تو چنين کردی شيطان در ميان آمد ؛ و من همراه با شيطان در جايي نمی نشينم ...

هيثمی در مورد اين روايت می گويد :

رواه أحمد والطبراني في الأوسط بنحوه ورجال أحمد رجال الصحيح

مجمع الزوائد  ج 8   ص 190

اين روايت را احمد بن حنبل و طبرانی در المعجم الأوسط نقل کرده اند و راويان روايت احمد بن حنبل راويان صحيحين هستند .

اسناد اين روايت و روايات ديگر با همين مضمون :

سنن أبي داود  ج 4   ص 436 ش 4896 و 4897 باب فی الإنتصار - مسند أحمد بن حنبل  ج 2   ص 436 ش 9622 -  مسند البزار  ج 15   ص 157 ش 8495 - المعجم الأوسط  ج 7   ص 189 ش 7239 - اعتقاد أهل السنة اللالکائی ج 7   ص 1257 ش 2369- تفسير الثعلبي  ج 3   ص 167 - شعب الإيمان بيهقی  ج 5   ص 284 ش 6669 - الآداب للبيهقي  ج 1   ص 160 - كتاب الأسماء المبهمة  ج 3   ص 164 - الرياض النضرة  ج 2   ص 152 ش 626 و 627 - تفسير الثعالبي  ج 3   ص 167 - الدر المنثور  ج 7   ص 360 و...

در مورد اين روايت بحث مفصلي وجود دارد كه در انتهاي مقاله خواهد آمد .

6 - عمرو بن العاص

روايتی كه طبراني نقل كرده آمده است که : مغيره وعمرو بن العاص مي‌خواستند امام حسن (عليه‌السلام) را مورد اهانت قرار دهند  امام حسن (عليه‌السلام) بالای منبر رفته و شروع به سخن کردند و فرمودند :

قال (الحسن بن علي) أنشدك بالله يا معاوية ويا مغيرة! أتعلمان أن رسول الله  صلى الله عليه وسلم  لعن عمراً بكلّ قافية قالها لعنة؟ قالا: اللهم بلى ... قال: وذكر الحديث رواه الطبراني عن شيخه زكريا بن يحيى الساجي. قال الذهبي: أحد الأثبات ، ما علمت فيه جرحاً أصلاً وقال ابن القطان: مختلف فيه في الحديث، وثقه قوم وضعفه آخرون وبقية رجاله رجال الصحيح.

المعجم الكبير ج3 ص71 ش 2698- مجمع الزوائد ج7 ص247 باب ما جاء فی الصلح وما کان بعده

سپس (حسن بن علي (صلى الله عليه وآله)) فرمود : شما را به خدا قسم می دهم ای معاويه و اي مغيره آيا می دانيد که رسول خدا (صلى الله عليه وآله) عمرو را به خاطر هر بيت شعری که خوانده است لعنت کرده است ؟ گفتند آری ... اين روايت را طبرانی از استاد خويش زکريا بن يحيی ساجی نقل کرده است که ذهبی در مورد او می گويد يکی از استوانه های روايت است ؛ در مورد او هيچ اشکالی نمی دانم ؛ و ابن قطان گفته است که در مورد روايت او بحث است ؛ عده ای او را مورد اطمينان دانسته و عده ای او را تضعيف کرده اند ؛ ساير رجال روايت ، از راويان صحيح بخاری و مسلم هستند .

7 و8- دو نفر از صحابه که ايشان را اذيت مي کردند :

عن عَائِشَةَ قالت دخل على رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم رَجُلَانِ فَكَلَّمَاهُ بِشَيْءٍ لَا أَدْرِي ما هو فَأَغْضَبَاهُ فَلَعَنَهُمَا وَسَبَّهُمَا

صحيح مسلم  ج 4   ص 125 ش 2600 باب من لعنه النبي  صلى الله عليه وسلم  أو سبه أو دعا عليه وليس هو أهلا لذلك كان له زكاة وأجرا ورحمة

از عائشه روايت شده است که دو نفر به نزد رسول خدا (صلى الله عليه وآله) آمده و با او سخنی گفتند که نمی‌دانم چه بود اما آن دو، حضرت را به خشم آورده ، حضرت آن دو را مورد نفرين و لعن خويش قرار دادند ...

9- يکی از صحابه که با کنيز خويش بدون استبراء نزديکی کرده بود :

عن أبي الدَّرْدَاءِ عن النبي صلى الله عليه وسلم أَنَّهُ أتى بِامْرَأَةٍ مُجِحٍّ على بَابِ فُسْطَاطٍ فقال: لَعَلَّهُ يُرِيدُ أَنْ يُلِمَّ بها؟ فَقَالُوا: نعم. فقال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم: لقد هَمَمْتُ أَنْ أَلْعَنَهُ لَعْنًا يَدْخُلُ معه قَبْرَهُ كَيْفَ يُوَرِّثُهُ وهو لَا يَحِلُّ له كَيْفَ يَسْتَخْدِمُهُ وهو لَا يَحِلُّ له

صحيح مسلم ج 2 ص 1065 ش 1441 كتاب النكاح بَاب تَحْرِيمِ وَطْءِ الْحَامِلِ الْمَسْبِيَّةِ

از ابودرداء از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) روايت شده است که در راه به کنيزی حامله برخوردند که در کنار در خيمه ای بود ؛ پس فرمودند : ظاهرا صاحب اين کنيز با وی نزديکی کرده است ؟ گفتند : آری .

پس رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمودند : قصد کرده ام او را چنان لعنت کنم که لعنت من با وی داخل در قبرش شود ؛ چگونه (با اين زن کنيز بدون استبراء نزديکی کرده است ؟ شايد اين کودک فرزند وی نباشد ولی وی آن را فرزند خود به حساب آورد ) به وی ارث دهد ؟ با اينکه (شايد) او فرزند وی نيست ؛ و چگونه می خواهد آن فرزند را به کارگيرد ؛ (شايد وی فرزند وی باشد و) به کار گرفتن وی برای او جايز نباشد !!!

توضيح روايت :

نووي در بيان معني روايت مي گويد :

معنى يلم بها أي يطأها وكانت حاملا مسبية لا يحل جماعها حتى تضع وأما قوله صلى الله عليه وسلم كيف يورثه وهو لا يحل له كيف يستخدمه وهو لا يحل له فمعناه انه قد تتأخر ولادتها ستة اشهر حيث يحتمل كون الولد من هذا السابى ويحتمل أنه كان ممن قبله فعلى تقدير كونه من السابى يكون ولدا له ويتوارثان وعلى تقدير كونه من غير السابى لا يتوارثان هو ولا السابى لعدم القرابة بل له استخدامه لأنه مملوكه فتقدير الحديث أنه قد يستلحقه ويجعله ابنا له ويورثه مع أنه لا يحل له توريثه لكونه ليس منه ولا يحل توارثه ومزاحمته لباقى الورثة وقد يستخدمه استخدام العبيد ويجعله عبدا يتملكه مع أنه لا يحل له ذلك لكونه منه اذا وضعته لمدة محتملة كونه من كل واحد منهما فيجب عليه الامتناع من وطئها خوفا من هذا المحظور فهذا هو الظاهر في معنى الحديث

شرح النووي على صحيح مسلم  ج 10   ص 15

معني «المام» يعني نزديكي كردن ؛ اين زن اسيري حامله بود كه نزديكي با او تا بعد از زايمان جايز نيست . معني كلام رسول خدا (صلى الله عليه وآله) اين است كه هنوز شش ماه تا ولادت اين فرزند مانده است و امكان دارد كه فرزند از اين صحابي مالك اسير باشد ، و احتمال دارد كه قبل از او حامله شده باشد ، اگر از خود صحابي باشد ، فرزند او بوده و از هم ارث مي برند و اگر از غير او باشد ، از هم ارث نمي برند ، زيرا با يكديگر فاميلي ندارند ؛ بلكه صحابي او را به عنوان بنده خواهد گرفت .

پس معني روايت چنين مي شود ؛ كه اگر او اين نوزاد را به فرزندي بگيرد شايد او فرزندش نباشد و جايز نباشد كه از او ارث ببرد ، و اگر او را به عنوان غلام بگيرد شايد فرزندش باشد ؛ به همين سبب است كه بايد احتياط كرده و تا زمان وضع حمل (استبراء) با او نزديكي نكند تا چنين مشكلي براي او پيش نيايد .

درست است که در اين مورد مشخص نشده است که رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در انتها او را لعنت کردند و يا خير ولی اين روايت اصل جواز لعنت وی را برای رسول خدا (صلى الله عليه وآله) ثابت می‌کند .

10- کفار قريش و خدايانشان:

 فقالوا يا أبا طالب إن محمدا يسبّ ويسفه آراءنا وآراء آبائنا ونحن لا نقاره على ذلك.

المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز ج4 ص493 - تفسير ابن كثير ج3 ص179 - تفسير الثعالبي ج4 ص30 - تفسير السعدي ج1 ص523

کفار قريش گفتند ای ابوطالب ؛ همانا محمد معتقدات ما و پدران ما را مورد لعن خويش قرار داده و آن را سفيهانه می‌خواند ؛ و ما نمی‌توانيم اين کار وی را تحمل کنيم .

 

لعن ياران رسول خدا (صلى الله عليه وآله) توسط ياران رسول خدا !

در کتب اهل سنت به تواتر نقل شده است که صحابه همديگر را لعن مي کردند و يا در مقابل ايشان کسي بعضي از صحابه را لعن کرده است اما ايشان مانع نشده اند ؛ و يا از ديگران خواسته اند که صحابه را لعنت کنند . در بسياری موارد اين لعن با سند صحيح نقل شده است و ساير موارد نيز به حد تواتر می رسد .

در ابتدا به صورت خلاصه عناوين اين مطالب را ذکر می کنيم :

1- صحابه‌اي كه طبق روايات اهل سنت ، اميرمومنان (عليه‌السلام) آنها را لعنت كرده است :

 معاويه ، عمرو بن العاص ، ابو الأعور ، حبيب بن مسلمه ، عبدالرحمن بن خالد ، ضحاك بن قيس ، وليد بن عقبه ، عبد الله بن زبير ، ابوموسى أشعري ، مغيرة بن شعبه ، بسر بن أرطاة ، مروان بن حكم

2- صحابه‌اي كه امام حسن (عليه‌السلام) آنها را لعنت فرموده‌ است :

معاويه و مروان بن حكم

3- ابوبكر يكي از غلامان خويش را لعنت مي‌كند

يكي از غلامان ابوبكر

4- صحابه‌اي كه عمر آنان را لعنت كرده است !

سعد بن عبادة ، سمرة

5- صحابه‌اي كه عائشه آنان را لعنت كرده است !

عثمان بن عفان ، معاوية بن ابي سفيان ، عمرو بن العاص ، محمد بن ابي‌بكر

1- صحابه‌ای که امير مومنان (عليه‌السلام) آنها را لعنت فرموده است :

اين صحابه عبارتند از :

 معاويه ، عمرو بن العاص ، ابو الأعور ، حبيب بن مسلمه ، عبدالرحمن بن خالد ، ضحاك بن قيس ، وليد بن عقبه ، عبد الله بن زبير ، ابوموسى أشعري ، مغيرة بن شعبه ، بسر بن أرطاة ، مروان بن حكم

1-7 معاويه و عمرو بن العاص و اباالاعور و حبيب (بن مسلمه) و عبد الرحمن بن خالد و ضحاك بن قيس و وليد

 وكان علي إذا صلى الغداة يقنت فيقول: اللهم العن معاوية وعمراً وأبا الأعور وحبيباً وعبد الرحمن بن خالد والضحاك بن قيس والوليد! فبلغ ذلك معاوية فكان إذا قنت سب علياً وابن عباس والحسن والحسين والأشتر.

الکامل في التاريخ ج 2ص81 باب ذکر اجتماع الحکمين

نهاية الأرب في فنون الأدب  ج 20   ص 96

تاريخ ابن خلدون  ج 2   ص 637 باب أمر الحکمين

علي (عليه‌السلام) وقتي نماز صبح را مي خواند قنوت می‌گرفت و در نماز می‌گفت : خداوندا ، معاويه و عمرو بن العاص و حبيب و عبد الرحمن بن خالد و ضحاک بن قيس را لعنت کن .

خبر به معاويه رسيد ؛ پس وقتی قنوت می گرفت به علی و ابن عباس و حسن و حسين و مالک اشتر فحش می‌داد !!!

8- عبد الله بن الزبير

ودخل عليّ الدار، وهو كالواله الحزين، وقال لابنيه: كيف قتل أمير المؤمنين وأنتما على الباب. ولَطَم الحسن وضرب صدر الحسين، وشتم محمد بن طلحة، ولعن عبد اللّه بن الزبير، فقال له طلحة: لا تضرب أبا الحسن، ولا تشتم، ولا تلعن

مروج الذهب  ج 1   ص 311 ، اسم المؤلف:  أبو الحسن على بن الحسين بن على المسعودي (المتوفى : 346هـ) الوفاة: 346

علي وارد خانه شد و بسيار اندوهگين بود ؛ به دو پسرش گفت : چگونه امير المومنين را كشتند با اينكه شما دوتن بر در خانه بوديد ؟ سپس به حسن سيلي زده و به سينه حسين زد ؛ و به محمد بن طلحه دشنام داده و عبد الله بن زبير را لعنت كرد !

9- ابو موسى اشعري

حدثني أبو معمر نا سفيان عن عمرو قال بلغني أن أبا موسى كتب إلى علي رضي الله عنه بلغني انك تقنت في صلاة الفجر تدعوا علي ويؤمن خلفك الجاهلون وقد قال الله عز وجل « إني أعظك أن تكون من الجاهلين »

السنة لعبد الله بن أحمد  ج 2   ص 551  ش 1267 ، اسم المؤلف:  عبد الله بن أحمد بن حنبل الشيباني الوفاة: 290 ، دار النشر : دار ابن القيم - الدمام - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. محمد سعيد سالم القحطاني

ابوموسي اشعري به علي (عليه‌السلام) نامه نوشت كه به من خبر رسيده است كه تو در نماز صبح قنوت گرفته و من را نفرين مي‌كني و پشت سر تو جاهلان آمين مي‌گويند ! خداوند متعال فرموده است كه «من به تو توصيه مي‌كنم كه از جاهلان نباشي»!

شبيه همين عبارت را ابن ابي الحديد در آدرس ذيل نقل كرده است :

شرح نهج البلاغة  ج 2   ص 153 ، اسم المؤلف:  أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني الوفاة: 655 هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1418هـ - 1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد عبد الكريم النمري

هم چنين ابن ابي الحديد مي‌گويد :

وكان علي (عليه‌السلام) يقنت في صلاة الفجر وفي صلاة المغرب ، ويلعن معاوية  ... وأبا موسى الأشعري .

شرح نهج البلاغة  ج 4   ص 47 ، اسم المؤلف:  أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني الوفاة: 655 هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1418هـ - 1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد عبد الكريم النمري

علي (عليه‌السلام) در نماز صبح و مغرب قنوت گرفته و معاويه و ... و ابوموسي اشعري و ... را لعنت مي‌كرد!

شبيه اين عبارت با ذكر نام ابوموسي در آدرس‌ ذيل نيز آمده است :

وقعة صفين  ج 1   ص 552 ، اسم المؤلف:  نصر بن مزاحم بن سيار المنقري (المتوفى : 212هـ) الوفاة: 212

10-12 مغيرة بن شعبة ، بسر بن أرطاة ، مروان بن حكم

ابن ابي الحديد ، روايتي را كه در مورد لعن معاويه و... نقل شده بود ، به صورت ذيل نقل مي‌كند :

وكان علي عليه السلام يقنت في صلاة الفجر وفي صلاة المغرب ، ويلعن معاوية ، وعمراً ، والمغيرة ، والوليد ابن عقبة ، وأبا الأعور ، والضحاك بن قيس ؛ وبسر بن أرطأة ، وحبيب بن مسلمة ، وأبا موسى الأشعري ، ومروان بن الحكم ، وكان هؤلاء يقنتون عليه ويلعنونه .

شرح نهج البلاغة  ج 4   ص 47 ، اسم المؤلف:  أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني الوفاة: 655 هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1418هـ - 1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد عبد الكريم النمري

علي (عليه‌السلام) در نماز صبح و مغرب قنوت گرفته و معاويه و عمرو بن العاص و مغيره و وليد بن عقبه و ابا الاعور و ضحاك بن قيس و بسر بن أرطاة و حبيب بن مسلمة و ابوموسي اشعري و مروان بن حكم را لعنت مي‌كرد ؛ اينان نيز در نماز قنوت گرفته و حضرت را لعنت مي‌كردند !

2- صحابه‌اي كه امام حسن (عليه‌السلام) آنها را لعنت فرموده است‌:

صحابه‌اي كه مورد لعنت امام حسن (عليه‌السلام) قرار گرفته‌اند عبارت‌اند از :

معاويه ، مروان بن حکم

معاوية بن أبی‌سفيان :

وخطب معاوية بالكوفة حين دخلها والحسن والحسين رضى الله عنهما جالسان تحت المنبر فذكر عليا عليه السلام فنال منه ثم نال من الحسن فقام الحسين ليرد عليه فأخذه الحسن بيده فأجلسه ثم قام فقال أيها الذاكر عليا أنا الحسن وأبى على وأنت معاوية وأبوك صخر وأمى فاطمة وأمك هند وجدي رسول الله صلى الله عليه وسلم وجدك عتبة بن ربيعة وجدتي خديجة وجدتك قتيلة ، فلعن الله أخملنا ذكراً ، و ألامنا حسباً ، وشرنا قديماً وحديثاً ، وأقدمنا كفراً ونفاقاً فقال طوائف من أهل المسجد : امين.

جمهرة خطب العرب  ج 2   ص 14 باب رد الحسن بن على على معاوية حين نال منه ومن أبيه

مقاتل الطالبيين  ج 1   ص 19 ، اسم المؤلف:  أبو الفرج الاصفهاني ، علي بن الحسين (المتوفى : 356هـ) الوفاة: 356

شرح نهج البلاغة  ج 16   ص 27

معاويه وقتی به کوفه آمد ، در حاليکه حسن و حسين (عليهما السلام) پای منبر نشسته بودند ،  در مورد علی (عليه‌السلام) سخن گفته و به او دشنام داد ؛ سپس به حسن (عليه‌السلام) دشنام داد ؛ پس حسين (عليه‌السلام) ايستاد تا به وی جواب گويد ؛ اما حسن (عليه‌السلام) دست وی را گرفته و او را نشانيد ؛ پس ايستاده و گفت :

ای کسی که در مورد علی (عليه‌السلام) سخن گفتی !!! من حسن (عليه‌السلام) هستم و پدرم علی (عليه‌السلام) است و تو معاويه هستی و پدرت صخر ؛ مادر من فاطمه (عليها ‌السلام) است و مادر تو هند ؛ جدّ من رسول خدا (صلى الله عليه وآله) است و جدّ تو ربيعه است ؛ مادر بزرگ من خديجه (عليها ‌السلام) است و مادر بزرگ تو قتيلة ؛ پس خداوند هر کدام از ما دو را که نسب پست تری دارد و آنکه بدی وی از قديم تا حال باقی است و آنکه پيش گام در کفر و نفاق بوده است را لعنت کند .

پس همه مردم مسجد گفتند : آمين .

آمين بزرگان شيعه و سني براي اين نفرين حضرت :

در متن روايت بود كه بعد از اين نفرين حضرت ، همه مردم آمين گفتند ؛ ابوالفرج اصفهاني ، بعد از نقل اين روايت در كتاب خويش مي‌نويسد :

فقال طوائف من أهل المسجد: آمين. قال فضل(بن الحسن البصري): فقال يحيى بن معين: ونحن نقول: آمين. قال أبو عبيد: ونحن أيضاً نقول: أمين. قال أبو الفرج: وأنا أقول: آمين.

مقاتل الطالبيين  ج 1   ص 19 ، اسم المؤلف:  أبو الفرج الاصفهاني ، علي بن الحسين (المتوفى : 356هـ) الوفاة: 356

فضل بن حسن بصري گفت : يحيي بن معين گفته است : ما نيز مي‌گوييم آمين .

ابوعبيد هم گفته است : ما نيز مي‌گوييم آمين .

ابوالفرج (صاحب كتاب) نيز مي‌گويد : من هم آمين مي‌گويم !

ابن ابي‌الحديد نيز بعد از نقل آمين علما مي‌نويسد :

قال أبو الفرج : قال أبو عبيد : قال الفضل : وأنا أقول : آمين ، ويقول علي بن الحسين الأصفهاني : آمين .

قلت : ويقول عبد الحميد بن أبي الحديد مصنف هذا الكتاب : آمين .

شرح نهج البلاغة  ج 16   ص 28 ، اسم المؤلف:  أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني الوفاة: 655 هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1418هـ - 1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد عبد الكريم النمري

ابوالفرج گفته است كه ابوعبيد از فضل روايت مي‌كند كه : من مي‌گويم آمين ؛ ابوالفرج نيز مي‌گويد آمين.

من عبدالحميد بن ابي‌الحديد ، نويسنده اين كتاب نيز مي‌گويم : آمين !

مرحوم علامه مرعشي در شرح احقاق الحق در ذيل اين روايت مي‌نويسند :

نقل القاضي نور الله التستري هذا الحديث عن السيد العالم الصفي أبو تراب المرتضى بن الداعي بن القاسم الحسني رحمه الله ، ثنا المفيد عبد الرحمن بن أحمد النيسابوري إملاء من لفظه ، أنبأ السيد أبو المعالي إسماعيل بن الحسن بن محمد الحسني النقيب بنيسابور قراءة عليه وأبو بكر محمد بن عبد العزيز الحيري الكرامي قالا : أخبرنا الحاكم أبو عبد الله محمد ابن عبد الله الحافظ إجازة ، ثنا أبو بكر أحمد بن كامل بن خلف القاضي ، ثنا علي بن عبد الصمد لفظا ، ثنا يحيى بن معين.

ثم قال: قال ابن عبد الصمد (علي بن عبد الصمد من روات الحديث) : وأنا أقول : آمين . وقال لنا القاضي(أبو بكر أحمد بن كامل بن خلف القاضي من روات الحديث) : وأنا أقول : آمين ، فقولوا آمين . وقال محمد بن عبد الحافظ : وأنا أقول : آمين . قال السيد والحيري (هما: السيد أبو المعالي إسماعيل بن الحسن بن محمد الحسني وأبو بكر محمد بن عبد العزيز الحيري الكرامي كلاهما من روات الحديث): ونحن نقول : آمين آمين آمين . وقال الشيخ المفيد عبد الرحمن (هو عبد الرحمن بن أحمد النيسابوري من روات الحديث): وأنا أقول : آمين آمين ، فإن الملائكة تقول : آمين . قال السيد الصفي (أبو تراب المرتضى بن الداعي بن القاسم من روات الحديث): وأنا أقول : آمين اللهم آمين . قال ابن بابويه : وأنا أقول : آمين ثم آمين ثم آمين ثم آمين .

شرح إحقاق الحق ، السيد المرعشي  ج 26 ص 534

قاضي نورالله تستري اين روايت را از سيد عالم ، صفي ابوتراب مرتضي بن داعي بن قاسم حسني رحمه الله ، از مفيد عبدالرحمن بن احمد نيشابوري ، از سيد ابوالمعالي اسماعيل بن حسن بن محمد حسني نقيب در نيشابور و ابوبكر محمد بن عبد العزيز حيري كرامي از حاكم ابوعبد الله محمد بن عبد الله حافظ از ابوبكر احمد بن كامل بن خلف قاضي از علي بن عبد الصمد از يحيي بن معين نقل كرده است .

سپس مي‌گويد : ابن عبد الصمد (از روات روايت) به ما گفت : من نيز مي‌گويم آمين ! ؛ قاضي (احمد بن كامل از راويان روايت) نيز گفت : من هم مي‌گويم آمين ! شما نيز آمين بگوييد !

محمد بن عبد الحافظ نيز گفته است : من هم مي‌گويم آمين !

سيد و حيري (از راويان روايت) نيز گفته‌اند : ما نيز مي‌گوييم «آمين ، آمين‌ ، آمين»!

شيخ مفيد عبدالرحمن (از روايان حديث) نيز مي‌گويد : من نيز مي‌گويم «آمين آمين» زيرا ملائكه مي‌گويند «آمين» !

سيد صفي (از راويان اين روايت) مي‌گويد : من نيز مي‌گويم آمين !

ابن بابويه نيز گفته است : من نيز مي‌گويم «آمين ، آمين ، آمين ، آمين»!

سيد محسن امين نيز بعد از نقل كلام ابوالفرج اصفهاني مي‌نويسد :

قال المؤلف وانا أقول آمين .

أعيان الشيعة ج 1 ص 570 للسيد محسن الأمين

من نيز مي‌گويم آمين !

مرحوم شرف الدين نيز بعد از نقل كلام ابن ابي الحديد مي‌فرمايد :

أقول : ونحن بدورنا نقول : آمين.

صلح الحسن (ع) ص 289 للسيد شرف الدين

ما نيز به نوبه خودمان مي‌گويم : آمين !

شيخ علي نجل محمد آل سيف الخطي نيز بعد از نقل كلام ابن أبي الحديد مي‌گويد:

ويقول مؤلف هذا الكتاب : آمين ، ورحم الله عبدا قال : آمين.

وفيات الأئمة - من علماء البحرين والقطيف - ص 108

مولف اين كتاب مي‌گويد : آمين ؛ و خدا رحمت كند بنده‌اي را كه بگويد آمين !

سعيد أيوب ، از كساني است كه به مذهب تشيع ، گرويده است ؛ او نيز مي‌نويسد :

ويقول سعيد أيوب مصنف هذا الكتاب : آمين .

معالم الفتن ج 2 ص 178 لسعيد أيوب

سعيد ايوب نويسنده اين كتاب نيز مي‌گويد : آمين !

شما نيز آمين بگوييد :

ما نويسنده اين مطلب نيز مي‌گوييم آمين، شما خواننده بزرگوار هم بگو آمين

مروان بن حکم :

1- ومروان كان أكبر الأسباب فى حصار عثمان ... وقال له الحسن بن على لقد لعن الله أباك الحكم وأنت فى صلبه على لسان نبيه فقال لعن الله الحكم وما ولد والله أعلم

البداية والنهاية  ج 8   ص 259

مروان از مهمترين علت های محاصره عثمان بود ... و حسن بن علی (صلى الله عليه وآله) به او گفت : خداوند پدر تو را در حالی لعنت کرده است که تو در صلب او بودی ؛ و به وی گفت : خداوند حکم را و اولاد او را لعنت کند .

2- وأخرج ابن سعد عن زريق بن سوار قال كان بين الحسن وبين مروان كلام فأقبل عليه مروان فجعل يغلظ له والحسن ساكت فامتخط مروان بيمينه فقال له الحسن ويحك أما علمت أن اليمين للوجه والشمال للفرج أف لك فسكت مروان

تاريخ الخلفاء  ج 1   ص 190

بين امام حسن (عليه‌السلام) و مروان درگيری لفظی شده بود ؛ مروان در کلام بسيار تندی می‌کرد ؛ اما حسن (عليه‌السلام) ساکت بود ؛ در اين هنگام مروان آب بينی‌اش را به دست راست خويش انداخت ؛ پس حسن (عليه‌السلام) به او گفت : وای بر تو ؛ آيا نمی دانستی که دست راست برای صورت است و دست چپ برای عورت‌؟

نفرين بر تو .

در اين هنگام مروان ساکت شد .

3- ابوبكر يكي از غلامان خويش را لعنت مي‌كند !

عن عائشة رضي الله عنه قالت سمع رسول الله صلى الله عليه وسلم أبا بكر رضي الله عنه وهو يلعن بعض رقيقه فالتفت إليه رسول الله صلى الله عليه وسلم وقال: يا أبا بكر لعانين وصديقين؟ كلا ورب الكعبة !! فأعتق أبو بكر يومئذ بعض رقيقه وجاء إليه فقال: لا أعود إليه يا رسول الله

نوادر الأصول في أحاديث الرسول ترمذی  ج 1   ص 364 - الزواجر ج2 ص 635 - شعب الإيمان بيهقی ج 4   ص 294 ش 5154 - إحياء علوم الدين  ج 3   ص 123 - الترغيب والترهيب  ج 3   ص 312 ش 4212 - مرقاة المفاتيح  ج 9   ص 94

از عائشه روايـت شده است که رسول خدا (صلى الله عليه وآله) شنيدند که ابوبکر يکی از غلامان خويش را لعن می کند ؛ پس فرمودند : ای ابوبکر هم لعن می‌کنی و هم صديق هستی !!!

قسم به پروردگار کعبه نمی‌شود ؛ پس ابوبکر او را همان روز بنده‌ای آزاد کرده و به نزد رسول خدا (صلى الله عليه وآله) آمد و گفت : ای رسول خدا (صلى الله عليه وآله) ديگر چنين کاری را انجام نمی‌دهم .

توضيحي در مورد اين روايت :

همانطور كه در بخش ابتدايي لعن در لسان رسول خدا (صلى الله عليه وآله) ذكر شد ، و در بخش پاياني نيز به صورت مفصل خواهد آمد ، لعنت كردن كفار به هيچ وجه اشكال نداشته و  رسول خدا (صلى الله عليه وآله) نيز بسياري از كفار را لعنت كرده و صحابه نيز به اين سنت رسول خدا (صلى الله عليه وآله) تمسك كرده‌اند .

بنا بر اين ممكن نيست كه غلام لعنت شده در روايت توسط ابوبكر ، كافر باشد ؛ زيرا طبق نظر اهل سنت ، مقام صديق بودن از مقام نبوت بالاتر نيست !

وقتي رسول خدا (صلى الله عليه وآله) خود كفار را لعنت مي‌كنند ، چطور ممكن است كه از لعن كفار توسط ابوبكر نهي نمايند ! بنا بر اين قطعا غلامي كه در اين روايت مورد لعن قرار گرفته است ، مسلمان بوده و طبق قواعد اهل سنت ، جزو صحابه به شمار مي‌رود .

4- صحابه‌اي كه عمر آنان را لعنت كرده است :

اين گروه از صحابه عبارتند از :

سعد بن عباده ، سمره

خدا سعد بن عبادة را بكشد !!!

در صحيح بخاری آمده است که عمر وی را نفرين کرد :

فقال قَائِلٌ منهم قَتَلْتُمْ سَعْدَ بن عُبَادَةَ فقلت قَتَلَ الله سَعْدَ بن عُبَادَةَ

صحيح البخاري  ج 6   ص 2506 ش 6442 باب رجم الحبلی

کسی گفت : سعد بن عباده را کشتيد ؛ گفتم : خداوند او را بکشد .

طبري نيز عبارت را به اين صورت ذيل نقل مي‌كند :

وقال قائل حين أوطىء سعد، قتلتم سعداً، فقال عمر: قتله اللّه إنّه منافق.

تاريخ الطبرى، ج 2، ص 460

هنگامي كه سعد ، لگدمال مي‌شد ، كسي گفت : او را كشتيد ؛ عمر گفت : خدا او را بكشد ، او منافق است !!!

شبيه اين عبارت در آدرس هاي ذيل آمده است :

النصائح الكافية لمحمد بن عقيل  ص 173 - شرح نهج البلاغة ج 20  ص 21 - العقد الفريد ج 3 ص 62

خدا سمره را بكشد !

عن بن عَبَّاسٍ قال بَلَغَ عُمَرَ أَنَّ سَمُرَةَ بَاعَ خَمْرًا فقال قَاتَلَ الله سَمُرَةَ

صحيح مسلم  ج 3   ص 1207 ش 1582

از ابن عباس روايت شده است که به عمر خبر رسيد که سمرة (يکی از صحابه) شراب فروخته است ؛ پس گفت : خدا او را بکشد ...

علماي اهل سنت در ذيل اين روايت او را سمرة بن جندب معرفي كرده‌اند :

الرجل البائع للخمر هو سمرة بن جندب

غوامض الأسماء المبهمة الواقعة في متون الأحاديث المسندة ج 9   ص 604 ، اسم المؤلف:  خلف بن عبد الملك بن بشكوال أبو القاسم الوفاة: 578 ، دار النشر : عالم الكتب - بيروت - 1407 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. عز الدين علي السيد , محمد كمال الدين عز الدين

كسي كه شراب فروخته بود ، سمرة بن جندب بود .

ترجمه سمرة :

علماي اهل سنت در مصادر ذيل او را از صحابه شمرده‌اند :

معرفة الصحابة  ج 3   ص 1415 ش 1321 ، اسم المؤلف:  لأبي نعيم الأصبهاني الوفاة: 430

الاستيعاب في معرفة الأصحاب ج 2   ص 653 ش 1063 ، اسم المؤلف:  يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر الوفاة: 463 ، دار النشر : دار الجيل - بيروت - 1412 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : علي محمد البجاوي

أسد الغابة في معرفة الصحابة ج 2   ص 527 ش 2231 ، اسم المؤلف:  عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد الجزري الوفاة: 630هـ ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان - 1417 هـ - 1996 م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عادل أحمد الرفاعي

5- صحابه‌اي كه عائشه آنان را لعنت (نفرين) كرده است :

اين گروه از صحابه عبارت‌اند از :

عثمان بن عفان ، معاويه ، عمرو بن العاص ، محمد بن ابي‌بكر

عثمان بن عفان :

خدا نعثل (عثمان) را بكشد !

1- أن عثمان رضي الله عنه أخر عن عائشة رضي الله عنها بعض أرزاقها فغضبت ثم قالت يا عثمان أكلت أمانتك وضيعت الرعية ...

فقال عثمان رضي الله عنه ضرب الله مثلا للذين كفروا امرأة نوح وامرأة لوط الآية فكانت عائشة رضي الله عنها تحرض عليه جهدها وطاقتها وتقول أيها الناس هذا قميص رسول الله صلى الله عليه وسلم لم يبل وقد بليت سنته اقتلوا نعثلا قتل الله نعثلا

ثم إن عائشة ذهبت إلى مكة فلما قضت حجها وقربت من المدينة أخبرت بقتل عثمان فقالت ثم ماذا فقالوا بايع الناس علي بن أبي طالب فقالت عائشة قتل عثمان والله مظلوما وأنا طالبة بدمه والله ليوم من عثمان خير من علي الدهر كله

المحصول رازی ج 4   ص 492

عثمان ، سهم ماهيانه عائشه را به تاخير انداخت ؛ وی خشمگين شد و گفت : ای عثمان ؛ امانت را خوردی و مردم را نابود کردی و...

عثمان به وی گفت : خداوند برای کفار دو نفر را به عنوان نمونه معرفی کرده است زن نوح و زن لوط (زنان دو پيغمبر ؛ تو نيز مانند ايشانی)

به همين سب عائشه در مقابله با عثمان بسيار تلاش می‌کرد و می گفت : ای مردم اين لباس رسول خدا است که هنوز کهنه نشده است ولی سنت وی را کهنه کردند ؛ نعثل را بکشيد که خدا او را بکشد !!!

عائشه به مکه رفت ؛ وقتی حجش تمام شد و به نزديکی مدينه رسيد باخبر شد که عثمان را کشته‌اند ؛ پرسيد بعد از آن چه شد ؟ گفتند : با علی بيعت کرده اند !!!

پس عائشه گفت : قسم به خدا عثمان را مظلومانه کشتند ؛ من نيز به خدا قسم که خونخواه او هستم ؛ و روزی از زندگی عثمان بهتر از تمام دنيا بود !!!

2- ومنه حديث عائشة اقتلوا نعثلا قتل الله نعثلا تعني عثمان وهذا كان منها لما غاضبته وذهبت إلى مكة

النهاية في غريب الأثر ابن اثير ج 5   ص 79 - لسان العرب  ج 11   ص 670 - تاج العروس  ج 31   ص 14

از همين موارد است کلام عائشه که می گفت : نعثل را بکشيد خدا او را بکشد ومقصودش عثمان بود ؛ و اين زمانی بود که از دست عثمان خشمگين بود و به مکه رفته بود‌.

3- وكتب لعائشة رضي الله عنها أما بعد فإنك قد خرجت من بيتك تزعمين أنك تريدين الإصلاح بين المسلمين وطلبت بزعمك دم عثمان وأنت بالأمس تؤلبين عليه فتقولين في ملا من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم اقتلوا نعثلا فقد كفر قتله الله واليوم تطلبين بثأره فاتقى الله وارجعي إلى بيتك وأسبلي عليك سترك قبل أن يفضحك الله ولا حول ولا قوة إلى بالله العلي العظيم

السيرة الحلبية  ج 3   ص 356

(علی (عليه‌السلام)) به عائشه نامه نوشت که : تو از خانه بيرون آمده‌ای و گمان می‌کنی که قصد اصلاح بين مسلمانان را داری و گمان می‌کنی که طالب خون عثمان هستی ؛ و تا ديروز مردم را بر ضد وی تحريک می‌کردی و در بين اصحاب رسول خدا (صلى الله عليه وآله) می‌گفتی : نعثل را بکشيد که کافر شده است خدا او را بکشد !!!

اما امروز آمده‌ای خونخواه وی شده‌ای ؟

از خدا بترس و به خانه‌ات برگرد و حجاب خويش را در بر‌گير قبل از آنکه خدا تو را رسوا سازد

ولا حول ولا قوة الا بالله العلی العظيم

عدم نهي عائشه از لعن عثمان :

عده ای عثمان را در حضور عائشه لعنت می کردند اما وی ممانعت نشان نداد :

عن أبي سعيد أن ناسا كانوا عند فسطاط عائشة فمر عثمان إذ ذاك بمكة قال أبو سعيد: فما بقي أحد منهم إلا لعنه أو سبّه غيري وكان فيهم رجل من أهل الكوفة فكان عثمان على الكوفي أجرأ منه على غيره فقال يا كوفي أشتهى أقدم المدينة كأنه يتهدده ...

مصنف ابن أبي شيبة ج6 ص196 ش 30628 و ج 7 ص 518 ش 37684

از ابو سعيد روايت شده است که عده‌ای از مردم در کنار خيمه عائشه بودند که عثمان عبور کرد ؛ هيچ کدام از ايشان به غير از من نماند مگر آنکه عثمان را لعن يا سب کرد ؛ يکی از اهل کوفه نيز در بين ايشان بود که عثمان در مقابل او جرات بيشتری داشت ؛ پس گفت : ای کوفی ! دوست دارم به مدينه بيايي و با اين جمله او را تهديد کرد !!!...

نفرين معاويه و عمرو بن العاص :

  وقد ذكر ابن جرير وغيره أن محمد بن أبي بكر نال من معاوية بن خديج هذا ومن عمرو بن العاص ومن معاوية ومن عثمان بن عفان أيضا؛ فعند ذلك غضب معاوية بن خديج فقدمه فقتله ثم جعله في جيفة حمار فأحرقه بالنار فلما بلغ ذلك عائشة جزعت عليه جزعا شديدا ... وجعلت تدعو على معاوية وعمرو بن العاص دبر الصلوات

البداية والنهاية ج7 ص315 - المنتظم ج5 ص151 - تاريخ الطبري ج3 ص132

ابن جرير و غير او گفته‌اند که محمد بن ابی بکر به معاويه بن خديج و عمرو عاص و معاويه بن ابی سفيان و عثمان بن عفان فحش داد ؛ در اين هنگام معاويه بن خديج خشمگين شده و او را جلو انداخت و کشت و سپس بدن او را در لاشه الاغی انداخت و آتش زد .

وقتی اين خبر به عائشه رسيد بسيار اندوهگين شده و ... بعد از هر نمازی معاويه و عمرو بن عاص را نفرين می کرد

مدارک اين ماجرا:

هيثمی در مجمع الزوائد در مورد اين روايت می گويد :

رواه الطبراني مطولا ومختصرا بأسانيد منها ما وافق أحمد ورجاله ثقات

مجمع الزوائد  ج 9   ص 294

اين روايت را طبرانی به صورت مختصر و مفصل با چند سند نقل کرده است که بعضی از سندهای آن با سند احمد بن حنبل يکی است و راويان آن ثقه هستند .

ساير مدارک :

تفسير مقاتل بن سليمان  ج 1   ص 237 - تفسير الطبري  ج 5   ص 148 - تفسير ابن أبي حاتم  ج 3   ص 988 ش 5531 و ص 989 ش 5540 - تفسير الثعلبي  ج 3   ص 335 - المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز  ج 2   ص 71 - تفسير البحر المحيط  ج 3   ص 290 - تفسير ابن كثير  ج 1   ص 519 - تفسير الثعالبي  ج 3   ص 335 - الدر المنثور  ج 2   ص 573 - روح المعاني  ج 5   ص 65 - شرح مشكل الاثار طحاوی  ج 8   ص 271 بَابٌ بَيَانُ مُشْكِلِ ما رُوِيَ عن رسول اللهِ صلى الله عليه وسلم فِيمَا كان من عَمَّارِ بن يَاسِرٍ وَمِنْ خَالِدِ بن الْوَلِيدِ - المعجم الكبير طبرانی ج 4   ص 112 ش 3830 تا 3834 باب مَالِكُ بن الْحَارِثِ بن الأَشْتَرِ عن خَالِدِ بن الْوَلِيدِ - مسند الطيالسي  ج 1   ص 158 ش 1156 باب أحاديث خالد بن الوليد رضي الله عنه - العجاب في بيان الأسباب  ج 2   ص 897 - جامع الأحاديث سيوطی ج 19   ص 402 ش 14909 تا 14912 و ج 21   ص 57 ش 18338 تا 18341 - كنز العمال  ج 13   ص 228 ش 37388 تا 37391 - السيرة الحلبية  ج 2   ص 265 - التاريخ الكبير بخاری ج 3   ص 136 ش 461 - فضائل الصحابة للنسائي  ج 1   ص 49 ش 164 و ص 50 ش 166 و 167 عمار بن ياسر - سنن النسائي الكبرى  ج 5   ص 74 ش 8271 و 8272 - المستدرك على الصحيحين  ج 3   ص 439 ش 5667  و ص 440 ش 5673 و ص 441 ش 5675

نفرين مخصوص عمرو بن العاص :

أخبرنا أبو إسحاق إبراهيم بن محمد بن يحيى ومحمد بن محمد بن يعقوب الحافظ قالا ثنا محمد بن إسحاق الثقفي ثنا قتيبة بن سعيد ثنا جرير عن الأعمش عن أبي وائل عن مسروق قال قالت لي عائشة رضي الله عنها إني رأيتني على تل وحولي بقر تنحر فقلت لها لئن صدقت رؤياك لتكونن حولك ملحمة قالت أعوذ بالله من شرك بئس ما قلت فقلت لها فلعله إن كان أمرا سيسوءك فقالت والله لئن أخر من السماء أحب إلي من أن أفعل ذلك فلما كان بعد ذكر عندها أن عليا رضي الله عنه قتل ذا الثدية فقالت لي إذا أنت قدمت الكوفة فاكتب لي ناسا ممن شهد ذلك ممن تعرف من أهل البلد فلما قدمت وجدت الناس أشياعا فكتبت لها من كل شيع عشرة ممن شهد ذلك قال فأتيتها بشهادتهم فقالت لعن الله عمرو بن العاص فإنه زعم لي أنه قتله بمصر هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه

المستدرك على الصحيحين  ج 4   ص 14 ش 6744 ، اسم المؤلف:  محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا

از مسروق روايت شده است كه عائشه روزي به من گفت : در خواب ديده‌ام كه بر روي بلندي ايستاده‌ام و در اطراف من گاوهاي زيادي قرباني‌ مي‌كنند !

به او گفتم اگر خواب تو درست باشد ، اطراف تو مردم زيادي قرباني خواهند شد !

عائشه گفت : به خدا از شر تو پناه مي‌برم ، چه بد سخني گفتي !

به او گفتم : شايد ماجرايي مي‌خواهد اتفاق افتد كه تو از آن ناخشنودي ؟

در پاسخ گفت : اگر از آسمان به زمين بيفتم ، براي من دوست‌داشتني‌تر از اين است كه چنين كاري بكنم !

مدتي گذشت ، و در كنار او سخن از اين شد كه علي(عليه‌السلام) ذوالثدية (رئيس خوارج) را كشته است ؛ عائشه به من گفت وقتي به كوفه رفتي براي من نام كساني را كه شاهد اين مطلب بوده‌اند ، از مشاهير كوفه ذكر كن .

وقتي به كوفه رفتم ، مردم را چند گروه يافتم ؛ به همين سبب براي عائشه از مشاهير هر گروه ، ده نفر از كساني كه شاهد اين مطلب بوده‌اند را نوشتم و شهادت آنان را به نزد عائشه آوردم .

عائشه گفت : خدا عمرو بن العاص را لعنت كند ! زيرا او چنين به من القا كرده بود كه ذوالثديه را در مصر كشته است !

اين روايت صحيح است و طبق شرط بخاري و مسلم ولي آن را در صحيحين ذكر نكرده‌اند !

همين روايت را ذهبي با كمي اختلاف به صورتي كه مقصود لعن ، مشخص نشود ، نقل كرده‌ است :

... فكتبت لها من كل شيعة عشرة فأتيتها بشهادتهم فقالت لعن الله عمرا فإنه زعم أنه قتله بمصر

سير أعلام النبلاء  ج 2   ص 200 ، اسم المؤلف:  محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله الوفاة: 748 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413 ، الطبعة : التاسعة ، تحقيق : شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي

ابن ابي الحديد نيز اين روايت را با بيان علت دروغگويي عمروبن العاص مطرح مي‌كند :

وفي كتاب صفين أيضاً للمدائني عن مسروق ، أن عائشة قالت له لما عرفت أن علياً عليه السلام قتل ذا الثدية : لعن الله عمرو بن العاص فإنه كتب إلي يخبرني أنه قتله بالإسكندرية ، ألا إنه ليس يمنعني ما في نفسي أن أقول ما سمعته من رسول الله صلى الله عليه وسلم ، يقول : (صلى الله عليه وآله) يقتله خير أمتي من بعدي (صلى الله عليه وآله) .

شرح نهج البلاغة  ج 2   ص 157 ، اسم المؤلف:  أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني الوفاة: 655 هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1418هـ - 1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد عبد الكريم النمري

در كتاب صفين مدائني از مسروق روايت شده است كه گفت : وقتي عائشه خبردار شد كه علي(عليه‌السلام) ذوالثديه را كشته است ، به من گفت : خدا عمرو بن العاص را لعنت كند ؛ زيرا او به من نامه نوشت و خبر داد كه خود او ذوالثديه را در اسكندريه كشته است !

آگاه باش كه آنچه در دل من (از علي) است مانع آن نمي‌شود كه آنچه را از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) شنيدم بگويم ؛ آن حضرت مي‌فرمود : «بهترين فرد امت بعد از من ذوالثديه را مي‌كشد»

نفرين محمد بن ابي‌بكر به خاطر كشتن عثمان !

بخاري در تاريخ خويش چنين روايت مي‌كند كه :

حدثنا موسى ثنا حزم قال سمعت مسلم بن مخراق أبا سوادة قال سمعت طلق بن خشاف قال أتيت عائشة قلت فيم قتل أمير المؤمنين قالت قتل مظلوما لعن الله قتلته أباد الله بن أبي بكر وساق إلى أعين بنى تميم هوانا وأهراق دم ابنى بديل على ضلالة وساق الله إلى الأشتر كذا قال طلق لا والله إن بقى من القوم رجل إلا أصابته دعوتها أخذ بن أبي بكر فأقيد ودخل على أعين بنى تميم رجل فقتله وخرج ابنا بديل في بعض تلك الفتن فقتلا وخرج الأشتر إلى الشام فأتى بشربة فقتلته

التاريخ الصغير (الأوسط) ج 1   ص 95 ش 384 ، اسم المؤلف:  محمد بن إبراهيم بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار الوعي , مكتبة دار التراث - حلب , القاهرة - 1397 - 1977 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمود إبراهيم زايد

به نزد عائشه رفتم و گفتم : اميرالمومنين(عثمان) به خاطر چه كشته شد ؟

گفت : او مظلومانه كشته شد ؛ خدا قاتلينش را لعنت كند ؛ خدا فرزند ابوبكر را نابود كند ؛ خدا براي اعين بني‌تميم ذلت بفرستد ؛ خدا خون دو فرزند بديل را بر گمراهي بريزد ! خدا مالك اشتر را چنين و چنان كند !

راوي روايت مي‌گويد : قسم به خدا هيچ كدام از اين افراد نبود مگر اينكه نفرين عائشه دامنگير او شد ؛ نفرينش محمد بن ابي بكر را گرفت ؛ و او را قصاص كردند ! شخصي به نزد اعين بني تميم رفته و او را كشت ؛ دو فرزند بديل نيز در يكي از فتنه‌ها كشته شدند ؛ مالك اشتر نيز به شام رفت و با شربتي مسموم كشته شد !

همين روايت با كمي اختلاف در مضمون در منابع ديگر از جمله آدرس‌هاي ذيل آمده است :

أخبار المدينة  (تاريخ المدينة المنورة)  ج 2   ص 265 ش 2201 ، اسم المؤلف:  أبو زيد عمر بن شبة النميري البصري الوفاة: 262هـ  ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت  - 1417هـ-1996م ، تحقيق : علي محمد دندل وياسين سعد الدين بيان

العقد الفريد  ج 4   ص 276 ، اسم المؤلف:  احمد بن محمدبن عبد ربه الأندلسي الوفاة: 328هـ ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت /لبنان - 1420هـ - 1999م ، الطبعة : الثالثة

المعجم الكبير  ج 1   ص 88 ش 133 ، اسم المؤلف:  سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم الطبراني الوفاة: 360 ، دار النشر : مكتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983 ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : حمدي بن عبدالمجيد السلفي

الإمامة والرد على الرافضة  ج 1   ص 330  ش 41 - 141 -  ، اسم المؤلف:  أبو نعيم الأصبهاني الوفاة: 430 هـ ، دار النشر : مكتبة العلوم والحكم - المدينة المنورة / السعودية - 1415هـ - 1994م ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. علي بن محمد بن ناصر الفقيهي

 

6- لعن عبد الله حمار صحابي به خاطر شرابخواري توسط يكي ديگر از صحابه

عمر بن الخطاب أن رجلا على عهد النبي  صلى الله عليه وسلم  كان اسمه عبد الله وكان يلقب حمارا وكان يضحك رسول الله  صلى الله عليه وسلم  وكان النبي  صلى الله عليه وسلم  قد جلده في الشراب فأتى به يوما فأمر به فجلد فقال رجل من القوم اللهم العنه ما أكثر ما يؤتى به ...

صحيح البخاري ج6 ص2489 ش 6398  باب ما يكره من لعن شارب الخمر وإنه ليس بخارج من الملة

از عمر روايت شده است که در زمان رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فردی بود که اسم او عبد الله بود و لقب او حمار و رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را می‌خنداند ؛ و رسول خدا (صلى الله عليه وآله) او را به خاطر شراب خوردن شلاق زده بودند ؛ پس روزی او را آورده و دستور به شلاق وی دادند ؛ پس يکی از قوم گفت : خدايا او را لعنت کن که چه بسيار شراب می خورد ...

دشنام به ياران رسول خدا (صلى الله عليه وآله) توسط ياران رسول خدا!

گذشت كه طبق نظر اهل سنت ، بسياري از صحابه ، همديگر را لعن كرده‌اند ! جداي از اين ، در كتب اهل سنت با سندهاي معتبر نقل شده است كه علاوه بر لعن ، بسياري از صحابه به يكديگر دشنام نيز مي‌داده‌اند ! اين با وجود روايات فراواني است كه از رسول گرامي اسلام (صلى الله عليه وآله) در مذمت دشنام وارد شده و علاوه بر اين بسياري علماي اهل سنت ، سب صحابه را مساوي با كفر دانسته بودند !

فهرست اين موارد به شرح ذيل مي‌باشد :

1- صحابه‌اي كه طبق نظر اهل سنت ، امير مومنان (عليه‌السلام) آنها را دشنام داده است :

عثمان بن عفان ، سعيد بن العاص ، عباس عموي رسول خدا (صلى الله عليه وآله) ، محمد بن طلحه بن عبيد الله

2- صحابه‌ای که امام حسين (عليه‌السلام) آنها را دشنام است :

مروان بن حکم ، حکم ، قوم مروان

3- صحابه‌اي كه ابوبكر به آنان دشنام داده است :

اميرمومنان علي بن ابي طالب (صلى الله عليه وآله) ، يكي از صحابه كه به ابوبكر دشنام داد

4- صحابه‌اي كه عمر به آنان دشنام داده است :

خالد بن وليد ، ابوهريره ، سعد بن عباده ، حاطب بن أبي بلتعة ، ابوحذيفه ، ذوالخويصرة ، عبد الله بن أبي

5- صحابه‌اي كه عثمان به آنان دشنام داده است :

اميرمومنان علي (عليه‌السلام) ، عائشه و حفصه همسران رسول خدا (صلى الله عليه وآله)

6- صحابه‌اي كه عائشه به آنان دشنام داده است :

اميرمومنان علي (عليه‌السلام) ، زينب بنت جحش (همسر رسول خدا (صلى الله عليه وآله)) ، اهل بيت رسول خدا (صلى الله عليه وآله) ، صفيه (همسر رسول خدا (صلى الله عليه وآله))

7- صحابه‌اي كه عمار ياسر به آنها دشنام داده است :

عثمان بن عفان ، خالد بن وليد

8- صحابه‌اي كه خالد بن وليد به آنها دشنام داده است :

عمار ياسر ، عبد الرحمن بن عوف

9- دشنام عمرو بن العاص و ابو موسی أشعری به يكديگر

10- دشنام سعد بن معاذ و سعد بن عبادة به يكديگر

11- دشنام عبد الله بن أبی حدرد و يکی از انصار به يكديگر

12- دشنام يکی از صحابه به ورقة (يکی ديگر از صحابه) و دشنام برادر ورقه به او

13- دشنام وليد بن عقبة به بنی عبد المطلب (که شامل رسول خدا (صلى الله عليه وآله) می‌شود)

14- حذيفه ابوموسى اشعري را منافق معرفي مي‌كند !

15- دشنام عبيد الله بن عمر بن خطاب به مقداد

16- دشنام ابوذر به يكي از صحابه

17- دشنام ابوهريرة به مروان

18- دشنام ام مسطح ، به فرزندش مسطح (از اهل بدر)

19- دشنام ابن عباس ، به عمروعاص

20- دشنام تعدادي از صحابه به مالك بن الدخش

21- دشنام صحابه به يكديگر در مقابل رسول خدا (صلى الله عليه وآله) :

ا. دو تن از صحابه از حبشه و نبط

ب. دو نفر از صحابه در مقابل رسول خدا (صلى الله عليه وآله)

ج. يکی از صحابه از قوم عبد الله بن أبی و يکی از انصار

د. دو نفر از صحابه از اوس و خزرج

هـ . دشنام يكي از صحابه به ابوبكر

البته موارد بسيار ديگري نيز وجود دارد كه در بخش آينده مطرح خواهد شد .

1- صحابه‌اي كه امير مومنان علي (عليه‌السلام) آنها را دشنام داده است !

آنها عبارتند از :

 عثمان بن عفان ، سعيد بن العاص ، عباس عموي رسول خدا (صلى الله عليه وآله) ، محمد بن طلحه بن عبيد الله

عثمان بن عفان :

دشنام امير مومنان و عثمان به يكديگر :

أخبرنا أبو على إسماعيل ثنا أحمد ثنا عبد الرزاق أنا معمر حدثنى على بن زيد بن جدعان عن سعيد بن المسيب قال شهدت عليا رضى الله عنه وعثمان رضى الله عنه استبا بسباب ما سمعت أحدا استب بمثله ولو كنت محدثا به احدا لحدثتك به قال ثم نظرت إليهما يوما آخر فرأيتهما جالسين فى المسجد أحدهما يضحك إلى صاحبه.

الأمالي في آثار الصحابة  عبدالرزاق ج 1 ص 70 ش 91

از سعيد بن مسيب روايت شده است که روزی علی (عليه‌السلام) و عثمان را ديدم چنان به هم فحش می‌دادند که مانند آن را نشنيده بودم ؛ و اگر آنچه را بر زبان آوردند به کسی گفته بودم به تو نيز می‌گفتم ؛ سپس گفت : اما روزی ديگر آن دو را ديدم که در مسجد نشسته بودند و يکی به ديگري مي‌خنديد .

امير مومنان (عليه‌السلام) :عثمان نعثل است و سعيد بن العاص شقي !

حدثنا موسى بن إسماعيل قال حدثنا يوسف بن الماجشون قال حدثني أبي أن أم حبيبة زوج النبي ورضي عنها حين حصر عثمان رضي الله عنه حملت حتى وضعت بين يدي علي رضي الله عنه في خدرها وهو على المنبر فقالت أجر لي من في الدار قال نعم إلا نعثلا وشقيا قالت فوالله ما حاجتي إلا عثمان وسعيد بن العاص قال ما إليهما سبيل ...

أخبار المدينة  ج 2   ص 219 ش 2019

ماجشون روايت کرده است که ام حبيبه همسر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) هنگامی که عثمان در محاصره بود در ميان حجابش به نزد علی (عليه‌السلام) آمده در حاليکه ايشان بالای منبر بودند و گفت : کسانی را که در خانه (عثمان) هستند در پناه من قرار ده ؛ ايشان فرمودند : غير از نعثل (پيرمرد يهودی و کنايه از عثمان) و شقی (کنايه از سعيد بن العاص) .

ام حبيبه گفت : مقصود اصلی من همان دو است ؛ ايشان گفتند : آن دو را نمی‌توانی آزاد کنی ...

سعيد بن العاص :

در بخش گذشته (سب عثمان توسط اميرمومنان) ، اين روايت گذشت كه حضرت سعيد بن العاص را شقي خوانده‌اند !

... أن أم حبيبة زوج النبي ورضي عنها حين حصر عثمان رضي الله عنه حملت حتى وضعت بين يدي علي رضي الله عنه في خدرها وهو على المنبر فقالت أجر لي من في الدار قال نعم إلا نعثلا وشقيا قالت فوالله ما حاجتي إلا عثمان وسعيد بن العاص...

أخبار المدينة  ج 2   ص 219 ش 2019

ام حبيبه همسر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) هنگامی که عثمان در محاصره بود همراه در ميان حجابش به نزد علی (عليه‌السلام) آمده در حاليکه ايشان بالای منبر بودند و گفت : کسانی را که در خانه (عثمان) هستند در پناه من قرار ده ؛ ايشان فرمودند : غير از نعثل (پيرمرد يهودی و کنايه از عثمان) و شقی (کنايه از سعيد بن العاص) .

ام حبيبه گفت : مقصود اصلی من همان دو است ...

عباس عموي رسول خدا (صلى الله عليه وآله) !

طبق روايت بخاري در صحيح ، او و امير مومنان علي (عليه‌السلام) به يكديگر دشنام داده‌اند !

حدثنا عبد اللَّهِ بن يُوسُفَ حدثنا اللَّيْثُ حدثني عُقَيْلٌ عن بن شِهَابٍ قال أخبرني مَالِكُ بن أَوْسٍ النَّصْرِيُّ وكان محمد بن جُبَيْرِ بن مُطْعِمٍ ذَكَرَ لي ذِكْرًا من ذلك فَدَخَلْتُ على مَالِكٍ فَسَأَلْتُهُ فقال انْطَلَقْتُ حتى أَدْخُلَ على عُمَرَ أَتَاهُ حَاجِبُهُ يرفأ فقال هل لك في عُثْمَانَ وَعَبْدِ الرحمن وَالزُّبَيْرِ وَسَعْدٍ يَسْتَأْذِنُونَ قال نعم فَدَخَلُوا فَسَلَّمُوا وَجَلَسُوا فقال هل لك في عَلِيٍّ وَعَبَّاسٍ فَأَذِنَ لَهُمَا قال الْعَبَّاسُ يا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ اقْضِ بَيْنِي وَبَيْنَ الظَّالِمِ اسْتَبَّا فقال الرَّهْطُ عُثْمَانُ وَأَصْحَابُهُ يا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ اقْضِ بَيْنَهُمَا وَأَرِحْ أَحَدَهُمَا من الْآخَرِ ...

صحيح البخاري  ج 6   ص 2663 ش 6875 ، اسم المؤلف:  محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا

مالك بن اوس مي‌گويد : به نزد عمر رفته بودم كه نگهبان او آمده و گفت : آيا به عثمان و عبدالرحمن و زبير و سعد اجازه ورود مي‌دهي ؟ پاسخ داد : آري .

آنان وارد شده سلام كرده و نشستند ؛ سپس نگهبان گفت : آيا به علي و عباس نيز اجازه ورود مي‌دهي ؟ به آن دو نيز اجازه ورود داد .

عباس گفت : اي امير‌المومنين ؛ بين من و اين ظالم (علي بن ابي طالب) قضاوت كند و سپس به هم دشنام دادند !

حاضرين – عثمان و يارانش- گفتند : اي امير مومنان ، بين آن دو قضاوت كن و آنان را از دست يكديگر راحت بنما !...

محمد بن طلحه بن عبيد الله :

مسعودي در مورد تاريخ كشته شدن عثمان مي‌گويد :

ودخل عليّ الدار، وهو كالواله الحزين، وقال لابنيه: كيف قتل أمير المؤمنين وأنتما على الباب. ولَطَم الحسن وضرب صدر الحسين، وشتم محمد بن طلحة، ولعن عبد اللّه بن الزبير، فقال له طلحة: لا تضرب أبا الحسن، ولا تشتم، ولا تلعن

مروج الذهب  ج 1   ص 311 ، اسم المؤلف:  أبو الحسن على بن الحسين بن على المسعودي (المتوفى : 346هـ) الوفاة: 346

علي وارد خانه شد و بسيار اندوهگين بود ؛ به دو پسرش گفت : چگونه امير المومنين (عثمان) را كشتند با اينكه شما دوتن بر در خانه بوديد ؟ سپس به حسن سيلي زده و به سينه حسين زد ؛ و به محمد بن طلحه دشنام داده و عبد الله بن زبير را لعنت كرد !

محمد بن طلحه در كتب اهل سنت به عنوان صحابي شناخته شده است :

معجم الصحابة  ج 3   ص 18 ش 960، اسم المؤلف:  عبد الباقي بن قانع أبو الحسين الوفاة: 351 ، دار النشر : مكتبة الغرباء الأثرية - المدينة المنورة - 1418 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : صلاح بن سالم المصراتي

معرفة الصحابة  ج 1   ص 166 بعد از شماره 633، اسم المؤلف:  لأبي نعيم الأصبهاني الوفاة: 430 ،

أسد الغابة في معرفة الصحابة ج 5   ص 101 ش 4731 ، اسم المؤلف:  عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد الجزري الوفاة: 630هـ ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان - 1417 هـ - 1996 م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عادل أحمد الرفاعي

2- صحابه‌ای که امام حسين (عليه‌السلام) آنها را دشنام است :

مروان بن حکم ، حکم ، قوم مروان

مروان بن حکم ، پدرش و قومش:

1- عن أبي يحيى قال : كنت بين الحسن والحسين ومروان ، والحسين يساب مروان

تاريخ الإسلام  ج 5   ص 232 - سير أعلام النبلاء ج3 ص478 - المعجم الكبير ج3 ص85 - مجمع الزوائد ج10 ص72

از ابو يحيي روايت شده است که گفت : بين حسن و حسين (صلى الله عليه وآله) و مروان نشسته بودم و حسين (عليه‌السلام) مروان را دشنام می‌داد .

2- عن عمير بن إسحاق قال : كان مروان أميراً علينا سنين ، فكان يسب علياً رضي الله عنه كل جمعة على المنبر ، ثم عزل مروان ، واستعمل سعيد بن العاص سنين ، فكان لا يسبه ، ثم عزل سعيد ، وأعيد مروان ، فكان يسبه ، فقيل للحسن بن علي رضي الله عنهما : ألا تسمع ما يقول مروان ؟ فلا ترد شيئاً ؟ فكان يجيء يوم الجمعة ، فيدخل حجرة النبي صلى الله عليه وسلم فيكون فيها ، فإذا قضيت الخطبة ، خرج إلى المسجد فصلى فيه ، ثم يرجع إلى أهله ، فلم يرض بذلك مروان ، حتى أهدي له في بيته ، فإنا لجلوس معه ، إذ قيل له : فلان على الباب ، فأذن له ، فدخل فقال : إني جئتك من عند سلطان ، وجئتك بعزمة ، فقال : تكلم ، فقال : أرسل مروان بعلي وبعلي بك وبك ، وما وجدت مثلك إلاَّ مثل البغلة ، يقال لها : من أبوك ؟ فتقول : أمي الفرس . فقال : ارجع إليه ، فقل له : والله لا أمحو عنك شيئاً مما قلت بأني أسبك ، ولكن موعدي وموعدك الله ، فإن كنت صادقاً يأجرك الله بصدقك ، وإن كنت كاذباً ، فالله أشد نقمة ، قد أكرم الله تعالى جدي أن يكون مثلي مثل البغلة ، ثم خرج ، فلقي الحسين رضي الله عنه في الحجرة ، فسأله ، فقال : قد أرسلت برسالة وقد أبلغتها ، قال : والله لتخبرني بها ، أو لآمرن أن تضرب حتى لا يدرى متى يفرغ عنك الضرب ، فلما رآه الحسن رضي الله عنه قال : أرسله ، قال : لا أستطيع ، قال : لم ؟ قال : قد حلفت ، قال : أرسل مروان بعلي وبعلي وبك وبك ، وما وجدت مثلك إلاَّ مثل البغلة ، يقال لها : من أبوك ؟ فتقول : أمي الفرس ، فقال الحسين رضي الله عنه : أكلت بظر أمك إن لم تبلغه عني ما أقول له ، قل له : بك وبأبيك و بقومک وآيه ما بينی وبينک أن تمسّک منکبيک من لعن رسول الله

المطالب العالية  ج 18   ص 267 ش 4457  - تاريخ الإسلام ذهبی ج 5   ص 231

از عمير بن اسحاق روايت شده است که مروان چند سال حاکم بر ما بود و علی را هر هفته بر منبر لعن می‌کرد ؛ سپس عزل شده و سعيد بن العاص چند سال به جای او آمد که وی علی را لعنت نمي‌کرد ؛ سپس وی عزل شد و دوباره مروان روی کار آمد و دوباره به علی (عليه‌السلام) دشنام داد .

پس به حسن گفتند : آيا نمی‌شنوی مروان چه می‌گويد ؟ ولی ايشان پاسخی نمی‌داد .

روزهای جمعه حسن بن علي (صلى الله عليه وآله) می‌آمد و وارد اتاق رسول خدا (صلى الله عليه وآله) شده و در آنجا می‌ماند ؛ وقتی که خطبه جمعه مروان تمام می‌شد به مسجد می‌رفت و نماز می‌خواند و سپس به نزد خانواده خود می‌رفت .

اما مروان به اين نيز راضی نشد ؛ و هديه‌ای برای حسن فرستاد !!!

ما همراه با حسن (عليه‌السلام) در خانه نشسته بوديم که گفتند : فلانی در کنار در است . پس حضرت به وی اجازه ورود دادند ؛ وارد شده و گفت : من از نزد حاکم به نزد تو آمده‌ام ؛ وبرای تو فرمانی آورده‌ام‌!!!

حضرت فرمودند : بگو .

گفت : مروان هر آنچه از دهانش در می‌آمد به علی و به علی و به تو و به تو نثار داشت !!! و گفته است : من تو را جز مانند قاطری نمی‌دانم که اگر به او بگويند پدرت کيست می‌گويد مادرم اسب است !!!

حضرت به او گفتند : به خدا قسم من با دشنام دادن به تو گناهان تو را نمی‌شويم . و بدان که وعده بين من و تو نزد خداست ؛ اگر راستگو باشی خدا به تو پاداش دهد ؛ و اگر دروغگو باشی عذاب خداوند بسيار سخت است .

خداوند جد من (صلى الله عليه وآله) را از اين گرامی‌تر داشته است که نوه وی را تشبيه به قاطر کنند .

وی بيرون آمده و حسين (عليه‌السلام) را در حجره ديد . حسين از وی علت آمدنش را سوال کرد .

گفت : نامه ای آورده بودم که رساندم ؛ حضرت (عليه‌السلام) به او گفتند : يا به من می‌گويي چه آورده‌ای ، يا دستور می دهم آنقدر تو را بزنند که ندانی چه زمانی کتک خوردنت تمام شده است .

وقتی که حسن (عليه‌السلام) ايشان را ديدند فرمودند : او را رها کن .

فرمودند : نمی‌توانم . حضرت سوال کردند : چرا ؟

حسين (عليه‌السلام) پاسخ داد : زيرا قسم خورده‌ام .

آن شخص گفت : مروان هرچه از دهانش در می‌آمد به علی (عليه‌السلام) و به تو نثار داشته است و چنين گفته است .

حسين (عليه‌السلام) به او گفت : نفرين مادرت بر تو باد اگر آنچه را می‌گويم به او نرسانی :

به او بگو : تمام آنچه گفتی به تو و پدرت و خاندانت رواست .

و به او بگو : علامت راستی کلام من آن است که شانه های تو به خاطر لعن رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فلج شده است .

3- وکان الحسين يسب مروان وهو على المنبر حتى ينزل

سير أعلام النبلاء ج4 ص407

حسين (عليه‌السلام) مروان را تا وقتی بر روی منبر بود تا زمانيکه پايين می‌آمد ، دشنام می‌داد .

3- صحابه‌اي كه ابوبكر به آنان دشنام داده است :

امير مومنان علي (عليه‌السلام) :

ابوهلال حسن بن عبد الله بن سهل عسكري ، در جمهرة الامثال از ابوبكر سخنان تند و پر از اهانتي را نقل كرده ، اما مخاطب سخنان ابوبكر را مشخص نمي‌كند ؛ اما متن روايت ، به خوبي شاهد بر اين است كه مخاطب ابوبكر ، يكي از صحابه‌اي است كه احتمال خلافت او داده مي‌شده و يكي از زنان براي ياري او تلاش بسيار مي‌كرده است .

وقد جاء في الكلام لأبي بكر رضي الله عنه خطب فقال أيها الناس ما هذه الرعة مع كل قالة أين كانت هذه الأماني في عهد رسول الله صلى الله عليه وسلم ألا من سمع فليقل ومن شهد فليتكلم ، إنما هو ثعالة شاهده ذنبه ، مرب لكل فتنة ، هو الذي يقول : كروها جذعة بعدما هرمت ، يستعينون بالضعفة ، ويستنصرون بالنساء ، كأم طحال أحوط أهلها إليها البغي الأولق

جمهرة الأمثال  ج 1   ص 130 و ص 554 ، اسم المؤلف:  أبو هلال الحسن بن عبد الله بن سهل بن سعيد بن يحيى بن مهران العسكري (المتوفى : نحو 395هـ) الوفاة: 395

: اي مردم ، اين گوش‌دادن به سخن هر زن سخنگو چه معني دارد ؟!

اين ادعاها در زمان رسول خدا (ص) كجا بود ؟

هركس كه مي‌شنود بايد بگويد ، و هركس كه حاضر است ، بايد مطرح كند كه «او روباهي است كه شاهدش دم او است»!!! پرورش دهنده تمام فتنه‌ها او است ؛‌ او است كه مي‌گويد «شتر ما بعد از پيري دوباره جوان شده است»!

از ضعيفان كمك مي‌خواهد و از زنان ياري مي‌طلبد !

مانند ام طحال (از ذوات اعلام در جاهليت)‌كه محبوب‌ترين نزديكان او ، زنا بود ! ...

ترجمه ابوهلال عسكري :

ذهبي در تاريخ الاسلام مي‌‌گويد :

أبو هلال العسكري . الحسن بن عبد الله بن سهل بن سعيد بن يحيى بن مهران اللغوي ، الأديب ، صاحب المصنفات الأدبية ... أخبرني أبو علي بن الخلال ، أنا جعفر ، أنا السلفي : سألت أبا المظفر الآبيوردي رحمه الله عن أبي هلال العسكري ، فأثنى عليه ووصفه بالعِلم والعفة معاً

تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام تار ج 28   ص 512 ، اسم المؤلف:  شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان الذهبي الوفاة: 748هـ ، دار النشر : دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت - 1407هـ - 1987م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. عمر عبد السلام تدمرى

ابوهلال عسكري ، حسن بن عبد الله بن سهل بن سعيد بن يحيي بن مهران ؛ لغوي ، اديب ، نويسنده كتاب‌هاي ادبي ... از ابومظفر آبيوردي در مورد او پرسيدم ؛ بر او درود فرستاده و او را صاحب دو صفت علم و عفت ، با هم معرفي كرد .

نقل روايت توسط ابن ابي الحديد ، با اشاره به مخاطب :

ابن ابي الحديد همين روايت را در شرح نهج البلاغه خطاب به امير مومنان علي ‌(عليه‌السلام) نقل مي‌كند كه ابوبكر گفت :

قال أبو بكر : وحدثني محمد بن زكريا ، قال : حدثنا جعفر بن محمد بن عمارة بالإسناد الأول قال : فلما سمع أبو بكر خطبتها شق عليه مقالتها فصعد المنبر وقال : أيها الناس ، ما هذه الرعة إلى كل قالة أين كانت هذه الأماني في عهد رسول الله صلى الله عليه وسلم ألا من سمع فليقل ، ومن شهد فليتكفم ، إنما هو ثعالة شهيده ذنبه ، مرب لكل فتنة ، هو الذي يقول : كروها جذعة بعدما هرمت ، يستعينون بالضعفة ، ويستنصرون بالنساء ، كأم طحال أحب أهلها إليها البغي ...

ثم نزل ، فانصرفت فاطمة عليها السلام إلى منزلها .

قلت : قرأت هذا الكلام على النقيب أبي يحيى جعفر بن يحيى بن أبي زيد البصري وقلت له : بمن يعرض ، فقال : بل يصرح . قلت : لوصرح لم أسألك . فضحك وقال : بعلي بن أبي طالب عليه السلام ، قلت : هذا الكلام كله لعلي يقوله قال : نعم ، إنه الملك يا بني

شرح نهج البلاغة  ج 16   ص 126، اسم المؤلف:  أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني الوفاة: 655 هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1418هـ - 1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد عبد الكريم النمري

وقتي ابوبكر خطبه فاطمه را شنيد ،‌ سخن فاطمه بر او سنگين آمده بر منبر رفت و گفت : اي مردم ، اين گوش‌دادن به سخن هر زن سخنگو چه معني دارد ؟!

اين ادعاها در زمان رسول خدا (صلى الله عليه وآله) كجا بود ؟

هركس كه مي‌شنود بايد بگويد ، و هركس كه حاضر است ، بايد مطرح كند كه «او روباهي است كه شاهدش دم او است»!!! پرورش دهنده تمام فتنه‌ها او است ؛‌ او است كه مي‌گويد «شتر ما بعد از پيري دوباره جوان شده است»!

از ضعيفان كمك مي‌خواهد و از زنان ياري مي‌طلبد !

مانند ام طحال (از ذوات اعلام در جاهليت)‌كه محبوب‌ترين نزديكان او ، زنا بود ! ...

سپس از منبر پايين آمده و فاطمه زهرا (عليها ‌السلام)‌ به منزلش رفت .

اين روايت را براي نقيب ابي يحيي جعفر بن يحيي خواندم و پرسيدم ، به چه كسي كنايه مي‌زد‌؟

گفت : كنايه نمي‌زد ، صريح صحبت مي‌كرد !

گفتم اگر صريح گفته بود ، از تو نمي‌پرسيدم !

خنديد و گفت : به علي بن ابي طالب !

به او گفتم : تمام اين سخنان به علي بود ؟

در پاسخ گفت آري اي فرزندم ، بحث در مورد حكومت است !

يكي از صحابه كه به ابوبكر دشنام مي‌داد !

عن أبي هُرَيْرَةَ أَنَّ رَجُلاَ شَتَمَ أَبَا بَكْرٍ والنبي صلى الله عليه وسلم جَالِسٌ فَجَعَلَ النبي صلى الله عليه وسلم يَعْجَبُ وَيَتَبَسَّمُ فلما أَكْثَرَ رَدَّ عليه بَعْضَ قَوْلِهِ فَغَضِبَ النبي صلى الله عليه وسلم وَقَامَ فَلَحِقَهُ أبو بَكْرٍ فقال يا رَسُولَ اللَّهِ كان يشتمني وَأَنْتَ جَالِسٌ فلما رَدَدْتُ عليه بَعْضَ قَوْلِهِ غَضِبْتَ وَقُمْتَ قال انه كان مَعَكَ مَلَكٌ يَرُدُّ عَنْكَ فلما رَدَدْتَ عليه بَعْضَ قَوْلِهِ وَقَعَ الشَّيْطَانُ فلم أَكُنْ لأَقْعُدَ مع الشَّيْطَانِ ...

از ابوهريره روايت شده است که در حاليکه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) نشسته بودند ، شخصی به ابوبکر دشنام داد ؛ پس رسول خدا (صلى الله عليه وآله) با خشنودی نگاه می‌کردند ؛ وقتی که دشنام شخص از حد گذشت ابوبکر بعضی از دشنام‌های وی را به وی برگرداند ؛ در اين هنگام رسول خدا (صلى الله عليه وآله) خشمگين شده و برخواستند ؛ پس ابوبکر به دنبال ايشان رفته و گفت : ای رسول خدا او به من دشنام می‌داد و شما نشسته بوديد ؛ حال که من بعضی از سخنان او را به خودش گفتم شما خشمگين شده و رفتيد ؟

فرمودند : همراه با تو ملکی بود که از جانب تو به شخص سخنانش را بر می‌گرداند ؛ اما وقتی تو چنين کردی شيطان در ميان آمد ؛ و من همراه با شيطان در جايي نمی‌نشينم ...

هيثمی در مورد اين روايت می گويد :

رواه أحمد والطبراني في الأوسط بنحوه ورجال أحمد رجال الصحيح

مجمع الزوائد  ج 8   ص 190

اين روايت را احمد بن حنبل و طبرانی در المعجم الأوسط نقل کرده اند و راويان روايت احمد بن حنبل راويان صحيحين هستند .

اسناد اين روايت و روايات ديگر با همين مضمون :

سنن أبي داود  ج 4   ص 436 ش 4896 و 4897 باب فی الإنتصار - مسند أحمد بن حنبل  ج 2   ص 436 ش 9622 -  مسند البزار  ج 15   ص 157 ش 8495 - المعجم الأوسط  ج 7   ص 189 ش 7239 - اعتقاد أهل السنة اللالکائی ج 7   ص 1257 ش 2369- تفسير الثعلبي  ج 3   ص 167 - شعب الإيمان بيهقی  ج 5   ص 284 ش 6669 - الآداب للبيهقي  ج 1   ص 160 - كتاب الأسماء المبهمة  ج 3   ص 164 - الرياض النضرة  ج 2   ص 152 ش 626 و 627 - تفسير الثعالبي  ج 3   ص 167 - الدر المنثور  ج 7   ص 360 و...

 

4- صحابه‌اي كه عمر به آنان دشنام داده است :

خالد بن وليد ، دشمن خدا است !!!

قدم خالد على أبي بكر فقال له عمر يا عدو الله قتلت امرأ مسلما ثم نزوت على امرأته لأرجمنّك

اسد الغابة ج 4 ص 296- تاريخ الاسلام ذهبي ج 3 ص 36.

خالد (پس از بازگشت از تقل مالك بن نويره) نزد ابوبكر آمد پس عمر به او گفت اي دشمن خدا مردي از مسلمانان را كشتي و با همسرش همبستر شدي تو را سنگسار خواهم كرد.

در مورد وی برخورد عمر با وی مقاله مفصلی بر روی سايت موجود است :

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=100

ابوهريره  دشمن خدا و قرآن:

عمر به ابو هريره گفت :

يا عدوّ الله وعدوّ كتابه، أسرقت مال الله؟!

الكامل، لابن الأثير ، حوادث سال 23 و الطبقات الكبرى ، ابن سعد ، ج4 ، ص335 و... .

اي دشمن خدا و دشمن كتاب خدا ! مال خدا را سرقت مي‌كني ؟

خطاب به ابوهريره : مادرت تورا براي خرچراني تغوط كرده!!!

ابن عبد ربه در عقد الفريد مي‌نويسد :

قال: ذلك لو أخذتها من حلال وأديتها طائعاً. أجئت من أقصى حجر البحرين يجبي الناس لك لا لله ولا للمسلمين! ما رجعت بك أميمة إلا لرعية الحمر. وأميمة أم أبي هريرة.

عقد الفريد ،‌ ج1 ، ص13 ، باب ما يؤخذ السلطان من الحزم .

عمر گفت : اين مال در صورتي براي تو بود که آن را از راه حلال به دست آورده بودي و کار خود را به صورت اختياري ( و نه از طرف من ) انجام مي‌دادي ؛ آيا تو از دور‌ترين نقاط بحرين ( دوس ) به اينجا آمده‌اي (مسلمان شده‌اي و ولايت به دست گرفته اي ) تا مردم براي تو پول جمع کنند ؟ نه خدا راضي است و نه خلق خدا .

مادرت اميمه تو را تغوط نکرد مگر براي چراندن خرها!!!

سعد بن عبادة منافق است !

وقال قائل حين أوطىء سعد، قتلتم سعداً، فقال عمر: قتله اللّه إنّه منافق.

تاريخ الطبرى، ج 2، ص 460

هنگامي كه سعد ، لگدمال مي‌شد ، كسي گفت : او را كشتيد ؛ عمر گفت : خدا او را بكشد ، او منافق است !!!

شبيه اين عبارت در آدرس هاي ذيل آمده است :

النصائح الكافية لمحمد بن عقيل  ص 173 - شرح نهج البلاغة ج 20  ص 21 - العقد الفريد ج 3 ص 62

حاطب بن أبي بلتعة (از اهل بدر) منافق است !

أخبرني عُبَيْدُ اللَّهِ بن أبي رَافِعٍ قال سمعت عَلِيًّا رضي الله عنه يقول بَعَثَنِي رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم أنا وَالزُّبَيْرَ وَالْمِقْدَادَ بن الْأَسْوَدِ قال انْطَلِقُوا حتى تَأْتُوا رَوْضَةَ خَاخٍ فإن بها ظَعِينَةً وَمَعَهَا كِتَابٌ فَخُذُوهُ منها فَانْطَلَقْنَا تَعَادَى بِنَا خَيْلُنَا حتى انْتَهَيْنَا إلى الرَّوْضَةِ فإذا نَحْنُ بِالظَّعِينَةِ فَقُلْنَا أَخْرِجِي الْكِتَابَ فقالت ما مَعِي من كِتَابٍ فَقُلْنَا لَتُخْرِجِنَّ الْكِتَابَ أو لَنُلْقِيَنَّ الثِّيَابَ فَأَخْرَجَتْهُ من عِقَاصِهَا فَأَتَيْنَا بِهِ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فإذا فيه من حَاطِبِ بن أبي بَلْتَعَةَ إلى أُنَاسٍ من الْمُشْرِكِينَ من أَهْلِ مَكَّةَ يُخْبِرُهُمْ بِبَعْضِ أَمْرِ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فقال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يا حَاطِبُ ما هذا قال يا رَسُولَ اللَّهِ لَا تَعْجَلْ عَلَيَّ إني كنت امْرَأً مُلْصَقًا في قُرَيْشٍ ولم أَكُنْ من أَنْفُسِهَا وكان من مَعَكَ من الْمُهَاجِرِينَ لهم قَرَابَاتٌ بِمَكَّةَ يَحْمُونَ بها أَهْلِيهِمْ وَأَمْوَالَهُمْ فَأَحْبَبْتُ إِذْ فَاتَنِي ذلك من النَّسَبِ فِيهِمْ أَنْ أَتَّخِذَ عِنْدَهُمْ يَدًا يَحْمُونَ بها قَرَابَتِي وما فَعَلْتُ كُفْرًا ولا ارْتِدَادًا ولا رِضًا بِالْكُفْرِ بَعْدَ الْإِسْلَامِ فقال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم لقد صَدَقَكُمْ قال عُمَرُ يا رَسُولَ اللَّهِ دَعْنِي أَضْرِبْ عُنُقَ هذا الْمُنَافِقِ قال إنه قد شَهِدَ بَدْرًا وما يُدْرِيكَ لَعَلَّ اللَّهَ أَنْ يَكُونَ قد اطَّلَعَ على أَهْلِ بَدْرٍ فقال اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ فَقَدْ غَفَرْتُ لَكُمْ

صحيح البخاري  ج 3   ص 1095 ش 2845 و ج4 ص 1557 ش 4025 ، اسم المؤلف:  محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا

صحيح مسلم  ج 4   ص 1941 ش 2494 بَاب من فَضَائِلِ أَهْلِ بَدْرٍ رضي الله عَنْهُمْ وَقِصَّةِ حَاطِبِ بن أبي بَلْتَعَةَ، اسم المؤلف:  مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261 ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي

و...

عبيد الله بن ابي‌رافع روايت كرده است كه از علي شنيدم كه مي‌گفت : رسول خدا من و زبير و مقداد را فرستاده و فرمود به سمت فلان باغ رفته در آنجا زني است كه همراه او نامه‌اي است ؛ نامه را از او بگيريد .

ما با سرعت به آنجا رفته و در آنجا آن را ديديم ؛ به او گفتيم نامه را بده ؛ در پاسخ گفت : من نامه‌اي به همراه ندارم ؛‌ به او گفتيم كه يا نامه را مي‌دهي و يا لباس‌هايت را از تنت بيرون آورده (خود جستجو مي‌كنيم) ؛ او نامه را از بين موهاي بافته شده خويش بيرون آورد .

ما نامه را به نزد رسول خدا (صلى الله عليه وآله) برديم . نامه از طرف حاطب بن ابي بلتعه به گروهي از مشركين مكه بود و در آن خبر بعضي از كارهاي رسول (صلى الله عليه وآله) را داده بود .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به حاطب فرمودند : اين چيست ؟

در پاسخ گفت : اي پيامبر! در مورد من شتاب مكن ؛ من شخصي هستم كه با قريش وصلت كرده و از خود آنان نيستم ؛ مهاجريني كه همراه شما هستند ، در مكه بستگاني دارند كه از خانواده و اموال آنان محافظت مي‌كنند ؛‌ من نيز دوست داشتم كه در مكه ياوري داشته باشم كه از بستگانم حمايت كند ؛ و اين كار را از روي كفر و ارتداد و يا رضايت به كفر بعد از اسلام انجام ندادم .

رسول خدا فرمودند : به شما راست گفت .

عمر گفت : اي رسول خدا ، به من اجازه دهيد گردن اين منافق را بزنم !

حضرت فرمودند : او در بدر حاضر بوده است ؛ و تو چه مي‌داني؟

اميد است كه خدا نظر رحمتي به اهل بدر كرده باشد و گفته باشد كه هرچه مي‌خواهيد بكنيد كه من گناهان شما را بخشيدم !

توجيهات اهل سنت براي اين روايت :

بيهقي در توجيه اين كار عمر مي‌گويد :

ولم ينكر على عمر رضي الله عنه تسميته بذلك إذ كان ما فعل علامة ظاهرة على النفاق وإنما يكفر من كفر مسلما بغير تأويل

سنن البيهقي الكبرى  ج 10   ص 208 ، اسم المؤلف:  أحمد بن الحسين بن علي بن موسى أبو بكر البيهقي الوفاة: 458 ، دار النشر : مكتبة دار الباز - مكة المكرمة - 1414 - 1994 ، تحقيق : محمد عبد القادر عطا

پيامبر (صلى الله عليه وآله) به عمر اشكال نگرفتند كه چرا حاطب را منافق معرفي كرده است ، زيرا كاري كه انجام داده بود ، علامتي ظاهري براي نفاق بود ؛ و تنها كسي كه مسلماني را بدون تاويل تكفير كند كافر مي‌شود !

ابن جوزي نيز مي‌گويد :

وإنما قال عمر دعني أضرب عنق هذا المنافق لأنه ظن أنه فعل ذلك عن غير تأويل

زاد المسير في علم التفسير ج 8   ص 234 ، اسم المؤلف:  عبد الرحمن بن علي بن محمد الجوزي الوفاة: 597 ، دار النشر : المكتب الإسلامي - بيروت - 1404 ، الطبعة : الثالثة

عمر گفت بگذاريد من گردن اين منافق را بزنم ، زيرا گمان مي‌كرد كه حاطب اين كار را بدون تاويل (توجيه ديني) انجام داده است !

ابوحذيفه (از اهل بدر)‌ منافق شده است !

عن ابن عباس عن النبي صلى الله عليه وسلم أنه قال لأصحابه : إني قد عرفت رجالا من بني هاشم وغيرهم قد خرجوا كرها لا حاجة لهم في قتالنا فمن لقي منكم أحدا من بني هاشم فلا يقتله ومن لقي منكم أبا البختري بن هشام بن الحارث بن أسد فلا يقتله ومن لقي العباس بن عبد المطلب قلا يقتله فإنه إنما أخرج مستكرها فقال أبو حذيفة بن عتبة بن ربيعة : أيقتل آباؤنا وأبناؤنا وإخواننا وعشائرنا ونترك العباس والله لئن لقيته لألحمنه لألحمنه السيف ا فبلغت رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال لعمر بن الخطاب : يا أبا حفص فقال عمر : إنه لأول يوم كناني فيه رسول الله صلى الله عليه وسلم بأب يحفص أيضرب وجه عم رسول الله صلى الله عليه وسلم بالسيف قال عمر : يا نبي الله دعني فأضرب عنقه بالسيف فوالله لقد نافق فكان أبو حذيفة يقول : ما أنا بآمن من تلك الكلمة التي قلت يومئذ ولا أزال منها خائفا إلا أن يكفرها الله عني بشهادة فقتل يوم اليمامة شهيدا

السيرة النبوية لابن هشام ج 3   ص 177  ، اسم المؤلف:  عبد الملك بن هشام بن أيوب الحميري المعافري أبو محمد الوفاة: 213 ، دار النشر : دار الجيل - بيروت - 1411 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : طه عبد الرءوف سعد

المعرفة والتاريخ  ج 1   ص 279 ، اسم المؤلف:  أبو يوسف يعقوب بن سفيان الفسوي الوفاة: 277هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1419هـ- 1999م ، تحقيق : خليل المنصور

الطبقات الكبرى  ج 4   ص 11 ، اسم المؤلف:  محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري الوفاة: 230 ، دار النشر : دار صادر - بيروت - 

از ابن عباس از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) ‌روايت شده است كه به اصحاب خويش فرمودند :من گروهي از بني‌هاشم و غير ايشان را مي‌شناسم كه به زور به جنگ با ما آورده شدند و قصد جنگ با ما را نداشتند ؛ پس هركس از بني‌هاشم را ديديد او را نكشيد و اگر ابوالبختري بن هشام را ديديد او را نكشيد و اگر عباس بن عبد المطلب را ديديد ، او را نكشيد ، كه به زور به جنگ آمده است !

ابوحذيفه بن عتبة گفت : آيا پدران ما و فرزندان ما و برادران ما و بستگان ما كشته شوند ، اما عباس را نكشيم ؟! قسم به خدا اگر او را ببينم تكه تكه‌اش خواهم كرد !

 خبر ربه رسول خدا رسيده حضرت به عمر فرمودند : اي أبا حفص – عمر گفت اين اولين باري بود كه پيامبر من را با كنيه صدا مي‌كردند- آيا عموي رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را با شمشير مي‌كشند ؟!

عمر گفت : اي رسول خدا ، به من اجازه دهيد كه گردن او را بزنم كه قسم به خدا منافق شده است !

ابوحذيفه مي‌گفت : من هنوز از سخني كه آن روز گفتم ، بيمناكم ؛ مگر آنكه خدا آن را با شهادت پاك سازد ؛ و در روز يمامه به شهادت رسيد !

يكي از صحابه (ذوالخويصرة) منافق است !

مسلم در صحيحش چنين روايت مي‌كند :

 حدثنا محمد بن رُمْحِ بن الْمُهَاجِرِ أخبرنا اللَّيْثُ عن يحيى بن سَعِيدٍ عن أبي الزُّبَيْرِ عن جَابِرِ بن عبد اللَّهِ قال أتى رَجُلٌ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم بِالْجِعْرَانَةِ مُنْصَرَفَهُ من حُنَيْنٍ وفي ثَوْبِ بِلَالٍ فِضَّةٌ وَرَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يَقْبِضُ منها يُعْطِي الناس فقال يا محمد اعْدِلْ قال وَيْلَكَ وَمَنْ يَعْدِلُ إذا لم أَكُنْ أَعْدِلُ لقد خِبْتَ وَخَسِرْتَ إن لم أَكُنْ أَعْدِلُ فقال عُمَرُ بن الْخَطَّابِ رضي الله عنه دَعْنِي يا رَسُولَ اللَّهِ فَأَقْتُلَ هذا الْمُنَافِقَ فقال مَعَاذَ اللَّهِ أَنْ يَتَحَدَّثَ الناس أَنِّي أَقْتُلُ أَصْحَابِي ...

صحيح مسلم  ج 2   ص 740 ش 1063 باب ذكر الخوارج وصفاتهم ، اسم المؤلف:  مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261 ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي

از جابر بن عبد الله روايت شده است كه در جعرانه در راه بازگشت از حنين شخصي به نزد رسول خدا (صلى الله عليه وآله) آمده در حاليكه بلال در لباسش نقره گذاشته و رسول خدا از آن برداشته به مردم مي‌داد ، پس گفت : اي محمد عدالت پيشه كن !

حضرت فرمودند : واي برتو ، اگر من عدالت پيشه نكنم ، چه كسي عدالت پيشه مي‌كند ؟! اگر من عدالت نمي‌ورزيدم تو نوميد شده و زيان مي‌كردي !

عمر گفت : اي رسول خدا ،‌ به من اجازه دهيد كه گردن اين منافق را بزنم ؛ حضرت فرمودند : خير ؛ نمي‌خواهم كه مردم بگويند كه من اصحاب خود را مي‌كشم !

حضرت در اين روايت ، اين شخص را به عنوان صحابي خويش معرفي كرده اما عمر او را منافق مي‌خواند !

در كتب ديگر اهل سنت ، اين شخص ، ذوالخويصرة تميمي معرفي شده است :

حدثنا أبو الْيَمَانِ أخبرنا شُعَيْبٌ عن الزُّهْرِيِّ قال أخبرني أبو سَلَمَةَ بن عبد الرحمن أَنَّ أَبَا سَعِيدٍ الْخُدْرِيَّ رضي الله عنه قال بَيْنَمَا نَحْنُ عِنْدَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وهو يَقْسِمُ قِسْمًا أَتَاهُ ذُو الْخُوَيْصِرَةِ وهو رَجُلٌ من بَنِي تَمِيمٍ فقال يا رَسُولَ اللَّهِ اعْدِلْ فقال وَيْلَكَ وَمَنْ يَعْدِلُ إذا لم أَعْدِلْ ...

صحيح البخاري  ج 3   ص 1321 ش 3414، اسم المؤلف:  محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا

از ابوسعيد خدري روايت شده است كه روزي رسول خدا (صلى الله عليه وآله) نشسته بودند و اموالي تقسيم مي‌كردند ؛ ذوالخويصره از بني تميم به نزد ايشان آمده و گفت : اي رسول خدا عدالت پيشه كن ؛ حضرت فرمودند : واي برتو ، اگر من عدالت نورزم چه كسي عدالت مي‌ورزد ؟...

اقرار علماي اهل سنت : ذوالخويصره جزو صحابه است :

فائدة: الحرقوص السعدي رجل من الصحابة وهو ذو الخويصرة التميمي، الذي بال في المسجد وهو القائل للنبي صلى الله عليه وسلم، وهو يقسم: اعدل. فقال: " ويلك فمن يعدل إذا لم أعدل ...

أمالي ابن سمعون  ج 1   ص 230، اسم المؤلف:  ابن سمعون، أبو الحسن محمد بن أحمد بن إسماعيل بن عنبس البغدادي (المتوفى : 387هـ) الوفاة: 387

حياة الحيوان الكبرى  ج 1   ص 331 ، اسم المؤلف:  كمال الدين محمد بن موسى بن عيسى الدميري الوفاة: 808 هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1424 هـ - 2003م ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : أحمد حسن بسج

حرقوص سعدي مردي از صحابه است ، نام او ذوالخويصره تميمي است كه در مسجد رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بول كرده و او بود كه به پيامبر در هنگام تقسيم اموال گفت : عدالت پيشه كن ؛ و رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمودند : واي برتو اگر من عدالت نورزم چه كسي عدالت مي‌ورزد ؟!...

ذو الخويصرة التميمي ذكره بن الأثير في الصحابة

الإصابة في تمييز الصحابة  ج 2   ص 411 ش 2452 ، اسم المؤلف:  أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852 ، دار النشر : دار الجيل - بيروت - 1412 - 1992 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : علي محمد البجاوي

ذوالخويصره تميمي ، ابن اثير او را از صحابه شمرده است .

وذكر الطبري حرقوص بن زهير في الصحابة

عمدة القاري شرح صحيح البخاري ج 24   ص 89 ، اسم المؤلف:  بدر الدين محمود بن أحمد العيني الوفاة: 855هـ ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي – بيروت

طبري حرقوص بن زهير را از صحابه شمرده است .

عبد الله بن ابي منافق و خبيث است !

طبق روايات اهل سنت در صحاح ، رسول خدا ، عبد الله بن أبي را جزو صحابه خويش معرفي مي‌كند و عمر او را منافق و خبيث مي‌شمارد !

بخاري در صحيح خويش مي‌گويد :

سمعت جَابِرَ بن عبد اللَّهِ رضي الله عنهما قال كنا في غَزَاةٍ قال سُفْيَانُ مَرَّةً في جَيْشٍ فَكَسَعَ رَجُلٌ من الْمُهَاجِرِينَ رَجُلًا من الْأَنْصَارِ فقال الْأَنْصَارِيُّ يا لَلْأَنْصَارِ وقال الْمُهَاجِرِيُّ يا لَلْمُهَاجِرِينَ فَسَمِعَ ذاك رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فقال ما بَالُ دَعْوَى جاهلية قالوا يا رَسُولَ اللَّهِ كَسَعَ رَجُلٌ من الْمُهَاجِرِينَ رَجُلًا من الْأَنْصَارِ فقال دَعُوهَا فَإِنَّهَا مُنْتِنَةٌ فَسَمِعَ بِذَلِكَ عبد اللَّهِ بن أُبَيٍّ فقال فَعَلُوهَا أَمَا والله « لَئِنْ رَجَعْنَا إلى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ منها الْأَذَلَّ » فَبَلَغَ النبي صلى الله عليه وسلم فَقَامَ عُمَرُ فقال يا رَسُولَ اللَّهِ دَعْنِي أَضْرِبْ عُنُقَ هذا الْمُنَافِقِ فقال النبي صلى الله عليه وسلم دَعْهُ لَا يَتَحَدَّثُ الناس أَنَّ مُحَمَّدًا يَقْتُلُ أَصْحَابَهُ

صحيح البخاري  ج 4   ص 1861 ش 4622 و ص 1863 ش 4624 ، اسم المؤلف:  محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا

از جابر بن عبد الله انصاري روايت شده است كه گفن : در يكي از جنگ‌ها يكي از مهاجرين با يكي از انصار درگير شد ، انصاري صدا زد «اي مهاجرين به فريادم برسيد» ؛ اصتاري نيز صدا زد «‌اي انصار به فريادم برسيد» ؛ رسول خدا (صلى الله عليه وآله) اين ندا را شنيده و فرمودند : چرا نداي جاهلي را مي‌شنوم ؟

گفتند اي رسول خدا ! يكي از مهاجرين با يكي از انصار درگير شده است .

حضرت فرمودند : اين سخنان را رها كنيد كه چرك آلود است !

خبر به عبد الله بن ابي رسيد ؛ او گفت : آنچه بايد مي‌شد ، شد ! قسم به خدا اگر به مدينه بازگشتيم ، عزيز (ما) ذليل (مهاجرين) را از مدينه بيرون خواهد كرد !

خبر به رسول خدا (ص) رسيد ؛ عمر گفت : اي رسول خدا ! اجازه بدهيد گردن اين منافق را بزنم ! حضرت فرمودند : او را رها كن ، تا مبادا مردم بگويند محمد اصحاب خويش را مي‌كشد !

و در جاي ديگر اين روايت را به صورت ذيل نقل مي‌كند :

... وقال عبد الله بن أبي بن سلول أقد تداعوا علينا لئن رجعنا إلى المدينة ليخرجن الأعز منها الأذل فقال عمر ألا نقتل يا رسول الله هذا الخبيث لعبد الله فقال النبي صلى الله عليه وسلم لا يتحدث الناس أنه كان يقتل أصحابه

صحيح البخاري  ج 3   ص 1296 ش 3330، اسم المؤلف:  محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا

عبدالله بن ابي گفت : آيا بر ضد ما طلب ياري مي خواهند ؟ قسم به خدا خدا اگر به مدينه بازگشتيم ، عزيز (ما) ذليل (مهاجرين) را از مدينه بيرون خواهد كرد !

عمر گفت : اي رسول خدا ! آيا اين شخص خبيث - عبد الله بن أبي- را نكشيم ؟!

حضرت فرمودند : نه ! زيرا مردم خواهند گفت كه محمد ياران خويش را مي‌كشد !

5- صحابه‌اي كه عثمان به آنها دشنام داده است :

اميرمومنان علي (عليه‌السلام) ، عائشه و حفصه همسران رسول خدا (صلى الله عليه وآله)

اميرمومنان علي (عليه‌السلام) :

أخبرنا أبو على إسماعيل ثنا أحمد ثنا عبد الرزاق أنا معمر حدثنى على بن زيد بن جدعان عن سعيد بن المسيب قال شهدت عليا رضى الله عنه وعثمان رضى الله عنه استبا بسباب ما سمعت أحدا استب بمثله ولو كنت محدثا به احدا لحدثتك به قال ثم نظرت إليهما يوما آخر فرأيتهما جالسين فى المسجد أحدهما يضحك إلى صاحبه.

الأمالي في آثار الصحابة  عبدالرزاق ج 1 ص 70 ش 91

از سعيد بن مسيب روايت شده است که روزی علی (عليه‌السلام) و عثمان را ديدم چنان به هم فحش می‌دادند که مانند آن را نشنيده بودم ؛ و اگر آنچه را بر زبان آوردند به کسی گفته بودم به تو نيز می‌گفتم ؛ سپس گفت : اما روزی ديگر آن دو را ديدم که در مسجد نشسته بودند و يکی به ديگري مي‌خنديد .

عائشه و حفصه همسران رسول خدا (صلى الله عليه وآله) :

ثم أقيمت الصلاة فتقدم عثمان فصلى فلما كبر قامت امرأة من حجرتها فقالت أيها الناس اسمعوا قال ثم تكلمت فذكرت رسول الله صلى الله عليه وسلم وما بعثه الله به ثم قالت تركتم أمر الله وخالفتم رسوله أو نحو هذا ثم صمتت فتكلمت أخرى مثل ذلك فإذا هي عائشة وحفصة قال فلما سلم عثمان أقبل على الناس فقال إن هاتان الفتانتان فتنتا الناس في صلاتهم وإلا تنتهيان أو لاسبنكما ما حل لي السباب ...

الجامع معمر بن راشد  ج 11   ص 355 -مصنف عبد الرزاق  ج 11   ص 356

نماز برپا شد و عثمان جلو رفته و تکبير گفت ؛ در اين هنگام زنی از حجره خويش ايستاده و گفت : ای مردم بشنويد و سپس در مورد رسول خدا (صلى الله عليه وآله) سخن گفته و گفت اوامر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را ترک کرديد و با وی مخالفت کرديد و... سپس سکوت کرد ؛ سپس ديگری ايستاده و همين سخنان را گفت ؛ و آن دو زن عائشه و حفصه بودند ؛ وقتی که عثمان سلام نماز را داد گفت : اين دو زن فتنه‌گر  مردم را در نماز به فتنه انداختند و اگر از اين کار دست برندارند هر دشنامی که به ذهنم برسد به ايشان خواهم داد !!!

6- صحابه‌اي كه عائشه آنان را دشنام داده است:

سكوت عائشه در برابر دشنام به اميرمومنان علی(عليه‌السلام) :

عن عَطَاءِ بن يَسَارٍ قال جاء رَجُلٌ فَوَقَعَ في علي وفي عَمَّارٍ رضي الله عنهما عِنْدَ عَائِشَةَ فقالت أَمَّا علي فَلَسْتُ قَائِلَةً لك فيه شَيْئاً واما عَمَّارٌ فإني سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يقول لاَ يُخَيَّرُ بين أَمْرَيْنِ الا اخْتَارَ أَرْشَدَهُمَا

مسند أحمد بن حنبل  ج 6   ص 113 ش 24864

از عطاء بن يسار روايت شده است که شخصی آمد و در نزد عائشه به علی (عليه‌السلام) و عمار دشنام داد ؛  پس عائشه گفت : اما در مورد علی چيزی به تو نمی‌گويم ؛ اما در مورد عمار از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) شنيدم که می‌فرمود : وی اگر در بين دو کار مخيّر شود بهترين آنها را انتخاب می کند

دشنام او به زينب بنت جحش (همسر رسول‌خدا صلى الله عليه وآله) و اهل بيت (عليهم ‌السلام)‌:

گذشت كه در صحيح بخاري و مسلم و ساير صحاح سته ، روايتي عجيب آمده است كه مي‌گويد ‌ زنان رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به خاطر محبت بي اندازه آن حضرت نسبت به عائشه ، حسادت بسيار پيدا كرده و فاطمه زهرا (عليها ‌السلام) را به نزد رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرستادند تا آن‌ حضرت با پدر خويش سخن گفته و از حضرت بخواهند كمي عدالت داشته باشند !

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) با فاطمه زهرا (عليها ‌السلام) سخن گفته و آن حضرت را نيز قانع مي‌كنند ؛ اين كار بر ساير زنان حضرت گران آمده ، زينب دختر جحش كه از همسران آن حضرت است ، به نزد حضرت (صلى الله عليه وآله) آمده و به عائشه در جلوي حضرت دشنام مي‌دهد ؛ در اين هنگام رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به عائشه دستور مي‌دهند كه اي عائشه تو نيز به او دشنام بده !

وقتي كه عائشه در دشنام دادن بر زينب بنت جحش پيروز مي‌شود ، رسول خدا (صلى الله عليه وآله) خندان مي‌گويند : او دختر ابوبكر است !

... فَأَرْسَلْنَ زَيْنَبَ بِنْتَ جَحْشٍ فَأَتَتْهُ فَأَغْلَظَتْ وَقَالَتْ إِنَّ نِسَاءَكَ يَنْشُدْنَكَ اللَّهَ الْعَدْلَ في بِنْتِ بن أبي قُحَافَةَ فَرَفَعَتْ صَوْتَهَا حتى تَنَاوَلَتْ عَائِشَةَ وَهِيَ قَاعِدَةٌ فَسَبَّتْهَا حتى إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم لَيَنْظُرُ إلى عَائِشَةَ هل تَكَلَّمُ قال فَتَكَلَّمَتْ عَائِشَةُ تَرُدُّ على زَيْنَبَ حتى أَسْكَتَتْهَا قالت فَنَظَرَ النبي صلى الله عليه وسلم إلى عَائِشَةَ وقال إِنَّهَا بِنْتُ أبي بَكْرٍ

صحيح البخاري  ج 2   ص 911 ش 2442 كتاب الهبة بَاب من أَهْدَى إلى صَاحِبِهِ وَتَحَرَّى بَعْضَ نِسَائِهِ دُونَ بَعْضٍ

او (زينب بنت جحش) به نزد پيامبر (صلى الله عليه وآله) آمده و به درشتي سخن گفت ! و افزود كه زنان تو از تو مي‌خواهند كه عدالت را بين زنان اجرا كني ! و صداي خويش را بالا برد ! و سپس سخن خود را به سوي عائشه متوجه كرده در حالي كه او نشسته بود ، به عائشه دشنام داد ! و كار را به جايي رساند كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) به عائشه نگاه كرده و فرمودند : آيا پاسخ مي‌دهي ؟

عائشه شروع به پاسخ كرده آنقدر به زينب جواب داد تا او را مجبور به سكوت كرد !

پيامبر (صلى الله عليه وآله) به عائشه نگاه كرده و فرمودند : او دختر ابوبكر است !!!

همين روايت را مسلم با كمي اختلاف در مضمون ذكر كرده است :

... قالت عَائِشَةُ فَأَرْسَلَ أَزْوَاجُ النبي صلى الله عليه وسلم زَيْنَبَ بِنْتَ جَحْشٍ زَوْجَ النبي صلى الله عليه وسلم ... فقالت يا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ أَزْوَاجَكَ أَرْسَلْنَنِي إِلَيْكَ يَسْأَلْنَكَ الْعَدْلَ في ابْنَةِ أبي قُحَافَةَ قالت ثُمَّ وَقَعَتْ بِي فَاسْتَطَالَتْ على وأنا أَرْقُبُ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَأَرْقُبُ طَرْفَهُ هل يَأْذَنُ لي فيها قالت فلم تَبْرَحْ زَيْنَبُ حتى عَرَفْتُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم لَا يَكْرَهُ أَنْ أَنْتَصِرَ قالت فلما وَقَعْتُ بها لم أَنْشَبْهَا حين أَنْحَيْتُ عليها قالت فقال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَتَبَسَّمَ إِنَّهَا ابْنَةُ أبي بَكْرٍ

صحيح مسلم  ج 4   ص 1891 ش 2442 كتاب فضائل الصحابه باب في فضل عائشه

... زنان پيامبر زينب دختر جحش ، همسر پيامبر را به نزد آن حضرت فرستادند ... او گفت : اي رسول خدا ! همسران تو مرا فرستاده‌اند و از تو مي‌خواهند كه در مورد عائشه عدالت را اجرا كني ! و سپس به من دشنام داد . و مدتي طولاني چنين كرد .

 من به رسول خدا (صلى الله عليه وآله) نگاه مي كردم كه آيا به من با چشم اشاره مي‌كند !

مدتي طول نكشيد كه دانستم پيامبر (صلى الله عليه وآله) راضي است كه انتقام بگيرم!

وقتي كه من به زينب دشنام دادم ، چنان به سمت او هجوم (لفظي) بردم كه او را شكست دادم !

پيامبر (صلى الله عليه وآله) در حال خنده گفتند : او دختر ابوبكر است !!!

ابي داود نيز اين روايت را به صورت ذيل نقل مي  كند  كه پيامبر صريحا به عائشه دستور دادند كه به زينب دشنام بدهد ! و عائشه نه تنها به زينب ، بلكه به خانواده امير مومنان علي (عليه‌السلام) دشنام داد !‌

قال ابن عَوْنٍ: وَزَعَمُوا أنها كانت تَدْخُلُ على أُمِّ الْمُؤْمِنِينَ قالت: قالت أُمُّ الْمُؤْمِنِينَ : دخل عَلَيَّ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَعِنْدَنَا زَيْنَبُ بِنْتُ جَحْشٍ فَجَعَلَ يَصْنَعُ شيئاً بيده فقلت: بيده حتى فَطَّنْتُهُ لها فَأَمْسَكَ وَأَقْبَلَتْ زَيْنَبُ تُقَحِّمُ لِعَائِشَةَ رضي الله عنها فَنَهَاهَا فَأَبَتْ أَنْ تَنْتَهِيَ فقال لِعَائِشَةَ: سُبِّيهَا فَسَبَّتْهَا فَغَلَبَتْهَا فَانْطَلَقَتْ زَيْنَبُ إلى عَلِيٍّ رضي الله عنه فقالت: إِنَّ عَائِشَةَ رضي الله عنها وَقَعَتْ بِكُمْ وَفَعَلَتْ فَجَاءَتْ فَاطِمَةُ فقال لها إِنَّهَا حِبَّةُ أَبِيكِ وَرَبِّ الْكَعْبَةِ فَانْصَرَفَتْ ...

سنن أبي داود  ج 4   ص 274 ش 4898

ابن عون – كه علما اعتقاد دارند كه او به نزد عائشه مي‌رفته است- از عائشه روايت مي كند كه گفت : روزي پيامبر (صلى الله عليه وآله) به نزد من آمده و زينب دختر جحش نيز در پيش ما بود ؛ رسول خدا با دست خويش كاري كردند (كه در مقابل زينب شايسته نبود) ، من با دست به رسول خدا اشاره كرده و او را از وجود زينب آگاه كردم .

زينب به نزد عائشه آمده و شروع به دشنام كرد ، رسول خدا (صلى الله عليه وآله) او را از اين كار بازداشتند اما او قبول نكرد !!!! به همين سبب رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به عائشه گفتند : تو نيز به او دشنام بده !!! عائشه به زينب دشنام داد و دشنام او از دشنام زينب قوي‌تر افتاد !!!

زينب به نزد علي (عليه‌السلام)رفته و گفت عائشه به شما دشنام داد و چنين كرد ؛ فاطمه (عليها ‌السلام) به نزد پيامبر (صلى الله عليه وآله)آمد ؛ پيامبر (صلى الله عليه وآله) به او فرمودند : قسم به پروردگار كعبه عائشه محبوبه من است ! به همين سبب فاطمه بازگشت !!!

واضح است كه چنين روايتي براي اثبات فضل عائشه ، جعل شده است ،‌ اما به چه قيمتي ؟!

دشنام عائشه به عثمان بن عفان :

از جمله كساني كه مورد دشنام عائشه واقع شده اند ، عثمان بن عفان است ؛ و در اين زمينه روايات فراواني در كتب اهل سنت وجود دارد :

اولين كسي كه عثمان را نعثل ناميد عائشه بود!

1- لما انتهت عائشة رضي الله عنها إلى سرف راجعة في طريقها إلى مكة لقيها عبد بن أم كلاب وهو عبد بن أبي سلمة ينسب إلى أمه فقالت له مهيم قال قتلوا عثمان رضي الله عنه فمكثوا ثمانيا قالت ثم صنعوا ماذا قال أخذها أهل المدينة بالاجتماع فجازت بهم الأمور إلى خير مجاز اجتمعوا على علي بن أبي طالب فقالت والله ليت أن هذه انطبقت على هذه أن تم الأمر لصاحبك ردوني ردوني فانصرفت إلى مكة وهي تقول قتل والله عثمان مظلوما والله لأطلبن بدمه فقال لها ابن أم كلاب ولم فوالله إن أول من أمال حرفه لأنت ولقد كنت تقولين اقتلوا نعثلا فقد كفر قالت إنهم استتابوه ثم قتلوه وقد قلت وقالوا وقولي الاخير خير من قولي الأول فقال لها ابن أم كلاب :

فمنك البداء ومنك الغير            ومنك الرياح ومنك المطر

وأنت أمرت بقتل الإمام            وقلت لنا إنه قد كفر

فهبنا أطعناك في قتله            وقاتله عندنا من أمر

ولم يسقط السيف من فوقنا             ولم تنكسف شمسنا والقمر 

الفتنة ووقعة الجمل  ج 1   ص 115 - الإمامة والسياسة  ج 1   ص 48 - تاريخ الطبري  ج 3   ص 12 – الكامل في التاريخ  ج 3   ص 100- تاريخ مختصر الدول  ج 1   ص 55 – الفخري في الآداب السلطانية  ج 1   ص 29

وقتی عائشه در مسير بازگشت از مکه به سرف رسيد در آنجا عبد بن ام‌کلاب را ديد ؛ پس به وی گفت : خبر مهمی است ؛ عثمان را کشته‌اند ؛ و سپس هشت روز توقف کردند ؛ عائشه پرسيد بعد از آن چه کردند ؟

پاسخ داد : بهترين کار ؛ همه ايشان گرد علی جمع شدند .

عائشه گفت : کاش آسمان به زمين آمده بود و مردم با علی بيعت نمی‌کردند !!!

من را برگردانيد ؛ پس به سمت مکه به راه افتاد و می گفت : قسم به خدا عثمان را مظلوم کشتند !!! قسم به خدا من خونخواه وی خواهم بود !!!

پس ابن ام کلاب به او گفت : چگونه ؟ قسم به خدا اولين کسی که نام عثمان را تغيير داد تو بودی !!! و تو بودی که می گفتی : نعثل (پيرمرد يهودی خرفت کنايه از عثمان) را بکشيد که کافر شده است !!!

عائشه گفت : ايشان قبل از مرگ وی را توبه داده و سپس کشته‌اند !!!

درست است که قبلا سخنانی گفته ام اما سخن فعلی من از سخن قبلی من بهتر است !!!

پس ابن ام کلاب به وی گفت :

همه کارها از تو شروع شد و حال خودت می خواهی آن را عوض کنی !!!

اگر بادی بود از تو بود و اگر بارانی از تو (همه طوفانها از تو برخواست)

تو بودی که به کشتن امام دستور دادی

و به ما گفتی که او کافر شده است

پس ما از تو در کشتن او اطاعت کرده

و قاتل همان كسي است كه به كشتن او دستور داد

و به خاطر کشتن او نه از آسمان شمشيری آمد تا ما را نابود کند

و نه خورشيد و ماه گرفت (کنايه از اينکه عثمان مظلومانه کشته نشد)

2- أول من سمّى عثمان نعثلاً عائشة

شرح نهج البلاغة  ج 6   ص 131

اولين کسی که عثمان را نعثل (پيرمرد يهودی خرفت) ناميد عائشه بود .

عثمان تا قبل از كشته شدن ، نعثل بود ! بعد از قتل مظلوم !

1- أن عثمان رضي الله عنه أخر عن عائشة رضي الله عنها بعض أرزاقها فغضبت ثم قالت يا عثمان أكلت أمانتك وضيعت الرعية ...

فقال عثمان رضي الله عنه ضرب الله مثلا للذين كفروا امرأة نوح وامرأة لوط الآية فكانت عائشة رضي الله عنها تحرض عليه جهدها وطاقتها وتقول أيها الناس هذا قميص رسول الله صلى الله عليه وسلم لم يبل وقد بليت سنته اقتلوا نعثلا قتل الله نعثلا

ثم إن عائشة ذهبت إلى مكة فلما قضت حجها وقربت من المدينة أخبرت بقتل عثمان فقالت ثم ماذا فقالوا بايع الناس علي بن أبي طالب فقالت عائشة قتل عثمان والله مظلوما وأنا طالبة بدمه والله ليوم من عثمان خير من علي الدهر كله

المحصول رازی ج 4   ص 492

عثمان ، سهم ماهيانه عائشه را به تاخير انداخت ؛ وی خشمگين شد و گفت : ای عثمان ؛ امانت را خوردی و مردم را نابود کردی و...

عثمان به وی گفت : خداوند برای کفار دو نفر را به عنوان نمونه معرفی کرده است زن نوح و زن لوط (زنان دو پيغمبر ؛ تو نيز مانند ايشانی)

به همين سب عائشه در مقابله با عثمان بسيار تلاش می‌کرد و می گفت : ای مردم اين لباس رسول خدا است که هنوز کهنه نشده است ولی سنت وی را کهنه کردند ؛ نعثل را بکشيد که خدا او را بکشد !!!

عائشه به مکه رفت ؛ وقتی حجش تمام شد و به نزديکی مدينه رسيد باخبر شد که عثمان را کشته اند ؛ پرسيد بعد از آن چه شد ؟ گفتند : با علی بيعت کرده‌اند !!!

پس عائشه گفت : قسم به خدا عثمان را مظلومانه کشتند ؛ من نيز به خدا قسم که خونخواه او هستم ؛ و روزی از زندگی عثمان بهتر از تمام دنيا بود !!!

2- ومنه حديث عائشة اقتلوا نعثلا قتل الله نعثلا تعني عثمان وهذا كان منها لما غاضبته وذهبت إلى مكة

النهاية في غريب الأثر ابن اثير ج 5   ص 79 - لسان العرب  ج 11   ص 670 - تاج العروس  ج 31   ص 14

از همين موارد است کلام عائشه که می‌گفت : نعثل را بکشيد خدا او را بکشد و مقصودش عثمان بود ؛ و اين زمانی بود که از دست عثمان خشمگين بوده و به مکه رفته بود .

3- فقالت أم سلمة : إنك كنت بالأمس تحرضين على عثمان ، وتقولين فيه أخبث القول ، وما كان اسمه عندك إلا نعثلاً

شرح نهج البلاغة  ج 6   ص 133

ام سلمه به عائشه گفت : تو تا ديروز مردم را به جنگ با عثمان فرا می‌خواندی و به او بدترين سخن ها را می‌گفتی و نام او در نزد تو نعثل بود !!!

4- وكتب لعائشة رضي الله عنها أما بعد فإنك قد خرجت من بيتك تزعمين أنك تريدين الإصلاح بين المسلمين وطلبت بزعمك دم عثمان وأنت بالأمس تؤلبين عليه فتقولين في ملا من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم اقتلوا نعثلا فقد كفر قتله الله واليوم تطلبين بثأره فاتقى الله وارجعي إلى بيتك وأسبلي عليك سترك قبل أن يفضحك الله ولا حول ولا قوة إلى بالله العلي العظيم

السيرة الحلبية  ج 3   ص 356

(علی (عليه‌السلام)) به عائشه نامه نوشت که : تو از خانه بيرون آمده‌ای و گمان می‌کنی که قصد اصلاح بين مسلمانان را داری و گمان می‌کنی که طالب خون عثمان هستی ؛ و تا ديروز مردم را بر ضد وی تحريک می‌کردی و در بين اصحاب رسول خدا (صلى الله عليه وآله) می‌گفتی : نعثل را بکشيد که کافر شده است خدا او را بکشد !!!

اما امروز آمده‌ای خونخواه وی شده‌ای ؟

از خدا بترس و به خانه‌ات برگرد و حجاب خويش را در برگير قبل از آنکه خدا تو را رسوا سازد

ولا حول ولا قوة الا بالله العلی العظيم

عدم نهي عائشه از دشنام به عثمان :

عده ای عثمان را در حضور عائشه لعنت می کردند اما وی ممانعت نشان نداد :

عن أبي سعيد أن ناسا كانوا عند فسطاط عائشة فمر عثمان إذ ذاك بمكة قال أبو سعيد: فما بقي أحد منهم إلا لعنه أو سبّه غيري وكان فيهم رجل من أهل الكوفة فكان عثمان على الكوفي أجرأ منه على غيره فقال يا كوفي أشتهى أقدم المدينة كأنه يتهدده ...

مصنف ابن أبي شيبة ج6 ص196 ش 30628 و ج 7 ص 518 ش 37684

از ابو سعيد روايت شده است که عده‌ای از مردم در کنار خيمه عائشه بودند که عثمان عبور کرد ؛ هيچ کدام از ايشان به غير از من نماند مگر آنکه عثمان را لعن يا سب کرد ؛ يکی از اهل کوفه نيز در بين ايشان بود که عثمان در مقابل او جرات بيشتری داشت ؛ پس گفت : ای کوفی ! دوست دارم به مدينه بيايي و با اين جمله او را تهديد کرد !!!...

دشنام عائشه به صفيه (همسر رسول خدا)

أخبرنا محمد بن عمر أخبرنا محمد بن عبد الله بن جعفر عن بن أبي عون قال قالت عائشة كنت أستب أنا وصفية فسببت أباها فسبت أبي وسمعه رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال يا صفية تسبين أبا بكر يا صفية تسبين أبا بكر

الطبقات الكبرى  ج 8   ص 80 ، اسم المؤلف:  محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري الوفاة: 230 ، دار النشر : دار صادر - بيروت

عائشه گفته است كه من و صفيه به يكديگر دشنام مي‌داديم ! من به پدر او دشنام دادم ؛ او نيز به پدر من دشنام داد ! رسول خدا (صلى الله عليه وآله) سخن او را شنيده و فرمودند : اي صفيه ! به ابوبكر دشنام مي‌دهي ؟!

7- صحابه‌اي كه عمار ياسر به آنها دشنام داده است :

اين گروه از صحابه عبارتند از :

عثمان ، خالد بن وليد

عثمان :

 عمار از جمله كساني است كه عثمان را با عنوان «نعثل» (يعني پيرمرد خرفت يهودي) خطاب مي‌كرد !

(قال ابوالغادية :) إنا كنا نعد عمار بن ياسر فينا حنانا فبينا أنا في مسجد قباء إذ هو يقول ألا إن نعثلا هذا لعثمان فألتفت فلو أجد عليه أعوانا لوطئته حتى أقتله

الطبقات الكبرى  ج 3   ص 260 - المعارف ابن قتيبة  ج 1  ص 257 - أنساب الأشراف  ج 1   ص 75 و ص 238 – المحن  ج 1   ص 116 – تاريخ مدينة دمشق  ج 39   ص 429 -

 (ابوالغادية قاتل عمار و يکی از صحابه می‌گويد :) ما عمار بن ياسر را بنده‌ای صالح می‌دانستيم ؛ تا زماني که روزی در مسجد قباء بودم که عمار می‌گفت : آگاه باشيد که نعثل – ومقصودش از نعثل عثمان بود – پس نگاه کردم که اگر کمک کاری يافتم آنقدر او را لگدکوب کنيم تا بميرد !!!

خالد بن وليد :

بعث رسول الله سرية عليها خالد بن الوليد وفيها عمار بن ياسر فساروا قبل القوم الذين يريدون فلما بلغوا قريبا منهم عرسوا وأتاهم ذو العيينتين فأخبرهم فأصبحوا وقد هربوا غير رجل أمر أهله فجمعوا متاعهم ثم أقبل يمشي في ظلمة الليل حتى أتى عسكر خالد فسأل عن عمار بن ياسر فأتاه فقال يا أبا اليقظان إني قد أسلمت وشهدت أن لا إله إلا الله وأن محمدا عبده ورسوله وإن قومي لما سمعوا بكم هربوا وإني بقيت فهل إسلامي نافعي غدا وإلا هربت قال عمار بل هو ينفعك فأقم فأقام فلما أصبحوا أغار خالد فلم يجد أحدا غير الرجل فأخذه وأخذ ماله فبلغ عمارا الخبر فأتى خالدا فقال خل عن الرجل فإنه قد أسلم وهو في أمان مني فقال خالد وفيم أنت تجير فاستبا وارتفعا إلى النبي صلى الله عليه وسلم فأجاز أمان عمار ونهاه أن يجير الثانية على أمير فاستبا عند رسول الله فقال خالد يا رسول الله أتترك هذا العبد الأجدع يسبني فقال رسول الله يا خالد لا تسب عمارا فإنه من سب عمارا سبه الله ومن أبغض عمارا أبغضه الله ومن لعن عمارا لعنه الله فغضب عمار فقام فتبعه خالد حتى أخذ بثوبه فاعتذر إليه فرضي عنه

تفسير الطبري  ج 5   ص 148 - المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز  ج 2   ص 71 - تفسير ابن كثير  ج 1   ص 519 – تفسير مقاتل بن سليمان  ج 1   ص 237 - فضائل الصحابة للنسائي  ج 1   ص 50 ش 166 - سنن النسائي الكبرى  ج 5   ص 74 ش 8271 - تفسير ابن أبي حاتم  ج 3   ص 990 - المعجم الكبير طبراني  ج 4   ص 112 ش 3830 و ص 113 ش 3834 - روح المعاني  ج 5   ص 65

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) گروهی را به فرماندهی خالد بن وليد به جنگ فرستاده بودند که در بين ايشان عمار ياسر نيز حضور داشت ؛ وقتی که به نزديکی ايشان رسيدند کمی سستی کردند ؛ پس جاسوس به نزد ايشان رفته و آنها را با خبر کرد ؛ صبح هنگام همگی ايشان به غير از يک مرد به همراه خانواده‌اش فرار کردند ، پس به نزد لشکرگاه آمده و با پرس و جو خود را به عمار رساند و به وی گفت : من اسلام آورده و شهادت می دهم که خدايي جز خدای يگانه نيست و محمد بنده او و فرستاده اوست ؛ و بدرستيکه قوم من وقتی خبر آمدن شما را شنيدند فرار کردند و من باقی ماندم ؛ آيا اسلام من برای من فايده خواهد داشت ؟ اگر چنين نيست فرار کنم .

عمار پاسخ داد : اسلام تو برای تو فايده خواهد داشت ؛ بمان ؛ پس شخص ماند و وقتی صبح شد خالد دستور حمله داد ولی غير از آن شخص نديدند ؛ پس او و مالش را گرفتند ؛ خبر به عمار رسيد ؛ به نزد خالد رفته و گفت : او را آزاد کن ؛ زيرا اسلام آورده و در امان من است ؛ خالد گفت : توکه هستی که امان دهی ؟ (صلى الله عليه وآله) بردند ؛ رسول خدا (صلى الله عليه وآله) امان عمار را نافذ دانسته ولی به وی گفتند که ديگر کسی را بدون اجازه امير امان ندهد .

باز در نزد رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به يکديگر فحاشی کردند ؛ خالد گفت : ای رسول خدا اين غلام دماغ بريده را رها می کنی تا به من فحش دهد ؟

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمودند : ای خالد ؛ به عمار فحش مده ؛ بدرستيکه کسی که عمار را سب کند ، خدا او را سب می‌کند و کسی که با او دشمن باشد خدا با او دشمن است و کسی که عمار را لعنت کند خدا او را لعنت می‌کند .

عمار (از اهانت خالد) خشمگين شده و رفت ؛ پس خالد به دنبال وی روان شد ، لباس وی را گرفت و از وی عذرخواهی کرد تا وی راضی شد .

8- صحابه‌ای که خالد بن وليد آنان را دشنام داده است :

عمار ياسر :

در باب کسانی که عمار ايشان را لعنت کرده است درگيری لفظی بين آن دو گذشت.

فبلغ عمارا الخبر فأتى خالدا فقال خل عن الرجل فإنه قد أسلم وهو في أمان مني فقال خالد وفيم أنت تجير فاستبا وارتفعا إلى النبي صلى الله عليه وسلم فأجاز أمان عمار ونهاه أن يجير الثانية على أمير فاستبا عند رسول الله فقال خالد يا رسول الله أتترك هذا العبد الأجدع يسبني فقال رسول الله يا خالد لا تسب عمارا فإنه من سب عمارا سبه الله ومن أبغض عمارا أبغضه الله ومن لعن عمارا لعنه الله فغضب عمار فقام فتبعه خالد حتى أخذ بثوبه فاعتذر إليه فرضي عنه

تفسير الطبري  ج 5   ص 148

خبر به عمار رسيد ؛ به نزد خالد رفته و گفت : او را آزاد کن ؛ زيرا اسلام آورده و در امان من است ؛ خالد گفت : توکه هستی که امان دهی ؟

پس به همديگر فحش داده و دعوا به نزد رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بردند ؛ رسول خدا امان عمار را نافذ دانسته ولی به وی گفتند که ديگر کسی را بدون اجازه امير امان ندهد .

باز در نزد رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به يکديگر فحاشی کردند ؛ خالد گفت : ای رسول خدا اين غلام دماغ بريده را رها می‌کنی تا به من فحش دهد ؟

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمودند : ای خالد ؛ به عمار فحش مده ؛ بدرستيکه کسی که عمار را سب کند ، خدا او را سب می‌کند و کسی که با او دشمن باشد خدا با او دشمن است و کسی که عمار را لعنت کند خدا او را لعنت می‌کند .

عمار (از اهانت خالد) خشمگين شده و رفت ؛ پس خالد به دنبال وی روان شد ، لباس وی را گرفت و از وی عذرخواهی کرد تا وی راضی شد .

عبد الرحمن بن عوف :

عن أبي سعيد الخدري ، قال : دخل بين عبد الرحمن بن عوف وخالد بن الوليد كلام ، فاستبا ...

أخبار أصبهان  ج 7   ص 335 - تاريخ أصبهان  ج 2   ص 334 ش 1169

از ابو سعيد خدری روايت شده است که بين عبد الرحمن بن عوف و خالد بن وليد سخنانی رد و بدل شد ؛ پس به همديگر دشنام دادند ...

9- دشنام عمرو بن العاص و ابو موسی أشعری به يكديگر

قال عمرو يا أبا موسى أأنت على أن نسمي رجلا يلي أمر هذه الأمة فسمه لي فإن أقدر على أن أتابعك فلك علي أن أتابعك وإلا فلي عليك أن تتابعني فلم يبرحا مجلسهما حتى استبا ثم خرجا إلى الناس فقال أبو موسى إني وجدت مثل عمرو مثل الذين قال الله عز وجل «واتل عليهم نبأ الذي آتيناه آياتنا فانسلخ منها» فلما سكت أبو موسى تكلم عمرو فقال: أيها الناس وجدت مثل أبي موسى كمثل الذي قال عز وجل: «مثل الذين حملوا التوراة ثم لم يحملوها كمثل الحمار يحمل أسفارا»

تاريخ الطبري  ج 3   ص 106

عمرو بن العاص به ابوموسی اشعری گفت : آيا قبول مي‌كني كه شخصي را نام ببريم كه بتواند امر اين امت را به عهده گيرد ؟

اگر چنين كسي سراغ داري به من معرفي كن و من قول مي‌دهم كه با نظر تو موافقت كنم !

اما اگر چنين كسي سراغ نداري برگردن تو است كه از نظر من تبعيت كني !

اما چيزي از اين جلسه نگذشته بود كه به يكديگر دشنام داده و هر دو بيرون آمدند .

ابو موسی گفت : من عمروعاص را مانند کسی می‌دانم که خداوند در مورد او آيه « واتل عليهم نبأ الذي آتيناه آياتنا فانسلخ منها » را نازل کرده است ؛ وقتی سخن وی تمام شد عمرو گفت : ای مردم ؛ من نيز ابو موسی را مانند کسی می‌دانم که آيه «مثل الذين حملوا التوراة ثم لم يحملوها كمثل الحمار يحمل أسفارا» در مورد وی نازل شده است .

10- دشنام سعد بن معاذ و سعد بن عبادة به يكديگر

فقام سعد بن معاذ فقال أخبرنا يا رسول الله صلى الله عليه وسلم من هو فإن يكن من الأوس نقتله وإن يكن من الخزرج نرى فيه رأيا أمرتنا ففعلنا أمرك فقام سعد بن عبادة وهو سيد الخزرج وكان رجلا صالحا ولكن حملته الحمية فقال كلا ولكنها عداوتك للخزرج قال فاستبا ...

تفسير السمرقندي  ج 2   ص 501

سعد بن معاذ ايستاده و گفت : ای رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به ما بگوييد که او کيست که اگر از اوس باشد او را می‌کشيم و اگر از خزرج بود در مورد او به تصميم شما عمل می‌کنيم ؛ پس سعد بن عبادة که رئيس خزرج و مردی صالح بود اما غيرت او را گرفت گفت : چنين نيست قسم به خدا ؛ تنها دشمنی تو با خزرج سبب اين کلام شده است ؛ پس به يکديگر دشنام دادند ...

11- دشنام عبد الله بن أبی حدرد (اسلمي) و يکی از انصار به يكديگر

عَنْ عَبْدُ اللهِ بْنُ أبي حَدْرَدٍ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ : (صلى الله عليه وآله) أَنَّهُ سَابَّ رَجُلاً مِنْ الأَنْصَار ، فَقَالَ للأنْصَارِيِّ : يَا يهودِيُّ ، فَقَالَ لَهُ الأنْصَاريِّ : يَا أعْرَابِيُّ ، فَأَتى الأنْصَاريِّ رَسُولَ اللهِ صلى الله عليه وسلم ، فَحَدَّثَهُ بِالَّذِي قَالَ الأَسْلمِيِّ ، فَقَالَ لَهُ رَسُولَ اللهِ صلى الله عليه وسلم : أَرَاكَ قُلْت لَهُ الأُخْرى ، قَالَ لَهُ : يَا أَعْرَابِي ، فَقَالَ رَسُولَ اللهِ صلى الله عليه وسلم : فلَيْسَ بِأَعْرَابيٍّ ، وَلَسْتَ بَيَهُودِيٍّ

جامع الأحاديث سيوطی ج 20   ص 266  ش 16631 - تاريخ مدينة دمشق  ج 27   ص 343 – كنز العمال  ج 5   ص 225 ش 13987

از عبد الله بن أبی حدرد (از صحابه) روايت شده است که وی با يکی از انصار به هم دشنام دادند ؛ وی به انصاری گفت : ای يهودی ؛ و انصاری به او گفت : ای بيابان نشين ؛ پس انصاری به نزد رسول خدا (صلى الله عليه وآله) و آنچه اسلمی به وی گفته بود به رسول خدا (صلى الله عليه وآله) منتقل کرد ؛ پس رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به او فرمودند : به من خبر بده آيا تو نيز به او چيز ديگری گفته‌ای ؟

گفت : آری ؛ بيابان نشين .

پس رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمودند : نه او بيابان نشين است و نه تو يهودی .

12- دشنام يکی از صحابه به ورقة بن نوفل و دشنام برادر ورقه به او :

ساب أخ لورقة فتناول الرجل ورقة فسبه فبلغ ذلك رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال لأخيه هل علمت أني رأيت لورقة جنة أو جنتين فنهى رسول الله صلى الله عليه وسلم عن سبه

سيرة ابن إسحاق  ج 2   ص 113 ش 158 - الروض الانف  ج 1   ص 411 - التدوين في أخبار قزوين  ج 3   ص 198 - اسد الغابة  ج 5   ص 464 - طرح التثريب في شرح التقريب  ج 1   ص 103 – مجمع الزوائد  ج 9   ص 416 - الإصابة في تمييز الصحابة  ج 6   ص 609 و...

برادر ورقة بن نوفل به شخصی دشنام داد ؛ او نيز به ورقه دشنام داد ؛ اين خبر به رسول خدا (صلى الله عليه وآله) رسيد و به برادر او گفت : آيا نمی دانی که ورقه باغی يا دو باغ (در بهشت) دارد ؟ و از دشنام دادن به وی نهی فرمودند .

در اسد الغابة ج 5 ص 464 ش 5450 رواياتي را نقل مي‌كند كه ثابت مي‌كند ورقة بن نوفل صحابي است .

13- دشنام وليد بن عقبة به بنی عبد المطلب (که شامل رسول خدا صلى الله عليه وآله نيز مي‌شود)

وخرج عبد الله بن عباس في اليوم الخامس وخرج إليه الوليد بن عقبة فاقتتلوا قتالا شديدا فسب الوليد بني عبد المطلب ...

الكامل في التاريخ  ج 3   ص 176

در روز پنجم ، عبد الله بن عباس به ميدان رفت و وليد بن عقبه به سمت او بيرون آمد ؛ پس با يکديگر جنگ شديدی کردند ؛ در اين هنگام وليد بنی عبد المطلب (که شامل رسول خدا (صلى الله عليه وآله) نيز می‌شود) را دشنام داد ...

14- حذيفه بن يمان ، ابوموسى اشعري را منافق معرفي مي‌كند !

حدثني ابن نمير حدثنا أبي عن الأعمش عن شفيق قال كنا مع حذيفة جلوسا فدخل عبد الله وأبو موسى المسجد فقال أحدهما منافق ثم قال إن أشبه الناس هديا ودلا وسمتا برسول الله عبد الله

المعرفة والتاريخ  ج 3   ص 89 ، اسم المؤلف:  أبو يوسف يعقوب بن سفيان الفسوي الوفاة: 277هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1419هـ- 1999م ، تحقيق : خليل المنصور

شفيق مي گويد ما در كنار حذيفه (از صحابه) نشسته بوديم ؛ عبد الله و ابوموسى (اشعري) وارد مسجد شدند ؛ حذيفه گفت : يكي از آن دو منافق است ؛ سپس گفت : شبيه‌ترين مردمان به رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در سيره و كار و اخلاق ، عبد الله است ! (يعني ابوموسي منافق است)!

15- دشنام عبيد الله بن عمر بن خطاب به مقداد :

وأنا عبد الله بن محمد بن أحمد أنا عثمان بن أحمد قال نا حنبل بن إسحاق قال نا محمد بن الصلت قال نا قيس بن الربيع عن وائل عن البهي قال وقع بين عبيد الله بن عمر وبين المقداد كلام فشتم عبيد الله المقداد ...

أنا عبيد الله بن محمد أنا محمد بن عمر ونا عيسى بن عبيد الله الطيالسي قال نا أسيد بن زيد الجمال قال نا قيس عن وائل عن البهي قال سب عبيد الله بن عمر المقداد بن الأسود ...

شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة من الكتاب والسنة وإجماع الصحابة (اعتقاد أهل السنة)  ج 7   ص 1263 ش 2376 و 2377 ، اسم المؤلف:  هبة الله بن الحسن بن منصور اللالكائي أبو القاسم الوفاة: 418 ، دار النشر : دار طيبة - الرياض - 1402 ، تحقيق : د. أحمد سعد حمدان

ربيع الأبرار  ج 1   ص 172 ، اسم المؤلف:  أبو القاسم محمود بن عمرو بن أحمد، الزمخشري جار الله (المتوفى : 538هـ) الوفاة: 538

تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل ج 38   ص 59  ش 4473 عبيد الله بن عمر بن الخطاب بن نفيل بن عبد العزى أبو عيسى العدوي

مساوئ الأخلاق  ج 1   ص 49 ، اسم المؤلف:  محمد بن جعفر الخرائطي (المتوفى : 327هـ) الوفاة: 327

بين عبيد الله بن عمر و مقداد درگيري لفظي شد ؛ عبيد الله مقداد را دشنام داد ! ...

عبيد الله بن عمر بن مقداد بن اسود دشنام داد ! ...

ترجمه عبيد الله بن عمر

ابو نعيم اصفهاني ، او را در معرفة الصحابة ج 4 ص 1876 ش 1908 جزو صحابه معرفي مي‌كند .

ابن عبدالبر نيز در الاستيعاب  ج 3   ص 1010 ش 1718 جزو صحابه معرفي مي‌نمايد .

16- دشنام ابوذر به يكي از صحابه

عن أبي ذَرٍّ قال ... كان بَيْنِي وَبَيْنَ رَجُلٍ كَلَامٌ وَكَانَتْ أُمُّهُ أَعْجَمِيَّةً فَنِلْتُ منها فَذَكَرَنِي إلى النبي صلى الله عليه وسلم فقال لي أَسَابَبْتَ فُلَانًا قلت نعم قال أَفَنِلْتَ من أُمِّهِ قلت نعم قال إِنَّكَ امْرُؤٌ فِيكَ جَاهِلِيَّةٌ قلت على حِينِ سَاعَتِي هذه من كِبَرِ السِّنِّ قال نعم هُمْ إِخْوَانُكُمْ جَعَلَهُمْ الله تَحْتَ أَيْدِيكُمْ ...

صحيح البخاري  ج 5   ص 2248 ش5703 باب ما ينهی من السباب واللعن

از ابوذر روايت شده است که ... بين من و مردی درگيری بود و مادر وی غير عرب ؛ پس به مادرش دشنام دادم ؛ پس در مورد من با رسول خدا (صلى الله عليه وآله) صحبت کرد ؛ رسول خدا (صلى الله عليه وآله)ذبه من فرمودند : آيا به فلانی دشنام داده‌ای ؟

گفتم آری ؛ فرمودند : آيا به مادرش نيز جسارت کرده‌ای ؟

گفتم : آری ؛ رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمودند : تو شخصي هستي كه در او جاهليت باقي مانده است !

گفتم : اي رسول خدا ! يعني تا اين زمان كه من به سن پيري رسيده‌ام ؟!

فرمودند : آري ! آنان برادران شما هستند كه خدا آنان را زير دست شما قرار داده است ...

توضيحي در مورد اين روايت :

همانطور كه قبلا نيز گفته شد ، طبق روايات اهل سنت ، رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به كفار دشنام داده و آنان را لعن كرده است ! بنابراين ، اگر مخاطب ابوذر يكي از كفار بود ، نبايد رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به او اشكال مي‌گرفتند ؛ و اگر او مسلمان باشد ، طبق تعاريف اهل سنت ، جزو صحابه به شمار مي‌رود .

همچنين در اين روايت ، رسول خدا (صلى الله عليه وآله) شخصي را كه ابوذر به او دشنام داده است ، برادر او معرفي كرده و اين قطعا دليل بر مسلمان بودن او است .

17- دشنام ابوهريرة به مروان :

عن سعيد بن المسيب قال كان أبي هريرة يسب مروان فإذا أعطاه سكت

تاريخ مدينة دمشق ج67 ص374

از سعيد بن مسيب روايت شده است که ابوهريره به مروان دشنام می‌داد ؛ وقتی که مروان به او پولی می‌داد ساکت می‌شد !!!

18- دشنام ام مسطح ، به فرزندش مسطح (از اهل بدر)

عن حديث عَائِشَةَ رضي الله عنها زَوْجِ النبي صلى الله عليه وسلم كُلٌّ حدثني طَائِفَةً من الحديث قالت فَأَقْبَلْتُ أنا وَأُمُّ مِسْطَحٍ فَعَثَرَتْ أُمُّ مِسْطَحٍ في مِرْطِهَا فقالت تَعِسَ مِسْطَحٌ فقلت بِئْسَ ما قُلْتِ تَسُبِّينَ رَجُلًا شَهِدَ بَدْرًا ...

صحيح البخاري  ج 4   ص 1475 ش 3801 ، اسم المؤلف:  محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا

از عائشه (در ماجراي افك) روايت شده است كه گفت : من و ام مسطح با هم روبه‌رو شديم ؛ ام مسطح در چادر خويش لغزيد (و به زمين خورد)‌ و گفت : خدا مسطح را هلاك كند !

به او گفتم : چه بد سخني گفتي؟ آيا كسي را كه در بدر حاضر بوده است دشنام مي‌دهي؟! ...

ترجمه ام مسطح :

ابن اثير در مورد او مي‌گويد :

 أُم مِسْطَح بنت أبي رُهْم ابن المطلب بن عبد مناف القرشية المطلبية ، واسم أبي رهم أنِيس بفتح الهمزة ، وكسر النون وهي ابنة خالة أبي بكر الصديق ، أُمها بنت صخر بن عامر ، يقال : اسمها سلمى بنت صخر بن عامر بن كعب بن سعد بن تيم بن مُرَّة . لهذا ذكر في حديث الإفك .

أسد الغابة في معرفة الصحابة ج 7   ص 431 ش 7583، اسم المؤلف:  عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد الجزري الوفاة: 630هـ ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان - 1417 هـ - 1996 م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عادل أحمد الرفاعي

ام مسطح دختر ابي رهم بن مطلب ...، او دختر خاله ابوبكر است ... و به همين سبب در حديث افك نام او آمده است .

19- دشنام ابن عباس ، به عمرو بن العاص :

فقال عمرو بن العاص ... فقال ابن عباس : كذبت ، والله ، أنت ، وليس كما ذكرت ... وأنت الوغد اللئيم ، والنكد الذميم ، والوضيع الذميم !

المحاسن والأضداد  ج 1   ص 101 ، اسم المؤلف:  أبو عثمان عمرو بن بحر الجاحظ البصري الوفاة: 255هـ ، دار النشر : مكتبة الخانجي - القاهرة / مصر - 1415هـ - 1994م ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : لا يوجد

عمروعاص گفت ... ؛ ابن عباس گفت : قسم به خدا دروغ گفتي ؛ آنچنان كه تو گفتي نيست ... تو شخص حقير و پست و ملامت شده و بي‌مقدار و ملامت شده‌اي !

20- دشنام تعدادي از صحابه به مالك بن الدخشن (از اهل بدر)

بخاري در صحيح خويش چنين روايت مي‌كند كه :

حدثنا عَبْدَانُ أخبرنا عبد اللَّهِ أخبرنا مَعْمَرٌ عن الزُّهْرِيِّ أخبرني مَحْمُودُ بن الرَّبِيعِ قال سمعت عِتْبَانَ بن مَالِكٍ يقول غَدَا عَلَيَّ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فقال رَجُلٌ أَيْنَ مَالِكُ بن الدُّخْشُنِ فقال رَجُلٌ مِنَّا ذلك مُنَافِقٌ لَا يُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فقال النبي صلى الله عليه وسلم ألا تقولونه يقول لَا إِلَهَ إلا الله يَبْتَغِي بِذَلِكَ وَجْهَ اللَّهِ قال بَلَى قال فإنه لَا يوافي عَبْدٌ يوم الْقِيَامَةِ بِهِ إلا حَرَّمَ الله عليه النَّارَ

صحيح البخاري  ج 6   ص 2542  ش 6539 ، اسم المؤلف:  محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا

از عتبان بن مالك شنيدم كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) صبح‌هنگام به نزد من آمدند ؛ شخصي پرسيد : مالك بن دخشن كجاست ؟

يكي از ما در پاسخ گفت : او منافق است ! و خدا و رسولش را دوست ندارد !

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمودند : آيا او را نديديد كه مي‌گويد لا اله الا الله و جز خدا از گفتن اين جمله قصدي نداشت ؟ گفتند : آري .

آن حضرت فرمودند : هيچ بنده‌اي در روز قيامت اين سخن را به درستي نمي‌گويد مگر آنكه خداوند آتش را بر او حرام مي‌كند .

هيثمي نيز در مجمع الفوائد اين روايت را با كمي تغيير و با گفتن عبارت «فوقعوا فيه» نقل مي‌كند .

وعن أنس قال ذكر مالك بن الدخش عند النبي صلى الله عليه وسلم فوقعوا فيه يقال له رأس المنافقين فقال النبي صلى الله عليه وسلم دعوا أصحابي لا تسبوا أصحابي رواه البزار ورجاله رجال الصحيح

مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ج 10   ص 21، اسم المؤلف:  علي بن أبي بكر الهيثمي الوفاة: 807 ، دار النشر : دار الريان للتراث/‏دار الكتاب العربي - القاهرة , بيروت – 1407

از انس روايت شده است كه نزد رسول خدا (صلى الله عليه وآله) سخن از مالك بن دخش شد ، عده‌اي به او دشنام دادند – در مورد او مي‌گفتند كه رئيس منافقين است- رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمودند : اصحاب من را رها كنيد ؛ به اصحاب من دشنام ندهيد ؛ اين روايت را بزار نقل كرده و راويان آن ، راويان صحيح هستند‌.

ترجمه مالك بن الدخشن :

نووي در مورد او مي‌گويد :

مالك بن الدخشم بن مالك بن غنم بن عوف بن عمرو بن عوف الصحابي ... ويقال الدخشن والد خيشن بالنون مكبرا ومصغرا شهد بدرا مع رسول الله صلى الله عليه وسلم باتفاق أهل المغازي والسير ...

تهذيب الأسماء واللغات ج 2   ص 388 ش 544  ، اسم المؤلف:  محي الدين بن شرف النووي الوفاة: 676هـ ، دار النشر : دار الفكر - بيروت - 1996 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : مكتب البحوث والدراسات

مالك بن الدخشم ... صحابي است و دخشن نيز گفته شده است ... او به اتفاق اهل مغازي و سير در بدر به همراه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بود ...

21- ناسزاگويي صحابه به همديگر در محضر پيامبر (صلى الله عليه وآله)

موارد بسيار ديگري نيز ذكر شده است ، كه عده اي از صحابه در مقابل رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به يكديگر دشنام دادند ، اما نام هر دو طرف يا يكي از آنها ذكر نشده است كه به بعضي از آنها اشاره مي‌نماييم :

ا. دو تن از صحابه از حبشه و نبط :

عن أنس قال كان للنبي صلى الله عليه وسلم موليان حبشي ونبطي فاستبا والنبي صلى الله عليه وسلم يسمع فقال أحدهما لصاحبه يا حبشي فقال الآخر يا نبطي فقال النبي صلى الله عليه وسلم لا تقولوا هذا إنما أنتما رجلان من أصحاب محمد صلى الله عليه وسلم

مسند أبي يعلى  ج 7   ص 171 ش4146 - الجوهرة في نسب النبي وأصحابه العشرة  ج 1   ص 228 - مجمع الزوائد  ج 8   ص 86 -المطالب العالية  ج 11   ص 376  ش 2553

از انس روايت شده است که دو نفر از غلامان که يکی از حبشه و ديگری از نبط بود به يکديگر دشنام دادند در حاليکه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) می‌شنيدند ؛ پس يکی به ديگری گفت : ای نبطی و وی به او گفت : ای حبشی .

پس رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمودند : اين را نگوييد , شما دوتن از اصحاب محمد (صلى الله عليه وآله) هستيد !!!

ب. دو نفر از صحابه در مقابل رسول خدا (صلى الله عليه وآله)

سمعت سُلَيْمَانَ بن صُرَدٍ رَجُلًا من أَصْحَابِ النبي صلى الله عليه وسلم قال اسْتَبَّ رَجُلَانِ عِنْدَ النبي صلى الله عليه وسلم فَغَضِبَ أَحَدُهُمَا فَاشْتَدَّ غَضَبُهُ حتى انْتَفَخَ وَجْهُهُ وَتَغَيَّرَ فقال النبي صلى الله عليه وسلم إني لَأَعْلَمُ كَلِمَةً لو قَالَهَا لَذَهَبَ عنه الذي يَجِدُ فَانْطَلَقَ إليه الرَّجُلُ فَأَخْبَرَهُ بِقَوْلِ النبي صلى الله عليه وسلم وقال تَعَوَّذْ بِاللَّهِ من الشَّيْطَانِ فقال أَتُرَى بِي بأسا أَمَجْنُونٌ أنا اذْهَبْ

صحيح البخاري  ج 5   ص 2248 ش 5701 باب ما ينهی من السباب واللعن

از سليمان بن صرد که يکی از صحابه است شنيدم که می گفت : دو نفر در نزد رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به يکديگر دشنام دادند ؛ پس يکی عصبانی شده به حدی که صورتش باد کرده و چهره‌اش تغيير کرد ؛ رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به وی گفتند : من سخنی می‌دانم که اگر بگويد خشم وی از بين می‌رود ؛ آن شخص به نزد وی رفته و کلام رسول خدا را به او گفت و گفت : بگو اعوذ بالله من الشيطان الرجيم .

آن شخص گفت : من مشکلی دارم (که اين جمله را بگويم؟) آيا من ديوانه‌ام ؟ برو .

ج. يکی از صحابه از قوم عبد الله بن أبی و يکی از انصار :

مُعْتَمِرٌ قال سمعت أبي أَنَّ أَنَسًا رضي الله عنه قال قِيلَ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه وسلم لو أَتَيْتَ عَبْدَ اللَّهِ بن أُبَيٍّ فَانْطَلَقَ إليه النبي صلى الله عليه وسلم وَرَكِبَ حِمَارًا فَانْطَلَقَ الْمُسْلِمُونَ يَمْشُونَ معه وَهِيَ أَرْضٌ سَبِخَةٌ فلما أَتَاهُ النبي صلى الله عليه وسلم قال إِلَيْكَ عَنِّي والله لقد آذَانِي نَتْنُ حِمَارِكَ فقال رَجُلٌ من الْأَنْصَارِ منهم والله لَحِمَارُ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم أَطْيَبُ رِيحًا مِنْكَ فَغَضِبَ لِعَبْدِ اللَّهِ رَجُلٌ من قَوْمِهِ فَشَتَمَهُ ...

صحيح البخاري  ج 2   ص 958 ش 2545

از معتمر روايت شده است که از پدرم شنيدم که انس گفت :

به رسول خدا (صلى الله عليه وآله) گفته شد چرا به نزد عبد الله بن ابی نمی‌رويد ؟ پس رسول خدا در حاليکه سوار بر الاغی بودند به سمت وی رفته و مسلمانان نيز با ايشان به راه افتادند و زمين شوره زار بود .

وقتی که رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به او رسيدند به حضرت گفت : از من دور شو که قسم به خدا بوی الاغ تو من را آزار داد .

شحصی از انصار گفت : قسم به خدا بوی الاغ رسول خدا (صلى الله عليه وآله) از تو بهتر است ؛ به همين سبب يکی از قوم عبد الله خشمگين شده و به انصاری دشنام داد ...

زمخشري در كشاف ، آن دو را معرفي مي‌كند و مي‌گويد آن دو عبد الله بن رواحه و خود عبد الله بن ابي بودند :

فأمسك عبد الله بن أبيّ بأنفه وقال : خل سبيل حمارك فقد آذانا نتنه . فقال عبد الله بن رواحة : والله إنّ بول حماره لأطيب من مسكك وروى : حماره أفضل منك ، وبول حماره أطيب من مسكك ؛ ومضى رسول الله صلى الله عليه وسلم وطال الخوض بينهما حتى استبا وتجالدا

الكشاف عن حقائق التنزيل وعيون الأقاويل في وجوه التأويل ج 4   ص 367 ، اسم المؤلف:  أبو القاسم محمود بن عمر الزمخشري الخوارزمي الوفاة: 538 ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : عبد الرزاق المهدي

عبد الله بن ابي بيني خود را گرفت و گفت : راه الاغت را باز كن كه بوي بدش ما را آزار داد ؛ عبد الله بن رواحه در پاسخ گفت : قسم به خدا بوي ادرار الاغ حضرت از مشك تو بهتر است !

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) رفته و بين آن دو دعوا ادامه داشت تا اينكه به يكديگر دشنام داده و مجادله كردند .

د. دو نفر از صحابه از اوس و خزرج :

قال فبينا رجل من الأوس ورجل من الخزرج قاعدان يتحدثان ومعهما يهودي جالس فلم يزل يذكرهما أيامهما والعدواة التي بينهما حتى استبا ثم اقتتلا قال فنادى هذا قومه وهذا قومه فخرجوا بالسلاح وصف بعضهم لبعض قال ورسول الله صلى الله عليه وسلم يومئذ شاهد بالمدينة فجاء رسول الله صلى الله عليه وسلم فلم يزل يمشي بينهم إلى هؤلاء وإلى هؤلاء يسكنهم حتى رجعوا ووضعوا السلاح

تفسير الصنعاني  ج 1   ص 128 - أخبار المدينة  ج 1   ص 235 ش 782 - تفسير الطبري  ج 4   ص 25 - تفسير ابن أبي حاتم  ج 3   ص 719 - الدر المنثور  ج 2   ص 280 و...

در هنگامی که دو نفر از اوس و خزرج نشسته بودند و سخن می گفتند ؛ يهودی نيز با ايشان نشسته بود و ايشان را به ياد تاريخشان و درگيری بين ايشان می‌انداخت ؛ تا اينکه به همديگر دشنام دادند و به درگيری پرداختند !!!

يكي از ايشان قوم خويش را صدا زده و ديگري قوم خود را ؛ به همين سبب همگي با سلاح بيرون آمده و جلوي هم صف كشيدند ؛ رسول خدا (صلى الله عليه وآله) نيز در آن روز در مدينه ناظر ماجرا بود ؛ به همين سبب به نزد هر دو گروه رفته و آنان را آرام ساخت تا سلاح را بر زمين گذاشتند .

هـ . دشنام يكي از صحابه به ابوبكر :

اين روايت گذشت كه شخصي در حضور رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به ابوبكر دشنام داد !

عن أبي هُرَيْرَةَ أَنَّ رَجُلاَ شَتَمَ أَبَا بَكْرٍ والنبي صلى الله عليه وسلم جَالِسٌ فَجَعَلَ النبي صلى الله عليه وسلم يَعْجَبُ وَيَتَبَسَّمُ ...

از ابوهريره روايت شده است که در حاليکه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) نشسته بودند ، شخصی به ابوبکر دشنام داد ؛ پس رسول خدا (صلى الله عليه وآله) با خشنودی نگاه می کردند ...

هيثمی در مورد اين روايت می گويد :

رواه أحمد والطبراني في الأوسط بنحوه ورجال أحمد رجال الصحيح

مجمع الزوائد  ج 8   ص 190

اين روايت را احمد بن حنبل و طبرانی در المعجم الأوسط نقل کرده اند و راويان روايت احمد بن حنبل راويان صحيحين هستند .

اسناد اين روايت و روايات ديگر با همين مضمون :

سنن أبي داود  ج 4   ص 436 ش 4896 و 4897 باب فی الإنتصار - مسند أحمد بن حنبل  ج 2   ص 436 ش 9622 -  مسند البزار  ج 15   ص 157 ش 8495 - المعجم الأوسط  ج 7   ص 189 ش 7239 - اعتقاد أهل السنة اللالکائی ج 7   ص 1257 ش 2369- تفسير الثعلبي  ج 3   ص 167 - شعب الإيمان بيهقی  ج 5   ص 284 ش 6669 - الآداب للبيهقي  ج 1   ص 160 - كتاب الأسماء المبهمة  ج 3   ص 164 - الرياض النضرة  ج 2   ص 152 ش 626 و 627 - تفسير الثعالبي  ج 3   ص 167 - الدر المنثور  ج 7   ص 360 و...

صحابه‌اي كه به خلفاي اهل سنت دشنام داده و يا آنان را لعنت كرده‌اند :

1- صحابه‌اي كه به ابوبكر دشنام داده‌اند :

ا. صفيه همسر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) ب. يكي از صحابه بدون ذكر نام

2- صحابه‌اي كه به عثمان دشنام داده‌اند :

ا. امير مومنان علي (عليه‌السلام) ب. عائشه ج . محمد بن ابي بكر د. عمار ياسر هـ . جبلة بن عمرو انصاري و. جهجاه الغفاري

3- صحابه‌اي كه به معاويه دشنام داده يا او را لعنت كرده‌اند :

ا. امير مومنان علي (عليه‌السلام) ب. امام حسن (عليه‌السلام) ج. احنف بن قيس د. عائشه ه. سمرة بن جندب و. غانمة بنت غانم

1- صحابه‌اي كه به ابوبكر دشنام داده‌اند :

ا. صفيه همسر رسول خدا (صلى الله عليه وآله):

أخبرنا محمد بن عمر أخبرنا محمد بن عبد الله بن جعفر عن بن أبي عون قال قالت عائشة كنت أستب أنا وصفية فسببت أباها فسبت أبي وسمعه رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال يا صفية تسبين أبا بكر يا صفية تسبين أبا بكر

الطبقات الكبرى  ج 8   ص 80 ، اسم المؤلف:  محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري الوفاة: 230 ، دار النشر : دار صادر - بيروت

عائشه گفته است كه من و صفيه به يكديگر دشنام مي‌داديم ! من به پدر او دشنام دادم ؛ او نيز به پدر من دشنام داد ! رسول خدا (صلى الله عليه وآله) سخن او را شنيده و فرمودند : اي صفيه ! به ابوبكر دشنام مي‌دهي‌؟!

ب. يكي از صحابه (بدون ذكر نام)

عن أبي هُرَيْرَةَ أَنَّ رَجُلاَ شَتَمَ أَبَا بَكْرٍ والنبي صلى الله عليه وسلم جَالِسٌ فَجَعَلَ النبي صلى الله عليه وسلم يَعْجَبُ وَيَتَبَسَّمُ ...

از ابوهريره روايت شده است که در حاليکه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) نشسته بودند ، شخصی به ابوبکر دشنام داد ؛ رسول خدا (صلى الله عليه وآله) با خشنودی نگاه می‌کردند ...

هيثمی در مورد اين روايت می گويد :

رواه أحمد والطبراني في الأوسط بنحوه ورجال أحمد رجال الصحيح

مجمع الزوائد  ج 8   ص 190

اين روايت را احمد بن حنبل و طبرانی در المعجم الأوسط نقل کرده‌اند و راويان روايت احمد بن حنبل راويان صحيحين هستند .

اسناد اين روايت و روايات ديگر با همين مضمون :

سنن أبي داود  ج 4   ص 436 ش 4896 و 4897 باب فی الإنتصار - مسند أحمد بن حنبل  ج 2   ص 436 ش 9622 -  مسند البزار  ج 15   ص 157 ش 8495 - المعجم الأوسط  ج 7   ص 189 ش 7239 - اعتقاد أهل السنة اللالکائی ج 7   ص 1257 ش 2369- تفسير الثعلبي  ج 3   ص 167 - شعب الإيمان بيهقی  ج 5   ص 284 ش 6669 - الآداب للبيهقي  ج 1   ص 160 - كتاب الأسماء المبهمة  ج 3   ص 164 - الرياض النضرة  ج 2   ص 152 ش 626 و 627 - تفسير الثعالبي  ج 3   ص 167 - الدر المنثور  ج 7   ص 360 و...

2- صحابه‌اي كه به عثمان دشنام داده‌اند :

امير مومنان علي (عليه‌السلام) :

در بخش مربوط به كساني كه طبق نظر اهل سنت اميرمومنان علي (عليه‌السلام) به آنان دشنام داده‌اند ، دو روايت گذشت که ايشان عثمان را لعنت کرده‌اند  :

1- أخبرنا أبو على إسماعيل ثنا أحمد ثنا عبد الرزاق أنا معمر حدثنى على بن زيد بن جدعان عن سعيد بن المسيب قال شهدت عليا رضى الله عنه وعثمان رضى الله عنه استبا بسباب ما سمعت أحدا استب بمثله ولو كنت محدثا به احدا لحدثتك به قال ثم نظرت إليهما يوما آخر فرأيتهما جالسين فى المسجد أحدهما يضحك إلى صاحبه

الأمالي في آثار الصحابة  عبدالرزاق ج 1 ص 70 ش 91

از سعيد بن مسيب روايت شده است که روزی علی و عثمان را ديدم چنان به هم فحش می‌دادند که مانند آن را نشنيده بودم ؛ و اگر آنچه را بر زبان آوردند به کسی گفته بودم به تو نيز می‌گفتم ؛ سپس گفت : اما روزی ديگر آن دو را ديدم که در مسجد نشسته بودند و يکی ديگری را می‌خنداند .

2- حدثنا موسى بن إسماعيل قال حدثنا يوسف بن الماجشون قال حدثني أبي أن أم حبيبة زوج النبي ورضي عنها حين حصر عثمان رضي الله عنه حملت حتى وضعت بين يدي علي رضي الله عنه في خدرها وهو على المنبر فقالت أجر لي من في الدار قال نعم إلا نعثلا وشقيا قالت فوالله ما حاجتي إلا عثمان وسعيد بن العاص قال ما إليهما سبيل ...

أخبار المدينة  ج 2   ص 219 ش 2019

ماجشون روايت کرده است که ام حبيبه همسر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) هنگامی که عثمان در محاصره بود در ميان حجابش به نزد علی (عليه‌السلام) آمده در حاليکه ايشان بالای منبر بودند و گفت : کسانی را که در خانه (عثمان) هستند در پناه من قرار ده ؛ ايشان فرمودند : غير از نعثل (پيرمرد يهودی ؛ کنايه از عثمان) و شقی (کنايه از سعيد بن العاص) .

ام حبيبه گفت : مقصود اصلی من همان دو است ؛ ايشان فرمودند : آن دو را نمی‌توانی آزاد کنی ...

عائشه :

لعن وی در مورد عثمان در موارد بسيار گذشت . تنها به عناوين ، شاهد روايت و مصادر آن اكتفا مي‌كنيم‌:

اولين كسي كه عثمان را نعثل ناميد عائشه بود!

1- لما انتهت عائشة رضي الله عنها إلى سرف ... فقال لها ابن أم كلاب ولم فوالله إن أول من أمال حرفه لأنت ولقد كنت تقولين اقتلوا نعثلا فقد كفر ...

الفتنة ووقعة الجمل  ج 1   ص 115 - الإمامة والسياسة  ج 1   ص 48 - تاريخ الطبري  ج 3   ص 12 – الكامل في التاريخ  ج 3   ص 100- تاريخ مختصر الدول  ج 1   ص 55 – الفخري في الآداب السلطانية  ج 1   ص 29

وقتی عائشه در مسير بازگشت از مکه به سرف رسيد ... پس ابن ام کلاب به او گفت : چگونه ؟ قسم به خدا اولين کسی که نام عثمان را تغيير داد تو بودی !!! و تو بودی که می گفتی : نعثل (پيرمرد يهودی خرفت کنايه از عثمان) را بکشيد که کافر شده است !!! ...

2- أول من سمّى عثمان نعثلاً عائشة

شرح نهج البلاغة  ج 6   ص 131

اولين کسی که عثمان را نعثل (پيرمرد يهودی خرفت) ناميد عائشه بود .

عثمان تا قبل از كشته شدن ، نعثل بود ! بعد از قتل مظلوم !

1- ... فكانت عائشة رضي الله عنها تحرض عليه جهدها وطاقتها وتقول أيها الناس هذا قميص رسول الله صلى الله عليه وسلم لم يبل وقد بليت سنته اقتلوا نعثلا قتل الله نعثلا ثم إن عائشة ذهبت إلى مكة فلما قضت حجها وقربت من المدينة أخبرت بقتل عثمان فقالت ثم ماذا فقالوا بايع الناس علي بن أبي طالب فقالت عائشة قتل عثمان والله مظلوما وأنا طالبة بدمه والله ليوم من عثمان خير من علي الدهر كله

المحصول رازی ج 4   ص 492

... به همين سب عائشه در مقابله با عثمان بسيار تلاش می‌کرد و می گفت : ای مردم اين لباس رسول خدا است که هنوز کهنه نشده است ولی سنت وی را کهنه کردند ؛ نعثل را بکشيد که خدا او را بکشد !!! عائشه به مکه رفت ؛ وقتی حجش تمام شد و به نزديکی مدينه رسيد باخبر شد که عثمان را کشته اند ؛ پرسيد بعد از آن چه شد ؟ گفتند : با علی بيعت کرده‌اند !!! پس عائشه گفت : قسم به خدا عثمان را مظلومانه کشتند ؛ من نيز به خدا قسم که خونخواه او هستم ؛ و روزی از زندگی عثمان بهتر از تمام دنيا بود !!!

2- ومنه حديث عائشة اقتلوا نعثلا قتل الله نعثلا تعني عثمان وهذا كان منها لما غاضبته وذهبت إلى مكة

النهاية في غريب الأثر ابن اثير ج 5   ص 79 - لسان العرب  ج 11   ص 670 - تاج العروس  ج 31   ص 14

از همين موارد است کلام عائشه که می‌گفت : نعثل را بکشيد خدا او را بکشد و مقصودش عثمان بود ؛ و اين زمانی بود که از دست عثمان خشمگين بوده و به مکه رفته بود .

3- فقالت أم سلمة : إنك كنت بالأمس تحرضين على عثمان ، وتقولين فيه أخبث القول ، وما كان اسمه عندك إلا نعثلاً

شرح نهج البلاغة  ج 6   ص 133

ام سلمه به عائشه گفت : تو تا ديروز مردم را به جنگ با عثمان فرا می‌خواندی و به او بدترين سخن ها را می‌گفتی و نام او در نزد تو نعثل بود !!!

4- وكتب لعائشة رضي الله عنها ... وأنت بالأمس تؤلبين عليه فتقولين في ملا من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم اقتلوا نعثلا فقد كفر قتله الله واليوم تطلبين بثأره ...

السيرة الحلبية  ج 3   ص 356

(علی عليه‌السلام) به عائشه نامه نوشت که : ...  و تا ديروز مردم را بر ضد وی تحريک می‌کردی و در بين اصحاب رسول خدا (صلى الله عليه وآله) می‌گفتی : نعثل را بکشيد که کافر شده است خدا او را بکشد !!! اما امروز آمده‌ای خونخواه وی شده‌ای ؟ ...

عدم نهي عائشه از دشنام به عثمان :

عده ای عثمان را در حضور عائشه لعنت می کردند اما وی ممانعت نشان نداد :

عن أبي سعيد أن ناسا كانوا عند فسطاط عائشة فمر عثمان إذ ذاك بمكة قال أبو سعيد: فما بقي أحد منهم إلا لعنه أو سبّه غيري ...

مصنف ابن أبي شيبة ج6 ص196 ش 30628 و ج 7 ص 518 ش 37684

از ابو سعيد روايت شده است که عده‌ای از مردم در کنار خيمه عائشه بودند که عثمان عبور کرد ؛ هيچ کدام از ايشان به غير از من نماند مگر آنکه عثمان را لعن يا سب كرد ...

محمد بن ابی بکر

وی ، عثمان ، معاويه بن خديج ، معاويه بن ابی سفيان و عمرو بن العاص را لعنت می کند :

  وقد ذكر ابن جرير وغيره أن محمد بن أبي بكر نال من معاوية بن خديج هذا ومن عمرو بن العاص ومن معاوية ومن عثمان بن عفان ايضا فعند ذلك غضب معاوية بن خديج فقدمه فقتله ثم جعله في جيفة حمار فأحرقه بالنار

البداية والنهاية ج7 ص315 - المنتظم ج5 ص151 - تاريخ الطبري ج3 ص132

ابن جرير و غير او گفته اند که محمد بن ابی بکر به معاويه بن خديج و عمرو عاص و معاويه بن ابی سفيان و عثمان بن عفان فحش داد ؛ در اين هنگام معاويه بن خديج خشمگين شده و او را جلو انداخت و کشت و سپس بدن او را در لاشه الاغی انداخته آتش زد .

وی در هنگام کشتن عثمان به وی می گويد يا نعثل (ای پيرمرد يهودی):

فتقدمهم محمد بن أبي بكر فأخذ بلحية عثمان فقال قد أخزاك الله يا نعثل

الطبقات الكبرى  ج 3   ص 73

محمد بن ابی بکر قبل از همه وارد شده و ريش عثمان را گرفت و گفت : ای نعثل خدا تو را رسوا کرد .

شبيه اين عبارت در مصادر ذيل نيز موجود است :

أخبار المدينة  ج 2   ص 291 ش 2330 و ص 299 ش 2362 - الإمامة والسياسة  ج 1   ص 40 و ص 41 و ج 2 ص 290 و ص 296 - تاريخ الطبري  ج 2   ص 677 - المحن  ج 1   ص 81 و ص 86 - المعجم الكبير  ج 1   ص 83 - معرفة الصحابة  ج 1   ص 68 - تاريخ مدينة دمشق  ج 39   ص 403 و ص 408 و 409 و 410  - الكامل في التاريخ  ج 3   ص 67 – شرح نهج البلاغة ابن ابی الحديد  ج 2   ص 94

عمار بن ياسر:

(قال ابوالغادية :) إنا كنا نعد عمار بن ياسر فينا حنانا فبينا أنا في مسجد قباء إذ هو يقول ألا إن نعثلا هذا لعثمان فألتفت فلو أجد عليه أعوانا لوطئته حتى أقتله

الطبقات الكبرى  ج 3   ص 260 - المعارف ابن قتيبة  ج 1  ص 257 - أنساب الأشراف  ج 1   ص 75 و ص 238 – المحن  ج 1   ص 116 – تاريخ مدينة دمشق  ج 39   ص 429 -

 (ابوالغادية قاتل عمار و يکی از صحابه می گويد :) ما عمار بن ياسر را بنده‌ای صالح می‌دانستيم ؛ تا زماني که روزی در مسجد قباء بودم که عمار می‌گفت : آگاه باشيد که نعثل – ومقصودش از نعثل عثمان بود – پس نگاه کردم که اگر کمک کاری يافتم آنقدر او را لگد کوب کنيم تا بميرد !!!

جبلة بن عمرو الأنصاری :

مرّ عثمان بن عفان على جبلة بن عمرو الساعدي وهو على باب داره وقد أنكر الناس عليه ما أنكروا فقال له: يا نعثل والله لأقتلنك

أنساب الأشراف  ج 2   ص 274 –  تاريخ الطبري  ج 2   ص 661 – البداية والنهاية  ج 7   ص 176

عثمان بن عفان بر جبله انصاری گذشت که در کنار درب خانه‌اش بود – و اين ماجرا در زمان درگيری مردم با عثمان بود – پس به عثمان گفت : ای نعثل ؛ قسم به خدا تو را می‌کشم .

ترجمه جبلة بن عمرو :

صفدي در الوافي بالوفيات مي نويسد :

جبلة بن عمرو الأنصاري الساعدي ويقال هو أبو مسعود الأنصاري في أهل المدينة عداده روى عنه سليمان بن يسار وثابت بن عبيد

قال سليمان بن يسار كان جبلة فاضلا من فضلاء الصحابة وشهد صفين مع علي وسكن مصر

الوافي بالوفيات  ج 11   ص 40

جبلة‌بن عمرو انصاري ، سليمان بن يسار گفته است كه جبله از فضلاي صحابه بود ، و در صفين همراه علي (عليه‌السلام) بود .

بسياري از علماي اهل سنت او را در عداد صحابه شمرده اند :

معرفة الصحابة  ابي نعيم ج 2   ص 589 - الاستيعاب  ابن عبد البر ج 1   ص 235 - اسد الغابة  ج 1   ص 394 - الإصابة في تمييز الصحابة  ج 1   ص 457

جهجاه الغفاری (از اصحاب بيعت رضوان ) :

عثمان يخطب على عصا النبي التي كان يخطب عليها وأبو بكر وعمر رضي الله عنهما فقال له جهجاه قم يا نعثل فانزل عن هذا المنبر

تاريخ الطبري  ج 2   ص 662 - البداية والنهاية  ج 7   ص 175

عثمان بر منبر سخن می‌راند و عصای رسول خدا (صلى الله عليه وآله) که آن حضرت و ابوبکر و عمر با آن خطبه می‌خواندند در دستش بود ؛ پس جهجاه به وی گفت : ای نعثل برخيز و از اين منبر پايين بيا !!!

ترجمه جهجاه :

ابن اثير مي گويد :

جَهْجَاه بن قَيْس ، وقيل : ابن سعيد بن سعد بن حرام بن غِفَار الغفاري ، وهو من أهل المدينة ، روى عنه عطاء وسليمان ابنا يسار ، وشهد مع النبي بيعة الرضوان ، وشهد غزوة المُرَيْسِيع إلى بني المصطلق من خزاعة

اسد الغابة  ج 1   ص 451 ش 815

جهجاه بن قيس غفاري ، او از اهل مدينه است ، ... همراه پيامبر (صلى الله عليه وآله) در بيعت رضوان حضور داشت و در جنگ مريسيع با بني‌المصطلق نيز حاضر بود .

3- صحابه‌اي كه به معاويه دشنام داده يا او را لعن كرده‌‌اند:

امير مومنان علي (عليه‌السلام) :

وكان علي إذا صلى الغداة يقنت فيقول: اللهم العن معاوية وعمراً وأبا الأعور وحبيباً وعبد الرحمن بن خالد والضحاك بن قيس والوليد!

الکامل في التاريخ ج 2ص81 باب ذکر اجتماع الحکمين

نهاية الأرب في فنون الأدب  ج 20   ص 96

تاريخ ابن خلدون  ج 2   ص 637 باب أمر الحکمين

علي (عليه‌السلام) وقتي نماز صبح را مي‌خواند قنوت می‌گرفت و در نماز می‌گفت : خداوندا ، معاويه و عمرو بن العاص و حبيب و عبد الرحمن بن خالد و ضحاک بن قيس را لعنت کن .

امام حسن (عليه‌السلام) :

وخطب معاوية بالكوفة ... فذكر عليا عليه السلام فنال منه ثم نال من الحسن فقام الحسين ليرد عليه فأخذه الحسن بيده فأجلسه ثم قام ... فلعن الله أخملنا ذكراً ، و ألامنا حسباً ، وشرنا قديماً وحديثاً ، وأقدمنا كفراً ونفاقاً فقال طوائف من أهل المسجد : امين.

جمهرة خطب العرب  ج 2   ص 14 باب رد الحسن بن على على معاوية حين نال منه ومن أبيه

مقاتل الطالبيين  ج 1   ص 19 ، اسم المؤلف:  أبو الفرج الاصفهاني ، علي بن الحسين (المتوفى : 356هـ) الوفاة: 356

شرح نهج البلاغة  ج 16   ص 27

معاويه وقتی به کوفه آمد ... در مورد علی سخن گفته و به او دشنام داد ؛ سپس به حسن دشنام داد ؛ پس حسين ايستاد تا به وی جواب گويد ؛ اما حسن دست وی را گرفته و او را نشاند ؛ پس ايستاده و گفت : ... پس خداوند هر کدام از ما دو را که نسب پست تری دارد و آنکه بدی وی از قديم تا حال باقی است و آنکه پيش گام در کفر و نفاق بوده است را لعنت کند .

پس همه مردم مسجد گفتند : آمين .

اين روايت ، بحث مفصلي دارد كه در قسمت صحابه‌اي كه امام حسن (عليه‌السلام) آنان را لعنت كرده‌است ، آمده است .

احنف بن قيس :

وحدث الكندي عن أبيه قال ان معاوية بن أبي سفيان بينا هو جالس وعنده وجوه الناس فيهم الأحنف بن قيس إذ دخل رجل من أهل الشام فقام خطيبا فكان آخر كلامه أن سب عليا رضي الله عنه فأطرق الناس

وتكلم الأحنف فقال يا أمير المؤمنين إن هذا القائل آنفا لو يعلم أن رضاك في لعن المرسلين لفعل فاتق الله ودع عنك عليا فقد لقي ربه وأفرد في قبره وخلا بعمله وكان والله المبرز سيفه الطاهر ثوبه الميمون نقيبته العظيم مصيبته فقال معاوية يا أحنف لقد أغضيت العين عن القذى وقلت فيما ترى وايم الله لتصعدن المنبر ولتلعنته طوعا أو كرها

فقال له الأحنف يا أمير المؤمنين إن تعفني فهو خير لك وإن تجبرني فوالله لا تجري به شفتاي أبدا قال قم فاصعد قال الأحنف اما والله مع ذلك لأنصفنك في القول والفعل قال وما أنت قائل يا أحنف ان انصفتني قال أصعد المنبر فأحمد لله تعالى بما هو أهله وأصلي على نبيه صلى الله عليه وسلم ثم أقول أيها الناس ان أمير المؤمنين معاوية أمرني أن ألعن عليا ألا وإن عليا ومعاوية اقتتلا واختلفا فادعى كل منهما انه مبغي عليه وعلى فئته فإذا دعوت فأمنوا رحمكم الله ثم اقول اللهم العن أنت وملائكتك وأنبياؤك وجميع خلقك الباغي منهما على صاحبه والعن الفئة الباغية لعنا كثيرا أمنوا رحمكم الله يا معاوية لا ازيد على هذا حرفا ولا انقص منه حرفا ولو كان فيه ذهاب نفسي فقال معاوية إذن نعفيك أبا بحر

وفيات الأعيان وأنباء أبناء الزمان  ج 2   ص 504 ، اسم المؤلف:  أبو العباس شمس الدين أحمد بن محمد بن أبي بكر بن خلكان الوفاة: 681هـ ، دار النشر : دار الثقافة - لبنان ، تحقيق : احسان عباس

روزي معاويه نشسته بود و سران مردم از جلمه احنف بن قيس در نزد او بودند . در اين هنگام شخصي از اهل شام وارد شده شروع به سخنراني كرده و انتهاي كلام خويش را دشنام به اميرمومنان علي(عليه‌السلام) قرار داد ! و سپس مردم پراكنده شدند .

احنف با معاويه شروع به سخن كرده و گفت : اي امير المومنين ، اين كسي كه اين سخنان را گفت ، اگر مي‌دانست كه تو از دشنام به انبيا نيز خشنود مي‌شوي ، به انبيا نيز دشنام مي‌داد !

از خدا بترس و علي را رها كن ؛ او به نزد پروردگار رفته و به در قبر است و با عمل خويش تنها است . و قسم به خدا او كسي بود كه شمشير خويش را غلاف نكرد ، لباسش پاك بود ، سرشتش نيكو و مصيبتش بزرگ بود .

معاويه گفت : اي احنف ! من چشم خود را از زشتي سخنان تو پوشيدم با اينكه اين سخنان را گفتي ! قسم به خدا بايد بالاي منبر رفته و چه بخواهي و چه نخواهي علي را لعن كني !

احنف گفت : اي امير المومنين ، اگر من را معاف داري براي تو بهتر است ! و اگر مرا به اين كار وادار كني ، قسم به خدا زبان من نمي‌تواند اين سخنان را بگويد .

معاويه گفت : بايست و بالاي منبر برود !

احنف گفت : بالاي منبر رفته ولي با تو با انصاف سخن مي‌گويم .

معاويه گفت : چگونه با من با انصاف سخن خواهي گفت اي احنف ؟

احنف گفت : بالاي منبر رفته و مي‌گويم : اي مردم ، بدرستيكه امير المومنين معاويه به من دستور داده است كه علي را لعنت كنم ! آگاه باشيد كه علي و معاويه با يكديگر جنگيده و اختلاف داشتند و هركدام ادعا كرده كه طرف مقابل بر او و لشكرش شوريده است ! پس وقتي من دعا كردم ، شما آمين بگوييد . خدا شما را بيامرزد .

و سپس مي‌گويم : خدايا ، تو و ملائكه‌‌ات و انبيائت و همه خلقت بر سركش در اين جنگ لعنت بفرست و گروه سركش را لعنت بسيار نما ! آمين بگوييد كه خدا شما را بيامرزد‌!

اي معاويه از آنچه گفتم نه يك حرف بيشتر و نه يك حرف كمتر نمي‌گويم ! حتي اگر جانم را به اين خاطر از دست بدهم !

معاويه گفت اگر چنين است تو را معاف مي‌داريم اي ابابحر !

عائشه :

وقد ذكر ابن جرير وغيره أن محمد بن أبي بكر نال من معاوية بن خديج هذا ومن عمرو بن العاص ومن معاوية ومن عثمان بن عفان أيضا؛ فعند ذلك غضب معاوية بن خديج فقدمه فقتله ثم جعله في جيفة حمار فأحرقه بالنار فلما بلغ ذلك عائشة جزعت عليه جزعا شديدا ... وجعلت تدعو على معاوية وعمرو بن العاص دبر الصلوات

البداية والنهاية ج7 ص315 - المنتظم ج5 ص151 - تاريخ الطبري ج3 ص132

ابن جرير و غير او گفته اند که محمد بن ابی بکر به معاويه بن خديج و عمروعاص و معاويه بن ابی سفيان و عثمان بن عفان فحش داد ؛ در اين هنگام معاويه بن خديج خشمگين شده و او را جلو انداخت و کشت و سپس بدن او را در لاشه الاغی انداخت و آتش زد .

وقتی اين خبر به عائشه رسيد بسيار اندوهگين شده و ... بعد از هر نمازی معاويه و عمرو بن عاص را نفرين می‌کرد .

مدارک اين ماجرا:

هيثمی در مجمع الزوائد در مورد اين روايت می گويد :

رواه الطبراني مطولا ومختصرا بأسانيد منها ما وافق أحمد ورجاله ثقات

مجمع الزوائد  ج 9   ص 294

اين روايت را طبرانی به صورت مختصر و مفصل با چند سند نقل کرده است که بعضی از سندهای آن با سند احمد بن حنبل يکی است و راويان آن ثقه هستند .

ساير مدارک :

تفسير مقاتل بن سليمان  ج 1   ص 237 - تفسير الطبري  ج 5   ص 148 - تفسير ابن أبي حاتم  ج 3   ص 988 ش 5531 و ص 989 ش 5540 - تفسير الثعلبي  ج 3   ص 335 - المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز  ج 2   ص 71 - تفسير البحر المحيط  ج 3   ص 290 - تفسير ابن كثير  ج 1   ص 519 - تفسير الثعالبي  ج 3   ص 335 - الدر المنثور  ج 2   ص 573 - روح المعاني  ج 5   ص 65 - شرح مشكل الاثار طحاوی  ج 8   ص 271 بَابٌ بَيَانُ مُشْكِلِ ما رُوِيَ عن رسول اللهِ صلى الله عليه وسلم فِيمَا كان من عَمَّارِ بن يَاسِرٍ وَمِنْ خَالِدِ بن الْوَلِيدِ - المعجم الكبير طبرانی ج 4   ص 112 ش 3830 تا 3834 باب مَالِكُ بن الْحَارِثِ بن الأَشْتَرِ عن خَالِدِ بن الْوَلِيدِ - مسند الطيالسي  ج 1   ص 158 ش 1156 باب أحاديث خالد بن الوليد رضي الله عنه - العجاب في بيان الأسباب  ج 2   ص 897 - جامع الأحاديث سيوطی ج 19   ص 402 ش 14909 تا 14912 و ج 21   ص 57 ش 18338 تا 18341 - كنز العمال  ج 13   ص 228 ش 37388 تا 37391 - السيرة الحلبية  ج 2   ص 265 - التاريخ الكبير بخاری ج 3   ص 136 ش 461 - فضائل الصحابة للنسائي  ج 1   ص 49 ش 164 و ص 50 ش 166 و 167 عمار بن ياسر - سنن النسائي الكبرى  ج 5   ص 74 ش 8271 و 8272 - المستدرك على الصحيحين  ج 3   ص 439 ش 5667  و ص 440 ش 5673 و ص 441 ش 5675

سمرة بن جندب :

فأقر معاوية سمرة على البصرة ستة أشهر، ويقال ثمانية عشر شهراً، ثم عزله فقال سمرة: لعن الله معاوية لو أطعت الله كما أطعت معاوية ما عذبني أبداً.

أنساب الأشراف  ج 2   ص 161 ، اسم المؤلف:  أحمد بن يحيى بن جابر البلاذري (المتوفى : 279هـ) الوفاة: 279

تاريخ الطبري  ج 3   ص 240، اسم المؤلف:  لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310 ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت

المنتظم في تاريخ الملوك والأمم ج 5   ص 267 ، اسم المؤلف:  عبد الرحمن بن علي بن محمد بن الجوزي أبو الفرج الوفاة: 597 ، دار النشر : دار صادر - بيروت - 1358 ، الطبعة : الأولى

الكامل في التاريخ ج 3   ص 343 ، اسم المؤلف:  أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم الشيباني الوفاة: 630هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1415هـ ، الطبعة : ط2 ، تحقيق : عبد الله القاضي

معاويه سمره را شش ماه و به نقلي 18 ماه فرماندار بصره كرد و سپس او را عزل نمود ؛ به همين سبب سمره گفت : خدا معاويه را لعنت كند ؛ اگر خدا را اينگونه كه از معاويه اطاعت مي‌كردم ، اطاعت مي‌نمودم ، هيچ‌گاه من را عذاب نمي‌نمود !

عقيل بن ابي طالب :

وقال معاوية لعقيل بن أبي طالب إن عليا قد قطعك ووصلتك ولا يرضيني منك إلا أن تلعنه على المنبر قال أفعل فأصعد فصعد ثم قال بعد أن حمد الله وأثنى عليه أيها الناس إن أمير المؤمنين معاوية أمرني أن العن علي بن أبي طالب فالعنوه فعليه لعنة الله والملائكة والناس أجمعين ثم نزل فقال له معاوية إنك لم تبين أبا يزيد من لعنت بيني وبينه قال والله لا زدت حرفا ولا نقصت آخر والكلام إلى نية المتكلم

العقد الفريد ج 4   ص 27 ، اسم المؤلف:  احمد بن محمدبن عبد ربه الأندلسي الوفاة: 328هـ ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت /لبنان - 1420هـ - 1999م ، الطبعة : الثالثة

وفيات الأعيان وأنباء أبناء الزمان  ج 2   ص 505 ، اسم المؤلف:  أبو العباس شمس الدين أحمد بن محمد بن أبي بكر بن خلكان الوفاة: 681هـ ، دار النشر : دار الثقافة - لبنان ، تحقيق : احسان عباس

المستطرف في كل فن مستظرف  ج 1   ص 101 ، اسم المؤلف:  شهاب الدين محمد بن أحمد أبي الفتح الأبشيهي الوفاة: 850هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1406هـ 1986م ، الطبعة : الثانية  ، تحقيق : مفيد محمد قميحة

معاويه به عقيل بن أبي‌طالب گفت : علي حق تو را (از بيت المال) نداد و من به تو مال دادم ؛ تنها چيزي كه مي‌تواند من را از تو راضي كند اين است كه او را بالاي منبر لعن كني !

عقيل گفت : اين كار را انجام مي‌دهم !

پس بالاي منبر رفته و بعد از حمد و ثناي الهي گفت : اي مردم ! اميرالمومنين معاويه به من دستور داده است كه علي بن ابي طالب را لعنت كنم ! پس او را لعنت كنيد ! كه لعنت خدا و ملائكه و همه مردمان بر او باد ! سپس پايين آمد !

معاويه به او گفت : تو مشخص نكردي كه چه كسي را لعنت كردي (من را يا علي را) !

در پاسخ گفت : قسم به خدا نه يك حرف كم گفتم و نه يك حرف زياد ! و مقصود از كلام را تنها گوينده آن مي‌داند !

مشخص است كه مقصود عقيل ، لعن معاويه بوده است !

غانمة بنت غانم :

ولما بلغ غانمة بنت غانم القرشية سب معاوية وعمرو بن العاص بني هاشم قالت لأهل مكة أيها الناس ... ثم قالت : أفيكم عمرو بن العاص قال عمرو : ها أناذا ، قالت : أنت تسب قريشاً وبني هاشم ، وأنت أهل السب ، وفيك السب ، وإليك يعود السب ...

قالت : فإني أكتب عليك كتاباً فقد كان رسول الله صلى الله عليه وسلم دعا ربه أن يستجيب لي خمس دعوات ، أفأجعل تلك الدعوات كلها فيك ؟ فخاف معاوية فحلف لا يسب بني هاشم أبداً

المحاسن والأضداد  ج 1   ص 103 - سمط النجوم العوالي  ج 3   ص 128 - المحاسن والمساوى  ج 1   ص 73

وقتي كه به غانمه دختر غانم از قريش خبر رسيد که معاويه و عمروعاص بنی هاشم را دشنام داده اند گفت : ای اهل مکه ؛ ای مردم ... سپس گفت : آيا در بين شما عمروعاص است ؟

عمرو گفت : من هستم .

گفت : آيا تو به قريش و بنی‌هاشم دشنام می‌دهی در حالی که تو خودت سزاوار دشنامی و دشنام برای تو است و به تو باز می‌گردد ؟...

سپس اضافه كرد ، اي معاويه ، من با تو پيماني مي‌بندم ؛ رسول خدا (صلى الله عليه وآله) از خداوند خواست كه براي من پنج دعاي مستجاب قرار دهد ؛ آيا مي‌خواهي هر پنج دعا را نفرين براي تو قرار دهم ؟! معاويه ترسيده و قسم خورد كه ديگر به بني‌هاشم دشنام ندهد!

همين روايت ، صحابيه بودن غانمه را ثابت مي‌كند .

صحابه‌اي كه به همسران رسول خدا (صلى الله عليه وآله) دشنام دادند

1- صحابه‌اي كه به عائشه دشنام داده‌اند :

گروهي از صحابه در ماجراي افك ، عثمان بن عفان ، حكيم بن جبله ، زينب بنت جحش همسر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) ، صفيه همسر رسول خدا (صلى الله عليه وآله)

2- عائشه به زينب بنت جحش همسر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) دشنام مي‌دهد

3- عائشه به صفيه همسر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) دشنام مي‌دهد

4- عثمان به حفصه دشنام مي‌دهد

1-  صحابه‌اي كه به عائشه دشنام داده‌اند

در كتب اهل سنت آمده است كه تعدادي از صحابه به عائشه ، دشنام داده‌اند ، اينان عبارتند از :

گروهی از صحابه در ماجرای افک (طبق نظر اهل سنت):

عن عَائِشَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم خَطَبَ الناس فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عليه وقال ما تُشِيرُونَ عَلَيَّ في قَوْمٍ يَسُبُّونَ أَهْلِي ما عَلِمْتُ عليهم من سُوءٍ قَطُّ ...

صحيح البخاري  ج 6   ص 2683 ش 6936

عائشه از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) روايت می‌کند که برای مردم سخنرانی نمودند ؛ پس ستايش و ثنای خداوند کرده و فرمودند : در مورد گروهی که خانواده من (عائشه در قضيه افك) را دشنام می‌دهند و من در گذشته از ايشان هيچ بدی نديده‌ام ، چه نظری را به من پيشنهاد می‌کنيد ؟...

ناسزاي عثمان بن عفان به عائشه:

ثم أقيمت الصلاة فتقدم عثمان فصلى فلما كبر قامت امرأة من حجرتها فقالت أيها الناس اسمعوا قال ثم تكلمت فذكرت رسول الله صلى الله عليه وسلم وما بعثه الله به ثم قالت تركتم أمر الله وخالفتم رسوله أو نحو هذا ثم صمتت فتكلمت أخرى مثل ذلك فإذا هي عائشة وحفصة قال فلما سلم عثمان أقبل على الناس فقال إن هاتان الفتانتان فتنتا الناس في صلاتهم وإلا تنتهيان أو لاسبنكما ما حل لي السباب ...

الجامع معمر بن راشد  ج 11   ص 355 -مصنف عبد الرزاق  ج 11   ص 356

نماز برپا شد و عثمان جلو رفته و تکبير گفت ؛ در اين هنگام زنی از حجره خويش ايستاده و گفت : ای مردم بشنويد و سپس در مورد رسول خدا (صلى الله عليه وآله) سخن گفته و گفت اوامر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را ترک کرديد و با وی مخالفت کرديد و... سپس سکوت کرد ؛ سپس ديگری ايستاده و همين سخنان را گفت ؛ و آن دو زن عائشه و حفصه بودند ؛ وقتی که عثمان سلام نماز را داد گفت : اين دو زن فتنه گر  مردم را در نماز به فتنه انداختند و اگر از اين کار دست برندارند هر دشنامی که به ذهنم برسد به ايشان خواهم داد !!!

ناسزاي حکيم بن جبلة به عائشه:

1- وكان حكيم بن جبلة فيمن غزا عثمان (رض) وكان يسب عائشة (رض)

مقتل الشهيد عثمان ج1 ص228

حکيم بن جبله از کسانی بود که با عثمان جنگيد و به عائشه دشنام می‌داد . 

2- فغاداهم حكيم بن جبلة وهو يسب وبيده الرمح فقال له رجل من عبد القيس من هذا الذي تسبه قال عائشة قال: يا بن الخبيثة أ لأم المؤمنين تقول هذا ؟

الكامل في التاريخ ج3 ص107

پس حکيم بن جبله در حاليکه دشنام می‌داد و نيزه‌ای در دست داشت ، به آنان حمله کرد ؛ شخصی از عبد‌القيس به او گفت : چه کسی را دشنام می‌دهی ؟

پاسخ داد : عائشه را .

گفت : ای فرزند زن ناپاک ؛ آيا به ام‌المومنين چنين می‌گويي ؟ ...

ترجمه حكيم بن جبله

ابن اثير در مورد او مي‌گويد :

قال ابن الأثير: أدرك النبي صلى الله عليه وسلم ... وكان رجلا صالحا له دين مطاعا في قومه وهو الذي بعثه عثمان على السند... .

أسد الغابة  لابن الأثير  ج 2 ص 40 .

او رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را درك كرده است ... شخص صالح ، دين‌دار و از روساي قوم خويش بود و او بود كه عثمان او را والي بر سند كرد .

ابن حجر نيز در الاصابة او را از صحابه مي‌داند :

الإصابة ج 2 ص 181

الأعلام لخير الدين الزركلي  ج 2 ص 269 .

ناسزاي زينب بنت جحش همسر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به عائشه :

گذشت كه در بخاري و مسلم و سنن ابي داود آمده است كه او به عائشه دشنام داد و عائشه نيز متقابلا به او دشنام داد :

فَأَرْسَلْنَ زَيْنَبَ بِنْتَ جَحْشٍ فَأَتَتْهُ فَأَغْلَظَتْ وَقَالَتْ إِنَّ نِسَاءَكَ يَنْشُدْنَكَ اللَّهَ الْعَدْلَ في بِنْتِ بن أبي قُحَافَةَ فَرَفَعَتْ صَوْتَهَا حتى تَنَاوَلَتْ عَائِشَةَ وَهِيَ قَاعِدَةٌ فَسَبَّتْهَا

صحيح البخاري  ج 2   ص 911 ش 2442 كتاب الهبة بَاب من أَهْدَى إلى صَاحِبِهِ وَتَحَرَّى بَعْضَ نِسَائِهِ دُونَ بَعْضٍ

همسران پيامبر زينب بنت جحش (همسر پيامبر) را فرستادند .

او به نزد پيامبر (صلى الله عليه وآله) آمده و به درشتي سخن گفت ! و افزود كه زنان تو از تو مي‌خواهند كه عدالت را بين زنان اجرا كني ! و صداي خويش را بالا برد ! و سپس سخن خود را به سوي عائشه متوجه كرده در حالي كه او نشسته بود ، به عائشه دشنام داد !

همين روايت را مسلم با كمي اختلاف در مضمون ذكر كرده است :

فَأَرْسَلَ أَزْوَاجُ النبي صلى الله عليه وسلم زَيْنَبَ بِنْتَ جَحْشٍ زَوْجَ النبي صلى الله عليه ... فقالت يا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ أَزْوَاجَكَ أَرْسَلْنَنِي إِلَيْكَ يَسْأَلْنَكَ الْعَدْلَ في ابْنَةِ أبي قُحَافَةَ قالت ثُمَّ وَقَعَتْ بِي فَاسْتَطَالَتْ على

صحيح مسلم  ج 4   ص 1891 ش 2442 كتاب فضائل الصحابه باب في فضل عائشه

زنان پيامبر زينب دختر جحش ، همسر پيامبر را به نزد آن حضرت فرستادند ... او گفت : اي رسول خدا ! همسران تو مرا فرستاده‌اند و از تو مي‌خواهند كه در مورد عائشه عدالت را اجرا كني ! و سپس به من دشنام داد . و مدتي طولاني چنين كرد .

ناسزاي صفيه همسر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به عائشه :

أخبرنا محمد بن عمر أخبرنا محمد بن عبد الله بن جعفر عن بن أبي عون قال قالت عائشة كنت أستب أنا وصفية فسببت أباها فسبت أبي وسمعه رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال يا صفية تسبين أبا بكر يا صفية تسبين أبا بكر

الطبقات الكبرى  ج 8   ص 80 ، اسم المؤلف:  محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري الوفاة: 230 ، دار النشر : دار صادر - بيروت

عائشه گفته است كه من و صفيه به يكديگر دشنام مي‌داديم ! من به پدر او دشنام دادم ؛ او نيز به پدر من دشنام داد ! رسول خدا (صلى الله عليه وآله) سخن او را شنيده و فرمودند : اي صفيه ! به ابوبكر دشنام مي‌دهي‌؟!

2- عائشه به زينب بنت جحش دشنام مي‌دهد :

همانطور كه گذشت در بخاري و مسلم و سنن ابي داود آمده است كه او به عائشه دشنام داد و عائشه نيز متقابلا به او دشنام داد :

فَأَرْسَلْنَ زَيْنَبَ بِنْتَ جَحْشٍ فَأَتَتْهُ فَأَغْلَظَتْ وَقَالَتْ إِنَّ نِسَاءَكَ يَنْشُدْنَكَ اللَّهَ الْعَدْلَ في بِنْتِ بن أبي قُحَافَةَ فَرَفَعَتْ صَوْتَهَا حتى تَنَاوَلَتْ عَائِشَةَ وَهِيَ قَاعِدَةٌ فَسَبَّتْهَا حتى إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم لَيَنْظُرُ إلى عَائِشَةَ هل تَكَلَّمُ؟ قال: فَتَكَلَّمَتْ عَائِشَةُ تَرُدُّ على زَيْنَبَ حتى أَسْكَتَتْهَا قالت فَنَظَرَ النبي صلى الله عليه وسلم إلى عَائِشَةَ وقال إِنَّهَا بِنْتُ أبي بَكْرٍ

صحيح البخاري  ج 2   ص 911 ش 2442 كتاب الهبة بَاب من أَهْدَى إلى صَاحِبِهِ وَتَحَرَّى بَعْضَ نِسَائِهِ دُونَ بَعْضٍ

همسران پيامبر (صلى الله عليه وآله) زينب بنت جحش (همسر پيامبر) را فرستادند .

او به نزد پيامبر (صلى الله عليه وآله) آمده و به درشتي سخن گفت ! و افزود كه زنان تو از تو مي‌خواهند كه عدالت را بين زنان اجرا كني ! و صداي خويش را بالا برد ! و سپس سخن خود را به سوي عائشه متوجه كرده در حالي كه او نشسته بود ، به عائشه دشنام داد ! و كار را به جايي رساند كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) به عائشه نگاه كرده و فرمودند : آيا پاسخ مي‌دهي ؟

عائشه آن‌قدر پاسخ ناسزاهاي  زينب را داد كه او مجبور به سكوت كرد !

پيامبر (صلى الله عليه وآله) به عائشه نگاه كرده و فرمودند : او دختر ابوبكر است !!!

همين روايت را مسلم با كمي اختلاف در مضمون ذكر كرده است :

فَأَرْسَلَ أَزْوَاجُ النبي صلى الله عليه وسلم زَيْنَبَ بِنْتَ جَحْشٍ زَوْجَ النبي صلى الله عليه وسلم ... فقالت يا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ أَزْوَاجَكَ أَرْسَلْنَنِي إِلَيْكَ يَسْأَلْنَكَ الْعَدْلَ في ابْنَةِ أبي قُحَافَةَ قالت ثُمَّ وَقَعَتْ بِي فَاسْتَطَالَتْ عليّ  وأنا أَرْقُبُ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَأَرْقُبُ طَرْفَهُ هل يَأْذَنُ لي فيها؟ قالت: فلم تَبْرَحْ زَيْنَبُ حتى عَرَفْتُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم لَا يَكْرَهُ أَنْ أَنْتَصِرَ . قالت: فلما وَقَعْتُ بها لم أَنْشَبْهَا حين أَنْحَيْتُ عليها. قالت: فقال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَتَبَسَّمَ: إِنَّهَا ابْنَةُ أبي بَكْرٍ

صحيح مسلم  ج 4   ص 1891 ش 2442 كتاب فضائل الصحابه باب في فضل عائشه

زنان پيامبر (صلى الله عليه وآله) زينب دختر جحش ، همسر پيامبر (صلى الله عليه وآله) را به نزد آن حضرت فرستادند ... او گفت : اي رسول خدا ! همسران تو مرا فرستاده‌اند و از تو مي‌خواهند كه در مورد عائشه عدالت را اجرا كني ! و سپس به من دشنام داد  و در حق من ستم كرد.

 من رعايت حال پيامبر  خدا (صلى الله عليه وآله) را مي‌كردم و مراقب بودم كه آيا به من با چشم اشاره مي‌كند يا خير؟ تا اين كه متوجه شدم كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) راضي است من انتقام بگيرم!

وقتي كه من به زينب دشنام دادم ،  مهلت سخن گفتن به او ندادم و به سرعت او را شكست دادم !

پيامبر (صلى الله عليه وآله) در حال خنده گفتند : او دختر ابوبكر است !!!

ابي داود نيز اين روايت را به صورت ذيل نقل مي  كند  كه پيامبر صريحا به عائشه دستور دادند كه به زينب دشنام بدهد ! و عائشه نه تنها به زينب ، بلكه به خانواده امير مومنان علي عليه السلام دشنام داد !‌

قال ابن عَوْنٍ: وَزَعَمُوا أنها كانت تَدْخُلُ على أُمِّ الْمُؤْمِنِينَ قالت: قالت أُمُّ الْمُؤْمِنِينَ : دخل عَلَيَّ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَعِنْدَنَا زَيْنَبُ بِنْتُ جَحْشٍ فَجَعَلَ يَصْنَعُ شيئاً بيده فقلت: بيده حتى فَطَّنْتُهُ لها فَأَمْسَكَ وَأَقْبَلَتْ زَيْنَبُ تُقَحِّمُ لِعَائِشَةَ رضي الله عنها فَنَهَاهَا فَأَبَتْ أَنْ تَنْتَهِيَ فقال لِعَائِشَةَ: سُبِّيهَا فَسَبَّتْهَا فَغَلَبَتْهَا فَانْطَلَقَتْ زَيْنَبُ إلى عَلِيٍّ رضي الله عنه فقالت: إِنَّ عَائِشَةَ رضي الله عنها وَقَعَتْ بِكُمْ وَفَعَلَتْ فَجَاءَتْ فَاطِمَةُ فقال لها إِنَّهَا حِبَّةُ أَبِيكِ وَرَبِّ الْكَعْبَةِ فَانْصَرَفَتْ ...

سنن أبي داود  ج 4   ص 274 ش 4898

ابن عون – كه علما اعتقاد دارند كه او به نزد عائشه مي‌رفته است- از عائشه روايت مي‌كند كه گفت : روزي پيامبر (صلى الله عليه وآله) به نزد من آمده و زينب دختر جحش نيز در پيش ما بود ؛ رسول خدا با دست خويش كاري كردند (كه در مقابل زينب شايسته نبود) ، من با دست به رسول خدا اشاره كرده و او را از وجود زينب آگاه كردم .

زينب به نزد عائشه آمده و شروع به دشنام كرد ، رسول خدا (صلى الله عليه وآله) او را از اين كار بازداشتند اما او قبول نكرد !!!! به همين سبب رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به عائشه گفتند : تو نيز به او دشنام بده !!! عائشه به زينب دشنام داد و دشنام او از دشنام زينب قوي‌تر افتاد !!!

زينب به نزد علي رفته و گفت عائشه به شما دشنام داد و چنين كرد ؛ فاطمه به نزد پيامبر آمد ؛ پيامبر به او گفتند : قسم به پروردگار كعبه عائشه محبوبه من است ! به همين سبب فاطمه بازگشت !!!

واضح است كه چنين روايتي براي اثبات فضل عائشه ، جعل شده است ،‌ اما به چه قيمتي‌؟!

ابن حجر بعد از نقل روايت مي‌نويسد :

لكن روى النسائي وابن ماجة مختصرا من طريق عبد الله البهي عن عروة عن عائشة قالت دخلت على زينب بنت جحش فسبتني فردعها النبي صلى الله عليه وسلم فأبت فقال سبيها فسببتها حتى جف ريقها في فمها.

فتح الباري ج 5 ص 152.

نسائي و ابن ماجه از عائشه نقل كرده‌اند كه گفته است: نزد زينب رفته بودم كه وي مرا ناسزا گفت ، با اين كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) او را نهي كرد ولي او دست برنداشت.

حضرت به من فرمود : تو هم او را ناسزا بگو! من آن چنان او را ناسزا گفتم كه آب دهن او در گلويش خشك شد.!!!

3- ناسزاي عائشه به صفيه همسر رسول خدا (صلى الله عليه وآله):

اين روايت نيز در بخش دشنام به عائشه گذشت كه :

أخبرنا محمد بن عمر أخبرنا محمد بن عبد الله بن جعفر عن بن أبي عون قال قالت عائشة كنت أستب أنا وصفية فسببت أباها فسبت أبي وسمعه رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال يا صفية تسبين أبا بكر يا صفية تسبين أبا بكر

الطبقات الكبرى  ج 8   ص 80 ، اسم المؤلف:  محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري الوفاة: 230 ، دار النشر : دار صادر - بيروت

عائشه گفته است كه من و صفيه به يكديگر دشنام مي‌داديم ! من به پدر او دشنام دادم ؛ او نيز به پدر من دشنام داد ! رسول خدا (صلى الله عليه وآله) سخن او را شنيده و فرمودند : اي صفيه ! به ابوبكر دشنام مي‌دهي‌؟!

4- عثمان به حفصه دشنام مي‌دهد !

ثم أقيمت الصلاة فتقدم عثمان فصلى فلما كبر قامت امرأة من حجرتها فقالت أيها الناس اسمعوا قال ثم تكلمت فذكرت رسول الله صلى الله عليه وسلم وما بعثه الله به ثم قالت تركتم أمر الله وخالفتم رسوله أو نحو هذا ثم صمتت فتكلمت أخرى مثل ذلك فإذا هي عائشة وحفصة قال فلما سلم عثمان أقبل على الناس فقال إن هاتان الفتانتان فتنتا الناس في صلاتهم وإلا تنتهيان أو لاسبنكما ما حل لي السباب ...

الجامع معمر بن راشد  ج 11   ص 355 -مصنف عبد الرزاق  ج 11   ص 356

نماز برپا شد و عثمان جلو رفته و تکبير گفت ؛ در اين هنگام زنی از حجره خويش ايستاده و گفت : ای مردم بشنويد و سپس در مورد رسول خدا (صلى الله عليه وآله) سخن گفته و گفت اوامر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را ترک کرديد و با وی مخالفت کرديد و... سپس سکوت کرد ؛ سپس ديگری ايستاده و همين سخنان را گفت ؛ و آن دو زن عائشه و حفصه بودند ؛ وقتی که عثمان سلام نماز را داد گفت : اين دو زن فتنه گر  مردم را در نماز به فتنه انداختند و اگر از اين کار دست برندارند هر دشنامی که به ذهنم برسد به ايشان خواهم داد !!!

صحابه‌اي كه به اميرمومنان (عليه‌السلام) و ساير اهل بيت رسول خدا (صلى الله عليه وآله) دشنام داده‌اند :

در ابتدا فهرست وار به اين گروه اشاره مي‌كنيم :

ابوبكر ، عثمان بن عفان ، معاويه بن ابي سفيان ، عائشه ، مغيرة بن شعبة ، عمرو بن العاص ، مروان بن حكم ، بسر بن أرطاة ، وليد بن عقبه ، عتبة بن ابي‌سفيان ، عباس عموي رسول خدا ، عبد الله بن زبير ، يكي از همسران رسول خدا (صلى الله عليه وآله) ، ابا الأعور ،‌ ضحاك بن قيس ، حبيب بن مسلمه ، ابوموسي اشعري

دشنام به امير مومنان (عليه‌السلام) دشنام به رسول خدا (صلى الله عليه وآله) و دشنام به رسول خدا (صلى الله عليه وآله) دشنام به خدا است‌ :

طبق روايات اهل سنت ، رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرموده‌اند «هركس به علي دشنام دهد به من دشنام داده است» علماي اهل سنت اين روايت را با اسناد معتبر نقل كرده‌اند :

حاكم نيشابوري اين روايت را صحيح مي‌داند :

حاكم نيشابوري مي‌گويد :

أخبرنا أحمد بن كامل القاضي ثنا محمد بن سعد العوفي ثنا يحيى بن أبي بكير ثنا إسرائيل عن أبي إسحاق عن أبي عبد الله الجدلي قال دخلت على أم سلمة رضي الله عنها فقالت لي أيسب رسول الله صلى الله عليه وسلم فيكم فقلت معاذ الله أو سبحان الله أو كلمة نحوها فقالت سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول من سب عليا فقد سبني هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه وقد رواه بكير بن عثمان البجلي عن أبي إسحاق بزيادة ألفاظ

المستدرك على الصحيحين  ج 3   ص 130 ش 4615 ، اسم المؤلف:  محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا

ابو عبد الله بجلي مي‌گويد : به نزد ام سلمه رفتم ؛ به من فرمود كه آيا رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در ميان شما دشنام داده مي‌شود ؟

گفتم : پناه بر خدا !

گفت : شنيدم كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمودند : هركس به علي (عليه‌السلام) دشنام دهد ، به من دشنام داده است .

اين روايت سندش صحيح است ولي بخاري و مسلم آن را نياورده‌اند .

همين روايت را بكير بن عثمان بجلي با اضافاتي نقل مي‌كند .

هيثمي اين روايت را صحيح مي‌داند :

هيثمي مي‌گويد :

وعن أبي عبدالله الحدلي قال دخلت على أم سلمة فقالت لي أيسب رسول الله صلى الله عليه وسلم فيكم قلت معاذ الله أو سبحان الله أو كلمة نحوها قالت سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول من سب عليا فقد سبني رواه أحمد ورجاله رجال الصحيح غير أبي عبدالله الحدلي وهو ثقة

وعن أبي عبدالله الخدلي قال قالت لي أم سلمة يا أبا عبدالله أيسب رسول الله صلى الله عليه وسلم فيكم قلت أنى يسب رسول الله صلى الله عليه وسلم قالت أليس يسب علي ومن يحبه وقد كان رسول الله صلى الله عليه وسلم يحبه رواه الطبراني في الثلاثة وأبو يعلى ورجال الطبراني رجال الصحيح غير أبي عبدالله وهو ثقة وروى الطبراني بعده بإسناد رجاله ثقات إلى أم سلمة عن النبي صلى الله عليه وسلم قال مثله

مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ج 9   ص 130 ، اسم المؤلف:  علي بن أبي بكر الهيثمي الوفاة: 807 ، دار النشر : دار الريان للتراث/‏دار الكتاب العربي - القاهرة , بيروت – 1407

از ابوعبد الله حدلي روايت شده است كه به نزد ام سلمه رفتم ؛ ام سلمه به من فرمود : آيا رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را در نزد شما دشنام مي‌دهند ؟

گفتم پناه مي‌برم به خدا ! گفت : از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) شنيدم كه فرمود : هركس به علي دشنام دهد ، به من دشنام داده است .

اين روايت را احمد نقل كرده است و راويان اين روايت ، همگي از راويان صحيحين هستند ، غير از ابوعبد الله حدلي كه او نيز ثقه است .

و نيز از ابوعبد الله حدلي روايت شده است كه گفت : ام سلمه به من فرمود : آيا رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را در ميان شما دشنام مي‌دهند ؟

گفتم كجا به رسول خدا (صلى الله عليه وآله) دشنام داده مي‌شود ؟ گفت : آيا به علي و به كساني كه علي به آنان علاقه داشت دشنام نمي‌دهند ؟ با اينكه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) علي را دوست مي‌داشت . ...

راويان اين روايت در كتاب طبراني ، همگي از روايان صحيحين هستند ، غير از ابوعبد الله كه او نيز ثقه است .

طبراني بعد از اين روايت ، با سند صحيح از ام سلمه از رسول خدا شبيه اين روايت را نقل مي‌كند .

ابن وزير اين روايت را صحيح مي‌داند :

ابن وزير نيز مي‌گويد :

وفي مسند أحمد عن أم سلمة أنها قالت أيسب رسول الله فيكم قيل لها معاذ الله قالت سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول من سب عليا فقد سبني رجاله رجال الجماعة كلهم إلى أبي عبد الله الحدلي التابعي الراوي عنها وهو ثقة

إيثار الحق على الخلق في رد الخلافات إلى المذهب الحق من أصول ج 1   ص 404 ، اسم المؤلف:  محمد بن نصر المرتضى اليماني (ابن الوزير) الوفاة: 840هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1987م ، الطبعة : الثانية

در مسند احمد از ام سلمه روايت شده است كه گفت : آيا در ميان شما به رسول خدا (صلى الله عليه وآله) دشنام داده مي‌شود ؟

گفتم به خدا پناه مي‌برم ! گفت : از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) شنيدم كه مي‌فرمود : هركس به علي دشنام دهد ، به من دشنام داده است .

راويان اين روايت ، همگي از راويان مورد اجماع هستند ، غير از ابي عبد الله حدلي تابعي كه او نيز ثقه است .

مناوي متن روايت را مورد پذيرش قرار مي‌دهد :

مناوي نيز مي‌گويد :

 (من سب عليا) بن أبي طالب (فقد سبني ومن سبني فقد سب الله) ومن سب الله فهو أعظم الأشقياء وفيه إشارة إلى كمال الاتحاد بين المصطفى والمرتضى بحيث أن محبة الواحد توجب محبة الآخر وبغضه يوجب بغضه ... (حم ك) في فضائل الصحابة من حديث أبي عبيد الله الجدلي (عن أم سلمة) قال الجدلي دخلت على أم سلمة فقالت أيسب رسول فيكم فقلت سبحان الله قالت سمعته يقول فذكرته قال الحاكم صحيح قال الذهبي والجدلي وثق وقال الهيثمي رجال أحمد رجال الصحيح غير أبي عبد الله الجدلي وهو ثقة

فيض القدير شرح الجامع الصغير ج 6   ص 404  ، اسم المؤلف:  عبد الرؤوف المناوي الوفاة: 1031 هـ ، دار النشر : المكتبة التجارية الكبرى - مصر - 1356هـ ، الطبعة : الأولى

«هركس به علي - بن ابي طالب- دشنام دهد» «به من دشنام داده است و هركس به من دشنام دهد به خدا دشنام داده است» و هركس به خدا دشنام دهد ، او بدترين بيچارگان است . اين روايت اشاره به كمال نزديكي و يكي بودن بين مصطفي (صلى الله عليه وآله) و مرتضي (عليه‌السلام) را دارد ، به حدي كه محبت يكي ، محبت ديگري را لازم مي‌كند و بغض يكي ، بغض ديگري را ...

«احمد بن حنبل» در فضائل الصحابه ، از حديث ابي عبيد الله جدلي «از ام سلمه» روايت مي‌كند كه فرمود : به نزد ام سلمه رفتم ؛ فرمود : آيا رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در ميان شما دشنام داده مي‌شود ؟ گفتم : منزه است خدا ! گفت : از پيامبر شنيدم كه ... و متن روايت را نقل كرد .

اين روايت را حاكم ، صحيح السند مي‌داند ؛ ذهبي نيز گفته است كه جدلي ثقه است ، هيثمي نيز گفته است كه راويان احمد همگي راويان صحيح هستند غير از ابوعبد الله جدلي كه او نيز ثقه است .

با وجود اين روايات ، كه علماي اهل سنت ، خود اقرار به صحت سند آن كرده‌اند ، باز مي‌بينيم كه عده‌اي از صحابه ، به اميرمومنان علي (عليه‌السلام) و خاندان پاك رسول خدا (صلى الله عليه وآله) جسارت كرده به آنان دشنام داده و يا آنان را لعن كرده‌اند ؛ در اين قسمت از مقاله به بررسی اين موارد و نيز مواردي مي‌پردازيم كه  اميرمومنان (عليه‌السلام) و اهل بيت رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در نزد صحابه مورد لعن قرار گرفته ولي صحابه از خود واكنشي نشان نداده‌اند !

1- ابوبكر :

همانطور كه در بخش صحابه‌اي كه ابوبكر به آنان دشنام داده‌است گذشت ، ابوهلال حسن بن عبد الله بن سهل عسكري ، در جمهرة الامثال از ابوبكر سخنان تند و پر از اهانتي را نقل كرده ، اما مخاطب سخنان ابوبكر را مشخص نمي‌كند ؛ اما متن روايت ، به خوبي شاهد بر اين است كه مخاطب ابوبكر ، يكي از صحابه‌اي است كه احتمال خلافت او داده مي‌شده و يكي از زنان براي ياري او تلاش بسيار مي‌كرده است .

وقد جاء في الكلام لأبي بكر رضي الله عنه ... إنما هو ثعالة شاهده ذنبه ، مرب لكل فتنة ، هو الذي يقول : كروها جذعة بعدما هرمت ، يستعينون بالضعفة ، ويستنصرون بالنساء ، كأم طحال أحوط أهلها إليها البغي الأولق

جمهرة الأمثال  ج 1   ص 130 و ص 554 ، اسم المؤلف:  أبو هلال الحسن بن عبد الله بن سهل بن سعيد بن يحيى بن مهران العسكري (المتوفى : نحو 395هـ) الوفاة: 395

در سخن ابوبكر آمده است كه «او روباهي است كه شاهدش دم او است»!!! پرورش دهنده تمام فتنه‌ها او است ؛‌ او است كه مي‌گويد «شتر ما بعد از پيري دوباره جوان شده است»! از ضعيفان كمك مي‌خواهد و از زنان ياري مي‌طلبد ! مانند ام طحال (از ذوات اعلام در جاهليت)‌كه محبوب‌ترين نزديكان او ، زنا بود ! ...

ترجمه ابوهلال عسكري :

ذهبي در تاريخ الاسلام مي‌‌گويد :

أبو هلال العسكري . الحسن بن عبد الله بن سهل بن سعيد بن يحيى بن مهران اللغوي ، الأديب ، صاحب المصنفات الأدبية ... أخبرني أبو علي بن الخلال ، أنا جعفر ، أنا السلفي : سألت أبا المظفر الآبيوردي رحمه الله عن أبي هلال العسكري ، فأثنى عليه ووصفه بالعِلم والعفة معاً

تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام تار ج 28   ص 512 ، اسم المؤلف:  شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان الذهبي الوفاة: 748هـ ، دار النشر : دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت - 1407هـ - 1987م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. عمر عبد السلام تدمرى

ابوهلال عسكري ، حسن بن عبد الله بن سهل بن سعيد بن يحيي بن مهران ؛ لغوي ، اديب ، نويسنده كتاب‌هاي ادبي ... از ابومظفر آبيوردي در مورد او پرسيدم ؛ بر او درود فرستاده و او را صاحب دو صفت علم و عفت ، با هم معرفي كرد .

مخاطب ابوبكر چه كسي بود ؟ ابن ابي الحديد پاسخ مي‌دهد :

ابن ابي الحديد همين روايت را در شرح نهج البلاغه خطاب به امير مومنان علي‌(عليه‌السلام) نقل مي‌كند كه ابوبكر گفت :

... فلما سمع أبو بكر خطبتها شق عليه مقالتها فصعد المنبر وقال ... إنما هو ثعالة شهيده ذنبه ... ثم نزل ، فانصرفت فاطمة عليها السلام إلى منزلها .

قلت : قرأت هذا الكلام على النقيب أبي يحيى جعفر بن يحيى بن أبي زيد البصري وقلت له : بمن يعرض ، فقال : بل يصرح . قلت : لوصرح لم أسألك . فضحك وقال : بعلي بن أبي طالب عليه السلام ، قلت : هذا الكلام كله لعلي يقوله قال : نعم ، إنه الملك يا بني

شرح نهج البلاغة  ج 16   ص 126، اسم المؤلف:  أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني الوفاة: 655 هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1418هـ - 1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد عبد الكريم النمري

وقتي ابوبكر خطبه فاطمه را شنيد ،‌ سخن فاطمه بر او سنگين آمده بر منبر رفت و گفت : ...  «او روباهي است كه شاهدش دم او است»!!! ... سپس از منبر پايين آمده و فاطمه زهرا ÷‌ به منزلش رفت .

اين روايت را براي نقيب ابي يحيي جعفر بن يحيي خواندم و پرسيدم ، به چه كسي كنايه مي‌زد‌؟ گفت : كنايه نمي‌زد ، صريح صحبت مي‌كرد !

گفتم اگر صريح گفته بود ، از تو نمي‌پرسيدم ! خنديد و گفت : به علي بن ابي طالب !

به او گفتم : تمام اين سخنان به علي بود ؟ در پاسخ گفت آري اي فرزندم ، بحث در مورد حكومت است !

2- عثمان بن عفان :

1- أخبرنا أبو على إسماعيل ثنا أحمد ثنا عبد الرزاق أنا معمر حدثنى على بن زيد بن جدعان عن سعيد بن المسيب قال شهدت عليا رضى الله عنه وعثمان رضى الله عنه استبا بسباب ما سمعت أحدا استب بمثله ولو كنت محدثا به احدا لحدثتك به ...

الأمالي في آثار الصحابة  عبدالرزاق ج 1 ص 70 ش 91

از سعيد بن مسيب روايت شده است که روزی علی و عثمان را ديدم چنان به هم فحش می‌دادند که مانند آن را نشنيده بودم ؛ و اگر آنچه را بر زبان آوردند به کسی گفته بودم به تو نيز می‌گفتم‌ ...

3- معاويه بن ابی سفيان :

دستور معاويه به لعن امير مومنان در صحيح مسلم :

در اين زمينه در سايت در آدرس ذيل مقاله مفصلي قرار داده شده است كه به بعضي از نكات آن اشاره مي‌كنيم :

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=104

مسلم در صحيح خود اين روايت را نقل مي‌كند كه :

روي مسلم عَنْ عَامِرِ بْنِ سَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ أَمَرَ مُعَاوِيَةُ بْنُ أَبِي سُفْيَانَ سَعْدًا فَقَالَ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسُبَّ أَبَا التُّرَابِ؟

فَقَالَ أَمَّا مَا ذَكَرْتُ ثَلَاثًا قَالَهُنَّ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَلَنْ أَسُبَّهُ لَأَنْ تَكُونَ لِي وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ حُمْرِ النَّعَمِ

صحيح مسلم ، ج7 ، ص120 ،  ح 4420 ، كتاب فضائل الصحابة ، باب من فضائل علي بن أبي طالب رضي الله عنه .

عامر بن سعد بن ابى وقّاص ، از پدرش روايت كرده است كه در يكى از روزها ، معاوية بن ابى سفيان به سعد دستور داد [تا به حضرت على بن ابي طالب (عليه‌السلام) ناسزا بگويد! «سعد» از دستور او سرپيچى كرد .

معاويه ، از وى پرسيد : به چه سبب على را آماج ناسزا و دشنامت قرار نمي‌دهي ؟ سعد گفت : بخاطر آن كه سه فضيلت از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در شأن على (عليه‌السلام) شنيده‌ام كه با توجه به آن‌ها، هيچگاه به سبّ و دشنام آن حضرت ، اقدام نمى‏كنم و اگر يكى از آن‌ها براى من بود ، بهتر و ارزنده‏تر از شتران سرخ مو بود كه در اختيار من باشد .

اعتراف علماي اهل سنت به حذف «مأمور به» در اين روايت

دراينجا به پيروي از علماي شيعه كه همواره در طول تاريخ در مباحثات و مناظراتشان از قاعده الزام تبعيت كرده و با خصم به زبان خودشان صحبت كرده‌اند ، سعي مي‌كنيم كه به كلمات تني چند از بزرگان اهل سنت كه برخي از آن‌ها خود از نواصب به شمار مي‌روند‌ ، استناد كنيم كه آن‌ها نيز با صراحت اعتراف كرده‌اند كه معاويه به سعد بن أبي وقاص دستور داده است كه امير المؤمنين را سبّ نمايد و او به دلايلي كه خود برشمرده ،‌ از اين كار امتناع ‌كرده است .

1.  ابن تيميه حراني :

وأما حديث سعد لما أمره معاوية بالسب فأبى فقال ما منعك أن تسب علي بن أبي طالب ؟ فقال ثلاث قالهن رسول الله صلى الله عليه وسلم فلن أسبه لأن يكون لي واحدة منهن أحب إلي من حمر النعم الحديث ، فهذا حديث صحيح رواه مسلم في صحيحه ... .

منهاج السنة ، ج3 ، ص15 ، ط دار الكتب العلمية ، بيروت ، 1420 هـ .

اما روايت سعد : هنگامي كه معاويه به سعد بن أبي وقاص فرمان كه داد كه علي (عليه‌السلام) را سبّ نمايد ، وي از سبّ علي (عليه‌السلام) خودداري كرد . معاويه گفت : چه چيزي تو را از سب ودشنام دادن به علي باز مي‌دارد؟ سعد گفت : سه فضيلت از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در شأن على (عليه‌السلام) شنيدم كه با توجه به آن‌ها، هيچگاه به سبّ و دشنام اقدام نمى‏كنم كه اگريكى از آن سه خصلت را در حق من فرموده بود براى من بهتر و ارزنده‏تر از شتران سرخ مو بود

اين حديث صحيحي است كه مسلم در صحيحش آن را نقل كرده است .

ابن تيميه كه خود در دشمني با خاندان رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم زبانزد عام و خاص است ،‌ در اين جا به صراحت اعتراف مي‌كند كه معاويه به سعد دستور داد كه امير المؤمنين عليه السلام را سبّ كن ؛ ولي او نپذيرفت . در حقيقت اصل جمله اين چنين بوده است : « أَمَرَ مُعَاوِيَةُ بْنُ أَبِي سُفْيَانَ سَعْدًا أن يسب عليا ، فأمتنع » .

معاويه به سعد وقاص دستور داد تاعلي را سب كند و او امتناع ورزيد .

2. شيخ عبد الله بن غنيمان :

شيخ عبد الله بن غنيمان ، استاد دانشگاه اسلامي مدينه و رئيس بخش سطوح عالي (دكترا) ، در كتاب مختصر منهاج السنة نيز اين جمله را آورده و اعتراف مي‌كند كه معاويه دستور به لعن امير المؤمنين علي (عليه‌السلام) داده است .

رك : مختصر منهاج السنة ، ج3 ،‌ ص15 ، دار الكتب العلمية ، بيروت ، 1420 هـ .

3 . مقبل بن هادي الوادعي :

وي نيز از علماي وهابي است كه در كتاب تحفة المجيب مي‌نويسد :

ودعا بعض الأمويين سعد ابن وقاص ليسبّ عليا ، فما فعل ، قالوا : ما منعك أن تسب علياً ؟ ... .

تحفة المجيب علي اسئلة الحاضر والغائب ،‌ص9 ،‌ ط الرابعة دار الآثار ، يمن ، 1426 هـ .

بعضي از امويين ، از سعد بن أبي وقاص خواستند كه علي (عليه‌السلام) را سبّ كند ، وي از اين كار خودداري كرد ، آن‌ها گفتند : چه چيزي باعث شده است كه علي (عليه‌السلام) را سبّ نمي‌كني ؟

با اين كه ديگر علماي اهل سنت ؛ از جمله مسلم ، ترمذي ،‌ ذهبي ،‌ ابن أثير ، ابن كثير و ... به نام معاوية تصريح كرده‌اند ؛ اما متأسفانه نويسنده ، روايت را تحريف و براي حفظ آبروي معاويه و جانبداري از خاندان اموي ، كلمه «معاوية» را تبديل به « بعض الأمويين» مي‌كند !

4 . دكتر شيخ موسي شاهين لاشين :

وي در شرح صحيح مسلم اين گونه مي‌نويسد :

«أمر معاوية بن أبي سفيان سعدا» المأمور به محذوف ، لصيانة اللسان عنه ، و التقدير : أمره بسب علي رضي الله عنه ، و كان سعد قد اعتزل الفتنة (حرب علي مع خصومه) ولعله اشتهر عنه الدفاع عن علي . فقال : ( ما منعك أن تسب أبا التراب ) ؟ معطوف علي محذوف ، والتقدير : امر معاويه سعدا أن يسب عليا ، فأمتنع ، فقال له : «ما منعك » .

فتح المنعم شرح صحيح مسلم ، ج9 ، ص332 ،‌ ط الأولي ، دار الشروق ،‌مصر .

در اين جمله از معاويه كه به سعد دستور داده ، «مأمور به» محذوف و محتواي دستور به سبب آلوده نشدن زبان به مذمت معاويه ، حذف شده است كه در حقيقت معناي جمله چنين مي‌شود : معاويه به سعد بن أبي وقاص دستور داد تا به علي (عليه‌السلام) دشنام و ناسزا بگويد ؛ زيرا سعد در حوادث خونين آن زمان گوشه‌گيري را انتخاب كرده بود و به عنوان شخصي كه مدافع علي (عليه‌السلام) بود مشهور شده بود و لذا معاويه گفت : چه چيزي مانع دشمني تو با علي شده است ؟

و سپس در نقد كلام نووي در توجيه اين روايت ، مي‌گويد :

ويحاول النووي تبرئة معاوية من هذا السوء ،‌ فيقول : قال العلماء ... .

نووي تلاش مي‌كند تا معاويه را از اين دستور زشت تبرئه كند و لذا در توجيه آن ، به قول ديگران پرداخته است .

و سپس در ادامه مي‌گويد :

وهذا تأويل واضح التعسف والبعد ، والثابت أن معاوية كان يأمر بسب علي ، وهو غير معصوم فهو يخطئ ،‌ ولكننا يجب أن نمسك عن أي انتقاص من أصحاب رسول الله صلي الله عليه وسلم ، و سب علي في عهد معاوية صريح ... .

ولي اين توجيه تأسف‌بار و دور از حقيقت است ؛ زيرا مستندات تاريخي ثابت مي‌كند كه معاويه دستور لعن و سب علي (عليه‌السلام) را صادر كرده است و نيازي به تبرئه وي نيست ؛ چون معصوم از خطا و لغزش نيست. با همه اين ها بر ما واجب است كه از وارد كردن نقص بر اصحاب رسول خدا (صلى الله عليه وآله) پرهيز كنيم ؛ اگر چه ناسزا گويي به علی (عليه‌السلام) از زمان معاويه امري واضح و روشن است .

براي خوش‌آمد معاويه،حاضرند پيامبران را لعن كنند؛چه‌رسد به علي بن أبي طالب (عليه‌السلام) :

اين روايت در بخش صحابه‌اي كه به خلفاي اهل سنت دشنام داده‌اند گذشت كه :

وحدث الكندي عن أبيه قال ان معاوية بن أبي سفيان بينا هو جالس وعنده وجوه الناس فيهم الأحنف بن قيس إذ دخل رجل من أهل الشام فقام خطيبا فكان آخر كلامه أن سب عليا رضي الله عنه فأطرق الناس

وتكلم الأحنف فقال يا أمير المؤمنين إن هذا القائل آنفا لو يعلم أن رضاك في لعن المرسلين لفعل فاتق الله ودع عنك عليا فقد لقي ربه وأفرد في قبره وخلا بعمله وكان والله المبرز سيفه الطاهر ثوبه الميمون نقيبته العظيم مصيبته فقال معاوية يا أحنف لقد أغضيت العين عن القذى وقلت فيما ترى وايم الله لتصعدن المنبر ولتلعنته طوعا أو كرها

...

وفيات الأعيان وأنباء أبناء الزمان  ج 2   ص 504 ، اسم المؤلف:  أبو العباس شمس الدين أحمد بن محمد بن أبي بكر بن خلكان الوفاة: 681هـ ، دار النشر : دار الثقافة - لبنان ، تحقيق : احسان عباس

روزي معاويه نشسته بود و سران مردم از جلمه احنف بن قيس در نزد او بودند . در اين هنگام شخصي از اهل شام وارد شده شروع به سخنراني كرده و انتهاي كلام خويش را دشنام به امير مومنان علي(عليه‌السلام) قرار داد ! و سپس مردم پراكنده شدند .

احنف با معاويه شروع به سخن كرده و گفت : اي امير المومنين ، اين كسي كه اين سخنان را گفت ، اگر مي‌دانست كه تو از دشنام به انبيا نيز خشنود مي‌شوي ، به انبيا نيز دشنام مي‌داد !

از خدا بترس و علي را رها كن ؛ او به نزد پروردگار رفته و به در قبر است و با عمل خويش تنها است . و قسم به خدا او كسي بود كه شمشير خويش را غلاف نكرد ، لباسش پاك بود ، سرشتش نيكو و مصيبتش بزرگ بود .

معاويه گفت : اي احنف ! من چشم خود را از زشتي سخنان تو پوشيدم با اينكه اين سخنان را گفتي ! قسم به خدا بايد بالاي منبر رفته و چه بخواهي و چه نخواهي علي را لعن كني !

دشنام معاويه به امير مومنان علي عليه السلام (با سند صحيح)

رواياتي كه در منابع فوق ذكر شده است ، تنها دستور معاويه به لعن را ثابت مي‌كند ، اما ابن ابي شيبه علاوه بر مضمون فوق با سند صحيح روايت مي‌كند كه خود معاويه نيز به امير مومنان علي (عليه‌السلام) دشنام مي داد :

حدثنا أبو معاوية عن موسى بن مسلم عن عبد الرحمن بن سابط عن سعد قال قدم معاوية في بعض حجاته فأتاه سعد فذكروا عليا فنال منه معاوية فغضب سعد فقال تقول هذا الرجل سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول له ثلاث خصال لأن تكون لي خصلة منها أحب إلي من الدنيا وما فيها سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول من كنت مولاه فعلي مولاه وسمعت النبي صلى الله عليه وسلم يقول أنت مني بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبي بعدي وسمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول لأعطين الراية رجلا يحب الله ورسوله

مصنف ابن أبي شيبة  ج 6   ص 366 ش 32078 ، اسم المؤلف:  أبو بكر عبد الله بن محمد بن أبي شيبة الكوفي الوفاة: 235 ، دار النشر : مكتبة الرشد - الرياض - 1409 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : كمال يوسف الحوت 

سعد بن ابي وقاص در يكي از سفر هاي حج خويش به نزد معاويه آمد ؛ عده‌اي سخن از علي گفتند و معاويه به او دشنام داد !

سعد خشمگين شد و گفت آيا در مورد او چنين مي‌گويي؟

قسم به خدا از پيامبر (صلى الله عليه وآله) شنيدم كه براي او سه خصلت شمرده بود كه يكي از  آنها براي من از دنيا و آنچه در آن است ، بهتر است .

از پيامبر شنيدم كه مي فرمد : هركس من مولاي او هستم ، علي مولاي اوست .

و از حضرت شنيدم كه مي فرمود : جايگاه تو نسبت به من ، مانند جايگاه هارون نسبت به موسي است ، وتنها بعد از من پيامبر نيست .

و از پيامبر (صلى الله عليه وآله) شنيدم كه فرمود : فردا پرچم را به دست كسي مي‌دهم كه خدا و رسولش را دوست دارد !

دستور معاويه به عقيل بن ابي‌طالب : بالاي منبر برو و به اميرمومنان علي (عليه‌السلام) دشنام بده !

وقال معاوية لعقيل بن أبي طالب إن عليا قد قطعك ووصلتك ولا يرضيني منك إلا أن تلعنه على المنبر قال أفعل فأصعد فصعد ثم قال بعد أن حمد الله وأثنى عليه أيها الناس إن أمير المؤمنين معاوية أمرني أن العن علي بن أبي طالب فالعنوه فعليه لعنة الله والملائكة والناس أجمعين ثم نزل فقال له معاوية إنك لم تبين أبا يزيد من لعنت بيني وبينه قال والله لا زدت حرفا ولا نقصت آخر والكلام إلى نية المتكلم

العقد الفريد ج 4   ص 27 ، اسم المؤلف:  احمد بن محمدبن عبد ربه الأندلسي الوفاة: 328هـ ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت /لبنان - 1420هـ - 1999م ، الطبعة : الثالثة

معاويه به عقيل بن أبي‌طالب گفت : علي حق تو را (از بيت المال) نداد و من به تو مال دادم ؛ تنها چيزي كه مي‌تواند من را از تو راضي كند اين است كه او را بالاي منبر لعن كني !

عقيل گفت : اين كار را انجام مي‌دهم !

پس بالاي منبر رفته و بعد از حمد و ثناي الهي گفت : اي مردم ! اميرالمومنين معاويه به من دستور داده است كه علي بن ابي طالب را لعنت كنم ! پس او را لعنت كنيد ! كه لعنت خدا و ملائكه و همه مردمان بر او باد ! سپس پايين آمد !

معاويه به او گفت : تو مشخص نكردي كه چه كسي را لعنت كردي (من را يا علي را) !

در پاسخ گفت : قسم به خدا نه يك حرف كم گفتم و نه يك حرف زياد ! و مقصود از كلام را تنها گوينده آن مي‌داند !

دشنام معاويه به اميرم‍‍ؤمنان ، حسنين (عليهما السلام) و ابن‌عباس

1- وكان علي إذا صلى الغداة يقنت فيقول: اللهم العن معاوية وعمراً وأبا الأعور وحبيباً وعبد الرحمن بن خالد والضحاك بن قيس والوليد! فبلغ ذلك معاوية فكان إذا قنت سب علياً وابن عباس والحسن والحسين والأشتر.

الکامل في التاريخ ج 2ص81 باب ذکر اجتماع الحکمين

نهاية الأرب في فنون الأدب  ج 20   ص 96

تاريخ ابن خلدون  ج 2   ص 637 باب أمر الحکمين

علي (عليه‌السلام) وقتي نماز صبح را مي خواند قنوت می‌گرفت و در نماز می‌گفت : خداوندا ، معاويه و عمرو بن العاص و حبيب و عبد الرحمن بن خالد و ضحاک بن قيس را لعنت کن .

خبر به معاويه رسيد ؛ پس وقتی قنوت می‌گرفت به علی و ابن عباس و حسن و حسين و مالک اشتر فحش می‌داد !!!

2- وخطب معاوية بالكوفة حين دخلها والحسن والحسين رضى الله عنهما جالسان تحت المنبر فذكر عليا (عليه‌السلام) فنال منه ثم نال من الحسن ...

جمهرة خطب العرب  ج 2   ص 14 باب رد الحسن بن على على معاوية حين نال منه ومن أبيه

شرح نهج البلاغة  ج 16   ص 27

معاويه وقتی به کوفه آمد ، در حاليکه حسن و حسين (صلى الله عليه وآله) پای منبر نشسته بودند ،  در مورد علی (عليه‌السلام) سخن گفته و به او دشنام داد ؛ سپس به حسن (عليه‌السلام) دشنام داد ...

در زمينه اين روايت ، بحث مفصلي در بخش صحابه‌اي كه امام حسن عليه السلام آنان را لعن فرموده‌ است ، آمده است .

معاويه : نمي‌توانم در ميان مردم به علي دشنام ندهم !

وقال أبو أيوب خالد بن زيد بدري وهو الذي نزل عليه النبي صلى الله عليه وسلم مقدمه المدينة وهو كان على مقدمة علي يوم صفين وهو الذي خاصم الخوارج يوم النهروان وهو الذي قال لمعاوية حين سب عليا كف يا معاوية عن سب علي في الناس فقال معاوية ما أقدر على ذلك منهم فقال أبو أيوب والله لا أسكن ارضا اسمع فيها سب علي فخرج إلى ساحل البحر حتى مات رحمه الله

بغية الطلب في تاريخ حلب  ج 7   ص 3033 ، اسم المؤلف:  كمال الدين عمر بن أحمد بن أبي جرادة الوفاة: 660 ، دار النشر : دار الفكر ، تحقيق : د. سهيل زكار

ابو ايوب ، خالد بن زيد بدري ، همان كسي است كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در ورود به مدينه به خانه او رفتند ؛ و او بود كه فرمانده سپاه علي در جنگ صفين بود و او بود كه با خوارج در جنگ نهروان احتجاج كرد و او بود كه وقتي شنيد معاويه به علي دشنام مي‌دهد به او گفت : اي معاويه ! دست از دشنام علي در ميان مردم بردار !

معاويه در پاسخ گفت : من توانايي اين كار را ندارم !

ابوايوب در پاسخ گفت : قسم به خدا من در شهري كه در آن دشنام به علي را بشنوم زندگي نمي‌كنم ! و سپس به ساحل دريا رفته و در آنجا از دنيا رفت !

يکی از شروط صلح‌نامه : معاويه اميرمؤمنان(عليه‌السلام) را لعن نکند ، اما نپذيرفت!!!

وكان الذي طلبه الحسن ... وأن لا يسب علياً، فلم يجبه إلى الكف عن سبّ علي، فطلب الحسن أن لا يشتم علياً وهو يسمع، فأجابه إِلى ذلكَ، ثم لم يف له به

المختصر في أخبار البشر لأبی الفداء  ج 1 ص 126

آنچه که حسن (عليه‌السلام) برای صلح از معاويه خواست آن بود که ... علی (عليه‌السلام) را لعن نکند ؛ اما اين را قبول نکرد ؛ پس حسن (عليه‌السلام) از وی خواست در حالی که ايشان می‌شنوند ، علی (عليه‌السلام) را لعنت نکند ؛ معاويه اين مطلب را قبول کرد اما به همين هم وفا نکرد (و در حضور امام حسن(عليه‌السلام) به امير مومنان(عليه‌السلام) دشنام می داد!!!)

شبيه اين مطلب در مدارک ذيل آمده است :

 الوافي بالوفيات ج12 ص68 - تاريخ ابن خلدون  ج 2   ص 648

گروهی گرد معاويه جمع می‌شدند تا به اميرمؤمنان و امام حسن (صلى الله عليه وآله) دشنام دهند :

اجتمع عند معاوية عمرو بن العاص ، رضي الله عنه ، والوليد بن عقبة ، وعتبة بن أبي سفيان ، والمغيرة بن شعبة ، فقالوا : يا أمير المؤمنين ، ابعث إلى الحسن بن علي رضي الله عنهما يحضر لدينا ، قال لهم : ولم ؟ قالوا : كي نوبخه ونعرفه أن أباه قتل عثمان ...

فأرسل له معاوية ... فقال الحسن رضي الله عنه : فليتكلموا ونحن نسمع .

فقام عمرو بن العاص رضي الله تعالى عنه ... ثم قال : يا حسن ، هل تعلم أن أباك أول من أثار الفتنة وطلب الملك ، فكيف رأيت صنع الله تعالى به ؟

ثم قام الوليد بن عقبة فحمد الله وأثنى عليه ، ثم قال : يا بني هاشم كنتم أصهار عثمان بن عفان ، فنعم الصهر كان لكم لقربه من رسول الله صلى الله عليه وسلم ، يقربكم ويفضلكم ، ثم بغيتم عليه وقتلتموه ، وقد أردنا قتل أبيك فأنقذنا الله منه ، ولو قتلناه ما كان علينا ذنب .

 ثم قام عتبة بن أبي سفيان فقال : يا حسن ، إن أباك قد تعدى على عثمان فقتله حسداً على الملك والدنيا ، فسلبهما الله منه ، ولقد أردنا قتل أبيك ، حتى قتله الله تعالى .

 ثم قام المغيرة بن شعبة ، وقال كلاماً سبا لعلي وتعظيماً لعثمان .

 فقام الحسن ، رضي الله عنه ، فحمد الله وأثنى عليه ، وقال : بك أبدأ يا معاوية .

 لم يشتمني هؤلاء ولكن أنت تشتمني بغضاً وعداوة وخلافاً لجدي رسول الله صلى الله عليه وسلم

ثم التفت إلى الناس ، وقال : أنشدكم الله إن الذي شتمه هؤلاء أما كان أبي ، وهو أول من آمن بالله وصلى إلى القبلتين ، وأنت يا معاوية كافر تشرك بالله ؟ وكان مع أبي لواء النبي صلى الله عليه وسلم يوم بدر ، ولواء المشركين مع معاوية ؟

 ثم قال : أنشدكم الله تعالى ، أما كان معاوية يكتب لجدي صلى الله عليه وسلم ، فأرسل إليه يوماً فرجع الرسول ، وقال : هو يأكل . فرد إليه الرسول ثلاث مرات ، كل ذلك يقول هو يأكل فقال النبي صلى الله عليه وسلم : لا أشبع الله بطنه ، يا معاوية أما تعرف ذلك من بطنك ؟

 ثم قال : وأنشدكم الله أما تعلمون أن معاوية كان يقود بأبيه ، وهو على جمل ، وأخوه هذا يسوقه ؟ فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم ما قال ، وأنت تعلم ذلك ؟

 هذا كله لك يا معاوية .

 وأما أنت يا عمرو . فقد تنازعك خمسة من قريش . فغلب عليك شبه الأبهم ، وهو أقلهم حسباً وأسوأهم منصباً ، ثم قمت وسط قريش فقلت : إني شانيء محمداً بثلاثين بيتاً من الشعر .

 فقال النبي صلى الله عليه وسلم : اللهم إني لا أحسن الشعر . اللهم العن عمرو بن العاص بكل بيت لعنة ...

 وأما أنت يا ابن أبي معيط فكيف نلومك على سبك لأبي ، وقد جلدك أبي في الخمر ثمانين جلدةً ، وقتل أباك صبراً بأمر جدي ، وقتله جدي بأمر ربي ...

 وأما أنت يا عتبة فكيف تعيب أحداً بالقتل ولا تعيب نفسك ، فلم لا قتلت الذي وجدته على فراشك مضاجعاً لزوجتك ؟ ثم أمسكتها بعد أن بغت .

 وأما أنت يا أعور ثقيف (مغيره) ، ففي أي شيء تسب علياً ؟ أفي بعده من رسول الله صلى الله عليه وسلم ، أم لحكم جائر في رعيته في الدنيا ؟ فإن قلت في شيء من ذلك كذبت وكذبك الناس ، وإن زعمت أن علياً قتل عثمان فقد كذبت وكذبك الناس ، وإنما مثلك كمثل بعوضة وقعت على نخلة فقالت لها : استمسكي فإني أريد أن أطير . فقالت لها النخلة : ما علمت بوقوعك فكيف يشق علي طيرانك ؟ فكيف يا أعور ثقيف يشق علينا سبك ؟ ثم نفض ثيابه وقام

إعلام الناس بما وقع للبرامكة مع بني العباس ج 1   ص 27 ، اسم المؤلف:  محمد دياب الإتليدي الوفاة: 1100هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت/لبنان - 1425هـ-2004م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد أحمد عبد العزيز سالم

عمروعاص ، وليد بن عقبه ، عتبة بن ابي‌سفيان و مغيرة بن شعبه نزد معاويه گرد آمده و گفتند : اي اميرالمومنين! شخصي به سوي حسن بن علي (صلى الله عليه وآله) فرست ، تا به نزد ما آمده و او را توبيخ كرده و به او بفهمانيم كه پدرش عثمان را كشته است ! ...

معاويه شخصي به نزد حسن (عليه‌السلام) فرستاد ... ؛ حسن (عليه‌السلام) گفت : شما سخن بگوييد تا ما بشنويم !

عمروعاص گفت : ... اي حسن ، آيا مي‌داني پدر تو اولين كسي بود كه فتنه را برانگيخت و طلب خلافت كرد ؟ ديدي خدا با او چه كرد ؟!

سپس وليد بن عقبه ايستاده و ستايش و حمد خدا گفت و سپس گفت : اي بني‌هاشم ! شما پدرزن عثمان بوديد ! چه خوب دامادي براي شما بود ، زيرا شما بستگان پيامبر (صلى الله عليه وآله) بوديد ؛ شما را به خود نزديك كرده گرامي‌ مي‌داشت ؛ اما شما بر او شوريده و او را كشتيد ؛ ما خواستيم پدر تو (علي) را بكشيم ، اما خدا ما را از دست او نجات داد ! و اگر او را مي‌كشتيم ، گناهي بر گردن ما نبود !

سپس عتبة بن ابي سفيان ايستاده و گفت : اي حسن ! پدر تو بر عثمان شوريد و او را به خاطر حسد بر خلافت و دنيا كشت !

خدا نيز خلافت و دنيا را از علي گرفت ! ما خواستيم پدرت را بكشيم ، اما خدا او را كشت !

سپس مغيرة بن شعبه ايستاد و سخني در دشنام به علي (عليه‌السلام) و تعظيم عثمان گفت !

سپس حسن (عليه‌السلام) ايستاده و حمد و ثناي الهي گفت و سپس فرمود : سخن را با تو شروع مي‌كنم اي معاويه !

فقط آنان به من دشنام ندادند ، كه تو نيز از روي دشمني و كينه و به خاطر مخالفت با جدَ من رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به من دشنام مي‌دهي !

سپس رو به جمعيت كرده و فرمود : شما را به خدا قسم مي‌دهم ، آن كسي كه اينان دشنام به او دادند ، آيا پدر من نبود ؟ آيا او اولين كسي كه ايمان آورد نبود ؟ آيا او نبود كه به سوي دو قبله نماز خواند ؟ و در همان زمان تو اي معاويه به خدا كافر بودي؟! در روز بدر پرچم مسلمانان به همراه پدرم بود و پرچم كفار به همراه معاويه !

سپس فرمود : شما را به خدا قسم مي‌دهم آيا مي‌دانيد كه معاويه ، براي جدَ من (صلى الله عليه وآله) مطالبي مي‌نوشت ؛ روزي حضرت او را طلبيدند اما فرستاده ، بازگشت و گفت : معاويه غذا مي‌خورد ! سه بار اين اتفاق افتاد ! رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمودند : خدا شكم او را سير نكند !

اي معاويه ! آيا تو خود اين نفرين رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را از شكمت نمي‌فهمي !

شما را به خدا قسم مي‌دهم كه آيا مي‌دانيد كه معاويه روزي زمام شتر پدر خويش را گرفته بود و برادرش نيز از پشت هل مي‌داد ؛ حضرت (صلى الله عليه وآله) آنچه را كه فرمودند ، فرمودند و تو نيز آن را مي‌داني !

تمام اينها براي تو بود اي معاويه !

اما تو اي عمرو ! پنج نفر از قريش در مورد تو با يكديگر دعوا داشتند ! شباهت أبهم به تو سبب شد كه بر آنان غالب گردد ! با اينكه نسب او از همه پست‌تر و جايگاه او از همه بدتر بود !

با اينهمه تو در ميان قريش ايستاده و گفتي : من محمد را با سي بيت شعر ، بي‌آبرو خواهم كرد !

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) نيز در جواب فرمودند : خدايا من شعر نيكو نمي‌دانم ! خدايا برعمروعاص به جاي هر بيت ، يك لعنت بفرست !

اما تو اي ابن ابي معيط ! چگونه تو را به خاطر دشنام به پدر ملامت كنم ، با اينكه پدرم تو را به خاطر شرابخواري 80 ضربه شلاق زده بود !

و پدربزرگ تو را پدرم به دستور جدَم (صلى الله عليه وآله) كشت ! و جدم نيز اين كار را به خاطر دستور پرودگار نمود !

و اما تو اي عتبه ! چرا به ديگران به خاطر كشتن ، اشكال مي‌گيري اما بر خودت اشكال نمي‌گيري !

چرا كسي را كه او را همراه همسرت در يك رختخواب ديدي كه با او همبستر شده است ، نكشتي! سپس بعد از زنا ، باز با همسرت زندگي كردي !

اما تو اي اعور ثقيف (مغيره) ! چرا به علي (عليه‌السلام) دشنام مي‌دهي؟! به خاطر دوري علي از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) ؟! يا به خاطر دستوري او به ظلم به رعيتش ! اگر چنين چيزي را ادعا كني ، دروغ گفته‌اي و مردم نيز تو را دروغگو مي‌شمرند ! و اگر گمان داري كه علي (عليه‌السلام) عثمان را كشته است ، باز دروغ گفته‌اي و مردم نيز تو را دروغگو مي‌شمرند !

مثال تو مانند پشه‌اي است كه بر روي درخت خرمايي نشسته و به آن مي‌گويد : خود را محكم بگير كه مي‌خواهم بپرم ! درخت به او مي‌گويد : من نشستن تو را احساس نكردم ! تا بلند شدن تو بر من سنگين باشد !

اي اعور ثقيف چگونه دشنام تو بر ما سنگين آيد !

سپس لباس خود را تكانده و ايستاد .

ناسزاگويي به امير مومنان در مجلس معاويه :

عن عبد الرحمن بن البيلماني قال كنا عند معاوية فقام رجل فسب علي بن أبي طالب رضي الله عنه وسب وسب فقام سعيد بن زيد بن عمرو بن نفيل فقال يا معاوية ألا أرى يسب علي بين يديك ولا تغير ...

السنة لابن أبي عاصم  ج 2   ص 602 ش 1350

از عبد الرحمن بيلمانی روايت شده است که گفت : در نزد معاويه بودم ؛ پس شخصی آمده و به علی (عليه‌السلام) دشنام داد ؛ پس سعيد بن زيد ايستاده و گفت : ای معاويه ! می بينم که علی (عليه‌السلام) را در مقابل تو دشنام می دهند و هيچ گونه خشمی از خود بروز نمی‌دهی !!!

دشنام معاويه به بني‌هاشم :

ولما بلغ غانمة بنت غانم القرشية سب معاوية وعمرو بن العاص بني هاشم قالت لأهل مكة أيها الناس ... ثم قالت : أفيكم عمرو بن العاص قال عمرو : ها أناذا ، قالت : أنت تسب قريشاً وبني هاشم ، وأنت أهل السب ، وفيك السب ، وإليك يعود السب ...

المحاسن والأضداد  ج 1   ص 103 - سمط النجوم العوالي  ج 3   ص 128 - المحاسن والمساوى  ج 1   ص 73

وقتي كه به غانمه دختر غانم از قريش (همين روايت صحابيه بودن وی را ثابت می کند) خبر رسيد که معاويه و عمروعاص بنی هاشم را دشنام داده‌اند گفت : ای اهل مکه ؛ ای مردم ... سپس گفت : آيا در بين شما عمروعاص است ؟

عمر گفت : من هستم .

گفت : آيا تو به قريش و بنی‌هاشم دشنام می‌دهی در حالی که تو خودت سزاوار دشنامی و دشنام برای تواست و به تو باز می‌گردد ؟

4- عائشه :

عدم واكنش عايشه به دشنام به اميرمومنان (عليه‌السلام) :

عن عَطَاءِ بن يَسَارٍ قال جاء رَجُلٌ فَوَقَعَ في علي وفي عَمَّارٍ رضي الله عنهما عِنْدَ عَائِشَةَ فقالت أَمَّا علي فَلَسْتُ قَائِلَةً لك فيه شَيْئاً واما عَمَّارٌ فإني سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يقول لاَ يُخَيَّرُ بين أَمْرَيْنِ الا اخْتَارَ أَرْشَدَهُمَا

مسند أحمد بن حنبل  ج 6   ص 113 ش 24864

از عطاء بن يسار روايت شده است که شخصی آمد و در نزد عائشه به علی (عليه‌السلام) و عمار دشنام داد ؛  پس عائشه گفت : اما در مورد علی چيزی به تو نمی‌گويم ؛ اما در مورد عمار از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) شنيدم که می فرمود : وی اگر در بين دو کار مخيّر شود بهترين آنها را انتخاب می‌کند .

دشنام عائشه به خاندان اميرمومنان (عليه‌السلام) !

گذشت كه ابي داود روايت ذيل را نقل مي‌كند كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) صريحا به عائشه دستور دادند كه به زينب دشنام بدهد ! و عائشه نه تنها به زينب ، بلكه به خانواده امير مومنان علي (عليه‌السلام) نيز دشنام داد !‌

قال ابن عَوْنٍ: وَزَعَمُوا أنها كانت تَدْخُلُ على أُمِّ الْمُؤْمِنِينَ قالت: قالت أُمُّ الْمُؤْمِنِينَ : دخل عَلَيَّ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَعِنْدَنَا زَيْنَبُ بِنْتُ جَحْشٍ فَجَعَلَ يَصْنَعُ شيئاً بيده فقلت: بيده حتى فَطَّنْتُهُ لها فَأَمْسَكَ وَأَقْبَلَتْ زَيْنَبُ تُقَحِّمُ لِعَائِشَةَ رضي الله عنها فَنَهَاهَا فَأَبَتْ أَنْ تَنْتَهِيَ فقال لِعَائِشَةَ: سُبِّيهَا فَسَبَّتْهَا فَغَلَبَتْهَا فَانْطَلَقَتْ زَيْنَبُ إلى عَلِيٍّ رضي الله عنه فقالت: إِنَّ عَائِشَةَ رضي الله عنها وَقَعَتْ بِكُمْ وَفَعَلَتْ فَجَاءَتْ فَاطِمَةُ فقال لها إِنَّهَا حِبَّةُ أَبِيكِ وَرَبِّ الْكَعْبَةِ فَانْصَرَفَتْ ...

سنن أبي داود  ج 4   ص 274 ش 4898

ابن عون – كه علما اعتقاد دارند كه او به نزد عائشه مي‌رفته است- از عائشه روايت مي كند كه گفت : روزي پيامبر (صلى الله عليه وآله) به نزد من آمده و زينب دختر جحش نيز در پيش ما بود ؛ رسول خدا با دست خويش كاري كردند (كه در مقابل زينب شايسته نبود) ، من با دست به رسول خدا اشاره كرده و او را از وجود زينب آگاه كردم .

زينب به نزد عائشه آمده و شروع به دشنام كرد ، رسول خدا (صلى الله عليه وآله) او را از اين كار بازداشتند اما او قبول نكرد !!!! به همين سبب رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به عائشه گفتند : تو نيز به او دشنام بده !!! عائشه به زينب دشنام داد و دشنام او از دشنام زينب قوي‌تر افتاد !!!

زينب به نزد علي(عليه‌السلام) رفته و گفت عائشه به شما دشنام داد و چنين كرد ؛ فاطمه ÷ به نزد پيامبر (صلى الله عليه وآله) آمد ؛ پيامبر به او گفتند : قسم به پروردگار كعبه عائشه محبوبه من است ! به همين سبب فاطمه ÷ بازگشت !!!

5- مغيرة بن شعبة :

وی از کسانی است که هم اميرمومنان (عليه‌السلام) را لعن کرده و هم در مقابل کسانی که حضرت را لعن می‌کردند ، واکنشی نشان نمی‌داد :

خطبا به دستور او اميرمومنان (عليه‌السلام) را لعن مي‌كردند :

لما بويع لمعاوية بالكوفة أقام المغيرة بن شعبة خطباء يلعنون عليا رضي الله عنه

السنة لابن أبي عاصم  ج 2   ص 618 ش 1427 - شرح نهج البلاغة ابن ابي الحديد  ج 13   ص 131

سنن أبي داود  ج 4   ص 211 ش 4648 ( ذكر اصل ماجرا بدون نام مغيرة)

وقتي براي معاويه در کوفه بيعت گرفتند ، مغيرة بن شعبه خطيبانی را وادار کرد تا علی را لعنت کنند .

دشنام او به اميرمومنان (عليه‌السلام) (با سند صحيح) :

1- ثم صعد المغيرة بن شعبة فحمد الله وأثنى عليه ثم وقع في علي ...

المعجم الكبير  ج 3   ص 71 ش 2698

سپس مغيرة بن شعبه بالای منبر رفته و خدا را شکر و ثنا گفت و سپس به علی جسارت کرد ...

هيثمی در مورد اين روايت می گويد :

رواه الطبراني عن شيخه زكريا بن يحيى الساجي قال الذهبي أحد الأثبات ما علمت فيه جرحا أصلا ... وبقية رجاله رجال الصحيح

مجمع الزوائد ج7 ص247.

اين روايت را طبرانی از شيخ خويش زکريا نقل کرده است که ذهبی وی را يکی از ثابت‌قدمان در علم روايت می‌داند و می‌گويد هيچ اشکالی در مورد وی سراغ ندارم ؛ ... ساير راويان اين روايت ، راويان صحاح هستند .

2- عن زياد بن علاقة عن عمه أن المغيرة بن شعبة سب علي بن أبي طالب ...

 هذا حديث صحيح على شرط مسلم ولم يخرجاه

المستدرك على الصحيحين ج1 ص541 ش 1419

از زياد بن علاقه از عمويش روايت شده است که مغيره بن شعبه علی بن ابی طالب (عليه‌السلام) را لعن کرد ...

اين روايت طبق شروط مسلم صحيح است ولی در صحيحين نيامده است .

3- عن عبد الله بن ظالم قال خطب المغيرة بن شعبة فسب عليا ...

سنن النسائي الكبرى  ج 5  ص 58 ش 8205  و فضائل الصحابة للنسائي  ج 1   ص 31 ش 101

سنن أبي داود  ج 4   ص 211 ش 4649 (ذکر تمام ماجرا با عنوان رجل به جای ذکر نام مغيره)

از عبد الله بن ظالم روايت شده است که مغيره خطبه می‌خواند پس علی (عليه‌السلام) را لعنت کرد ...

4- حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا وَكِيعٌ ثنا شُعْبَةُ عَنِ الْحُرِّ بن الصباح عن عبد الرحمن بن الأَخْنَسِ قال خَطَبَنَا الْمُغِيرَةُ بن شُعْبَةَ فَنَالَ من علي رضي الله عنه فَقَامَ سَعِيدُ بن زَيْدٍ فقال سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يقول ...

روزی مغيره بن شعبه برای ما خطبه می گفت ؛ پس به علی (عليه‌السلام) جسارت کرد ؛ سعيد بن زيد ايستاده و گفت : از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) شنيدم که می‌فرمود ...

اين روايت و شبيه اين مضمون در مصادر ذيل آمده است :

مسند أحمد بن حنبل  ج 1   ص 188 ش 1631 و 1637 و 1638 - فضائل الصحابة لابن حنبل  ج 1   ص 116 ش 87 و ص 221 ش 256 و 257 - مسند أبي يعلى  ج 2   ص 259 ش 971 - تاريخ مدينة دمشق  ج 21   ص 71 و ج 35 ص 274 و 275 - مسند الشاشي  ج 1   ص 247 ش 210 - السنة لابن أبي عاصم  ج 2   ص 619 ش1428 تا 30 - الأحاديث المختارة  ج 3   ص 288 ش 1089 و 1090 (روايت را حسن می داند) - تهذيب الكمال  ج 16   ص 288 (روايت را حسن می داند)

5- عن إسماعيل بن إبراهيم ، قال : كنت أنا وإبراهيم بن يزيد جالسين في الجمعة مما يلي أبواب كندة فخرج المغيرة فخطب ، فحمد الله ، ثم ذكر ما شاء أن يذكر ، ثم وقع في علي (عليه‌السلام) ، فضرب إبراهيم على فخذي أو ركبتي ، ثم قال : أقبل علي ، فحدثني فإنا لسنا في جمعة ، ألا تسمع ما يقول هذا .

شرح نهج البلاغة  ابن ابی الحديد ج 13   ص 132

از اسماعيل بن ابراهيم نقل شده است که گفت : روزی من و ابراهيم بن يزيد در نماز جمعه در کنار درکنده نشسته بوديم ؛ مغيره به عنوان سخنران بيرون آمد پس حمد خدا گفته و سخن راند ؛ سپس به علی(عليه‌السلام) جسارت کرد ؛ پس ابراهيم بر زانوی من زده و گفت : رو به من کن و با من سخن بگو ؛ زيرا ما در نماز جمعه نيستيم ؛ آيا نمی‌شنوی او چه می‌گويد ؟

6- ثم قام المغيرة بن شعبة ، وقال كلاماً سبا لعلي وتعظيماً لعثمان .

إعلام الناس بما وقع للبرامكة مع بني العباس ج 1   ص 28 ، اسم المؤلف:  محمد دياب الإتليدي الوفاة: 1100هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت/لبنان - 1425هـ-2004م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد أحمد عبد العزيز سالم

سپس مغيرة بن شعبه ايستاد و سخني در دشنام به علي (عليه‌السلام) و تعظيم عثمان گفت !

7- وولى معاوية المغيرة بن شعبة الكوفة، فاقام بها تسع سنين وهو أحسن رجل سيرة وأشده حباً للعافية، غير أنه لا يدع ذم علي والوقيعة فيه

أنساب الأشراف ج 2   ص 161، اسم المؤلف:  أحمد بن يحيى بن جابر البلاذري (المتوفى : 279هـ) الوفاة: 279

معاويه مغيره را والي كوفه كرد ؛ او 9 سال در آنجا بود . سيره او بسيار نيكو بود و به شدت به دنبال آرامش بود ؛ تنها اشكال او اين بود كه بدگويي از علي (عليه‌السلام) و دشنام به او را رها نمي‌كرد !

عدم واكنش مغيره ، به دشنام به اميرمومنان(عليه‌السلام) (با سند صحيح) :

حدثني رياح بن الحارث أن المغيرة بن شعبة كان في المسجد الأكبر وعنده أهل الكوفة عن يمينه وعن يساره فجاء رجل يدعى سعيد بن زيد فحياه المغيرة وأجلسه عند رجليه على السرير فجاء رجل من أهل الكوفة فاستقبل المغيرة فسب وسب قال من يسب هذا يا مغيرة قال يسب علي بن أبي طالب قال يا مغير بن شعب ثلاثا ألا أسمع أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم يسبون عندك لا تنكر ولا تغير ...

إسناده صحيح

الأحاديث المختارة  ج 3   ص 282 ش 1083 تا 1085 (سه روايت با همين مضمون ذكر كرده , همه روايات را صحيح مي داند)

رياح بن حارث به من خبر داد که مغيره بن شعبه روزی در مسجد بزرگ بود و مردم کوفه در چپ و راست وی بودند ؛ پس شخصی به نام سعيد بن زيد وارد شد ؛ وی سعيد را در کنار خودش بر روی تخت نشاند ؛ پس مردی از اهل کوفه وارد شده رو به مغيره کرد و شخصی را دشنام داد .

سعيد پرسيد : ای مغيره ! اين شخص چه کسی را دشنام می‌دهد ؟

پاسخ داد : علی بن ابی طالب .

گفت : ای مغيره بن شعبه - وسه بار نام وی را تکرار کرد – می بينم که اصحاب رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را در نزد تو دشنام می دهند و تو نه اشکالی می‌گيری و نه ناراحت می‌شوی !!!

سند اين روايت صحيح است .

ساير مدارك :

سنن أبي داود  ج 4   ص 212 ش 4650 (بدون ذکر اسم مغيره با ذکر تمام ماجرا)

مصنف ابن أبي شيبة  ج 6   ص 350 ش 31946

فضائل الصحابة لابن حنبل  ج 1   ص 121 ش 90 و  ص 204 ش 225

مسند أحمد بن حنبل  ج 1   ص 187 ش 1629

السنة لابن أبي عاصم  ج 2   ص 619 ش 1433 و 1434

اعتقاد أهل السنة  اللالکائی ج 8   ص 1411 ش 2719

كتاب الأسماء المبهمة خطيب بغدادي ج 7   ص 489 حديث 225 قيس بن علقمة

6- عمرو بن العاص :

دشنام او به اميرمومنان(عليه‌السلام) (با سند صحيح)

1- ... فَصَعِدَ عَمْرٌو الْمِنْبَرَ فذكر عَلِيًّا وَوَقَعَ فيه ...

المعجم الكبير  ج 3   ص 71 ش 2698

پس عمرو بن العاص بالای منبر رفته و از علی(عليه‌السلام) ياد کرد و به او دشنام داد !

هيثمی در مورد اين روايت می گويد :

رواه الطبراني عن شيخه زكريا بن يحيى الساجي قال الذهبي أحد الأثبات ما علمت فيه جرحا أصلا ... وبقية رجاله رجال الصحيح

مجمع الزوائد ج7 ص247

اين روايت را طبرانی از شيخ خويش زکريا بن يحيي ساجی نقل کرده است که ذهبی در مورد او می گويد يکی از ثابت قدمان در علم روايت است ؛ در مورد او هيچ اشکالی سراغ ندارم ... ساير راويان اين روايت ، راويان صحيحين هستند .

2- فقام عمرو بن العاص رضي الله تعالى عنه ... ثم قال : يا حسن ، هل تعلم أن أباك أول من أثار الفتنة وطلب الملك ، فكيف رأيت صنع الله تعالى به ؟

إعلام الناس بما وقع للبرامكة مع بني العباس  ج 1   ص 27

عمروعاص گفت : ... اي حسن ، آيا مي‌داني پدر تو اولين كسي بود كه فتنه را برانگيخت و طلب خلافت كرد ؟ ديدي خدا با او چه كرد ؟!

دشنام او به بني‌هاشم :

ولما بلغ غانمة بنت غانم القرشية سب معاوية وعمرو بن العاص بني هاشم قالت لأهل مكة أيها الناس ... ثم قالت : أفيكم عمرو بن العاص قال عمرو : ها أناذا ، قالت : أنت تسب قريشاً وبني هاشم ، وأنت أهل السب ، وفيك السب ، وإليك يعود السب ...

المحاسن والأضداد  ج 1   ص 103 - سمط النجوم العوالي  ج 3   ص 128 - المحاسن والمساوى  ج 1   ص 73

وقتي كه به غانمه دختر غانم از قريش خبر رسيد که معاويه و عمروعاص بنی‌هاشم را دشنام داده‌اند گفت : ای اهل مکه ؛ ای مردم ... سپس گفت : آيا در بين شما عمروعاص است ؟

عمر گفت : من هستم .

گفت : آيا تو به قريش و بنی‌هاشم دشنام می‌دهی در حالی که تو خودت سزاوار دشنامی و دشنام برای تواست و به تو باز می‌گردد ؟

7- مروان :

دشنام او به اميرمومنان(عليه‌السلام) :

1- عن عمير بن إسحاق قال كان مروان أميرا علينا ست سنين فكان يسب عليا كل جمعة ثم عزل ثم استعمل سعيد بن العاص سنتين فكان لا يسبه ثم أعيد مروان فكان يسبه

تاريخ الإسلام ذهبی  ج 4   ص 228 - التحفة اللطيفة في تاريخ المدينة الشريفة  ج 1   ص 400 - العلل ومعرفة الرجال  احمد بن حنبل ج 3   ص 176 ش 4781 - تاريخ مدينة دمشق  ج 21   ص 129 و ج 57   ص 243

از عمير بن اسحاق روايت شده است که مروان شش سال امير ما در مدينه بود و هر هفته به علی (عليه‌السلام) دشنام می داد ؛ سپس عزل شد و به جای وی سعيد بن العاص دوسال به کار گماشته شد ؛ و در اين مدت وی به علی (عليه‌السلام) دشنام نمی‌داد ؛ اما دوباره مروان به کار گماشته شد و شروع به دشنام کرد .

2- كان سعد بن مالك عند مروان ... فسب مروان عليا

مسند الشاشي  ج 1   ص 146 ش 82

سعد بن مالک نزد مروان بود ... که وی به علی(عليه‌السلام) دشنام می‌داد .

3- ومروان كان أكبر الأسباب فى حصار عثمان ... ولما كان متوليا على المدينة لمعاوية كان يسب عليا كل جمعة على المنبر

البداية والنهاية  ج 8   ص 259

مروان از مهمترين علت‌های محاصره عثمان بود ... و وقتی که از طرف معاويه والی بر مدينه شد ، هر هفته علی (عليه‌السلام) را بر منبر دشنام می‌داد .

دشنام او به اميرمومنان ، فاطمه زهرا و امام حسن (عليهما السلام)!

عن عمير بن إسحاق قال : كان مروان أميراً علينا سنين ، فكان يسب علياً رضي الله عنه كل جمعة على المنبر ، ثم عزل مروان ، واستعمل سعيد بن العاص سنين ، فكان لا يسبه ، ثم عزل سعيد ، وأعيد مروان ، فكان يسبه ، فقيل للحسن بن علي رضي الله عنهما : ألا تسمع ما يقول مروان ؟ فلا ترد شيئاً ؟ فكان يجيء يوم الجمعة ، فيدخل حجرة النبي صلى الله عليه وسلم فيكون فيها ، فإذا قضيت الخطبة ، خرج إلى المسجد فصلى فيه ، ثم يرجع إلى أهله ، فلم يرض بذلك مروان ، حتى أهدي له في بيته ، فإنا لجلوس معه ، إذ قيل له : فلان على الباب ، فأذن له ، فدخل فقال : إني جئتك من عند سلطان ، وجئتك بعزمة ، فقال : تكلم ، فقال : أرسل مروان بعلي وبعلي بك وبك ، وما وجدت مثلك إلاَّ مثل البغلة ، يقال لها : من أبوك ؟ فتقول : أمي الفرس . فقال : ارجع إليه ، فقل له : والله لا أمحو عنك شيئاً مما قلت بأني أسبك ، ولكن موعدي وموعدك الله ، فإن كنت صادقاً يأجرك الله بصدقك ، وإن كنت كاذباً ، فالله أشد نقمة ، قد أكرم الله تعالى جدي أن يكون مثلي مثل البغلة ...

المطالب العالية  ج 18   ص 267 ش 4457  - تاريخ الإسلام ذهبی ج 5   ص 231

از عمير بن اسحاق روايت شده است که مروان جند سال حاکم بر ما بود و علی را هر هفته بر منبر لعن می‌کرد ؛ سپس عزل شده و سعيد بن العاص چند سال به جای او آمد که وی علی (عليه‌السلام) را لعنت نمی‌کرد ؛ سپس وی عزل شد و دوباره مروان روی کار آمد و دوباره به علی (عليه‌السلام) دشنام داد .

پس به حسن گفتند : آيا نمی شنوی مروان چه می‌گويد ؟ ولی ايشان پاسخی نمی‌داد .

حضرت روزهای جمعه می‌آمد و وارد اتاق رسول خدا (صلى الله عليه وآله) شده و در آنجا می‌ماند ؛ وقتی که خطبه جمعه مروان تمام می شد به مسجد می‌رفت و نماز می‌خواند و سپس به نزد خانواده خود می‌رفت‌.

اما مروان به اين نيز راضی نشد ؛ و هديه ای برای حسن فرستاد !!!

ما همراه با حسن (عليه‌السلام) در خانه نشسته بوديم که گفتند : فلانی در کنار در است . پس حضرت به وی اجازه ورود دادند ؛ وارد شده و گفت : من از نزد حاکم به نزد تو آمده‌ام ؛ وبرای تو فرمانی آورده‌ام !!!

حضرت فرمودند : بگو .

گفت : مروان هر آنچه از دهانش در می‌آمد به علی و به علی و به تو و به تو نثار داشت !!! و گفته است : من تو را جز مانند قاطری نمی دانم که اگر به او بگويند پدرت کيست می‌گويد مادرم اسب است !!!

حضرت به او گفتند : به خدا قسم من با دشنام دادن به تو گناهان تو را نمی‌شويم . و بدان که وعده بين من و تو نزد خداست ؛ اگر راستگو باشی خدا به تو پاداش دهد ؛ و اگر دروغگو باشی عذاب خداوند بسيار سخت است .

خداوند جد من (صلى الله عليه وآله) را از اين گرامی‌تر داشته است که نوه وی را تشبيه به قاطر کنند ...

لعنت فرستادن او به اهل بيت (عليهما السلام) :

عن أبي يحيى قال كنت بين الحسن والحسين ومروان فقال مروان أنتم أهل بيت ملعونون ...

سير أعلام النبلاء ج3 ص478 -  المعجم الكبير ج3 ص85 - مجمع الزوائد ج10 ص72

از ابو يحيي روايت شده است که بين حسن و حسين و مروان بودم ... پس مروان گفت : شما خاندانی ملعون هستيد!!!

8- بسر بن أرطاة :

ولما قدم بسر بن أبي أرطاة ... أخذ بني زياد، وهم غلمان عبيد الله، وسلما، وعبد الرحمن، والمغيرة ... فقال: والله لأقتلنكم أو ليأتيني زياد أبوكم . ثم صعد المنبر، فذكر علياً بالقبيح وشتمه وتنقصه

أنساب الأشراف  ج 1   ص 216

وقتی بسر بن أرطاة فرزندان زياد را گرفت که عبيد الله و ... بودند به ايشان گفت : قسم به خدا يا پدرتان به نزد من می‌آيد و يا شما را می‌کشم ؛ سپس بر منبر رفته و در مورد علی (عليه‌السلام) بدگويي کرده و به او دشنام داد و وی را تنقيص کرد ...

9- وليد بن عقبة

ثم قام الوليد بن عقبة فحمد الله وأثنى عليه ، ثم قال : يا بني هاشم كنتم أصهار عثمان بن عفان ، فنعم الصهر كان لكم لقربه من رسول الله صلى الله عليه وسلم ، يقربكم ويفضلكم ، ثم بغيتم عليه وقتلتموه ، وقد أردنا قتل أبيك فأنقذنا الله منه ، ولو قتلناه ما كان علينا ذنب .

إعلام الناس بما وقع للبرامكة مع بني العباس ج 1   ص 28 ، اسم المؤلف:  محمد دياب الإتليدي الوفاة: 1100هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت/لبنان - 1425هـ-2004م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد أحمد عبد العزيز سالم

سپس وليد بن عقبه ايستاده و ستايش و حمد خدا گفت و سپس گفت : اي بني‌هاشم ! شما پدرزن عثمان بوديد ! چه خوب دامادي براي شما بود ، زيرا شما بستگان پيامبر (صلى الله عليه وآله) بوديد ؛ شما را به خود نزديك كرده گرامي‌ مي‌داشت ؛ اما شما بر او شوريده و او را كشتيد ؛ ما خواستيم پدر تو (علي) را بكشيم ، اما خدا ما را از دست او نجات داد ! و اگر او را مي‌كشتيم ، گناهي بر گردن ما نبود !

10- عتبة بن أبي سفيان

 ثم قام عتبة بن أبي سفيان فقال : يا حسن ، إن أباك قد تعدى على عثمان فقتله حسداً على الملك والدنيا ، فسلبهما الله منه ، ولقد أردنا قتل أبيك ، حتى قتله الله تعالى .

إعلام الناس بما وقع للبرامكة مع بني العباس ج 1   ص 28 ، اسم المؤلف:  محمد دياب الإتليدي الوفاة: 1100هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت/لبنان - 1425هـ-2004م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد أحمد عبد العزيز سالم

سپس عتبة بن ابي سفيان ايستاده و گفت : اي حسن ! پدر تو بر عثمان شوريد و او را به خاطر حسد بر خلافت و دنيا كشت !

خدا نيز خلافت و دنيا را از علي گرفت ! ما خواستيم پدرت را بكشيم ، اما خدا او را كشت !

11- عباس عموي رسول خدا (صلى الله عليه وآله) !

طبق روايت بخاري در صحيح ، او و امير مومنان علي (عليه‌السلام) به يكديگر دشنام داده‌اند !

حدثنا عبد اللَّهِ بن يُوسُفَ حدثنا اللَّيْثُ حدثني عُقَيْلٌ عن بن شِهَابٍ قال أخبرني مَالِكُ بن أَوْسٍ النَّصْرِيُّ وكان محمد بن جُبَيْرِ بن مُطْعِمٍ ذَكَرَ لي ذِكْرًا من ذلك فَدَخَلْتُ على مَالِكٍ فَسَأَلْتُهُ فقال انْطَلَقْتُ حتى أَدْخُلَ على عُمَرَ أَتَاهُ حَاجِبُهُ يرفأ فقال هل لك في عُثْمَانَ وَعَبْدِ الرحمن وَالزُّبَيْرِ وَسَعْدٍ يَسْتَأْذِنُونَ قال نعم فَدَخَلُوا فَسَلَّمُوا وَجَلَسُوا فقال هل لك في عَلِيٍّ وَعَبَّاسٍ فَأَذِنَ لَهُمَا قال الْعَبَّاسُ يا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ اقْضِ بَيْنِي وَبَيْنَ الظَّالِمِ اسْتَبَّا فقال الرَّهْطُ عُثْمَانُ وَأَصْحَابُهُ يا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ اقْضِ بَيْنَهُمَا وَأَرِحْ أَحَدَهُمَا من الْآخَرِ ...

صحيح البخاري  ج 6   ص 2663 ش 6875 ، اسم المؤلف:  محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا

مالك بن اوس مي‌گويد : به نزد عمر رفته بودم كه نگهبان او آمده و گفت : آيا به عثمان و عبدالرحمن و زبير و سعد اجازه ورود مي‌دهي ؟ پاسخ داد : آري .

آنان وارد شده سلام كرده و نشستند ؛ سپس نگهبان گفت : آيا به علي و عباس نيز اجازه ورود مي‌دهي ؟ به آن دو نيز اجازه ورود داد .

عباس گفت : اي امير‌المومنين ؛ بين من و اين ظالم (علي بن ابي طالب) قضاوت كند و سپس به هم دشنام دادند !

حاضرين – عثمان و يارانش- گفتند : اي امير مومنان ، بين آن دو قضاوت كن و آنان را از دست يكديگر راحت بنما !...

مسلم نيز همين روايت را نقل كرده و مي‌گويد :

فقال عَبَّاسٌ يا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ اقْضِ بَيْنِي وَبَيْنَ هذا الْكَاذِبِ الْآثِمِ الْغَادِرِ الْخَائِنِ

صحيح مسلم  ج 3   ص 1377 ش 1757 ، اسم المؤلف:  مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261 ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي

عباس گفت : اي امير المومنين ! بين من و اين دروغگوي بدكار حيله گر خيانتكار حكم بنما !

12- عبد الله بن الزبير بن عوام

1- خطب ابن الزبير فنال من الإمام علي كرم الله وجهه فبلغ ذلك ابنه محمد ابن الحنفية رضي الله عنه فأقبل حتى وضع له كرسي قدامه فعلاه وقال يا معشر قريش شاهت الوجوه أينتقص علي وأنتم حضور

مروج الذهب  ج 1   ص 382 ، اسم المؤلف:  أبو الحسن على بن الحسين بن على المسعودي (المتوفى : 346هـ) الوفاة: 346 ، دار النشر :

شرح نهج البلاغة  ج 4   ص 37 ، اسم المؤلف:  أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني الوفاة: 655 هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1418هـ - 1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد عبد الكريم النمري

جمهرة خطب العرب  ج 2   ص 90 ، اسم المؤلف:  أحمد زكي صفوت الوفاة: بلا ، دار النشر : المكتبة العلمية - بيروت - بلا ، الطبعة : بلا ، تحقيق : بلا

ابن زبير روزي سخنراني مي‌كرد ، و در ميان سخن خويش به امام علي (عليه‌السلام) جسارت كرد ! خبر به محمد بن حنفية فرزند حضرت رسيد ؛ به نزد عبد الله بن زبير آمده و براي او صندلي در جلوي عبد الله بن زبير گذاشتند ؛‌ وي بالاي صندلي رفته و گفت اي گروه قريش ؛ چهره‌هاتان زشت باد ! آيا از علي‌(عليه‌السلام) بدگويي كنند و شما حاضر باشيد ؟

2- كثير بن كثير بن المطلب ... وهو القائل وسمع عبد الله بن الزبير يتناول أهل البيت عليهم السلام... :

لعن الله من يسب علياً ... وحسيناً من سوقة وإمام ...

معجم الشعراء  ج 1   ص 75 ، اسم المؤلف:  أبو عبيد الله بن محمد بن عمران المرزباني (المتوفى : 384هـ) الوفاة: 384

كثير بن كثير بن مطلب ... او بود كه وقتي شنيد عبد الله بن زبير به اهل بيت دشنام مي‌دهد چنين سرود كه :

خدا لعنت كند هركه علي (عليه‌السلام) را دشنام مي‌دهد ... و حسين (عليه‌السلام) را دشنام مي‌دهد بزرگان و امامان را !

13- لعن اميرمومنان(عليه‌السلام) در حضور يكي از همسران رسول خدا(صلى الله عليه وآله) :

ابن ابي الحديد در ضمن كساني كه به امير مومنان دشنام مي‌دادند ، اسود بن يزيد و مسروق بن اجدع را ذكر كرده و مي‌گويد :

ومنهم الأسود بن يزيد ومسروق بن الأجدع ، روى سلمة بن كهيل : أنهما كانا يمشيان إلى بعض أزواج رسول الله صلى الله عليه وسلم ، فيقعان في علي عليه السلام

شرح نهج البلاغة  ج 4   ص 58 ، اسم المؤلف:  أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني الوفاة: 655 هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1418هـ - 1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد عبد الكريم النمري

از جمله اين افراد ، اسود بن يزيد و مسروق بن اجدع بودند ، سلمة بن كهيل روايت كرده است كه آن دو به نزد يكي از همسران رسول خدا (صلى الله عليه وآله) رفته و در نزد او به علي (عليه‌السلام) دشنام مي‌دادند !

البته بر كسي پوشيده نيست كه مسروق بن اجدع ، و اسود بن يزيد ، از كساني بودند كه ارتباط بسيار زيادي به خانه عائشه داشته و حتي عائشه ، مسروق را زماني كه پسر كوچكي بود ، به خانه آورده و او را شبيه پسر خود مي‌دانست !

14-18 اباالاعور ، ضحاك بن قيس، حبيب بن مسلمة ، ابوموسي اشعري

ابن ابي الحديد مي‌گويد :

وكان علي (عليه‌السلام) يقنت في صلاة الفجر وفي صلاة المغرب ، ويلعن معاوية ، وعمراً ، والمغيرة ، والوليد ابن عقبة ، وأبا الأعور ، والضحاك بن قيس ؛ وبسر بن أرطأة ، وحبيب بن مسلمة ، وأبا موسى الأشعري ، ومروان بن الحكم ، وكان هؤلاء يقنتون عليه ويلعنونه .

شرح نهج البلاغة  ج 4   ص 47 ، اسم المؤلف:  أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني الوفاة: 655 هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1418هـ - 1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد عبد الكريم النمري

علي (عليه‌السلام) در نماز صبح و مغرب قنوت گرفته و معاويه و عمرو بن العاص و مغيره و وليد بن عقبه و ابا الاعور و ضحاك بن قيس و بسر بن أرطاة و حبيب بن مسلمة و ابوموسي اشعري و مروان بن حكم را لعنت مي‌كرد ؛ آنان نيز در نماز قنوت گرفته و حضرت را لعنت مي‌كردند !

پاسخ به سوالات مربوط به لعن و نتيجه گيري از آيات و روايات:

در اين قسمت از مقاله به بررسی نتايجی که از روايات اهل سنت به دست می‌آيد پرداخته و چهار سوال مهم كه در كتب و مقالات اهل سنت ، در مورد لعن مطرح شده است ، پاسخ مي‌گوييم :

1- آيا براي ما جايز است كسي را كه خدا يا رسول خدا (ص) لعنت فرموده است ، لعنت كنيم ؟ يا اين كار تنها براي خدا و حضرت جايز بوده است ؟

2- اگر لعن نكنيم ، ما را به جهنم نمي‌برند ، اما اگر لعن كنيم شايد به جهنم برويم

3- آيا لعن ، تنها به صورت غير مستقيم ، و به صورت لعن صاحبان صفات ناپسند جايز است و در غير اين صورت حرام ؟

4- آيا رواياتي كه مي‌گويد «اگر رسول خدا (ص) كسي را لعنت كرده باشند ، و او مستحق لعن نباشد ، اين لعن ، تبديل به رحمت براي او مي‌شود» صحيح است؟

4- آيا اگر كسي مورد لعن قرار گيرد فرشتگان از او دفاع مي‌كنند ؟

1- آيا برای ما جايز است کسی را که رسول خدا (صلى الله عليه وآله) لعنت کرده است ، لعنت کنيم؟

گروهي از اهل سنت ادعا می‌کنند ، که اگر خداوند يا رسول خدا (صلى الله عليه وآله) کسی را لعنت کرده باشد، مردم حق لعنت وی را ندارند ؛ زيرا شايد جواز اين لعنت فقط مخصوص خدا و رسول خدا (صلى الله عليه وآله)  باشد . و در توجيه اين مدعي مي‌گويند :

به عنوان مثال وقتي پادشاهي يكي از وزراي خويش را دشنام مي‌دهد ، دليل نمي‌شود كه غلامان نيز او را دشنام دهند !

پاسخ:

1-  لعن مردم به معنی درخواست لعنت توسط خداوند است .

همانطور که در ترجمه معنی لعن گذشت ، معنای لعن همان طلب دوري از رحمت خداست ؛ يعنی لعنت كننده از خدا می‌خواهد كه شخص لعنت شده را از رحمت خود دور نمايد ؛ و با عبارت «اللهم العن فلاناً» و يا  «لعنه الله» يا «لعنة الله عليه» در واقع ، همان دوري از رحمت خداوند را براي او طلب مي‌كند .

بنا بر اين ، اين اشكال تنها در زماني قابل بررسي است كه شخص به ديگري دشنام دهد ؛ يعني به عنوان مثال چنين اشكال شود كه اگر سلطان به وزير خود دشنام‌ دهد ، شايد براي ديگران مجاز نباشد كه به او دشنام دهند ؛  اما آنچه ما در مورد جواز آن در اين مقاله سخن مي‌گوييم ، لعن است و نه سب !

پس با توجه به معني لعن ، اين اشكال صحت ندارد !

2-  طلب لعنت همه مردم ، براي گروهي از گناهكاران در قرآن و سنت نبوي :

در مواردی از قرآن و سنت به جواز لعن توسط غير خدا ، تصريح شده است . مانند آيه : «وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ» و يا آيه: «لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ» كه نشانگر مشروعيت لعن توسط غير خداوند است.

خداوند متعال مي‌فرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ

سوره بقره آيه 159

کسانی که نشانه های روشن و رهنمودی را که فرستاديم بعد از آنکه برای مردم در کتاب توضيح داده ايم نهفته می دارند ، آنان را خدا لعنت کرده و لعنت‌کنندگان لعنتشان کنند .

و در آيه ديگر مي‌فرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ كُفَّارٌ أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ

سوره بقره آيه 161

کسانی که کافر شدند و در حال کفر مردند لعنت خدا و فرشتگان و تمام مردم بر آنان باد.

و هم‌چنين در قرآن كريم آمده است :

 وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ * أُولَئِكَ جَزَاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ

سوره آل عمران آيات86 و 87.

و خداوند قوم بيدادگر را هدايت نمی‌کند ؛ آنان سزايشان اين است که لعنت خدا و فرشتگان و مردم همگی بر آنان است .

همچنين در صحيح بخاري از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) روايت مي‌كند كه فرمودند :

فمن أحدث فيها حدثا أو آوى محدثا فعليه لعنة الله والملائكة والناس أجمعين... ومن والى قوما بغير إذن مواليه فعليه لعنة الله والملائكة والناس أجمعين... فمن أخفر مسلما فعليه لعنة الله والملائكة والناس أجمعين... .

صحيح البخاري ج6 ص2482 ش 6374 كتاب الفرائض باب إثم من تبرأ من مواليه

کسی که در مدينه بدعت گذارد و يا بدعت‌گذار را پناه دهد پس لعنت خدا و ملائکه و همه مردمان بر او باد ؛

وکسی که از بدون اجازه مولای خويش ، مولای ديگری بگيرد لعنت خدا و ملائکه و همه مردمان بر او باد

اگر کسی ذمه (پناه دادن به اهل كتاب) يکی از مسلمانان را بشکند لعنت خدا و ملائکه و همه مردمان بر او باد.

مسلم نيز در صحيح خويش از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) روايت مي‌كند كه فرمودند :

وَمَنْ ادَّعَى إلى غَيْرِ أبيه أو انْتَمَى إلى غَيْرِ مَوَالِيهِ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ.

صحيح مسلم  ج 2   ص 994 ش 1370 كتاب الحج باب فضل المدينة

کسی که خود را فرزند غير پدر خويش نشان دهد و کسی که خود را غلام کسی غير از مولای خويش معرفی کند لعنت خداوند وملائکه و همه مردمان بر او باد .

حاكم نيشابوري نيز از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) روايت مي‌كند كه فرمودند :

من سل سخيمته على طريق عامر من طرق المسلمين فعليه لعنة الله والملائكة والناس أجمعين

المستدرك على الصحيحين ج 1 ص 296 ش 665 کتاب الطهارة (البانی در السلسلة الضعيفة ش 5151 اين روايت را ضعيف می داند)

کسی که مدفوع خويش را در راه پر رفت و آمد مسلمانان رها سازد پس لعنت خدا و ملائکه و همه مردمان بر او باد .

متقي هندي نيز در كنزالعمال از حضرت روايت مي‌كند كه فرمودند :

ألا لعنة الله والملائكة والناس أجمعين على من انتقص شيئا من حقي ، وعلى من أبى عترتي...

كنز العمال  ج 16 ص42 ش 44057

(رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمودند :) لعنت خدا و ملائکه و همه مردمان بر کسی که چيزی از حق من کم گذارد ؛ و کسی که مانع عترت من شود.

3- دستور صريح به لعن برخي از گنهگاران

در رواياتي كه اهل سنت نقل كرده‌اند دستور صريح رسول گرامي اسلام (صلى الله عليه وآله) مبني بر لعن برخي از افراد صادر شده است:

احمد بن حنبل نقل مي‌كند:

سمعنا عبد الله بن عمرو يقول سمعت رسول الله  صلى الله عليه وسلم  يقول سيكون في آخر أمتي رجال يركبون على السروج كأشباه الرجال ينزلون على أبواب المسجد نساؤهم كاسيات عاريات على رؤوسهم كأسنمة البخت العجاف العنوهن فإنهن ملعونات ...

 مسند أحمد بن حنبل ج2 ص223 ش 7083 مسند عبد الله بن عمر -  المستدرك على الصحيحين ج4 ص483 ش 8346 کتاب الفتن والملاحم- صحيح ابن حبان ج13 ص64 ش 5753 ذكر الاخبار عن وصف النساء اللاتي يستحققن اللعن بأفعالهن (البانی اين روايت را در صحيح و ضعيف الجامع الصغير ش7247 صحيح می داند)

از عبد الله بن عمر شنيديم که می گفت : رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمودند در آخر الزمان مردانی هستند که سوار بر زين می شوند اما شبيه مردانند !!! در کنار در مساجد منزل می کنند اما همسرانشان پوشيده‌اند و عريان ؛ بر سر ايشان مانند کوهان شتران خراسانی لاغر اندام است ؛ آنها را لعنت کنيد ، زيرا  لعنت شده هستند .

از اينكه در روايت ، رسول گرامي اسلام (صلى الله عليه وآله) ، دستور به لعنت اين افراد داده و اين كار را مبتني بر ملعون بودن آنها (توسط خداوند) كرده‌اند – و فرموده‌اند آنها را لعنت كنيد ،‌زيرا آنها لعنت شده هستند- از اين روايت چنين به دست مي‌آيد كه كسي كه توسط خداوند لعنت شده است را بايد لعنت كرد .

4- لعن توسط رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مجوز لعن براي ديگر افراد :

برخي از فقهاي اهل سنت لعن پيامبر گرامي (صلى الله عليه وآله) را دليل مشروعيت لعن توسط ساير مردم شمرده‌اند ، همانگونه كه مسلم در صحيح خود نقل كرده است:

قال خفاف بن إيماء ركع رسول الله  صلى الله عليه وسلم  ثم رفع رأسه فقال وعصية عصت الله ورسوله اللهم العن بني لحيان والعن رعلا وذكوان ثم وقع ساجدا قال خفاف فجعلت لعنة الكفرة من أجل ذلك

صحيح مسلم ج1 ص470 ش 679

خفاف بن ايماء (از صحابه) می‌گويد : رسول خدا (صلى الله عليه وآله)  به رکوع رفته و سپس سر خويش را بالا می‌آوردند و می‌فرمودند ... عصية بر خدا و رسولش سرکشی کرد ؛ خدايا بنی‌لحيان و رعل و ذکوان را لعنت بنما ؛ و سپس به سجده می‌رفتند .

خفاف می گويد لعنت كفار به همين سبب صورت مي‌گيرد (كه رسول خدا چنين مي‌كردند)

خفاف که يکی از صحابه است می گويد چون رسول خدا (صلى الله عليه وآله) اين قبايل از کفار را لعنت کرده‌اند ، اين عمل رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در نظر صحابه مجوزی برای لعنت کردن آنها است .

5- لعن رسول خدا (صلى الله عليه وآله) الگوي لعن براي مسلمانان

برخي از بزرگان اهل سنت لعن پيامبر گرامي (صلى الله عليه وآله) را  الگوي خود قرار داده و اقدام به لعن نموده‌اند همان گونه كه مسلم در صحيح خود آورده است:

عن عبد الله قال لعن الله الواشمات والمستوشمات والنامصات والمتنمصات والمتفلجات للحسن المغيرات خلق الله قال فبلغ ذلك امرأة من بني أسد يقال لها أم يعقوب وكانت تقرأ القرآن فأتته فقالت ما حديث بلغني عنك أنك لعنت الواشمات والمستوشمات والمتنمصات والمتفلجات للحسن المغيرات خلق الله فقال عبد الله وما لي لا ألعن من لعن رسول الله  صلى الله عليه وسلم  وهو في كتاب الله فقالت المرأة لقد قرأت ما بين لوحي المصحف فما وجدته فقال لئن كنت قرأتيه لقد وجدتيه قال الله عز وجل   وما آتاكم الرسول فخذوه وما نهاكم عنه فانتهوا 

صحيح مسلم ج3 ص1678 ش 2125 کتاب اللباس والزينة باب تحريم فعل الواصلة والمستوصلة والواشمة والمستوشمة والنامصة والمتنمصة والمتفلجات والمغيرات خلق الله- صحيح البخاري ج4 ص1853 ش 4604 کتاب التفسير باب وما آتاكم الرسول فخذوه و ج5 ص2218 ش 5595 و ص 2219 ش 5599 کتاب اللباس باب المتنمصات

از عبد الله بن مسعود روايت شده است که گفت : خداوند زنی را خالکوبی می‌کند و زنی را که بر بدن وی خالکوبی می‌شود و زنی را که موی صورت زنان ديگر را می‌زدايد و زنی که موی صورتش زدوده می‌شود ، و نيز زنی را که دندان‌های خويش را به خاطر زينت اصلاح می‌کند (فاصله بين دندان ها را باز می‌کند) کسی که خلقت خدا را تغيير می‌دهد .

 اين خبر به زنی از بنی‌اسد رسيد که اهل قرآن بود ؛ به نزد وی آمده و گفت : شنيده‌ام که اين زنان را لعنت کرده‌ای ؟ عبد الله بن مسعود پاسخ داد : چرا کسی را که رسول خدا (صلى الله عليه وآله) لعنت کرده است لعنت ننمايم ؟ و دستور به اين کار در قرآن نيز آمده است .

زن سوال کرد در کجای قرآن چنين چيزی آمده است با اينکه من تمامی قرآن را خوانده‌ام اما اين را (که هر که را که رسول خدا لعنت کرد ، لعنت کنيد) در آن نيافته‌ام ؟

گفت : آن را خوانده‌ای و در کتاب خدا ديده‌ای ؛ خداوند فرموده است «هر چه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) برای شما آورد آن را بگيريد و هرچه از آن نهی کرد پس از آن پرهيز کنيد»

اين روايت در صحيح بخاری نيز آمده است:

عن عبد الله لعن الله الواشمات والمستوشمات والمتنمصات والمتفلجات للحسن المغيرات خلق الله تعالى ما لي لا العن من لعن النبي صلى الله عليه وسلم... .

صحيح البخاري ج 7 ص 62.

از عبد الله بن مسعود روايت شده است كه خدا لعنت كند ... چرا من كساني را كه رسول خدا‌(صلى الله عليه وآله) لعنت فرموده‌اند ، لعنت نكنم ؟

در روايت ديگر آمده:

عن ابن مسعود رضي الله عنه ... ما لي لا العن من لعنه رسول الله صلى الله عليه وسلم.

صحيح البخاري ج 7 ص 63

از ابن مسعود روايت شده است كه ....چرا كسي را كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) لعنت فرموده‌اند ، لعنت نكنم ؟

اين روايات دلالت مي‌كند كه صحابه ، لعن پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) را دليل و مجوز لعن خويش قرار مي‌دادند.

2- اگر لعن نكنيم ، ما را به جهنم نمي‌برند ، اما اگر لعن كنيم شايد به جهنم برويم :

عده‌اي از اهل سنت ، بعد از اثبات جواز لعن ، مي‌گويند اگر ما در مورد لعن گناهكاران ، سكوت كنيم ، ما را به جهنم نمي‌برند ؛ اما اگر كسي را لعنت كنيم ، شايد به خاطر همين لعنت به جهنم برويم !

پاسخ :

1- خداوند دستور داده است كه به تمامي سنت‌هاي رسول گرامي اسلام (صلى الله عليه وآله) عمل كنيم ؛ و لعن يكي از سنن رسول خدا (صلى الله عليه وآله) است.

خداوند متعال در قرآن مي‌فرمايد :

... وَمَا آَتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا ...

سوره حشر آيه 7

و آنچه را پيامبر (صلى الله عليه وآله) براي شما آورد ، پس بگيريد و از آنچه شما را باز داشت ، باز ايستيد .

همانطور كه در بحث قبل نيز گفته شد ، طبق روايت صحيحين ، صحابه اين آيه را در باب لعن تطبيق كرده و گفته‌اند اگر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) كسي را لعنت كرد ، بر ما نيز لازم است كه او را لعنت كنيم :

فقال عبد الله وما لي لا ألعن من لعن رسول الله  صلى الله عليه وسلم  وهو في كتاب الله فقالت المرأة لقد قرأت ما بين لوحي المصحف فما وجدته فقال لئن كنت قرأتيه لقد وجدتيه قال الله عز وجل وما آتاكم الرسول فخذوه وما نهاكم عنه فانتهوا 

صحيح مسلم ج3 ص1678 ش 2125 کتاب اللباس والزينة باب تحريم فعل الواصلة والمستوصلة والواشمة والمستوشمة والنامصة والمتنمصة والمتفلجات والمغيرات خلق الله- صحيح البخاري ج4 ص1853 ش 4604 کتاب التفسير باب وما آتاكم الرسول فخذوه و ج5 ص2218 ش 5595 و ص 2219 ش 5599 کتاب اللباس باب المتنمصات

عبد الله بن مسعود گفت : چرا کسی را که رسول خدا (صلى الله عليه وآله) لعنت کرده است لعنت ننمايم ؟ و دستور به اين کار در قرآن نيز آمده است .

زن سوال کرد در کجای قرآن چنين چيزی آمده است با اينکه من تمامی قرآن را خوانده‌ام اما اين را (که هر که را که رسول خدا لعنت کرد ، لعنت کنيد) در آن نيافته‌ام ؟

گفت : آن را خوانده‌ای و در کتاب خدا ديده‌ای ؛ خداوند فرموده است «هر چه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) برای شما آورد آن را بگيريد و هرچه از آن نهی کرد پس از آن پرهيز کنيد»

اين روايت در صحيح بخاری نيز آمده است:

عن عبد الله لعن الله الواشمات والمستوشمات والمتنمصات والمتفلجات للحسن المغيرات خلق الله تعالى ما لي لا العن من لعن النبي صلى الله عليه وسلم... .

صحيح البخاري ج 7 ص 62.

از عبد الله بن مسعود روايت شده است كه خدا لعنت كند ... چرا من كساني را كه رسول خدا‌(صلى الله عليه وآله) لعنت فرموده‌اند ، لعنت نكنم ؟

در روايت ديگر آمده:

عن ابن مسعود رضي الله عنه ... ما لي لا العن من لعنه رسول الله صلى الله عليه وسلم.

صحيح البخاري ج 7 ص 63

از ابن مسعود روايت شده است كه ....چرا كسي را كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) لعنت فرموده‌اند ، لعنت نكنم ؟

استشهاد صحابه ، به اين آيه ، نشانگر اين است كه لعن يكي از اوامري است كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) ما را بدان مامور ساخته است .

2- طبق دستور رسول خدا (صلى الله عليه وآله) هر كس را كه ملعون است ، بايد لعن كرد .

احمد بن حنبل با سند صحيح از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) نقل مي‌كند كه فرمودند :

سيكون في آخر أمتي رجال يركبون على السروج كأشباه الرجال ينزلون على أبواب المسجد نساؤهم كاسيات عاريات على رؤوسهم كأسنمة البخت العجاف العنوهن فإنهن ملعونات ...

 مسند أحمد بن حنبل ج2 ص223 ش 7083 مسند عبد الله بن عمر -  المستدرك على الصحيحين ج4 ص483 ش 8346 کتاب الفتن والملاحم- صحيح ابن حبان ج13 ص64 ش 5753 ذكر الاخبار عن وصف النساء اللاتي يستحققن اللعن بأفعالهن (البانی اين روايت را در صحيح و ضعيف الجامع الصغير ش7247 صحيح می داند)

در آخر الزمان مردانی هستند که سوار بر زين می شوند اما شبيه مردانند !!! در کنار در مساجد منزل می کنند اما همسرانشان پوشيده‌اند و عريان ؛ بر سر ايشان مانند کوهان شتران خراسانی لاغر اندام است ؛ آنها را لعنت کنيد ، زيرا  لعنت شده هستند .

از اينكه در روايت ، رسول گرامي اسلام (صلى الله عليه وآله) ، دستور به لعنت اين افراد داده و اين كار را مبتني بر ملعون بودن آنها (توسط خداوند) كرده‌اند - و فرموده‌اند آنها را لعنت كنيد ،‌زيرا آنها لعنت شده هستند- از اين روايت چنين به دست مي‌آيد كه كسي كه مستحق لعن باشد را بايد لعنت كرد ؛ نه اينكه لعن يك عمل جايز است !

علاوه بر اين ، اين روايت به صورت امر آمده است و امر ظاهر در وجوب است ؛ يعني لعن نه تنها مستحب است ، بلكه يكي از واجبات است و در صورت ترك واجبات ، شخص جهنمي است .

همچنين حتي اگر اين روايت را حمل بر استحباب كنيم (اگر چه ظاهر روايت ، با اين حمل مخالف است) باز طبق نظر علماي شيعه و سني ، ترك يك مستحب ، و حتي يك مباح و مخالفت با آن جايز نيست ! و حتي تارك سنت از روي مخالفت را مستحق عقاب مي‌دانند .

ابن خزيمه ، روايت متواتر «النكاح سنتي ... فمن رغب عن سنتي فليس مني» را كه علماي شيعه و سني نقل كرده‌اند كه  با عنوان ذيل نقل مي‌كند :

باب التغليظ في ترك سنة النبي صلى الله عليه وسلم رغبة عنها وجائز أن يسمى تارك السنة عاصيا إذا تركها رغبة عنها

صحيح ابن خزيمة  ج 3   ص 258 ش 2024 باب 99 ، اسم المؤلف:  محمد بن إسحاق بن خزيمة أبو بكر السلمي النيسابوري الوفاة: 311 ، دار النشر : المكتب الإسلامي - بيروت - 1390 - 1970 ، تحقيق : د. محمد مصطفى الأعظمي

باب شدت عقوبت كسي كه سنت رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را به خاطر رويگرداني از آن ، ترك كند ؛ و كسي كه سنت را با رويگرداني از آن ترك كند (نه ترك به صورت اتفاقي) ، گناهكار است .

و همانطور كه در اين مقاله نيز ثابت شد ، و اين روايت نيز به خوبي بيانگر آن است ، لعن ، يكي از سنت‌هاي ثابته رسول خدا (صلى الله عليه وآله) و چيزي است كه ما را به آن مامور كرده‌اند ؛ و ترك آن به خاطر رويگرداني از آن ، گناه و موجب عقاب است ! يعني دقيقا عكس آنچيزي كه در متن سوال مطرح شده است ، كه لعن ممكن است موجب جهنمي شدن شود !

3- آيا لعن ، تنها به صورت غير مستقيم ، و به صورت لعن صاحبان صفات ناپسند جايز است و در غير اين صورت حرام ؟

عده‌ای از اهل سنت می‌گويند لعن کردن تنها در زمانی جايز است که يا علم داشته باشي كه شخص با کفر از دنيا رفته است ؛ مانند ابو لهب ؛ و يا وی را با صفت لعن نمايي ، مثلا بگويي خداوند دزد را لعنت کند ؛ زيرا اگر کسی را به طور معين لعن نمايي شايد آن فرد توبه کرده و با اسلام از دنيا برود و اين لعن دامنگير خود شما شود ؛ اما اگر وی را با صفت لعن کنی در واقع صاحب آن صفت را لعنت کرده‌ای ؛ پس لعن اگر شامل وی نشود شامل ديگرانی که اين صفت را دارند شده و به شما کاری نخواهد داشت .

اگر كسي را لعن كني كه مستحق لعن نباشد ، لعن به تو باز مي‌گردد !

دليل اين نظر اهل سنت ، روايتي است كه در كتب مختلف ذكر شده و اهل سنت ، سند آن را نيز صحيح مي‌دانند :

سمعت أَبَا الدَّرْدَاءِ يقول قال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم إِنَّ الْعَبْدَ إذا لَعَنَ شيئا صَعِدَتْ اللَّعْنَةُ إلى السَّمَاءِ فَتُغْلَقُ أَبْوَابُ السَّمَاءِ دُونَهَا ثُمَّ تَهْبِطُ إلى الأرض فَتُغْلَقُ أَبْوَابُهَا دُونَهَا ثُمَّ تَأْخُذُ يَمِينًا وَشِمَالًا فإذا لم تَجِدْ مَسَاغًا رَجَعَتْ إلى الذي لُعِنَ فَإِنْ كان لِذَلِكَ أَهْلًا وَإِلَّا رَجَعَتْ إلى قَائِلِهَا.

سنن أبي داود  ج 4   ص 277 ش 4905 باب فی اللعن (البانی اين روايت را در صحيح و ضعيف سنن أبی داود صحيح می داند)

از ابو درداء شنيدم که می‌گفت : رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمودند : بدرستيکه اگر بنده ، چيزی را لعنت کند ، لعنت به آسمان می‌رود پس درهای آسمان بسته شده و راه وی را می‌بندند ؛ سپس به زمين می‌آيد ، درهاي زمين نيز به روی او بسته می‌شود ؛ پس به راست و چپ می‌رود اما راهی پيدا نمی‌کند ؛ پس به سوی کسی می‌رود که لعنت شده است ، اگر وی صلاحيت لعن را داشت (به او می‌خورد) و اگر نداشت به کسی که لعنت کرده است باز می‌گردد .

کلام ابن حجر :

ابن حجر از همين روايت استفاده كرده و مي‌گويد حتي لعنت كردن يزيد نيز جايز نيست ! زيرا شايد يزيد توبه كرده و با ايمان از دنيا رفته باشد !

ثم محل حرمة اللعن إن كان لمعين فالمعين لا يجوز لعنه وإن كان فاسقا كيزيد بن معاوية رضي الله عنه أو ذميا حيا أو ميتا ولم يعلم موته على الكفر لاحتمال أنه يختم له أو ختم له بالإسلام بخلاف من علم موته على الكفر كفرعون وأبي جهل وأبي لهب ونظرائهم

وأما ما وقع لبعضهم من لعن يزيد فهو تهور بناء على القول بإسلامه وهو الظاهر ودعوى جمع أنه كافر لم يثبت ما يدل عليها بل أمره بقتل الحسين لم يثبت أيضا ولهذا أفتى الغزالي بحرمة لعنه أي وإن كان فاسقا سكيرا متهورا في الكبائر بل فواحشها

الزواجر  ج 2   ص 638

لعن زمانی حرام است که در مورد شخص معينی باشد ؛ شخص معين لعنش جايز نيست حتی اگر فاسق باشد ؛ مانند يزيد بن معاويه ؛ يا شخص ذمی مسلمان يا مرده !!! كه ندانی که بر کفر مرده است ، زيرا احتمال دارد که عاقبت کار او اسلام بوده است ؛ به خلاف کسی که می دانی بر کفر مرده است ، مانند فرعون و ابو جهل و ابو لهب و امثال ايشان .

اما اينکه عده‌ای يزيد را لعنت می‌کنند ، اين‌کار ، بنا بر قول به اسلام يزيد ، بی‌باکی است !!! و به همين سبب غزالی حکم به حرمت لعن يزيد داده است ، با اينکه وی فاسق بی‌باک در مورد کبائر و فواحش بود !!!

پاسخ :

1- رسول خدا (صلى الله عليه وآله) عده‌ای را با نام و به صورت مستقيم لعنت کرده‌اند !

همانطور که گذشت رسول خدا (صلى الله عليه وآله) چندين شخص و قبيله را به صورت معين و مستقيم لعنت کرده‌اند ؛ اين کار ايشان طبق مبانی اهل سنت دلالت بر حليت لعن افرادی دارد که احتمال دارد مسلمان مرده بميرند ! . حتی در بعضی موارد رسول خدا (صلى الله عليه وآله) می‌فرمايند : من می‌خواهم او را چنان لعنت کنم که در قبر نيز همراه وی باشد !!!

عن أبي الدَّرْدَاءِ عن النبي صلى الله عليه وسلم أَنَّهُ أتى بِامْرَأَةٍ مُجِحٍّ على بَابِ فُسْطَاطٍ فقال: لَعَلَّهُ يُرِيدُ أَنْ يُلِمَّ بها؟ فَقَالُوا: نعم. فقال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم: لقد هَمَمْتُ أَنْ أَلْعَنَهُ لَعْنًا يَدْخُلُ معه قَبْرَهُ كَيْفَ يُوَرِّثُهُ وهو لَا يَحِلُّ له كَيْفَ يَسْتَخْدِمُهُ وهو لَا يَحِلُّ له

صحيح مسلم ج 2 ص 1065 ش 1441 كتاب النكاح بَاب تَحْرِيمِ وَطْءِ الْحَامِلِ الْمَسْبِيَّةِ

از ابودرداء از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) روايت شده است که در راه به کنيزی حامله برخوردند که در کنار در خيمه ای بود ؛ پس فرمودند : ظاهرا صاحب اين کنيز با وی نزديکی کرده است ؟ گفتند : آری .

پس رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمودند : قصد کرده ام او را چنان لعنت کنم که لعنت من با وی داخل در قبرش شود ؛ چگونه (با اين زن کنيز بدون استبراء نزديکی کرده است ؟ شايد اين کودک فرزند وی نباشد ولی وی آن را فرزند خود به حساب آورد ) به وی ارث دهد ؟ با اينکه (شايد) او فرزند وی نيست ؛ و چگونه می خواهد آن فرزند را به کارگيرد ؛ (شايد وی فرزند وی باشد و) به کار گرفتن وی برای او جايز نباشد !!!

جواب اهل سنت : رسول خدا (صلى الله عليه وآله) علم غيب داشته است !!! و می‌دانسته که ايشان بی‌ايمان می‌ميرند !

ابن حجر در رد اين جواب شيعه مي‌گويد :

وأما الذين لعنهم رسول الله صلى الله عليه وسلم بأعيانهم فهم ما تضمنه قوله عليه الصلاة والسلام اللهم العن رعلا وذكوان وعصية عصوا الله ورسوله فهذه ثلاث قبائل من قبائل العرب لكن يجوز أنه صلى الله عليه وسلم علم موتهم أو موت أكثرهم على الكفر فلم يلعن إلا من علم موته عليه

الزواجر  ج2 ص 640

اما کسانی که رسول خدا (صلى الله عليه وآله) آنها را با نام لعنت کرده است ، قبايل رعل و ذکوان و عصيه است که بر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) سرکشی کردند ؛ اين سه قبيله از قبائل عرب بودند ؛ اما ممکن است که رسول خدا‌(صلى الله عليه وآله) می‌دانست که همه آنها يا بيشترشان کافر خواهند مرد ؛ به همين سبب تنها کسانی را لعنت کرده است که می‌دانست کافر می‌ميرد!!!

پاسخ به توجيهات ابن حجر :

ا. عموم اهل سنت علم غيب را حتي براي رسول خدا (صلى الله عليه وآله) قبول ندارند !

اين پاسخ طبق مبانی اهل سنت واضح البطلان بوده و احتياجی به رد ندارد ؛ جالب است کسانی که ادعای جمود بر لفظ و امتناع علم غيب را دارند ، در اين مورد دست از هر دو ادعا برداشته و می‌گويند : مقصود همه قبيله نبوده است و رسول خدا (صلى الله عليه وآله) تنها کسانی را لعنت كرده‌اند كه بر کفر می ميرند ؛ و نيز می‌گويند رسول خدا (صلى الله عليه وآله) می‌دانسته که همه و يا بيشتر ايشان بر کفر می‌ميرند!!!

ب. آيا اصحابي كه به صورت مستقيم مورد لعن رسول خدا (صلى الله عليه وآله) واقع شده‌اند نيز كافر مرده‌اند ؟

در بخش لعن در لسان رسول گرامي اسلام (صلى الله عليه وآله) مواردي گذشت كه به اقرار اهل سنت ، رسول خدا (صلى الله عليه وآله) يك صحابي را به نام و به صورت مشخص لعن كرده‌اند ! آيا ابن حجر مي‌تواند در پاسخ به لعن اين افراد ادعا كند كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مي‌دانسته‌اند كه اين افراد كافر مي‌ميرند ؟!

2- صحابه افراد معينی را لعنت کرده‌اند :

بر فرض که کلام اهل سنت را در مورد علم غيب رسول خدا (صلى الله عليه وآله) با وجود مخالفت آن با مبانی آنها و نيز با غض نظر از اشكالات ديگر ، چون موافق نظر ما است قبول کرديم ؛ اما در مورد کسانی که صحابه آنها را لعنت کرده‌اند چه پاسخی می‌خواهند بدهند ؟

آيا صحابه نيز علم غيب داشته‌اند كه طرف مقابل آنها با كفر از دنيا خواهد رفت ؟ مخصوصا در مواردي كه شخص لعنت شده ، خود از صحابه است ،‌ اشكال دو چندان مي‌شود .

3- اگر لعن به صاحبش برمی‌گردد ، چرا اهل سنت ، شيعه را از لعن منع می‌کنند ؟

اگر واقعا اهل سنت اعتقاد دارند که لعن خلفا ، به اين خاطر که آنها در مرتبه والای ديانت بوده‌اند شامل حال آنها نمی‌شود ، پس بايد بگويند که اين لعن به شيعه باز می‌گردد ؛ و ديگر نبايد نگران باشند ؛ زيرا اين کار شيعه سبب دوری شيعه (که در نظر اهل سنت دشمنان اسلام هستند ) از خدا و رحمت واسعه او می‌گردد ؛ لذا نبايد اهل سنت نگران باشند!

4- آيا رواياتي كه مي‌گويد «اگر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) كسي را لعنت كرده باشند ، و او مستحق لعن نباشد ، اين لعن ، تبديل به رحمت براي او مي‌شود» صحيح است ؟

در صحيح مسلم در کتاب البر والصلة والآداب بابی با اين عنوان ذکر کرده است که :

بَاب من لَعَنَهُ النبي صلى الله عليه وسلم أو سَبَّهُ أو دَعَا عليه وَلَيْسَ هو أَهْلًا لِذَلِكَ كان له زَكَاةً وَأَجْرًا وَرَحْمَةً

باب در مورد کسی که رسول خدا (صلى الله عليه وآله)او را لعنت کرده است يا دشنام داده است يا او را نفرين کرده است در حاليکه آن شخص سزاوار اين لعن و دشنام و نفرين نبوده است ، اين لعن برای او پاک شدن از گناهان و پاداش و رحمت است !!!

و سپس 13 روايت با همين مضمون نقل می‌کند !!! که به عنوان نمونه به يک روايت اشاره می کنيم :

عن أبي هُرَيْرَةَ قال قال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم اللهم إنما أنا بَشَرٌ فَأَيُّمَا رَجُلٍ من الْمُسْلِمِينَ سَبَبْتُهُ أو لَعَنْتُهُ أو جَلَدْتُهُ فَاجْعَلْهَا له زَكَاةً وَرَحْمَةً

صحيح مسلم  ج 4   ص 2007

از ابوهريره روايت شده است که گفت : رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمودند : خدايا من انسانی هستم ؛ پس هرزمان که يکی از مسلمانان را دشنام دادم يا لعن کردم و يا او را شلاق زدم پس اين کار را برای او پاک شدن و رحمت قرار بده !!!

آيا اين روايات صحيح است ؟

پاسخ :

در اين روايت مطلبی آمده است که خود اهل سنت در تفسير آن عاجز مانده‌اند ؛ و آن اتهام رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به دشنام و و بد دهانی به برخی از اصحاب ، آن هم به صورت بی‌مورد بوده است !!! زيرا در روايت گفته است که «لعنه أو سبه» و قطعا كلمه «سب» که در اين جمله آمده است به معنی نفرين نيست و به معنی دشنام است ؛ جالب اينجاست که در انتهای اين باب ، روايت نفرين رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در مورد معاويه را نقل می‌کند و چنين وانمود می‌سازد که چون معاويه مستحق اين نفرين نبوده است ، در واقع رحمتی برای معاويه است !!!

و حتی عده‌ای از اهل سنت که برای معاويه فضيلتی صحيح سراغ ندارند ، نفرين رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در مورد وی را رحمتی برای او می‌دانند !!!

ولهذا لما ذكر مسلم في ( صحيحه ) في فضل معاوية أورد أولا هذا الحديث ثم أتبعه بحديث ( لا أشبع الله بطنا ) فيحصل منها مزية لمعاوية رضي الله عنه

فصول من السيرة ابن کثير  ج 1   ص 304

و به همين جهت مسلم در صحيح خويش ، برای فهماندن فضيلت معاويه اين روايت (که نفرين رسول خدا رحمت است) را آورده است و سپس در ادامه آن روايت نفرين معاويه را می‌آورد ؛ به همين سبب برای معاويه فضيلتی دوچندان از اين روايت به دست می‌آيد!!!

كسي كه تمام سخنان او از وحي است و موصوف به خلق عظيم ، به ناحق كسي را نفرين نمي‌كند!

 ما شيعيان اصل اين مطلب را مخالف نص صريح قرآن می‌دانيم ؛ زيرا خداوند قرآن كريم ، مي‌فرمايد تمامي افعال ، حركات و سخنان رسول خدا (صلى الله عليه وآله) از وحي است ؛ همچنين  در  قرآن كريم آن حضرت را موصوف به خلق عظيم مي‌داند ! آيا مي‌توان تصور كرد كه چنين كسي از روي عصبانيت و خشم ، كسي را كه مستحق نيست ، دشنام دهد يا نفرين كند ؟!

آيه « وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ »

خداوند در قرآن كريم مي‌فرمايد :

وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ

 سوره قلم آيه 4

و راستی که تو را خويي والاست .

و كسي كه در قرآن به صفت «خلق عظيم» موصوف شده است ، هرگز دچار چنين لغزشی در گفتار نخواهد شد .

همانگونه كه قبلا  نيز اشاره كرده‌ايم ، قرطبي در تفسير اين آيه شريفه مي‌گويد :

وحقيقة الخلق في اللغة : هو ما يأخذ به الإنسان نفسه من الأدب يسمى خلقا لأنه يصير كالخلقة فيه ... وسئلت أيضا عن خلقه عليه السلام فقرات قد أفلح المؤمنون إلى عشر آيات وقالت : ما كان أحد أحسن خلقا من رسول الله (ص) ما دعاه أحد من الصحابة ولا من أهل بيته إلا قال لبيك ولذلك قال الله تعالى وإنك لعلى خلق عظيم ولم يذكر خلق محمود إلا وكان للنبي (ص) منه الحظ الأوفر ... وقد روى عنه عليه السلام أنه قال : أدبني ربي تأديبا حسنا إذ قال : خذ العفو وأمر بالعرف وأعرض عن الجاهلين فلما قبلت ذلك منه قال : إنك لعلى خلق عظيم

الجامع لأحكام القرآن  (تفسير القرطبي ج18 ص227 )، اسم المؤلف:  أبو عبد الله محمد بن أحمد الأنصاري القرطبي ، دار النشر : دار الشعب - القاهرة

حقيقت كلمه «خلق» در لغت آن آدابي است كه انسان نفس خويش را به آن وادار مي كند ، زيرا شبيه خلقت انسان مي گردد .

از عائشه در مورد اخلاق رسول خدا (صلى الله عليه وآله)‌ سوال شد ، در پاسخ خواند «قد أفلح المومنون» تا ده آيه و سپس گفت : هيچ كس ، مانند اخلاق نيك پيامبر (صلى الله عليه وآله)‌ نداشت ؛ هيچ كس او را نخواند مگر اينكه اجابت كرد ، و به همين سبب بود كه خداوند به او فرمود «وانك لعلي خلق عظيم» ؛ هيچ اخلاق نيكي نيست مگر آنكه پيامبر در آن از همه بيشتر سهم دارد ... از آن حضرت روايت شده است كه فرمود : خداوند مرا به نيكي ادب نمود و به من گفت «بخشش را در كارگير و به نيكي دستور بده و از جاهلان رويگردان باش» ، وقتي اين دستور الهي را قبول نمودم ، به من فرمود «وانك لعلي خلق عظيم»

آيا مي شود ادعا كرد كه چنين شخصي كه در مكارم انساني گوي سبقت را از همگان ربوده است ، بد دهاني نموده و دشنام دهد ؟

آيات « وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى ٭ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى »

وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى ٭ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى

سوره نجم آيات 3 و 4

و از سر هوس سخن نمی گويد ؛ سخن او به جز وحيي که فرستاده می شود نيست .

در اين زمينه كه تمامي سخنان رسول خدا (صلى الله عليه وآله) از وحي است ، در كتب اهل سنت روايات فراوان با سند صحيح نقل شده است .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله)‌ : هرآنچه در هنگام خشم يا رضا بگويم ، حق است .

بسياري از علماي اهل سنت با مضامين مشابه از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) روايت كرده‌اند كه آن حضرت فرمودند من هرچه در زمان غضب و رضا بگويم ، همه از خدا است .

أخبرنا أبو عمرو عثمان بن أحمد بن السماك ببغداد ثنا عبد الرحمن بن محمد بن منصور الحارثي ثنا يحيى بن سعيد وحدثنا أبو بكر بن إسحاق الفقيه واللفظ له ثنا أبو المثنى ثنا مسدد ثنا يحيى عن عبيد الله بن الأخنس عن الوليد بن عبد الله عن يوسف بن ماهك عن عبد الله بن عمر قال كنت أكتب كل شيء أسمعه من رسول الله صلى الله عليه وسلم وأريد حفظه فنهتني قريش وقالوا تكتب كل شيء تسمعه من رسول الله صلى الله عليه وسلم ورسول الله صلى الله عليه وسلم بشر يتكلم في الرضا والغضب قال فأمسكت فذكرت ذلك لرسول الله صلى الله عليه وسلم فقال أكتب فوالذي نفسي بيده ما خرج منه إلا حق وأشار بيده إلى فيه رواة هذا الحديث قد احتجا بهم عن آخرهم غير الوليد هذا وأظنه الوليد بن أبي الوليد الشامي فإنه الوليد بن عبد الله وقد علمت على أبيه الكتبة فإن كان كذلك فقد احتج مسلم به

المستدرك على الصحيحين ج 1   ص 187 ش 359 ، اسم المؤلف:  محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا

مصنف ابن أبي شيبة  ج 5   ص 313 ش 26428 ، اسم المؤلف:  أبو بكر عبد الله بن محمد بن أبي شيبة الكوفي الوفاة: 235 ، دار النشر : مكتبة الرشد - الرياض - 1409 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : كمال يوسف الحوت

مسائل الإمام أحمد رواية ابنه أبي الفضل صالح  ج 2   ص 372 ش 1033 ، اسم المؤلف:    الوفاة: 266هـ ، دار النشر : الدار العلمية - الهند - 1408هـ- 1988م

البحر الزخار (مسند البزار)  ج 6   ص 437 ش 2470 ، اسم المؤلف:  أبو بكر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق البزار الوفاة: 292 ، دار النشر : مؤسسة علوم القرآن , مكتبة العلوم والحكم - بيروت , المدينة - 1409 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. محفوظ الرحمن زين الله

المحدث الفاصل بين الراوي والواعي ج 1 ص 365 و 366  ، اسم المؤلف:  الحسن بن عبد الرحمن الرامهرمزي الوفاة: 360 ، دار النشر : دار الفكر - بيروت - 1404 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. محمد عجاج الخطيب

از عبد الله بن عمر روايت شده است كه من هرآنچه از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مي‌شنيدم ، مي‌نوشتم ، و مي‌خواستم آن را حفظ كنم ، تا اينكه قريش من را بازداشته و گفتند : هرچيزي را كه از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مي‌شنوي مي‌نويسي ؟ رسول خدا (صلى الله عليه وآله) انساني است كه در رضا و غضب سخن مي‌گويد !

به همين سبب من نيز از نوشتن دست برداشته و اين مطلب را به حضرت گفتم .

حضرت فرمودند : بنويس كه قسم به خدا جز حق از اين بيرون نمي‌آيد و با دست خويش به دهانشان اشاره فرمودند .

اين روايت را الباني در السلسلة الصحيحة ش 1532 صحيح مي‌داند .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله)‌ : تنها چيزي را مي‌گويم كه از غيب بر زبان من انداخته شود .

احمد بن حنبل با چهار سند از ابي‌امامه روايت ذيل را نقل مي‌كند :

عن أبي أُمَامَةَ انه سمع رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يقول لَيَدْخُلَنَّ الْجَنَّةَ بِشَفَاعَةِ رَجُلٍ ليس بنبي مِثْلُ الْحَيَّيْنِ أو مِثْلُ أَحَدِ الْحَيَّيْنِ رَبِيعَةَ وَمُضَرَ فقال رَجُلٌ يا رَسُولَ اللَّهِ أو ما رَبِيعَةُ من مُضَرَ فقال إنما أَقُولُ ما أُقَوَّلُ

مسند أحمد بن حنبل  ج 5   ص 257 ش 22269 و 22270 و ص 261 ش 22304 و ص 267 ش 22351  ، اسم المؤلف:  أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة: 241 ، دار النشر : مؤسسة قرطبة - مصر

از ابوامامه روايت شده است كه از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) شنيدم كه فرمودند : با شفاعت يكي از مردان امت من ، كه پيامبر هم نيست ، گروهي مانند دو قبيله ربيعه و مضر وارد بهشت خواهند شد !

شخصي گفت : اي رسول خدا ! مي‌داني ربيعه و مضر چيست ؟!

حضرت فرمودند : من تنها سخناني را بر زبان مي‌آورم كه (از غيب) بر زبان من انداخته شود !

اين روايت را الباني در صحيح الترغيب والترهيب ، و صحيح و ضعيف جامع صغير تصحيح كرده است .

صحيح الترغيب و الترهيب ش 3647 ، صحيح و ضعيف الجامع الصغير ش 9494

هيثمي نيز در مجمع الزوائد روايت را صحيح مي‌داند :

رواه أحمد والطبراني بأسانيد ورجال أحمد وأحد اسانيد الطبراني رجالهم رجال الصحيح غير عبدالرحمن بن ميسرة وهو ثقة

مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ج 10   ص 381  ، اسم المؤلف:  علي بن أبي بكر الهيثمي الوفاة: 807 ، دار النشر : دار الريان للتراث/‏دار الكتاب العربي - القاهرة , بيروت - 1407

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) : من هيچ گاه جز حق نمي‌گويم !

بسياري از علماي اهل سنت ، از جمله احمد بن حنبل ، بخاري و ترمذي اين روايت را از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) نقل كرده‌اند كه فرمودند : من هيچ‌گاه جز حق نمي‌گويم !

حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا يُونُسُ ثنا لَيْثٌ عَن مُحَمَّدٍ عن سَعِيدِ بن أبي سَعِيدٍ عن أبي هُرَيْرَةَ عن رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم انه قال اني لاَ أَقُولُ إِلاَّ حَقًّا قال بَعْضُ أَصْحَابِهِ فَإِنَّكَ تُدَاعِبُنَا يا رَسُولَ اللَّهِ فقال إني لاَ أَقُولُ إِلاَّ حَقًّا

مسند أحمد بن حنبل  ج 2   ص 340 ش 8462 و ص 360 ش 8708 ، اسم المؤلف:  أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة: 241 ، دار النشر : مؤسسة قرطبة – مصر

الأدب المفرد  ج 1   ص 102 ش 265  ، اسم المؤلف:  محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار البشائر الإسلامية - بيروت - 1409 - 1989 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : محمد فؤاد عبدالباقي

از ابوهريره روايت شده است كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمودند : من هيچ‌گاه جز حق نمي‌گويم ! بعضي از اصحاب عرضه داشتند : اي رسول خدا ! شما گاهي با ما شوخي مي‌كنيد ! حضرت فرمودند : من هيچ‌گاه جز حق نمي‌گويم !

ترمذي بعد از نقل اين روايت مي‌گويد :

قال أبو عِيسَى هذا حَدِيثٌ حَسَنٌ صَحِيحٌ

الجامع الصحيح سنن الترمذي ج 4   ص 357 ش 1990 ، اسم المؤلف:  محمد بن عيسى أبو عيسى الترمذي السلمي الوفاة: 279 ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت -  - ، تحقيق : أحمد محمد شاكر وآخرون

الباني اين روايت را نيز در السلسلة الصحيحة ش 1726 صحيح مي‌داند .

نتيجه گيري :

آيا با وجود اين همه روايت ، آن‌هم با سند صحيح در نزد اهل سنت ، كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) خود فرموده‌اند من حتي در هنگام غضب ، جز حق نمي‌گويم ، مي‌توان به رواياتي كه به خاطر ترميم تعدادي از صحابه جعل شده و سبب كسر شأن رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مي‌شود ، تمسك كرد ؟! 

توجيه اهل سنت براي اين روايات :

عده ای از علمای اهل سنت که حاضر نشدند با اين روايت ، مقام رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را زير سوال ببرند برای اين روايات توجيهاتی آورده‌اند ؛ نووی مهمترين شارح صحيح مسلم ، در کتاب خويش «شرح النووي على صحيح مسلم  ج 16   ص 152 » دو اشكال در مورد اين روايات مطرح مي‌كند و سپس به آنها جواب مي‌دهد :

الف)‌چگونه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) كسي را كه مستحق نبوده است ، دشنام داده يا لعن كرده‌اند ؟

ب)‌ آنچه در اين روايات آمده است كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مانند ساير مردم غضب مي‌گيرد به چه معني است ؟

اشكال اول :

فان قيل كيف يدعو على من ليس هو بأهل للدعاء عليه أو يسبه أو يلعنه ونحو ذلك فالجواب ما اجاب به العلماء

اگر گفته شود چطور  ممکن است که رسول خدا (صلى الله عليه وآله) کسی را نفرين کند که سزاوار نفرين و دشنام و لعن نبوده است ، پاسخ ما همان چيزي است كه علما گفته‌اند

پاسخ نووي به اشكال اول :

و سپس دو وجه ذيل را مطرح مي‌كند :

الف)‌ افراد لعنت شده ، ظاهرا مستحق لعن بوده‌اند ، اما واقعا در نزد خدا مستحق نبوده‌اند !

احدهما أن المراد ليس بأهل لذلك عند الله تعالى وفي باطن الامر ولكنه في الظاهر مستوجب له فيظهر له صلى الله عليه وسلم استحقاقه لذلك بأمارة شرعية ويكون في باطن الامر ليس اهلا لذلك وهو صلى الله عليه وسلم مأمور بالحكم بالظاهر والله يتولى السرائر

مقصود رسول خدا (صلى الله عليه وآله) از کسی که صلاحيت لعن نداشته است ، کسی است که در باطن امر و نزد خداوند صلاحيت لعن را نداشته است ؛ اما به خاطر ادله‌ای شرعي در نزد رسول خدا (صلى الله عليه وآله) ثابت شده است که وی مستحق لعن است ؛ اما با اين همه در حقيقت اين شخص مستحق لعن نبوده است ؛ و رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مامور به حکم ظاهری هستند و خداوند است که عالم به باطن افراد است .

ب) اين جملات ، كلماتي رائج در ميان عرب است كه مقصود نفرين واقعي نبوده است !

والثاني أن ما وقع من سبه ودعائه ونحوه ليس بمقصود بل هو مما جرت به عادة العرب في وصل كلامها بلا نية كقوله تربت يمينك وعقرى حلقي وفي هذا الحديث لا كبرت سنك وفي حديث معاوية لا أشبع الله بطنه ونحو ذلك لا يقصدون بشئ من ذلك حقيقة الدعاء

فخاف صلى الله عليه وسلم أن يصادف شئ من ذلك اجابة فسأل ربه سبحانه وتعالى ورغب إليه في أن يجعل ذلك رحمة وكفارة وقربة وطهورا وأجرا

وانما كان يقع هذا منه في النادر والشاذ من الازمان ولم يكن صلى الله عليه وسلم فاحشا ولا متفحشا ولا لعانا ولا منتقما لنفسه

وقد سبق في هذا الحديث أنهم قالوا ادع على دوس فقال اللهم اهد دوسا وقال اللهم اغفر لقومي فانهم لا يعلمون والله اعلم

پاسخ دوم :مقصود از دشنام و نفرين همان است که عادت عرب به آن بوده است و آن اين است که بی‌جهت در کلام خويش نفرين می‌آوردند ؛ مانند دستت خشک شود و گردنم زده شود و مانند آنچه در اين روايات مذکوره آمده است که عمرت دراز مباد و در حديث معاويه خدا شکمت را سير نکند و در همه اينها مقصود ، نفرين واقعی نيست !

به همين سبب رسول خدا (صلى الله عليه وآله) ترسيدند که يکی از اين نفرين‌ها تحقق پيدا کند ، پس از خداوند خواستند که اين نفرين‌ها را رحمت و کفاره و قرب به خدا و پاکی و اجر قرار دهد .

و اين نفرين ها از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بسيار نادر اتفاق می‌افتاد و رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بد زبان و بدگو و لعن‌کننده و انتقام‌گيرنده برای خويش نبودند .

و حتی در روايت گذشت که به ايشان گفتند قبيله دوس را نفرين کنيد ؛ پس ايشان فرمودند خدايا دوس را هدايت کن ؛ و نيز فرمودند خدايا قوم من را هدايت نما که ايشان نمی‌فهمند .

اشكال دوم :

سپس نووي اين اشكال را مطرح مي‌كند چطور ممكن است رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مانند ساير انسان‌ها در حال غضب عملي ناپسند انجام دهند ؟

واما قوله صلى الله عليه وسلم ( أغضب كما يغضب البشر ) فقد يقال ظاهره أن السب ونحوه كان بسبب الغضب وجوابه ما ذكره المازري

اما کلام ايشان که فرموده‌اند من مانند ساير انسان‌ها خشمگين می‌شوم ، ظاهر آن اين است که دشنام و لعن رسول خدا (صلى الله عليه وآله) از روی خشم ايشان بوده است . جواب اين اشکال همان است که مازری نقل کرده است .

پاسخ نووي به اشكال دوم :

قال يحتمل انه صلى الله عليه وسلم أراد أن دعاءه وسبه وجلده كان مما يخير فيه بين أمرين احدهما هذا الذي فعله والثاني زجره بأمر آخر فحمله الغضب لله تعالى على أحد الامرين المتخير فيهما وهوسبه أو لعنه وجلده ونحو ذلك وليس ذلك خارجا عن حكم الشرع والله اعلم

که رسول خدا (صلى الله عليه وآله) می‌خواستند بگويند که نفرين و دشنام و شلاق زدن ايشان از مواردی است که خداوند در آن ايشان را بين دو کار مخير کرده است ؛ اما غضب برای خداوند ايشان را به انتخاب دشنام و لعن و شلاق وادار کرده است ؛ و اين خشم ايشان خارج از حکم شرع نيست .

خلاصه کلام علمای اهل سنت (به نقل از نووی) در پاسخ به اين روايت:

اشکال اول :  آيا رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بدون اينکه کسی صلاحيت دشنام داشته باشد او را دشنام می دهند ؟

پاسخ 1) رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مامور به ظاهر بوده‌اند و آن شخص ظاهرا مستحق لعن بوده است .

آن شخص ظاهرا صلاحيت دشنام را داشته است اما واقعا مستحق نبوده است ؛ و رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مامور به ظاهرند . به همين جهت دعا کردند که اگر اين شخص مستحق نبوده است لعن ايشان تبديل به رحمت شود .

پاسخ 2) رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به عادت عرب به طور ناخودآگاه در کلام خويش از دشنام استفاده می کرده‌اند!!!

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به عادت عرب در کلام خويش در موارد نادر دشنام و سب و لعن را استفاده می کرده‌اند . به همين جهت ترسيدند که مبادا اين لعن غير ارادی اجابت شود پس دعا کردند که تبديل به رحمت شود .

اشکال دوم : آيا اينکه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرموده اند من مانند ساير انسان ها خشمگين می شوم نشانگر وقوع دشنام از روی خشم نيست ؟

پاسخ : خشم رسول خدا در راه اجرای احکام الهی بوده است .

 حضرت مخير بين دو کار بوده‌اند ، دشنام و عکس العملی راحت‌تر ؛ اما خشم برای احکام الهی ايشان را وادار به دشنام دادن شخص کرده است .

تحليل بخش اول كلام نووي :

نووي ادعا كرده است كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مامور به ظاهر بوده و آن شخص نيز ظاهرا مستحق لعنت بوده است :

اگر اين پاسخ « رسول خدا مامور به ظاهر بوده اند و آن شخص ظاهرا مستحق لعن بوده است» صحيح باشد ، نتايج زير را در پی خواهد داشت که در نظر اهل سنت ، مورد قبول نيست :

ا. مسلمانان می توانند از روی قرائن ظاهری ديگران را لعن کنند

همه مسلمانان می‌توانند از روی قرائن ظاهريه‌ای که از قرآن و سنت به دست می‌آيد ، ديگران را ولو به صورت مستقيم لعن کنند ؛ چون با روايات صحاح اهل سنت ثابت شد که اگر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) کسی را لعن کرده باشد ، ساير مسلمانان می‌توانند او را لعن کنند ؛ پس وقتی رسول خدا (صلى الله عليه وآله) کسی را که ظاهرا مستحق لعن است ، نفرين مي‌نمايند ، اين کار برای ساير مسلمانان نيز جايز است .

بنابراين کسی را که يکی از عناوين مطرح شده در ابتداي بحث (حدود صد عنوان در قرآن و سنت رسول خدا) بر وی صدق کند ، جايز است كه مورد لعن و نفرين مسلمانان – حتی به صورت مشخص – قرار بگيرد .

ب. لعن بايد جزو سنن ثابت در سيره رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به حساب آيد

طبق اين پاسخ ، نفرين کردن کسانی که ظاهرا مستحق لعن‌اند ، يکی از سنت‌های ثابت در زندگی رسول خدا است ؛ اما با اين شرط که قصد داشته باشد اگر آن شخص واقعا مستحق لعن نبود ، لعن برای وی تبديل به نفرين شود ؛ بنا بر اين اگر کسی عده‌ای را لعن کند و همين قصد را داشته باشد ، وی به سنت رسول خدا (صلى الله عليه وآله) عمل کرده است ؛ و اين عمل وی موافق سنت رسول خدا است ؛ و نه آنچه اهل سنت ، به عنوان سنت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مطرح مي‌كنند !

تحليل بخش دوم كلام نووي :

اين پاسخ كه « رسول خدا به عادت عرب به طور ناخودآگاه در کلام خويش از دشنام استفاده می کرده اند» به چند دليل باطل است :

ا. اگر اين مطلب به صورت اتفاقی بود نبايد به صورت مستمر تکرار می‌شد

اگر اين دشنام‌ها به صورت خاص (و نه به صورت عمومی) به صورت غير ارادی بوده است چرا لعن و نفرين قبايلی مانند رعل و ذکوان و عصية يک ماه تمام ادامه پيدا کرد ؟ آنهم در قنوت نماز !!!

عن أَنَسٍ رضي الله عنه قال قَنَتَ النبي صلى الله عليه وسلم بَعْدَ الرُّكُوعِ شَهْرًا يَدْعُو على رِعْلٍ وَذَكْوَانَ وَيَقُولُ عُصَيَّةُ عَصَتْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ

صحيح البخاري  ج 4   ص 1503 ش 3868 كتاب المغازي باب غزوة الرجيع

از انس روايت شده است كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) يك ماه بعد از ركوع نماز قنوت گرفته و رعل و ذكوان را نفرين مي‌كردند و مي‌گفتند عصية بر خدا و رسولش سركشي كرد .

ب. اگر اين سخنان بدون قصد نفرين بود پس چرا مستجاب شد ؟

اگر اين نفرين به صورت غير ارادی بوده است ، و رسول خدا دعا فرمودند تا مبادا مستجاب شود ، پس چرا مستجاب شد ؟

اجابت نفرين رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در حق قبايل لحيان ، رعل ، ذكوان و عصية:

در مورد قبايل لحيان ، رعل ، ذكوان و عصيه آمده است :

ولعن رسول الله  صلى الله عليه وسلم  في قنوته في الصلاة من لعن فقال اللهم العن لحيان ورعلا وذكوان وعصية عصت الله ورسوله فكان ذلك سببا لفنائهم حتى لم يبق منهم أحد

شرح مشكل الاثار ج9 ص328

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در قنوت نماز خويش عده ای را لعنت نمود ؛ و گفت خدايا لحيان و رعل و ذکوان و عصيه را که بر خدا و رسولش سرکشی کرده اند لعنت بنما .

همين لعن رسول خدا (صلى الله عليه وآله) سبب شد که ايشان نابود شده و کسی از ايشان باقی نماند .

اجابت نفرين رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در حق معاويه :

بلاذري گفته است :

ودعاه يوما وهو يأكل فأبطأ فقال : لا أشبع الله بطنه . فكان يقول : لحقتني دعوة رسول الله صلى الله عليه وسلم . وكان يأكل في اليوم سبع أكلات وأكثر وأقل .

فتوح البلدان - البلاذري - ج 3 ص 582 ، تحقيق : نشر وإلحاق وفهرسة : الدكتور صلاح الدين المنجد، نشر : مكتبة النهضة المصرية – القاهرة.

پيامبر (صلى الله عليه وآله)‌ روزي معاويه را طلبيده ولي او تاخير كرد ؛ حضرت فرمودند :« خدا شكم او را سير نكند !» به همين سبب بود كه مي‌گفت : لعنت پيامبر به دنبال من آمده است !

و به همين سبب روزي هفت بار و يا بيشتر و يا كمتر غذا مي‌خورد !

طبري نيز گفته است :

فقال النبي لا أشبع الله بطنه فبقى لا يشبع ويقول والله ما أنزل الطعام شبعا ولكن أعيا.

تاريخ الطبري  ج 8 ص 186 ،  تحقيق : مراجعة وتصحيح وضبط : نخبة من العلماء الأجلاء، نشر : مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت – لبنان .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمودند : خدا شكم او را سير نكند ! به همين سبب بود كه ديگر سير نشد ؛ ومي‌گفت : قسم به خدا من از غذا خوردن به خاطر سيري دست نكشيدم ؛ بلكه به خاطر خستگي از خوردن چنين مي‌كنم !

ذهبي نيز گفته است :

فقال في الثالثة : " لا أشبع الله بطنه " قال : فما شبع بعدها .

سير أعلام النبلاء ج 3 ص 123.

پيامبر (صلى الله عليه وآله) در سومين بار (كه معاويه را خواندند ولي نيامد) فرمودند :«خدا شكم او را سير نكند» ؛ و به همين سبب ديگر سير نشد !

و نيز در جايي ديگر مي‌گويد :

وقد كان معاوية معدودا من الأكلة .

سير أعلام النبلاء ج 3 ص 124.

معاويه جزو كساني شمرده شده است كه بسيار پرخور بودند !

ابن كثير نيز گفته است :

فقال في الثانية : لا أشبع الله بطنه ، قال : فما شبع بعدها  ، قلت : وقد كان معاوية رضي الله عنه لا يشبع بعدها ، ووافقته هذه الدعوة في أيام إمارته ، فيقال : إنه كان يأكل في اليوم سبع مرات طعاما بلحم ، وكان يقول : والله لا أشبع وإنما أعيى.

البداية والنهاية ، ج 6 ص 189.

پيامبر (صلى الله عليه وآله) در دومين بار فرمودند : خدا شكم او را سير نكند ! به همين سبب ديگر سير نشد !

من نيز مي‌گويم معاويه ديگر بعد از نفرين پيامبر سير نشد و اين نفرين حتي در زمان خلافت نيز همراه او بود ؛ به همين سبب گفته شده است كه او روزي هفت بار غذاي پخته شده از گوشت مي‌خورد و مي‌گفت : قسم به خدا سير نشدم ؛ ولي خسته شدم !

ابن ابي شيبه نيز گفته است :

عظم بطن معاوية فتشوه ولم يستطع أن يخطب إلا قاعدا وهو أول من خطب قاعدا في الإسلام .

ابن أبي شيبة ، المصنف،  ج 7 ص 247 ) وانظر الآحاد والمثاني ، ج 1 ص 380 وفتح الباري ، ج 2 ص 401 وسير أعلام النبلاء : 13 / 458.

شكم معاويه آنقدر بزرگ شد كه تغيير شكل داد و ديگر نمي‌توانست ايستاده سخنراني كند! به همين سبب او اولين كسي بود كه در اسلام نشسته سخنراني كرد !

جالب اينجاست که در سيوطي در «الخصائص الكبري» و صالحي شامي در «سبل الهدي» ، می‌گويند روايت سير نشدن معاويه در صحيح مسلم آمده است که دلالت بر تحريف شدن صحيح مسلم نيز دارد :

وأخرج مسلم والبيهقي واللفظ عن ابن عباس أن النبي صلى الله عليه وسلم قال ( ادع لي معاوية فقلت أنه يأكل فقال في الثالثة لا أشبع الله بطنه فما شبع بطنه أبدا

الخصائص الكبرى  ج 2   ص 293 ، اسم المؤلف:  أبو الفضل جلال الدين عبد الرحمن أبي بكر السيوطي الوفاة: 911هـ  ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1405هـ - 1985م.

روى مسلم والبيهقي عن ابن عباس رضي الله عنهما قال رسول الله صلى الله عليه وسلم : ( ادع لي معاوية ) ، فقلت : انه يأكل ، فقال في الثالثة : ( لا أشبع الله بطنه ) فما شبع بطنه أبدا

سبل الهدى والرشاد في سيرة خير العباد ج 10   ص 215 ، اسم المؤلف:  محمد بن يوسف الصالحي الشامي الوفاة: 942هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1414هـ ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عادل أحمد عبد الموجود وعلي محمد معوض

ج. صحابه از لعن رسول خدا (صلى الله عليه وآله) نفرين حقيقی فهميده‌اند

صحابه از لعن رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در مورد افراد و قبايل خاص ، نفرين حقيقی فهميده‌اند ، و نه جمله‌ای که به صورت غير ارادی از دهان ايشان خارج شود ؛ رواياتی که در مورد جواز لعن کسی که رسول خدا (صلى الله عليه وآله) او را لعن کرده است گذشت ، اين مطلب را ثابت می کند :

قال خفاف بن إيماء ركع رسول الله  صلى الله عليه وسلم  ثم رفع رأسه فقال وعصية عصت الله ورسوله اللهم العن بني لحيان والعن رعلا وذكوان ثم وقع ساجدا قال خفاف فجعلت لعنة الكفرة من أجل ذلك

صحيح مسلم ج1 ص470 ش 679

خفاف بن ايماء (از صحابه) می گويد : رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به رکوع رفته و سپس سر خويش را بالا می آوردند و می‌فرمودند ... عصية بر خدا و رسولش سر کشی کرد ؛ خدايا بنی لحيان و رعل و ذکوان را لعنت بنما ؛ و سپس به سجده می‌رفتند .

خفاف می گويد لعنت كفار به همين دليل انجام مي‌شود (كه رسول خدا آنان را لعنت كرده‌اند)

فقال عبد الله وما لي لا ألعن من لعن رسول الله  صلى الله عليه وسلم  وهو في كتاب الله فقالت المرأة لقد قرأت ما بين لوحي المصحف فما وجدته فقال لئن كنت قرأتيه لقد وجدتيه قال الله عز وجل   وما آتاكم الرسول فخذوه وما نهاكم عنه فانتهوا 

صحيح مسلم ج3 ص1678 ش 2125 کتاب اللباس والزينة باب تحريم فعل الواصلة والمستوصلة والواشمة والمستوشمة والنامصة والمتنمصة والمتفلجات والمغيرات خلق الله- صحيح البخاري ج4 ص1853 ش 4604 کتاب التفسير باب وما آتاكم الرسول فخذوه و ج5 ص2218 ش 5595 و ص 2219 ش 5599 کتاب اللباس باب المتنمصات

عبدالله بن مسعود گفت : چرا کسی را که رسول خدا (صلى الله عليه وآله) لعنت کرده است لعنت ننمايم ؟ و دستور به اين کار در قرآن نيز آمده است .

زن سوال کرد در کجای قرآن چنين چيزی آمده است با اينکه من تمامی قرآن را خوانده‌ام اما اين را (که هر که را که رسول خدا لعنت کرد لعنت کنيد) در آن نيافته‌ام ؟

گفت : آن را خوانده‌ای و در کتاب خدا ديده‌ای ؛ خداوند فرموده است «هر چه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) برای شما آورد آن را بگيريد و هرچه از آن نهی کرد پس از آن پرهيز کنيد»

طبرانی اين روايـت را به صورت کامل تر آورده و صراحتا می گويد :

ما لي لا ألعن من لعنه رسول الله صلى الله عليه وسلم وهو ملعون في كتاب الله

الدعاء للطبراني  ج 1   ص 587 ش 2144 و ص 588 ش 2147

چرا کسی را که رسول خدا (صلى الله عليه وآله) لعنت کرده است لعنت نکنم با اينکه اين شخص در قرآن مورد لعن قرار گرفته است !

د. اگر اين سخنان بدون قصد نفرين بود پس چرا از روی خشم براي خدا صورت می گرفت ؟

اين مطلب با پاسخ نووي به سوال دوم سازگاری ندارد ؛ زيرا در پاسخ به سوال دوم آمده است که اين لعن و نفرين نه به صورت غير ارادی و طبق عادت عرب ، و بلکه به صورت عمد و اختيار و از روی خشم در مورد احکام الهی صورت گرفته است .

يحتمل انه صلى الله عليه وسلم أراد أن دعاءه وسبه وجلده كان مما يخير فيه بين أمرين احدهما هذا الذي فعله والثاني زجره بأمر آخر فحمله الغضب لله تعالى على أحد الامرين المتخير فيهما وهوسبه أو لعنه وجلده ونحو ذلك وليس ذلك خارجا عن حكم الشرع والله اعلم

شرح النووي على صحيح مسلم  ج 16   ص 152

که رسول خدا (صلى الله عليه وآله) می خواستند بگويند که نفرين و دشنام و شلاق زدن ايشان از مواردی است که خداوند در آن ايشان را بين دو کار مخير کرده است ؛ اما غضب برای خداوند ايشان را به انتخاب دشنام و لعن و شلاق وادار کرده است ؛ و اين خشم ايشان خارج از حکم شرع نيست .

بنا بر اين نمي‌توان ادعا كرد كه اين سخنان ، تنها از روي عادت و بدون قصد و توجه بوده است .

تحليل بخش سوم كلام نووي :

اين پاسخ « خشم رسول خدا در راه اجرای احکام الهی بوده است » نيز اهل سنت را مجبور به قبول اين مطلب می‌کند که لعن از روی خشم به خاطر خداوند از سنت های رسول گرامی اسلام (صلى الله عليه وآله) بوده است ؛ بنا بر اين ، اين روايات مطلبی مخالف نظر اهل سنت را بيان می‌كند و اهل سنت نمي‌توانند به آن استدلال كنند .

نتيجه‌گيری از پاسخ‌ها: يا لعن از سنت‌های رسول خدا است و يا روايات اشتباه است!

اهل سنت يا بايد دو نتيجه مترتب بر پاسخ اول را قبول نمايند و لعن را جزو سنت‌های متکرر در سيره رسول خدا بدانند ؛ و يا اينکه حکم به بطلان اين روايات در صحيح مسلم بنمايند !!!

و در هر دو صورت بايد معاويه و امثال وی را که رسول خدا (صلى الله عليه وآله) لعنت فرموده‌اند مستحق لعن بدانند و نفرين رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در مورد وی را از فضائل وی حساب نکنند !

5- آيا اگرکسی مورد لعن قرارگيرد فرشتگان از او دفاع می کنند ؟

در روايات اهل سنت آمده است که يکی از صحابه در مقابل رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به ابوبکر دشنام می‌داد و رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در مقابل اين دشنام سکوت کرده و حرکتی نمی‌کردند ؛ تا اينکه ابوبکر نيز به آن شخص دشنام داد ؛ در اين هنگام رسول خدا برخواسته و رفتند و گفتند تا زمانی که ساکت بودی فرشته‌ای از تو دفاع می‌کرد ؛ اما وقتی تو نيز دشنام دادی شيطان آمد و من جايي که شيطان باشد ، نمی‌نشينم .

عن أبي هُرَيْرَةَ أَنَّ رَجُلاَ شَتَمَ أَبَا بَكْرٍ والنبي صلى الله عليه وسلم جَالِسٌ فَجَعَلَ النبي صلى الله عليه وسلم يَعْجَبُ وَيَتَبَسَّمُ فلما أَكْثَرَ رَدَّ عليه بَعْضَ قَوْلِهِ فَغَضِبَ النبي صلى الله عليه وسلم وَقَامَ فَلَحِقَهُ أبو بَكْرٍ فقال يا رَسُولَ اللَّهِ كان يشتمني وَأَنْتَ جَالِسٌ فلما رَدَدْتُ عليه بَعْضَ قَوْلِهِ غَضِبْتَ وَقُمْتَ قال انه كان مَعَكَ مَلَكٌ يَرُدُّ عَنْكَ فلما رَدَدْتَ عليه بَعْضَ قَوْلِهِ وَقَعَ الشَّيْطَانُ فلم أَكُنْ لأَقْعُدَ مع الشَّيْطَانِ ...

هيثمی در مورد اين روايت می گويد :

رواه أحمد والطبراني في الأوسط بنحوه ورجال أحمد رجال الصحيح

مجمع الزوائد  ج 8   ص 190

اين روايت را احمد بن حنبل و طبرانی در المعجم الأوسط نقل کرده اند و راويان روايت احمد بن حنبل راويان صحيحين هستند .

نظر شما در مورد اين روايت چيست ؟

پاسخ :

طبق اين روايت اهل سنت بايد در مقابل لعن خلفا سکوت کنند .

در مورد اين روايت بايد گفت که اين روايت در نظر اهل سنت صحيح است و طبق مضمون آن ، نهی کردن کسی که خلفا و ابوبکر را لعن می‌کند صحيح نيست (چون رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در مقابل اين لعن سکوت کرده بودند) و بايد پاسخگويي به اين لعن را به فرشتگان واگذار نمود ؛ زيرا اگر کسی در مقابل اين لعن برخوردی نشان دهد ، شيطان حاضر شده و کار وی عملی شيطانی خواهد بود .

جداي از اينكه ثابت مي كند حكم لعن ابوبكر ،  با آنچه اهل سنت مطرح مي‌كنند (ارتداد و قتل و يا تعزير) منافات دارد .

در متن روايت تناقض وجود دارد .

طبق آنچه در متن روايت آمده است ، رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرموده‌اند من در جايي كه شيطان حاضر باشد ، نمي‌نشينم !

سوال اينجا است كه آيا وقتي نفر اول به ابوبكر دشنام مي‌داد ، شيطان حاضر بود يا خير؟ اگر شيطان حاضر نبوده است ، پس دشنام به ابوبكر ، عملي شيطاني نيست ! و اگر شيطان حاضر بوده است ، چگونه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) آنجا نشسته و حضور شيطان را تحمل كرده‌اند ؟

 گروه پاسخ به شبهات مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








ارسال توسط س.ع.م